نوشتار

آیا ساختن ایمیل کار اشتباهی بود؟

ایمیل انقلابی بی‌سابقه در محیط‌های کاری به وجود آورد، اما شاید وقت انقلاب بعدی فرارسیده باشد

آیا ساختن ایمیل کار اشتباهی بود؟ عکاس: رزی هریت الیس.

دوست صمیمی‌تان برای ادامۀ تحصیل رفته است به شهری دیگر، راه دور است و هزینۀ تماس تلفنی بالا. برای همین وقتی دلتان تنگ می‌شود، ایمیلی برایش می‌فرستید. سؤالی دارید از آدمی که به او دسترسی ندارید، ایمیل. کالایی می‌خواهید که سازنده‌اش در کشور دیگری است، ایمیل. بعد این روند می‌رسد به آنجا که می‌خواهید به همکاری که کنارتان نشسته چیزی بگویید و به او ایمیل می‌زنید. آیا این کار ایرادی دارد؟

کال نیوپورت

کال نیوپورت

استاد علوم رایانه در دانشگاه جرج‌تاون

NewYorker

Was E-mail a Mistake

کال نیوپورت،‌ نیویورکر — داخل دیوارهای دفتر مرکزی سازمان سیا در لنگلیِ ایالت ویرجینیا، حدود پنجاه کیلومتر لوله‌های فولادی چهار اینچی کشیده‌اند. این لوله‌ها را اوایل دهۀ ۱۹۶۰ میلادی کشیدند و بخشی از یک سیستم پستی درون‌سازمانی بودند. در این سیستم پیچیده که فشار خلأ مرسوله‌هایش را جلو می‌راند، پیغام‌ها در ظرف‌های فایبرگلاس گذاشته می‌شدند و با سرعت ۹ متر در دقیقه میان حدود ۱۵۰ ایستگاه در ۸ طبقه جابجا می‌شدند. فرستنده با تنظیم حلقه‌های برنزی ته هر کپسول، گیرنده‌اش را مشخص می‌کرد. ابزارهای الکترومغناطیسیِ داخل لوله‌ها آن تنظیمات را می‌خواندند و هر کپسول را به سمت مقصدش هدایت می‌کردند. این سیستم در اوج کار خود روزانه ۷۵۰ پیغام را به مقصد می‌رساند.

بنا به روایت‌های تاریخ شفاهی‌ای که خود سیا جمع‌آوری کرده است، در اواخر دهۀ ۱۹۸۰ میلادی که با گسترش دفتر مرکزی، بساط این سیستم پستی علمی‌تخیلیِ قدیمی برچیده شد، کارمندانش غمگین شدند. بعضی از آن‌ها با صدای تانک تانک کپسول‌ها هنگام ورود به ایستگاه خاطره‌بازی می‌کردند. تعدادی دیگر نگران بودند ارتباطات داخلی سازمان تا حد نامقبولی کُند شود، یا پیک‌هایی که قرار است پیغام‌ها را با پای پیاده بیاورند خسته شوند. در بایگانی‌های این آژانس حتی عکس یک برگ کاغذ هست که با سنجاق به دیوار زده‌اند و رویش نوشته‌اند: «لوله‌ها را نجات بدهید».

سیستم لوله‌ای سیا مصداقی از یکی از جنبش‌های فناورانۀ مهم قرن بیستم است: تلاش برای آفریدن چیزی که متخصصان ارتباطات «پیغام‌رسانی ناهمزمان» در محل‌کار می‌نامند. تعاملِ همزمان هنگامی رخ می‌دهد که همۀ طرف‌ها در آنِ واحد در آن مشارکت کنند، مثلاً در یک اتاق ایستاده باشند یا تماس تلفنی بگیرند. ولی در ارتباط ناهمزمان، لازم نیست گیرنده در زمان ارسال پیغام حاضر باشد. من هر وقت دلم بخواهد پیغامی به تو می‌فرستم؛ تو هم سر فرصت جواب می‌دهی.

از قدیم‌الایام، همکاری میان همکاران در محیط کار، عموماً به صورت پیش‌فرض «همزمان» بوده است. از کارگاه‌های عصر رنسانس تا اتاق‌های قرن‌بیستمی که باب کراچیت و بارتلبی (شخصیت‌هایی که چارلز دیکنز و هرمن ملویل ساخته‌اند) ساکنش بودند، دفتر معمولاً فضایی یکپارچه بود که چند نفر در آن کار می‌کردند. البته نامه‌نویسی (یک مدل ارتباط ناهمزمان) از قرن‌ها قبل در بازرگانی نقش داشت، اما برای همکاری روزمره بیش از حد کُند بود. در عموم کارهای دفتری، همزمانی حکم‌فرما بود.

ظهور یک بستر کاری جدید، آن وضع رایج را برانداخت: دفتر بزرگ. نیکیل ساوال، منتقد و نویسندۀ نیویورکر، در کتاب مکعبی: تاریخ پنهان محل‌کار۱ می‌گوید این گذار مابین ۱۸۶۰ تا ۱۹۲۰ رُخ داد: در تاریخ اول ادارۀ سرشماری ایالات متحده گفت حدود ۷۵۰ هزار نفر در بخش «خدمات حرفه‌ای» مشغول به کارند، و در تاریخ دوم این رقم به بیش از ۴ میلیون نفر رسیده بود. ساوال می‌نویسد که در این بازه، «کسب‌وکار به کسب‌وکار بزرگ تبدیل شد». ساختمان‌های کوچک فعالیت و حساب‌داری جای خود را به عمارت‌هایی مانند لارکین بیلدینگ دادند: این عمارت که در سال ۱۹۰۳ توسط فرانک لوید رایت طراحی شد، محل کار ۱۸۰۰ کارمند در پنج طبقه و یک زیرزمین بود، با یک محوطۀ میانی وسیع، پرنور و سقف‌شیشه‌ای. ظهور تماس‌های تلفنی دفتری در اوایل قرن بیستم، این‌گونه فضاها را عملیاتی‌تر کرد. اما هماهنگ‌کردن گفت‌وگوی تلفنی هم به بن‌بست تلاش‌های دوسویۀ منشی‌ها برای برقراری تماس می‌خورد.

پیغام‌ها که روی میزهای دفاتر تل‌انبار شدند، به نظر آمد که جای یک سیستم پیغام‌رسانی ناهمزمان کاربُردی خالی است: راهی که من وقتی که برایم مناسب باشد پیغامی به تو بفرستم، و تو هر وقت برایت مناسب بود آن را بخوانی، و به کُندی پست درون‌سازمانی نباشد. در تصور مدیران، اگر می‌شد چنین سیستمی ساخت، همکاری کارآمد و غیر-همزمان میسر می‌شد: دیگر نه خبری از یادداشت تماس ناموفق بود، نه انتظار چهارچرخۀ پُست. در عصر نوظهور دفاتر بزرگ، «ناهمزمانی کاربُردی» انگار نوشداروی بهره‌وری بود. همین باور بود که انگیزۀ سرمایه‌گذاری در پروژه‌هایی از قبیل شبکۀ لوله‌ای سیا شد که با باد کار می‌کرد.

سایر دفاتر بزرگ هم راه‌حل‌های بادی را امتحان کردند. اما این سیستم‌ها به‌خاطر هزینۀ بالا و پیچیدگی زیادشان، کاربُردی نبودند. سپس، در دهۀ ۱۹۸۰، یک فناوری بسیار مناسب‌تر به میدان آمد: رایانه‌های رومیزی که از طریق شبکه‌های دیجیتال به همدیگر متصل بودند. با گسترش این شبکه‌ها، ایمیل در قامت ابزاری عالی برای واردکردن ارتباط ناهمزمان به دفتر ظاهر شد. برای درک بهتر این گذار با گلوریا مارک، استاد دانشگاه کالیفرنیا در ارواین، حرف زدم که روی تأثیر فناوری رایانه‌ای بر محل‌کار مطالعه می‌کند. وقتی دربارۀ شیوع ایمیل سؤال کردم، گفت: «می‌توانم نشانت بدهم». او یک جدول داده به من نشان داد که نتایج مطالعات «مدت استفادۀ دفتری» از ۱۹۶۵ تا ۲۰۰۶ را جمع‌بندی می‌کرد. این مطالعات را می‌توان به دو دسته تقسیم کرد: پیش از ایمیل و پس از آن. در مطالعات انجام‌شده پیش از ظهور ایمیل، کارمندان حدود چهل درصد از وقت خود را برای «تنظیم قرار ملاقات» و بیست درصد را برای «کار پشت میز» صرف می‌کردند. در مطالعات انجام‌شده پس از ظهور ایمیل، این نسبت‌ها برعکس شده‌اند.

ارتباط ناهمزمان کاربُردی که به میدان وارد شد، آدم‌ها نیز پیغام‌رسانی دیجیتال ناهمزمان را جایگزین بخش زیادی از تعاملاتی کردند که پیش‌تر رودررو انجام می‌شد، و دیگر پشت سرشان را هم نگاه نکردند. بنا به تخمین گروه فناوری‌پژوهی رادیکاتی، اکنون در سال ۲۰۱۹ روزانه بیش از ۱۲۸ میلیارد ایمیل کاری ارسال و دریافت می‌شود، و هر کاربر تجاری به طور متوسط روزانه با ۱۲۶ پیغام سروکله می‌زند. سلطۀ ارتباط ناهمزمان بر همکاری همزمان چنان بی‌داد می‌کند که این حقیقت که روزگاری از چیزی بدوی مثل ملاقات رودررو استفاده می‌کرده‌ایم، مضحکۀ برخی طراحان ابزارهای همکاری دیجیتال می‌شود. بلیک تورن که بازاریاب فناوری است، در یک پست وبلاگی با عنوان «ارتباط ناهمزمان، آیندۀ شغل‌هاست» ارتباط همزمان را به دستگاه نمابَر تشبیه می‌کند: یک عتیقه که وقتی نوه‌هایتان به نحوۀ کارکردن مردم قدیم نگاه کنند، مایۀ حیرتشان می‌شود.

به موازات آنکه ایمیل بر دفاتر مُدرن حکم‌فرما می‌شد، محققان نظریۀ سیستم‌های توزیع‌شده (زیرمجموعۀ همان حوزه‌ای که من به عنوان دانشمند رایانه‌شناس در آن تخصص دارم) بده‌بستان‌های میان همزمانی و ناهمزمانی را مطالعه می‌کردند. از قضا آن‌ها به نتیجه‌ای رسیدند که دقیقاً متضاد اِجماع حاکم بود. آن‌ها متقاعد شدند که هم‌زمانی بهتر است و توزیع کار در محور زمان به‌جای آنکه زمینه‌ساز کار بهتر شود، سدّ راهش می‌شود.

مسألۀ همزمانی یا ناهمزمانی نقشی بنیادین در تاریخ علم رایانه دارد. در چند دهۀ آغازین انقلاب دیجیتال، برنامه‌ها به گونه‌ای طراحی می‌شدند که روی ماشین‌های منفرد اجرا شوند. بعداً که شبکه‌های رایانه‌ای توسعه یافت، برنامه‌ها جوری نوشته می‌شدند که در چند ماشین پیاده شوند که با هم روی یک شبکه فعالیت می‌کردند. بسیاری از این نسخه‌های اولیۀ سیستم‌هایی که به «توزیع‌شده» مشهور شدند، به صورت پیش‌فرض ناهمزمان بودند. در چنین سیستمی، ماشین الف یک پیغام به ماشین ب می‌فرستاد به این امید که بالاخره پیغام برسد و پردازش شود، اما ماشین الف نمی‌دانست که این فرآیند چقدر طول خواهد کشید. (اگر شبکه کُند بود، یا پردازشگر ماشین ب مشغول وظایف دیگری بود، یا ماشین ب از کار می‌افتاد، این فرآیند ممکن بود مدت قابل توجهی طول بکشد یا اصلاً رُخ ندهد). راه‌حل بدیهی ماجرا، طراحی سیستم‌های توزیع‌شدۀ همزمان بود. در چنین سیستمی، ارتباط به حالت بلادرنگ شبیه‌تر می‌شود چون پیغام‌ها در بازه‌های زمانی فشرده و قابل‌پیش‌بینی ردوبدل می‌شوند. ماشین‌ها می‌توانند چند دور متوالی با هم کار کنند، و پیش از خاتمۀ هر دور همۀ کارهای ناتمام به پایان می‌رسند.

در دهه‌های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ چند سیستم توزیع‌شدۀ ناهمزمان ساخته شدند. مثلاً ناسا یک سیستم رایانه‌ای کنترل هواپیما طراحی کرد که برای ادارۀ سطوح کنترلی هواپیما بر چند پردازشگر رایانه‌ای تکیه داشت. این سیستم چنان طراحی شده بود که اگر یک پردازشگر در شرایط دشوار پرواز در ارتفاع بالا از کار می‌افتد، کل سیستم بتواند کارش را ادامه دهد و نگذارد از کار افتادن یک پردازشگر به از کار افتادن هواپیما و سقوط منجر شود. به‌منظور تسهیل نوشتن برنامه‌ای که این نوع تحمل خطا را به صورت ایمن اجرا کند، پردازشگرها روی یک مدار سفارشی‌ساز به هم متصل شدند که عملیات‌هایشان را در یک بازۀ حدوداً پنجاه میکروثانیه‌ای هم‌زمان می‌کرد. ولی ساختن این سیستم‌های همزمان غالباً گران تمام می‌شد. این سیستم‌ها نیازمند سخت‌افزارهای سفارشی یا نرم‌افزارهای ویژه‌ای بودند که بتوانند فعالیت پردازشگرها را به طور دقیق سامان‌دهی کنند. مثل قلمرو ارتباطات محل‌کار، هم‌زمانی اگر ایجاد می‌شد روش سهل و راحت‌تری برای ارتباط بود، اما ایجادش زحمت داشت.

در دهۀ ۱۹۸۰ بود که واگرایی طرز فکر و نوع نگاه اندیشمندان حوزۀ کسب‌وکار و دانشمندان رایانه‌شناس، آغاز شد. دغدغۀ آن‌ها که در دفاتر کار مشغول بودند، منابع بالاسری سازمان بود که باید برای سامان‌دهی همکاری همزمان خرج می‌شد. به اعتقاد آن‌ها، حذف این بالاسری از طریق سیستم‌های ناهمزمان می‌توانست همکاری را کارآتر کند. در این میانه، دانشمندان رایانه‌شناس به نتیجه‌ای متضاد رسیده بودند. آن‌ها در بررسی ارتباط ناهمزمان با استفاده از یک رویکرد ریاضی موسوم به نظریۀ الگوریتم، کشف کردند که توزیع ارتباط‌ها به صورتی که تأخیرهای غیرقابل‌پیش‌بینی داشته باشند، پیچیدگی‌های جدیدی به بار می‌آورند که کاهششان دشوار است. همزمانی از نگاه دنیای کسب‌وکار مانعی بود که باید بر آن غلبه می‌شد، اما نظریه‌پردازان به تدریج درمی‌یافتند که همزمانی برای همکاری مؤثر ضروری است.

یک کشف خارق‌العادۀ علم رایانه در این بازه، دشواری مسئلۀ موسوم به «اِجماع» بود. تصور کنید که در یک سیستم توزیع‌شده، هر ماشین یک کار را آغاز کند، مثلاً وارد یک تراکنش با یک پایگاه‌داده شود، و ترجیح اولیه‌اش ادامه یا انصراف باشد. هدف این ماشین‌ها آن است که به اِجماع برسند: همگی توافق کنند که یا ادامه بدهند، یا انصراف. ساده‌ترین راه‌حل آن است که هر ماشین ترجیحات همتایان خود را جمع کند و سپس بنا به یک قاعدۀ ساده (مثلاً شمردن رأی‌ها برای تعیین برنده) تصمیم بگیرد که کدام ترجیح را اجرا کند. اگر مجموعۀ آرائی که به همۀ ماشین‌ها می‌رسد یکسان باشد، آن‌ها همگی تصمیم مشترکی را اتخاذ می‌کنند.

مشکل آنجاست که شاید برخی از رایانه‌ها از کار بیافتند. در این صورت، مابقی گروه تا ابد باید منتظر پاسخ همتایانی بماند که دیگر فعال نیستند. در یک سیستم همزمان می‌توان این مشکل را ساده رفع کرد: اگر با سرعت کافی پاسخی از یک ماشین نشنوی، می‌توانی فرض کنی که از کار افتاده است و در ادامۀ راه نادیده‌اش بگیری. اما در سیستم‌های ناهمزمان، این نقص‌ها مشکل‌آفرین‌تر هستند. تشخیص اینکه کدام رایانه از کار افتاده و کدام‌یک تأخیر دارد، دشوار است. در ابتدا از منظر آن مهندسی که مشغول مطالعه پیرامون این مسأله بود، بدیهی به نظر می‌آمد که به‌جای منتظر ماندن برای فهمیدن ترجیحات تک‌تک ماشین‌ها، کافی است این‌قدر صبر کنیم تا پاسخ اکثرشان را بشنویم. با این حال، اتفاقی افتاد که بسیاری از متخصصان این حوزه را غافلگیر کرد: سه دانشمند رایانه‌شناس (مایکل فیشر، ننسی لینچ که استاد راهنمای دکترای خودم بود، و مایکل پترسون) در مقاله‌ای در سال ۱۹۸۵ در یک نمایش زیبای منطق ریاضی اثبات کردند که در یک سیستم ناهمزمان، حتی اگر فقط یک رایانه از کار بیافتد، هیچ الگوریتم توزیع‌شده‌ای نمی‌تواند دست‌یابی به اِجماع را تضمین کند.

یک دلالت مهم پژوهش در حوزۀ سیستم‌های توزیع‌شده آن است که اگر همزمانی در کار نباشد، چنین سیستم‌هایی چنان پیچیده می‌شوند که رام‌کردنشان از عهدۀ عموم برنامه‌نویسان برنمی‌آید. یعنی ناهمزمانی چنان هماهنگی را پیچیده می‌کند که ایجاد قدری از همزمانی تقریباً به هزینه‌اش می‌ارزد. در حقیقت، مبارزه با ناهمزمانی نقشی حیاتی در ظهور عصر اینترنت و آن‌همه نوآوری‌هایش داشته است، از جمله زمینه‌سازی برای خلق مراکز عظیم داده‌ها که توسط شرکت‌هایی مانند آمازون و فیسبوک و گوگل اداره می‌شوند، و پایگاه‌داده‌های توزیع‌شدۀ مقاوم در برابر نقص که هر روز میلیون‌ها تراکنش کارت‌های اعتباری را با اطمینان پردازش می‌کنند. در سال ۲۰۱۳، لزلی لمپورت که از چهره‌های مهم حوزۀ سیستم‌های توزیع‌شده است، جایزۀ تورینگ را بُرد که بالاترین افتخار در حوزۀ علم رایانه است. او روی الگوریتم‌هایی کار کرده بود که به همزمان‌سازی سیستم‌های توزیع‌شده کمک می‌کنند. طنز تاریخ فناوری همین است: از توسعۀ سیستم‌های رایانه‌ای توزیع‌شدۀ همزمان برای خلق یک سبک ارتباطی استفاده شده است که در آن همیشه ناهمزمان هستیم.

هرکس در یک محیط دفتری متعارف کار کند، شخصاً مشکلاتی را تجربه کرده است که پذیرش مشتاقانۀ ارتباط ناهمزمان ایجاد کرده‌ است. طبق کشف نظریه‌پردازان سیستم‌های توزیع‌شده، گذار از تعاملات همزمان موجب پیچیده‌تر شدن هماهنگی می‌شود. آن رؤیا که می‌خواست روش سریع‌تر ایمیل را جایگزین تماس تلفنی سریع کند، به ثمر نرسید؛ در عوض، آنچه قبلاً ظرف چند دقیقه پشت تلفن حل‌وفصل می‌شد، اکنون به رد و بدل کردن یک دو جین پیغام نیاز دارد. هرچه تعداد آدم‌های گروه بیشتر باشد، این افزایش پیچیدگی هم مشهودتر می‌شود. آیا آن همکاری که پاسخ نمی‌دهد فقط تأخیر دارد، یا کلاً از سیستم خارج شده است؟ در یک مبادلۀ ایمیل گروهی، چه زمانی می‌شود گفت به اِجماع رسیده‌ایم؟ آیا شما که گیرندۀ ایمیل هستید، موظفید جواب بدهید یا می‌توانید ساکت بمانید بی‌آنکه فرآیند تصمیم‌گیری معطلتان بماند؟ آیا منظورتان را درست فهمیدند یا باید با ارسال پیغام بعدی، شفاف‌سازی کنید؟ کارمندان دفتر که درگیر این معضلات‌اند، یعنی با نمونۀ حقیقی نظریۀ سیستم‌های توزیع‌شده در زندگی روبرویند، اکنون سهم روزافزونی از وقتشان را به مدیریت تعداد فزایندۀ تعاملات بی‌پایان اختصاص می‌دهند.

پارسال، شرکت نرم‌افزاری ریسکیو تایم لاگ‌های بی‌نام مصرف رایانه‌ایِ ده‌ها هزار نفر را جمع‌آوری و انباشته کرد. وقتی دانشمندان داده‌شناسِ آن شرکت اعداد و ارقام را بررسی کردند، دریافتند که کاربران به طور متوسط ایمیل یا سرویس‌های پیغام‌رسان فوریِ خود مثل اسلک را هر شش دقیقه یک‌بار چک می‌کردند. مدتی قبل هم تیمی به سرپرسی گلوریا مارک نرم‌افزار ثبت‌کنندۀ لاگ را روی رایانه‌های کارکنان در یک شرکت بزرگ نصب کردند. آن مطالعه نشان داد که کارکنان صندوق پیغام‌های ورودی خود را به طور متوسط هفت بار در روز چک می‌کردند. ما به سمت ارتباط ناهمزمان رفتیم تا وقتمان برای برقراری تماس یا تنظیم قرار ملاقات تلف نشود، اما ارتباط در محل‌کار طاقت‌فرساتر از گذشته شده است. انگار در میانۀ کشمکش‌های بی‌حاصلی که مثل سیزیف با صندوق پیغام‌های ورودی‌مان داریم، ذره‌ای وقت اضافه می‌آید که آن را مشغول کار می‌شویم.

ایمیل به‌عنوان یک ابزار، به خودی خود، چیز بدی نیست. در وضعیت‌هایی که ارتباط ناهمزمان آشکارا مزیت دارد (مثلاً پخش یک اعلامیه یا رساندن یک سند)، ایمیل به نسخه‌های چاپ‌شده‌ای که پیغام‌بَر می‌رساند ترجیح دارد. دشواری‌ها آن‌گاه آغاز می‌شوند که سعی کنیم پروژه‌های مشارکتی (برنامه‌ریزی رویدادها، تدوین استراتژی‌ها) را ناهمزمان انجام دهیم. در آن موارد، ارتباط‌ها کِش می‌آیند یا حتی خاتمه‌ناپذیر می‌شوند. هم تجربۀ محل‌کار و هم نظریۀ سیستم‌های توزیع‌شده نشان می‌دهند که برای هماهنگ‌سازی‌های نه‌چندان ساده و پیش‌پاافتاده، همزمانی معمولاً بهتر جواب می‌دهد. معنایش این نیست که باید تاریخ را به عقب برگردانیم تا محل‌کار نیمۀ قرن بیستم را با آن همه زنگ‌زدن‌های بی‌پایان تلفن‌ها از نو بسازیم. درس درستی که می‌توان و باید از نظریۀ سیستم‌های توزیع‌شده گرفت این است: همزمانی مفید غالباً نیازمند ساختاردهی است. نزد دانشمندان رایانه‌شناس، این ساختار به شکل الگوریتم‌های هوشمند توزیع‌شده درمی‌آید. نزد مدیران، به شکل فرآیندهای هوشمند کسب‌وکار جلوه می‌کند.

در دنیای کسب‌وکار، نمونه‌های تک‌افتاده‌ای از همزمانی ساختارمند و برنامه‌ریزی‌شده در حال ظهورند. بسیاری از این تجربه‌ها در بخش فناوری رُخ می‌دهند، یعنی همان‌جا که، چنانکه انتظار می‌رود، با ایده‌های مربوط به نظریۀ سیستم‌های توزیع‌شده آشناترند. اخیراً بنیان‌گذار و مدیرعامل یک شرکت فناوری سهامی عام به من گفت که هر هفته حداکثر دو یا سه ساعت صرف ارسال و دریافت ایمیل می‌کند. او به‌جای بخش عمده‌ای از پیغام‌دهی‌های ناهمزمانش، سراغ یک «ضرباهنگ منظم» از جلسات رفته است که به او اجازه می‌دهد به صورت رودررو و به قدر کافی به هر مسأله‌ای بپردازد. او گفت: «اگر همچنان لازم می‌دانی پیغام‌های فوری به من بفرستی، گمان می‌کنم که نحوۀ کارمان مشکلی دارد».

به همین منوال، شرکت بیس‌کمپ که در کار توسعۀ نرم‌افزار است، اکنون به کارکنانش اجازه می‌دهد که مثل اساتید دانشگاه ساعات حضور در دفترشان را مشخص کنند: اگر نیاز داری دربارۀ موضوعی با یک کارشناس صحبت کنی، به جای فرستادن ایمیل می‌توانی برای ساعات حضورش در دفتر با او قرار بگذاری. جیسون فراید، یکی از بنیان‌گذاران و مدیرعامل این شرکت، در پادکست «کیوریوس مایندز» گفت: «توجه کامل و بی‌نقص فرد نصیب تو می‌شود. این روش بسیار آرام‌تر و آسوده‌تر است». فراید توضیح می‌دهد که اگر کار فوری پیش بیاید و چند روز تا حضور آن شخص در دفترش مانده باشد، «همین است که هست».

بسیاری از شرکت‌های فناوری سراغ یک جایگزین محبوب برای پیغام‌دهی ناهمزمان بیش‌فعال رفته‌اند: یک چارچوب همکاری و هماهنگ‌سازی به اسم اسکرام که طراحان نرم‌افزار به آن بسیار علاقمندند. تیم‌های برنامه‌نویسانی که از اسکرام استفاده می‌کنند، کارهایشان را به تعدادی «اسپرینت»۲ تقسیم می‌کنند که در هر اسپرینت می‌خواهند یک مجموعه ویژگی را به یک قطعه از نرم‌افزار اضافه کنند. در طول هر اسپرینت که بین یک تا چهار هفته طول می‌کشد، هر تیم هفته‌ای یک روز جلسه دارد. در آن جلسه، همۀ افراد فرصت می‌یابند حرف بزنند. اعضای تیم توضیح می‌دهند که روز قبل چه کارهایی کرده‌اند و قرار است امروز چکار کنند. اگر هم احساس کنند که به کمک نیاز دارند، به افراد مناسب خبر می‌دهند. در نسخۀ کلاسیک اسکرام، یادداشت‌های رنگیِ چسبانده‌شده به یک تخته تدارک دیده می‌شوند تا این تعهدات را به صورت عمومی نشان بدهند، با این هدف که ابهامی دربارۀ طرح و برنامه نماند. این جلسه‌ها معمولاً ایستاده برگزار می‌شوند تا افراد وسوسه نشوند ورّاجی کنند، و نوعاً حدود پانزده دقیقه طول می‌کشند. شاید به نظر مسخره بیاید که یک‌رُبع همزمانیِ ساختاریافته کافی است تا زمینه‌ساز یک روز کامل کار باشد، ولی به نظر می‌رسد که این روش برای بیش از ۱۲ میلیون نفر طراح نرم‌افزار جواب می‌دهد. بسیاری از افراد اولین بار که از کارآیی اسکرام خبردار می‌شوند، تعجب می‌کنند. همین نکته حکایت از آن دارد که بسیاری از ما ارزش همزمانی را دست‌کم می‌گیریم: همزمانی، در صورت سامان‌دهی مناسب، قدرتمندتر از آنی است که خیال می‌کنیم.

به لطف فهممان از آنچه پیش‌تر رُخ داده است، می‌توانیم بپذیریم این فرضیه که ناهمزمانی در دفتر کار می‌تواند بهره‌وری را افزایش دهد، معقول است. همچنین می‌توانیم تصدیق کنیم که تجربه عمدتاً مُهر رد بر این فرضیه زده است. یا اگر بخواهم با ادبیات علم رایانه توضیح بدهم: وقتی به سمت ارتباط ناهمزمان رفتیم، سیستم‌های توزیع‌شده‌ای پدید آمدند که از قضا به سرعت معلوم شد فشار پیچیدگی فزایندۀ ناشی از ناهمزمانی را تاب نمی‌آورند. پس باید سیستم‌های بهتری طراحی کنیم: سیستم‌هایی که در آن‌ها پیغام‌دهی اختصاصی کمتر است و هماهنگ‌سازی بلادرنگ بیشتر است.

از این منظر، در بُرهۀ خاص و متفاوتی از تاریخ محل‌کار به سر می‌بریم. عصر ماست که نوه‌هایمان را بُهت‌زده خواهد کرد: در این زمانه، گرفتار وعده و وعیدهای «ناهمزمانی» شده‌ایم، اما دیوانه‌وار هر چند دقیقه صندوق پیام‌های ورودی‌مان را چک می‌کنیم، سیلاب پیغام‌های پیچیده و مبهم تاب و توان برایمان نگذاشته است، و در عین حال برای خودمان کف می‌زنیم که نیاز به صحبت رودررو را از میان بُرده‌ایم.


پی‌نوشت‌ها:
• این مطلب را کال نیوپورت نوشته است و در تاریخ ۶ آگوست ۲۰۱۹ با عنوان «Was E-mail a Mistake» در وب‌سایت نیویورکر منتشر شده است. وب‌سایت ترجمان آن را در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۳۹۸ با عنوان «آیا ساختن ایمیل کار اشتباهی بود؟» و ترجمۀ محمد معماریان منتشر کرده است.
•• کال نیوپورت (Cal Newport) استاد علوم رایانه در دانشگاه جورج‌تاون است. علاوه بر این، وبلاگ‌نویس مشهوری هم به شمار می‌رود و تا به امروز چند کتاب در زمینۀ خودیاری و فرهنگ دیجیتال نوشته است. آخرین کتاب او مینیمالیسم دیجیتال: انتخاب زندگی متمرکز در جهانی پرسروصدا (Digital Minimalism: Choosing a Focused Life in a Noisy World) نام دارد. ترجمان در مطلب «چگونه هم آرامش ذهنی داشته باشیم و هم تلفن همراه؟» این کتاب را معرفی کرده است.

[۱] Cubed: A Secret History of the Workplace
[۲] sprint: به معنای دوی سرعت

مرتبط

چه بر سر ژیژک آمده است؟

چه بر سر ژیژک آمده است؟

سوپر استار عالم روشنفکری بیش از همیشه با چپ‌ها به مشکل خورده است

چرا نباید از هوش مصنوعی ترسید؟

چرا نباید از هوش مصنوعی ترسید؟

گفت‌و‌گویی دربارۀ دشواری همتاسازی هوش انسانی در رایانه‌ها

افسون‌زدایی بیماری مدرنیته است، آیا هنر می‌تواند درمانش کند؟

افسون‌زدایی بیماری مدرنیته است، آیا هنر می‌تواند درمانش کند؟

چارلز تیلور شعر و موسیقی را عناصر نجات‌بخش دوران افسون‌زدایی می‌داند

خبرنامه را از دست ندهید

نظرات

برای درج نظر ابتدا وارد شوید و یا ثبت نام کنید

Venous

۰۷:۰۶ ۱۳۹۸/۰۶/۳۱
0

دیدگاهی متفاوت به عصر ارتباطات از طریق ایمیل و البته یک موضوع عالی برای این متن

محسن برجی

۰۳:۰۶ ۱۳۹۸/۰۶/۳۰
0

نگاه متفاوت و زیبا و عجیبی بود به پدیده مکاتبات اداری و ایمیل. تفکربرانگیز. یادداشت‌های این‌چنین نشان می‌دهد که در چه دوران پیچیده‌ای زندگی می‌کنیم.

لیزا هرتسُک

ترجمه مصطفی زالی

گردآوری و تدوین لارنس ام. هینمن

ترجمه میثم غلامی و همکاران

امیلی تامس

ترجمه ایمان خدافرد

سافی باکال

ترجمه مینا مزرعه فراهانی

لیا اوپی

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

دیوید گرِیبر

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

جو موران

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

لی برِیوِر

ترجمه مهدی کیانی

آلبرتو منگوئل

ترجمه عرفان قادری

گروهی از نویسندگان

ترجمه به سرپرستی حامد قدیری و هومن محمدقربانیان

d

خرید اشتراک چهار شمارۀ مجلۀ ترجمان

تخفیف+ارسال رایگان+چهار کتاب الکترونیک رایگان (کلیک کنید)

آیا می خواهید از جدیدترین مطالب ترجمان آگاه شوید؟

بله فعلا خیر 0