آیا ماشینهای ترجمه میتوانند جایگزین مترجمهای انسانی شوند؟
دانشگاه ایلینوی، امسال، میزبانِ ماراتنی در حوزۀ ماشینهای ترجمه بود؛ اما تقریباً همۀ شرکتکنندگان این ماراتن، مهندسان کامپیوتری بودند که یک زبان بیشتر بلد نبودند. نخندید، چون وقتی قرار باشد با همۀ زبانها سروکار داشته باشید، دانستن یکی دو زبانِ بیشتر، کمکی نمیکند.
نیویورکتایمز — مترجم جهانی یکی از آرزوهای عصر روشنگری است که صنایع علمی-تخیلی مدتهاست آن را به عنوانِ ابزاری بینکهکشانی، بدیهی فرض کردهاند. در یکی از قسمتهای مجموعه تلویزیونی پیشتازان فضا۱ در سال ۱۹۶۷، «اسپاک۲» اینچنین وسیلهای را با لوازم یدکیِ بلااستفادهای که دور و بر سفینۀ فضایی ریخته، میسازد. استوانهای باریک از جنس کروم با چراغهای چشمک زن سبز و قرمز که شبیه شمشیری سبُک و جمعوجور است. کاپیتان کِرک۳ با تشریح فیالبداهۀ اصول «دستور زبان جهانی» چامسکی، شیوۀ کار دستگاه را توضیح میدهد. سپس قدم به سیارهای میگذارند که به جزیرهای بیابانی شبیه است و گاماکاناریساِن نام دارد. آنجا موجودی فضایی آنها را گروگان میگیرد. این موجود فضایی که اسمش را «کمپانیون» گذاشتهاند، مانند تکهای ابر درخشان است. شبیه درخت کریسمسی نارنجی رنگ که از مارتادلای۴ تبخیر شده ساخته شده باشد. کاپیتان کرک، مترجم را در دست میگیرد و گروگانگیر را با لحنی آرام، ترحمآمیز و مسالحهجویانه خطاب قرار میدهد. کمپانیونِ قدرقدرت افسون میشود.
فضایی با حیرت میگوید «فکرهای من را… میتوانید بخوانید شما…»
چنین گفتوگویی، تاکیدی برآرزویی اتوپیایی است که مدتها انگیزۀ ترجمه جهانی بوده است. کمپانیون ممکن است یک ابرِ یونی باشد که اعضا و احشایش را گلبولهای درخشان پر کرده باشد، اما هنگامیکه کاپیتان کرک با کمپانیون ارتباط برقرار میکند، قبل از هر چیز به او یاد میدهد عشق را درک کند. این آرزویی است که به دوره سِفر پیدایش بازمیگردد: زبانی مشترک که اندیشهها را برای جهانیان بیان کند. براساس کتاب مقدس، برای انسانهایی که همکار همدیگرند و فهمشان هم اینقدر شبیهِ هم است، این امکان وجود داشت تا همگی دربارۀ تعیین زمانی مقرر برای ساخت برجی که به آسمانها برسد، توافق کنند. بگذریم که از زمان برج بابل، تأخیرهایی وحشتناک حتی کوچکترین پروژههای ساختمانی را هم ذله میکنند.
ترجمه ممکن است؛ با وجود این، همچنان نزاع و خصومت از سر و کولمان بالا میرود. این اوضاع نابسامان را اغلب به مترجمان نسبت میدهند که لابد کارشان را بطور شایسته و وفادارانه انجام نمیدهند. موجزترین عبارت دربارۀ این سوءظن، یک مَثَل معروف ایتالیایی است که میگوید «ترادوتوره، ترادیتوره۵» و درواقع ضربالمثل شده است. معنای تحت الفظی این عبارت میشود «مترجم، خائن» است که اگرچه از نظر معنایی کاملاً صحیح است، اما آن موزونیِ هجاییِ عبارتِ ایتالیایی را ندارد و بنابراین ادعایِ ناممکن بودن ترجمه را اثبات میکند.
ترجمه نویدبخشِ وحدت است، اما مستلزم خیانت نیز هست. «دیوید بلوس» که خود مترجم است، در مطالعهای جالب دربارۀ تاریخچه و کارِ ترجمه با عنوان «آیا در گوشتان ماهی رفته است؟» توضیح میدهد که اصل ایدۀ خیانت ریشه در امپراطوری عثمانی دارد. سلاطین و درباریانشان زبان غیرمسلمانان را یاد نمیگرفتند، لذا عمل تسریع ارتباط با اروپا از طریق طبقه اجتماعی موروثیِ مترجمان با نام فِنارنشینها۶، صورت میگرفت. آنها یونانیانی بودند با تابعیت ونیزی که در استانبول ساکن بودند. دیپلماتهای اروپایی کار با آنها را دوست نداشتند، زیرا وفاداریشان بیشتر به خوشامدِ سلطان بود تا به متن اصلی. (در زبان ترکی عثمانی ظاهراً مرسوم نبود که پیامرسان را نکشند، لذا کار این مترجمان مساله مرگ و زندگی بود.) این رابطه طولانی ترجمه و خیانت را در ذهن نگه میداریم.
امپراطوریِ زبان انگلیسی، طبقۀ فنارنشین۷ جدیدی دارد و درحال ساخت اَپلیکیشنهایی مانند دستگاه کاپیتان کرک برای آیندۀ اتوپیایی نزدیک است. آنها سخنوران زبان رایانهای ++C هستند که به واسطۀ بدهیِ همیشگی ما به اینترنت، بین ما زندگی میکنند. خوبیشان این است که به هیچ سلطانی وفادار نیستند. بدیشان این است که اصلاً به هیچ زبانی هم وفادار نیستند.
مترجمِ گوگل ابتکاری است که به میزان بسیار بالایی حداکثر تلاش خود را کرده تا به رویای علمی-تخیلی قدیمی مبنی بر گفتگوی آرام و بیجاروجنجال واقعیت ببخشد. این غول جستوجوگر، در ایمیل و وبسایتها، گزینههای کوچکی را در دسترس گذاشته که آناً زبانها را به هم تبدیل میکند. گوگل میگوید این سرویس روزانه بیش از یک میلیارد بار و ماهانه توسط بیش از ۵۰۰ میلیون نفر استفاده میشود. نرم افزارِ موبایلی این سرویس، این کلیدها را وارد جهان واقعی کرده است: دوربین بلافاصله و با دقت بالا ترجمۀ علائم و فهرستها را به هفت زبان انجام میدهد و بخشِ مکالمهاش امکان گفتگوی روان را با استفاده از صدای روبات به ۳۲ زبان فراهم میکند. گزارشهایی هم درباره وجود دارد از زایمان یک زن کنگویی در آمبولانس با کمک ترجمهگر گوگل و کودک چینی روستاییای که پدر و مادری در میسیسیپی بزرگش میکنند.
از سال ۲۰۰۹، کاخ سفید خطیمشیای در زمینه نوآوریهای «ترجمۀ سریع و دقیق و خودکار» در لیست اولویتهایش در آیندۀ نزدیک قرار داده تا موانع همکاری و تجارت بینالمللی را از میان بردارد. اگر چنین چیزی ممکن میشد، صنایع محلی بسیاری، تنها امتیازشان را، یعنی استتارشان را از دست میدادند و تمرکز در شبکههای اجتماعی، اخبار و علوم به میزان شایانتوجهی افزایش مییافت. هیچکس در حوزۀ ترجمه ماشینی فکر نمیکند که ما به آن هدف نزدیک شدهایم. درحالحاضر، تلاشها در این زمینه بیشتر معطوف ساخت و آمادهسازی کامیونهای حمل باری است که اطلاعات را از مرزهای زبانی عبور دهند.
امید است که این ماشینها بتوانند بطور کارآمد و ارزان کار انتقال جملاتی را که مضمونِ اطلاعرسانیشان مهم است، انجام دهند: «این فلز داغ است»، «مادرم در آن خانهای است که فرو ریخت»، «از آن مار دور شوید». ترجمه ماشینی علاوه بر کاربردش در مترجم گوگل، بطور گسترده و موفقیتآمیزی در انتشار گزارشِ قارهای آبوهوا یا تولید کاتالوگ دستگاهها به ۲۷ زبان بهکاررفته است. بعنوان مثال یک محقق به من گفت: اگر اهل اِستونی هستی و دستگاه توستر خانهات خراب است، ما در این زمینه ماهر هستیم.
«وارن ویور۸» یکی از پایهگذاران این رشته اعتراف کرد که «هیچ انسانیِ منطقیای فکر نمیکند که ترجمه ماشینی بتواند سبک و ظرافت را در ترجمه حفظ کند. نیازی نیست «پوشکین۹» در گورش بلرزد.» کل این فرایند تجاری متواضعانه، خودش را آزمایشگاهی معرفی میکند. اگرچه فرضیۀ کمی جسورانهتر پشت این هدف این است که میتوان مفهوم اطلاعرسانی یک جمله را از سبکش جدا کرد. مترجمان انسانی را همانند شاعران، میتوان بصورت انسانهایی تعریف کرد که برایشان چنین تمایزی اصلاً واضح و مشخص نیست؛ اما امروزه مترجمان انسانی عملاً ارتباطی با کاری که در ترجمه ماشینی صورت میگیرد، ندارند. اکثریت شخصیتهای برجسته در حوزۀ ترجمۀ ماشینی، پیشزمینۀ چندانی در زبانشناسی ندارند و پیشزمینۀ خیلی کمتری در ادبیات و زبانهای خارجی دارند. درعوض، تقریباً همهشان متخصص کامپیوترند. ارتباطشان با زبان، بوسیلۀ دستکشهای بلند ایمنی و از طریق دیوارهای شیشهای آزمایشگاه صورت میگیرد.
بسیاری از الگوریتمهایی که مترجم اسکایپ ۱۰ و گوگل استفاده میکنند توسط محققان دانشگاهی نوشته و توسعه داده شدهاند. در ماه می، یک زبانشناس رایانهای به نام لین شوارتز۱۱ که در دانشگاه ایلینوی تدریس میکند، میزبانی اولین ماراتن ترجمه ماشینی در قاره آمریکا را به عهده گرفت. رویدادی یک هفتهای برای بهبود ابزارهای متن باز۱۲ که بدون منابع گوگل مورد استفاده قرار میگیرند. کمپ دانشگاهیِ ایلینوی، خارج از مرزهای این ایالت، بهخاطر دو نفر شهرت زیادی دارد: دیوید فاستر والاس که در آنجا بزرگ شده و مارک اندریسن۱۳ که وقتی دانشجو بود، اولین مرورگر گرافیکیِ وب را ابداع کرد که خیلی رایج شد. میتوان این دو نفر را دو سوی یک طیف در نظر بگیریم: والاس بهعنوان طرفدار واژههای بدیع و تلمیح و ژرفنگری و اندریسن مدافعِ فراوانی، امکان دسترسی و گستردگی.
در این کنفرانس، حداقل دیدگاه اندریسن غالب بود. اگرچه شرکتکنندگان از کشورهایی مثل یونان، هند، سورینام و تایوان بودند، اما تقریباً هیچکدام علاقهای واقعی به زبان نداشتند. آنها درک میکردند که زبان دارای ماهیتی غنی و پیچیده است، اما حضورشان در آنجا بهخاطر ریاضیات بود.
ماراتن در یک تالارِ کنفرانس برگزار شد. این مرکز راهرویی U شکل بود با ردیفی از اتاقها که هر کدام اسم خاص خود را داشتند: اتاق هیئت مدیره، اتاق وفاداری، اتاق دانش، اتاق نوآوری و اتاق ممتازی در زمان سخنرانی، متخصصین کامپیوتر با قیافهای جدی مکرراً چیزهایی میگفتند مثلِ اینکه پاراگرافها بایستی کاملاً انسجام موضوعی داشته باشند یا ساختار دستوری جمله حائز اهمیت است. یکی از سخنرانان گفت در زبان فرانسه، صفت گاهی اوقات قبل از اسم میآید و گاهی اوقات بعد از اسم و در پایان صحبتش شانههایش را کمی بالا انداخت و گفت اما «هیچکس نمیداند چرا یا چه وقت».
یکی از شرکتکنندگان امریکایی این ماراتن، دو روز متوالی تیشرتهای مندرسی پوشیده بود که روی یکی از آنها نوشته بود «دستور زبانِ خوب هیچ هزینهای در بر ندارد!» و روی یکی دیگر این عبارت که «من در سکوت دستور زبان شما را اصلاح میکنم»؛ لذا چنین تصور کردم که او شاید طرح الگوریتمش را در فضایی فراتر از علائق زبانی ببیند. از او پرسیدم که آیا زبان دیگری بلد است یا نه جواب داد: «من زبان فرانسوی را آنقدری که در دبیرستانهای امریکا تدریس میشود بلدم، یعنی بلد نیستم؛ اما جالب است که دانستن زبانی دیگر نمیتواند کمکی کند. وقتی که شما با اینهمه زبان کار میکنید، دانستن یکی از آنها نمیتواند کمککار باشد». (روی تیشرت سومش نوشته بود: «دنبال من نیایید، من هم گم شدهام»).
شوارتز توضیح میدهد که ایدۀ امکانپذیریِ ترجمۀ ماشینی از جنگ جهانی دوم شکل گرفته است. ویور، مدیر دولتی و دانشمند امریکایی، از کار رمزنگاران بریتانیایی در کشف رمز «انیگما۱۴»، دستگاهِ آلمانها الهام گرفته بود. این فکر به ذهن او خطور کرد که تحقیقات رمزنگاری میتواند مشکل موجود پس از جنگ جهانی را هم حل کند: یعنی بتوان در جریان آخرین انتشارات علمی روسیه قرار گرفت. برای مطلع بودن از جدیدترین آثار و نوشتهها، مترجم کافی وجود نداشت و حتی اگر هم بود به گروه زیادی از آنان احتیاج بود. ویور مینویسد «هنگامی که به مقالهای به زبان روسی نگاه میکنم، با خود میگویم: در حقیقت به زبان انگلیسی نوشته شده است، اما با علائم خاصی رمزگذاری شده است. حال شروع به رمزگشاییاش میکنم.» از این منظر، زبان روسی صرفاً زبان انگلیسی است در لباسِ پُر زرق و برقِ سیریلیک۱۵ که تنها یک گام کوچک با «زبان رمزی انگلیسی۱۶» تفاوت داشت.
بعد از یکی دو سال این ایده را بیهوده دانستند، درعینحال، دید وسیعتری نسبت به پردازش الگوریتمی شکل گرفت. تا سال ۱۹۵۴، مردم امریکا با نمایش اولین کاربردِ محاسبات غیرعددی سرگرم بودند. بدینترتیب که یک منشی جملهای به زبان روسی را روی تعدادی کارت تایپ میکرد، سپس کامپیوتر با صدای غژغژ مانندی معادل انگلیسی آن را بیرون میداد. روزنامه کریستین ساینس مانیتور در اینباره نوشت که آن «مغز الکترونیک» در این نمایشِ ترجمه «حتی در بکارگیری مهارت فوق العاده و چندمنظورۀ خود زحمتی به خود نداد و با خونسردی نسبت به آن دستاورد هوشمندانه، ترجمه خود را بیرون داد.»
با وجود این، آن نمایش اساساً نوعی دستکاری و تقلب بود. بهکامپیوتر واژگان پیجین۱۷ داده شده بود (در مجموع ۲۵۰ واژه) و آنرا با جملات خبری ساده تغذیه کرده بودند. در سال ۱۹۶۰، یکی از نخستین محققان در این زمینه، فیلسوف و ریاضیدان «یهوشوا بارهیلل۱۸» نوشت: هیچ ترجمۀ ماشینیای بدون ویرایش انسانی، ترجمۀ مقبولی نخواهد بود. وی به جملاتی مانند «خودکار در جعبه است» و «جعبه در خودکار است» اشاره میکند. برای اینکه ماشین ترجمه در چنین موقعیتی که ابهام معنایی وجود دارد، موفق عملکند، نه تنها به یک فرهنگ لغت نیاز دارد بلکه باید دایرهالمعارفی جهانی نیز در دسترس داشته باشد. وی اظهار میدارد که روشنترین آیندهای که میتوان برای ترجمه ماشینی متصور بود، به تلاش هماهنگ میان ماشینهای کُند و افرادِ آموزشدیده بستگی دارد. جامعه علمی تا حد زیادی این دیدگاه را پذیرفته است: ترجمه ماشینی نیازمند کمک زبانشناسان آموزشدیده است که بطور روزافزون قواعد دستوری انتزاعی را استخراج نموده تا زبانهای طبیعی را تبدیل به مجموعهای خالص از نشانههایی منظم کند که ماشین بتواند آنرا کنترل کرده و بهکار گیرد.
این الگو تا سال ۱۹۸۸، سال صفرِ ترجمه ماشینی مدرن، همچنان متداول بود تا اینکه گروهی از محققان حوزۀ بازشناسیگفتار از شرکت «آیبیِام» رویکردی جدید ارائه کردند. نظر این متخصصین کامپیوتر این بود که بینش وارن ویور دربارۀ رمزنگاری کاملاً صحیح بود، اما کامپیوترهای آن زمان برای انجام آنکار به اندازۀ کافی پیشرفته نبودند. آنها نوشتند که «شیوۀ ما از مکانیزم میانجی (زبان) برای رمزگذاری متن مبدأ استفاده نمیکند.» تمام کاری که باید انجام میدادید این بود که حجم زیادی متن موازی را از طریق یک ماشین بارگذاری کنید و احتمال آماریِ همخوانبودن زبانها را محاسبه کنید. اگر شما کامپیوتری را با موادِ متنی کافی مجهز سازید، درک خواهد کرد که ۹۹.۹ درصد مواردکلمۀ the butterfly در یک متن انگلیسی برابر با le papilon در یک متنِ موازی فرانسوی است. محققی به شوخی گفت هر بارکه یک زبانشناس را اخراج میکند، سیستمش بطور فزایندهای بهتر عمل میکند. همکاران انسانی که مشغلۀ ذهنیشان متوجهِ لایههای «معنا» بود از حالا به بعد میتوانستند بطورکامل کنار گذاشته شوند.
اگرچه برخی محققان با خودنمایی همچنان در تلاشاند تا کامپیوترشان را برای ترجمه آثار دانته آموزش دهند، اما بهنظر میرسد که شیوه «استفادۀ ناشیانه ازکامپیوتر» به قوت خود باقی خواهد ماند. این استراتژی آماری که مترجم گوگل و اسکایپ و هر سیستم جدید دیگری را پشتیبانی میکند، حدود سه دهه مورد اصلاح و بهبود مداوم قرار گرفته است. مشکلات ابهام معنایی از طریق توجه به معناشناسی کاهش یافته است. برای مثال، کلمه انگلیسی «bank» میتواند به معنای «موسسه مالی» باشد یا «ساحل رودخانه»، اما در زبان فرانسه برای هر کدام کلمۀ مجزایی وجود دارد. حالا این واژه چههنگام باید بصورت «banque» ترجمه شود و چههنگام بصورت «rive»؟ یک مدل احتمالی از کامپیوتر خواهد خواست تا چند کلمۀ مجاور دیگر را بررسی کند. اگر جمله شما دارای کلماتی مانند «پول» یا «سرقت» باشد، ترجمه مناسب احتمالاً «banque» خواهد بود. (البته این شیوه در همه موقعیتها موفقیتآمیز نیست، زیرا یک ماشین ممکن است هنوز برای جمله نسبتاً سادۀ «پاریسیها برای زندگی در لِفت بانک۱۹ باید پول زیادی داشته باشند» با دشواری مواجه شود.) علاوه بر این، اگر مدل احتمالی خوبی داشته باشید مبنی بر اینکه چه جملاتی در یک زبان شبیه هستند یا نیستند، میدانیدکه با معادل فرانسوی جمله «جعبه نوشتابزاری پُر از مرکب است۲۰» تقریباً هرگز مواجه نخواهید شد.
بنابراین، امروزه تاکید بر یافتن شیوههای بهتر برای انعکاس غنا یا ظرافت زبان مبدأ نیست، بلکه استفاده از مدلهای زبانی برای سلیس و روانکردن ترجمۀ مخدوش مورد توجه است. تعبیر خوبی که میتوان از عمل ترجمه ارائه داد، شبیه به تلاش برای پاسخ دادن به این پرسش است که «چه بازیکنی در بسکتبال درحکمِ بازیکن خط حمله در فوتبال است؟» محققان معاصر معتقدند که واقعاً لازم نیست چیز زیادی راجع به فوتبال بدانید تا بتوانید به این پرسش پاسخ دهید؛ تنها باید مطمئن شوید بازیکنانی که برای بازی بسکتبال دعوت شدهاند، قوانین بازی را میدانند. بهعبارتدیگر، دانش نسبت به زبان مبدأ مشخص و نیز آگاهی از دائرهالمعارف فرهنگی جهانی که در آن به رمز درآورده شده، روزبهروز نقش کمرنگتری بهخود میگیرد.
با وجود این، بسیاری از زبانشناسان رایانهای همچنان میگویند که صرفاً به «اصل مطلب» علاقهمندند و وظیفهشان یافتن راههای سریع و ارزان برای انتقال اصل مطلب میان زبانهاست؛ اما عملاً این ادعا را دارند که قادرند آنجا که «اصل مطلب» پایان مییابد و «سبک» شروع میشود را با خطی روشن مشخص سازند. به نظرمترجمان انسانی اینکار آنقدرها هم ساده نیست. رویکرد مترجم ماشینی این است که وقتی مثلاً مادر کسی زیر آوار گیرافتاده است، نگرانی بیش از حد نسبت به ریزهکاریها، امری بیمورد و خودخواهانه است. آنها اِطنابکلام وکنایهآمیز بودن زبانهای طبیعی را نهتنها نشانۀ ظرافت نمیدانند، بلکه آنرا نشاندهندۀ سردرگمی و ناکارآمدی میدانند. اکثرگفتههای ارزشمند به میانگین احتمال آماری برمیگردد. حتی اگر این امر باعث شود که این دیدگاهها نزد شاعران و زباندوستان نامحبوب شود، اهمیتی ندارد. یکی از شرکتکنندگان در ماراتن به من گفت «اگر به مجمع «انجمن مترجمان آمریکا۲۱» بروی، خواهی دید که از ما متنفرند.»
این امر تا حدودی درست است. همانطورکه سوزان برنوفسکی که خود مترجم است برایم گفت: «آنها مدعیاند که ترجمه هنر نیست.» (یک مترجم ادبی سرشناس که درخواست کرد ناشناس باقی بماند اذعان کرد که اگرچه از بابت خیزش ترجمه ماشینی نگران است، اما فکر میکند اگر بخواهد برای نظافتچی خانهاش یادداشت بگذارد، مترجم گوگل ابزاری فوقالعاده است.)
آنچه بیش از همه مترجمان انسانی را آزار میدهد نخوت و غرور ماشینها نیست، بلکه به این خاطر است که آنها کار و زحمت انسانهای ناشناخته یا فراموش شده را بهخود اختصاص میدهند. ترجمه ماشینی ضرورتاً در نتیجه تلاش انسانی روی داده است؛ درغیراینصورت پیکرههای موازی که ماشینها برای انجام کارشان نیازمندش هستند، وجود نداشت. به یک دانشجوی تحصیلات تکمیلی گفتم که صفحۀ یهوشوا بارهیلل در ویکیپدیا را خواندهام و متوجه شدهام که نوۀ دختریاش به نام «گیلی۲۲» به خاطرِ ترجمۀ کتابهای هریپاتر در فلسطین اشغالی، چهرهای معروف است. او درباره این دختر چیزی نشنیده بود و ظاهراً علاقهای هم به فرایندی نداشت که ناشرها برای واردکردن کتابهای سحرآمیز پول پرداخت میکنند؛ اما اگر گیلی با دقت، بیش از ۴۰۰۰ صفحه را بصورت دستی ترجمه نکرده بود، ما ابزاری مثل مترجمِ گوگل برای جفت زبانیِ عبری-انگلیسی نداشتیم. گناه اصلی ترجمۀ ماشینی این است: این حوزه بدون مترجمان انسانی، به جایی نخواهد رسید، هرچندکه این ماشینها متواضعانه سعی دارند جای این مترجمان را بگیرند.
این گناهی است که مترجمان انسانی به آنها نسبت دادهاند و شاید برای پنهان کردن همین گناه باشد که گروه مترجمانی که در آن ماراتن شرکت کرده بودند، نسبت به همتایان انسانیشان دلخوریِ جزئی پیدا کردند. چندین بار شنیدم که شخصی در ماراتن به این واقعیت اشاره میکند که مترجمان انسانی بهانهگیر و ناسازگارند و مدام اظهار نارضایتی میکنند. کنترل کیفیت غیرممکن است. یکی از شرکتکنندگان چنین به من توضیح داد که «اگر شما به مترجمی نسخهای ناشناخته را از ترجمۀ خودش که مربوط به یک سال پیش است نشان دهید، آنرا وارسی میکند و میگوید: افتضاح است.»
یک زبانشناسِ رایانهای با نگاهی زیرکانه گفت: لابد دلیلی دارد که بیش از ۲۰ ترجمۀ انگلیسیِ مختلف از دون کیشوت وجود دارد. باید به این دلیل باشد که هیچکس ترجمۀ مناسبی از آن بهدست نداده است. اگر مترجمان حتی نتوانند به این نظر قطعی برسند که «دقیق» بودن یا «وفادار» بودن به چه معناست، دیگر دلیلی ندارد که دربارۀ اینجور چیزها بیش از حد نگران باشیم. بیایید خودمان را از شر مفهومِ قدیمیِ وفاداری خلاص کنیم. همۀ سانچو پانزاها، همۀ مترجمان انسانی و همه مترجمانِ رایانهای در همان قایقِ سوراخ نشستهاند، ماشینها دارند آب قایق را خالی میکنند، درحالیکه انسانها دارند حروف تزئینی روی بادبانها میکشند.
اما مانند بسیاری از مهندسان، زبانشناسان رایانهای آنقدر به مهارت و توانایی شیوهشان متعهدند که این دیدگاه را ندارند که درجهت اهداف چه کسی بهپیش میروند. مشکل مترجمان انسانی از زمان فنارنشینها این بوده که همیشه این احتمال وجود داشته که در خدمت اهداف مافوقشان باشند تا مقصودِ خود متن؛ اما حداقل یک مترجم انسانی دقیقاً پرسشهایی از این قبیل که «این متن با چه هدفی طراحی شده است؟» یا «چه اهدافی در این زبان به رمزگذاری شدهاند؟» را از خود میپرسد. سؤالهایی که برای ماشین کاملاً نامربوط تلقی میشود.
مسئله این است که همۀ متون هدفی در ذهن دارند و آنچه یک مترجم انسانی خوب انجام میدهد، توجه به این امر است که این شیوه چگونه در خدمت هدفِ متن است – «سبک» با «اصل مطلب» چگونه در ارتباط است. در اواخر ماراتن، از یکی از شرکتکنندگان پرسیدم که چرا پیشزمینۀ علم کامپیوترش را در خدمت ترجمه قرار داده است؛ مانند بسیاری دیگر از شرکتکنندگان به آرزویش برای توسعۀ ابزارهایی اشاره کرد که میتوانند در زلزلهها یا جنگ یاریگر باشند. بهعلاوه گفت که امیدوار است به بهبود وقفهزمانی در انتشار اخبار بینالمللی کمک کند. از او پرسیدم که منظورت چیست:
«برای مثال دربارۀ مساله سقوط هواپیمای جرمن وینگز تأخیر زیادی وجود داشت».
آن مثالی نبود که انتظارش را داشته باشم. گفتم: «اما آن تأخیر ۱۰ یا ۱۵ دقیقه بیشتر نبود!»
سرش را کج کرد و گفت: «اگر تاجر باشی، تأخیر زیادی است».
گرچه کلمهای را به زبان نیاورده بودم، اما بدن و صورتم واکنشی را منتقلکرده بود که آن مهندس آنرا اشتباهاً، به بیاطلاعی تعبیرکرد؛ بنابراین ادامه داد، «این را معامله سودآورِ» بینزبانی مینامند. مثلاً اگر در اسپانیا ریزش معدنی اتفاق بیفتد، میخواهید در اسرع وقت معاملهای سودمند انجام دهید.
پینوشتها:
* این مطلب در تاریخ ۴ ژوئن ۲۰۱۵ با عنوان ?Is Translation an Art or a Math Problem در وبسایت نیویورکتایمز منتشر شده است.
[۱] Star Trek
نام مجموعهٔ علمی-تخیلی تلویزیونی امریکایی است. داستان راجع به سفینهای فضایی است که میتواند با سرعتی بیش از سرعت نور حرکت کند و به ماموریتی ۵ ساله برای کشف دنیاهای ناشناخته و ارتباط برقرار کردن با تمدنهای فرازمینی فرستاده شده است. ماجراهای پیشتازان فضا در آینده (قرن بیست و چهارم میلادی) رخ میدهند. [مترجم]
[۲] Spock
[۳] Captain Kirk
[۴] Mortadella نوعی کالباس ایتالیایی
[۵] traduttore، traditore به معنی: مترجم خائن است
[۶] Phanariots
مترجمان دوره عثمانی در محله فنار (Phanar) استانبول ساکن بودند و نام این گروه برگرفته از نام این محله است. [مترجم]
[۷] Phanariot
[۸] Warren Weaver
[۹] Pushkin
الکساندر پوشکین، شاعر و نویسنده روسی است. پوشکین بنیانگذار ادبیات روسی مدرن به حساب میآید و برخی او را بزرگترین شاعر زبان روسی میدانند. [مترجم]
[۱۰] Skype Translator
[۱۱] Lane Schwartz
[۱۲] open source
[۱۳] Marc Andreesen
[۱۴] Enigma
انیگما نام دستهای از ماشینهای الکترومکانیکی است که برای رمزنگاری و رمزگشایی پیامهای محرمانه بکار میرفته. ارتش آلمان نازی مدل خاصی از این ماشین را تولید نمود و به منظور رمزنگاری و رمزگشایی پیامهای نظامی در طول جنگ جهانی دوم بکار برد. [مترجم]
[۱۵] Cyrillic زبان سیریلیک
[۱۶] Pig Latin
شکل خاصی از زبان انگلیسی که بوسیلهٔ جابجا کردن حروف و تغییر کلمه شکل میگیرد. آن درواقع، زبان نیست، بلکه یک بازی زبانی است که برای رمزی حرف زدن استفاده میشود. میتوان آنرا معادل زبان زرگری در زبان فارسی دانست. [مترجم]
[۱۷] pidgin
نیمزبان یا پیجین نوعی زبان سادهشده است که بهعنوان یک وسیلۀ ارتباطی در میان دو یا چند گروه که دارای زبان مشترک نیستند، ایجاد میشود. این زبان بیشتر در مناطقی که تجارت در آنها رواج دارد. [مترجم]
[۱۸] Yehoshua Bar-Hillel
[۱۹] Left Bank
اشاره به منطقه ساحل جنوبی رودخانه سِن در پاریس دارد. [مترجم]
[۲۰] The box is in the ink-filled writing implement
[۲۱] The American Translators Association
[۲۲] Gili
برای اینکه خوانندۀ خوبی باشید، نیازی نیست هر کتابی را تا آخر بخوانید
چطور انگیزۀ انتقامجویی در میان یهودیان اسرائیلی از نازیها به اعراب فلسطینی منتقل شد؟
رمان مدار زمین ما را به زندگی روزمره و خیالانگیز شش فضانورد دعوت میکند
چرا برای توصیف روابط انسانی از استعارههای مکانی و معماری استفاده میکنیم؟