بررسی کتاب «غیور: زندگی و زمانۀ عیسای ناصری» نوشتۀ رضا اصلان
استوارت کلی در نقدی تندوتیز بر کتاب «غیور» نوشتۀ رضا اصلان مینویسد: اگر اصلان آن مصاحبۀ ناشیانه را با فاکسنیوز انجام نداده بود، من شک دارم که اصلاً نقدی بر کتابش نوشته میشد. باید بگویم غیور راهی بسیار کلیشهای را پیموده است؛ سهم این کتاب در مطالعات مسیحیت، حاشیهای بیاهمیت بر حواشیِ قابل اغماض است.
7 دقیقه
گاردین — اگر رضا اصلان آن مصاحبۀ احمقانه و ناشیانه را با فاکسنیوز انجام نداده بود، من شک دارم که اصلاً نقدی بر کتابش نوشته میشد. اگر بخواهم تا حد امکان منصف باشم، باید بگویم غیور راهی بسیار کلیشهای را پیموده است؛ سهم این کتاب در مطالعات مسیحیت، حاشیهای بیاهمیت بر حواشیِ قابل اغماض است و شیوۀ نفَسگیرش نشاندهندۀ طرز فکری عجولانه.
برای مثال: در جایی از این کتاب آمده است که رومیان «وحشیگری بسیار» از خود نشان دادند (صفحۀ ۱۳) و در جای دیگر گفته شده است که آنها «معمولاً اهل مدارا و تساهل» بودند (صفحۀ ۱۴). اصلان ادعا میکند که «کارگر روزمزد» بیسوادی به نام عیسی عضو یک گروه شورشی در اسرائیل بوده است و داستان این چگوارای خاورمیانه توسط فردی موذی به نام سائول اهل طرسوس۱ ملقب به پولس قدیس گزینش شده است؛ کسی که شخصیت غیور و شورشی عیسی را به یک متافیزیکدانِ سیاستگریز تبدیل کرده بود. صادقانه بگویم، بخشهایی از این کتاب به نمایش عیسی مسیحِ سوپراستار شبیهتر است تا یک اثر جدی.
اگر کسی بخواهد این خط مطالعاتی را دنبال کند، کتابهای بسیاری در این زمینه وجود دارند که هم سطح علمی بالایی دارند و هم رساتر و سلیستر نوشته شدهاند؛ از ناصره تا نیقیه۲، نوشتۀ گزا ورمس۳، در صدر این فهرست قرار دارد؛ بیوگرافی عیسی و پولس، نوشتۀ ان ویلسون۴، برای کسانی که ذهنی روایی دارند مناسب است؛ پژوهشی تاریخی دربارۀ زندگی عیسی۵، اثر آلبرت شوایتزر، (۱۹۰۶) این سنت را در متن خود بررسی میکند؛ الهیات آزادیِ۶ گوستاو گوتیرز مرینو۷ نشان میدهد که چگونه ایدهها میتوانند بدون نادیدهگرفتن «مسیح جهانشناسانه» فعال شوند. در حیطۀ ادبیات داستانی، انجیل دروغگو۸ی نائومی آلدرمن۹ با حساسیت و شک با بسیاری ایدههای مشابه درمیآویزد؛ در حالی که لازاروس مرده است۱۰، اثر ریچارد بیرد۱۱، تحلیلی بسیار خلاقانهتر از داستانهای عیسی بهدست میدهد.
استدلالهای اصلان با بسیاری از واقعیتها، که حتی خود او نیز میپذیرد، تضعیف میشوند. نخستین اشارات به عیسی از پولس هستند که در این اشارات، عیسی فقط یکی از هزاران جاهطلب طرفدار آموزۀ نجات نیست، بلکه بسیار بیش از آن است. دومین مسئلۀ اصلان این است که اناجیلْ پس از عیسی نوشته شدهاند. اگر، آنطور که اصلان ادعا میکند، اناجیل هم با الهیات پولسی آلوده شدهاند و هم منبعی برای آیین مسیحیت نخستیناند، او چگونه میتواند در آنها سره را از ناسره تشخیص دهد؟
اینکه او بارها از فرض Q – این فرض که در پس اناجیل متی، مرقس و لوقا یک سند حقیقی غیرقابلانکار پنهان شده است – کمک میگیرد، نشان میدهد که تا چه حد با الهیات بیگانه است. اگر تلقی اصلان درست بود، مطمئناً پولسِ شرور منابعی باقی نمیگذاشت تا نشان دهد چگونه با یک جنبش رادیکال اصیل مبارزه کرده است. اصلان به پولسی نیاز دارد که در آنِ واحد، باهوشتر و احمقتر از پولوس واقعی باشد.
اما این موارد در مقایسه با ایراد اصلی این کتاب جزئی و بیاهمیتاند. اصلان بهطور همزمان، هم اناجیل را تحقیر میکند و هم در تحقیقش به آنها تکیه میکند. اگر آیهای با ایدۀ او هماهنگ باشد، از آن استفاده میکند و اگر با نظریهاش در تقابل باشد، آن را دلیلی بر غیرقابل اطمینانبودنِ متن میگیرد. وقتی او به صدق آرای سلسوس۱۲، مخالف سرسخت مسیحیت نیاز دارد، نظرات او را صادق درنظر میگیرد (حتی بدون اشاره به اینکه ما فقط از طریق قطعات ردّیههای اریجن۱۳ به سلسوس دسترسی داریم)؛ زمانی که او به کذب آرای سلسوس نیاز دارد، سخنان سلسوس «آنقدر جدلی هستند که او نمیتواند آنها را جدی بگیرد». او واقعاً متون را نمیخواند، بلکه آنها را غربال میکند و باعث میشود داستان کماهمیتتر از جزئیات شود.
اناجیل تاریخ نیستند. این ایده که آنها فرم کاملاً جدیدی از ادبیات هستند، ممکن است فینفسه دلیلی کافی برای ما باشد تا آنها را با دقت، ظرافت و نکتهسنجی بیشتری بخوانیم. اصلان به انجیل مرقس بهعنوان متنی اشاره میکند که به یونانیِ ابتدایی و زمخت نوشته شده و با این وجود برای یهودیانِ یونانیشدۀ اهل فرهنگ و هنر بیش از گالیاییان۱۴ بیسواد جذاب است. ممکن است کسی بهصورت مشابه استدلال کند که سبک نوشتاری متفاوت ایروین ولش۱۵و دیوید هیوم۱۶ ثابت میکند که ولش اهل اسکاتلند نبوده است. شاید مرقس همچون کسنوفون۱۷ نمینوشت، اما این ایده که او مخاطبان دیگری را در نظر داشته، به این معنا نیست که او با مهارتهای ادبی آشنا نبوده است؛ مهارتهای او متنوعتر و ضمنیتر بودند. مرقس فاقد روایتهای آغاز راه لوقا و داستانهای رستاخیز متی است؛ چرا که آنها از پیش شناخته شده بودند. امور هنگامی که از حافظه میگذرند نوشته میشوند. اما مرقس، همچون اناجیلِ موجز دیگر و انجیل یوحنا، ویژگیای دارد که من آن را کمدی الهی مینامم و نوشتههای دیگران در آن دوره فاقد چنین چیزی بوده است.
در چه جاهای دیگری چنین بدفهمی همدلانهای وجود دارد؟ عیسی بیصبر نیست، اما همچون زمان کنایهآمیز است و شاگردان و مریدانْ پیامش را نمیفهمند. سقراط در مقایسه با عیسی کمحوصله بود. حتی انجیل مرقس نیز مداخلههای شیطنتآمیزی در خود دارد: وقتی پیلاتوس۱۸ از مردم میپرسد باراباس را میخواهند یا مسیح را، خوانندۀ قدیمی ممکن است متوجه ایهام و بازی با کلمات شده باشد.
«باراباس» نام تروریستهای متعصب ضد حکومت روم و به معنی «پسر پدر» بود؛ بنابراین با دو عبارت پدر و پسر بازی شده است. همچنین این به آن معناست که عیسی در پیِ تلاش فریسیان برای توجیه مرگ او، به جای تروریستی که اصلان ادعا میکند خود او همو بوده است، به صلیب آویخته شده است. طنزی ژرف و ریشخندآمیز در پس این جملۀ پیلاتوس وجود دارد: «آنچه نوشتهام نوشتهام».
زمانی که نوبت به رستاخیز مسیح میرسد، با وقفه و سکتهای عجیب در متن مواجه میشویم، درحالیکه انتظار میرود هر بازسازی تاریخی از زندگی مسیح لااقل مختصراً به این یقین حواریون بپردازد که عیسی از مرگ بازگشته است. اصلان مثالهای متعددی از افراد یهودی خشن و ضدحکومت رومیان آورده است که وجودشان بهلحاظ تاریخی در دورۀ پیش و پس از زندگی مسیح تأیید شده است. توصیف او از جنگل در پی انکار درخت است. مسیح نهتنها در مقایسه با اطرافیانش خشونت کمتری داشت، بلکه آرامترین فرد در میان آنان بود. او بهنحو چشمگیری در مقایسه با مکابیها۱۹ و سیکاریها۲۰ تمایلی به خونریزی نداشت؛ برای مثال، او اجازه نداد که سیمون پتر۲۱ مأمورانی را که برای دستگیری او آمده بودند به قتل برساند. مشکل روش تطبیقی اصلان این است که او ناهمخوانیهای مهم را بهنفع همبستگیهای کلی و اجمالی نادیده میگیرد.
افراط عجیبی در لحن و آهنگ این کتاب وجود دارد و اظهارات پرهیاهو گاهی جای استدلال را میگیرند. بهنظر میرسد کتاب در مبالغهها و بیتوجهیهایش، بهدنبال همان جار و جنجال و هیجانی است که در آن اسیر شده است.
اطلاعات کتابشناختی:
اصلان، رضا، غیور: زندگی و زمانۀ عیسای ناصری، انتشارات ساقی، ۲۰۱۳
Aslan, Reza. Zealot: The Life and Times of Jesus of Nazareth. Saqi, 2013
پینوشتها:
[۱] Saul of Tarsus
[۲] From Nazareth to Nicaea
[۳] Geza Vermes
[۴] An Wilson
[۵] Geschichte der Leben-Jesu-Forschung
[۶] The Theology of Liberation
[۷] Gustavo Gutiérrez Merino
[۸] The Liars’ Gospel
[۹] Naomii Alderman
[۱۰] Lazarus is Dead
[۱۱] Richard Beard
[۱۲] Celsus
[۱۳] origen
[۱۴] Galileans
[۱۵] Irvine Welsh
[۱۶] David Hume
[۱۷] Xenophon
[۱۸] Pilate
[۱۹] Maccabees
[۲۰] Sicarii
[۲۱] Simon Peter
جملات نخستین مقاله اشتباه ترجمه شده است؛ برای همین ادامه اش را نخواندم، چون مطمئن نیستم بقیهاش درست باشد. متن اصلی میگوید «اگر آن طور ناشیانه و ابلهانه با رضا اصلان مصاحبه نمیشد.....» نه اینکه مصاحبهٔ خود رضا اصلان احمقانه! و ناشیانه باشد!! Had Reza Aslan not been interviewed in a gauche and silly fashion on Fox News ............ خوب است که ترجمهها بررسی و ویرایش شود. یا دستکم مترجم سابقهای از موضوع پیگیری کرده باشد. تشکر