گفتوگوی برَد اِوانز با هنری اِی. ژیرو دربارۀ خشونت
وضع دانشگاه بد است. این را همه میدانند، اما کمتر کسی میتواند مانند هنری ژیرو، استاد برجستۀ تعلیم و تربیت، تبعات آن را نشان دهد. ژیرو میگوید دهها سال است که دانشگاهها مهمترین نهاد انتقادگر در جوامع بودهاند، اما تجاریسازی بیمحابای آنها، اصلیترین فایدۀ آنها، یعنی توان انتقاد و اعتراض را از آنها گرفته است. بنابراین جای تعجب ندارد که روزی چشم باز کنیم و ببینیم جهل، نژادپرستی و نابرابریهای غیرانسانی، دوباره دامان ما را گرفته است.
نیویورکتایمز — برَد اِوانز : شما در خلال اثر خود با خطرات ناشی از این مفاهیم مواجه شدهاید: جهل و نیز چیزی که آن را خشونتِ «فراموشی سازمانیافته» نامیدهاید. میتوانید برای ما توضیح دهید که با این اصطلاح چه معنایی را مدنظر دارید و چرا باید دربارۀ گونههای روشنفکرانۀ خشونت حساس باشیم؟
هنری ژیرو: شوربختانه در مقطعی زندگی میکنیم که جهل ظاهراً به یکی از مؤلفههای تعیینکننده در حیات سیاسی و فرهنگی امریکا بدل شده است. جهل تبدیل شده است به نوعی سلاح برای انکار خشونتهای گذشته. این مفهوم در فرهنگی آکنده از نمود رسانهای بالیده است که در آن دغدغههای عمومی در قالب وسواسهای خصوصی، مصرفگرایی و سرگرمیهای احمقانه درک میشود. چنانکه جیمز بالدوین بهدرستی هشدار داده است، «جهل در پیوند با قدرت بیرحمترین دشمنی است که عدالت ممکن است داشته باشد».
نشانههای هشداردهنده در تاریخ بسیار آشکارند. ناکامی در آموختن از گذشته به نتایج فاجعهبار سیاسی انجامیده است. چنین جهلی صرفاً مربوط به فقدان اطلاعات نیست. این جهل مقولات سیاسی و آموزشی مختص به خود را دارد و همین مقولات فرهنگساز هستند که فعالیت انتقادی و دمکراسی را تهدید میکنند.
آنچه من «خشونتِ فراموشی سازمانیافته» نامیدهام، نشان میدهد که چگونه در سیاست معاصر احساساتْ جای خِرد و نمودْ جای حقیقت را میگیرد و درنتیجه با ایجاد جریان بیپایانی از دانش تکهتکهشده و ریاکارانه تاریخ را پاکسازی میکند. در زمانهای که افرادی چون دونالد ترامپ میتوانند با تکیه بر ارزشهایی مانند «عظمت» جایگاهی کسب کنند و با تکیه بر این ارزشها، خاطرات پیشرفت اجتماعی و سیاسی را که بهنام عدالت و شرافت بشری بهدست آمده است، از خاطرهها بزدایند، این خودِ تاریخ و تفکر است که مورد هجوم واقع شده است.
زمانیکه جهل اسلحه به دست بگیرد، ظاهراً خشونتْ نوعی تراژدیِ ناگزیر خواهد بود. کشتار جمعی در اورلاندو مثال دیگری است از وضعیت خشونتآمیز و اضطراری در عرصۀ فرهنگی و سیاسی جهان که با نفرت و هراس جمعی تغذیه میشود. چنین خشونتی نهتنها گفتار ستیزهجو و ایدئولوژی بنیادگرایانه را مشروعیت میبخشد و خشونت را تنها راهحل مسائل اجتماعی میبیند، بلکه اقدامات خشونتبار و غیرعقلانی علیه سایرین را نیز دامن میزند. با بیاحترامی به شیوۀ متفاوتِ زیست دیگران، این کشتار بیپایان در جوّی از تنفر و تعصب رشد میکند و با نیهیلیسم سیاسی همداستان است.
البته میتوان این کنشها را مثال بیمعنای دیگری از تروریسم رادیکال اسلامی دانست. این کار بسیار آسان است. باوجوداین، مجموعۀ دیگری از پرسشها همچنان باید طرح شوند: کدامین وضعیت عمیقترِ سیاسی، آموزشی و اجتماعی به این فضای تنفر، نژادپرستی و تعصب اجازه داده است که گفتار عمومی و جهانبینیها را شکل دهد؛ نقش سیاستمداران نژادپرست و گفتار تهاجمی آنها در فضای خشونتبار کنونی چیست؛ چگونه میتوانیم بااستفاده از آموزش، در کنار دیگر منابع، از تبدیلشدن سیاست به افسارگسیختگی جلوگیری کنیم؛ چگونه میتوانیم با این وضعیت وحشتناک و تراژیک مقابله کنیم، آنهم بدون آنکه بهسمت طرز فکرِ نظامی یا امنیتی عقبنشینی کنیم؟
* این گفتوگو بخشی از مجموعه مصاحبههای وبسایت نیویورکتایمز با فیلسوفان و نظریهپردازان انتقادی دربارۀ «خشونت» است. متن کامل این گفتوگو بههمراه سایر مصاحبههای این مجموعه بهزودی در قالب کتاب توسط انتشارات «ترجمان علوم انسانی» منتشر خواهد شد.
سوپر استار عالم روشنفکری بیش از همیشه با چپها به مشکل خورده است
گفتوگویی دربارۀ دشواری همتاسازی هوش انسانی در رایانهها
چارلز تیلور شعر و موسیقی را عناصر نجاتبخش دوران افسونزدایی میداند
او چیزی از خواهرم نمیدانست، خوبیاش همین بود
دو جمله ای که در پاراگراف اخر نوشته ای یا اشتباه است یا من نتوانستم معنی انرا بفهمم اینکه نوشته ای دانشگاه در جامعه سالم نقش تخریب کننده بر عهده دارد و دیگر اینکه اموزش و پرورش باید مخرب و ناراحت کننده باشد در حالی که در برابر نظام پذیرفته شده می ایستد همان طور که نویسنده این مقاله نوشته اموزش مجموعه عقایدی است که فرد برای پذیرش و قبول ان تشویق میشود و شخص زمانی این عقاید را کنار میگذارد که با کنار گذاری عقاید پاداش و تشویقی بزرگتر از قبل دریافت کند ثبات حکومتها در گرو کنترل عوام است زیرا مردم عامی 99درصد مردم هر جامعه را تشکیا میدهند و کنترل مردم عامی به چند روش امکان پذیر است روش اول این است که حکومتها به هویت میدهند روش دوم ایجاد یک دشمن خطرناک فرضی است و سیاست مدار به مردم عامی میگوید هر چه بدبختی میکشید به خاطر دشمن است من از شما در مقابل این دشمن خطرناک محافظت میکنم و سوم دادن وعده به مردم برای گرفتن پاداش در اینده است و مردم عامی نمیفهمند که چگونه بازیچه دست سیاست مدارانند بنابراین عاملی که موجب عقب ماندگی مردم عامی است اول خود سیاست مدار است زیرا با اگاهی مردم حکومت انها سرنگون میشود و دیگر طرز فکر مردم است زیرا فکر انها هرگز از حد ارضائ نیازهای روز مره جلوتر نمیرود که این طرز فکر دائما از طرف سیاست مدار تشویق میشود گذشته از این هر دانشگاهی مستعد پذیرش عقاید جدید روشن فکران نیست بسیاری از افراد داعش و یا کمونیستهای روسیه و چین تحصیلات عالیه دانشگاهی دارند در یکی از اهنگهای مادونا به نام express yourself جامعه را به زندانی تشبیه کرده که مردم جامعه در زنجیرند و زمانی که زنجیر را دنبال میکند میبیند که سر زنجیر در دست سیاست مدار است که برای ثبات خود مردم را در زنجیر نگه میدارد