حتی روزهایی که مرخصی میرویم، باید کار کنیم
کارمندها همیشه باید دردسترس باشند. آخر هفتهها، تعطیلات و مرخصیها فرق چندانی با صبح شنبه ندارند. همیشه یک کاری برای پیگیری هست. تازه نهتنها باید این پیگیریها را دوست داشته باشید، بلکه باید عاشقش باشید. وگرنه جناب رئیس شما را به هزار عیب متهم خواهد کرد: تنبلی، بیتعهدی، اهمالکاری و از این دست ایرادها. اجبارِ رئیس اداره هم نباشد، جاهطلبی خودمان دست برنمیدارد. تا سرحد مرگ یا حتی بیشتر کار میکنیم. ولی جایی باید دست کشید: آنجا تازه میشود زندگی کرد.
4 دقیقه
♦ برای مطالعۀ هر یک از مطالب پرونده، بر روی تیتر آنها کلیک کنید.
• هنر ظریفِ کمتر کارکردن
نویسندۀ «لذت دستکشیدن» میگوید: افسارزدن بر تمایلمان برای تجربۀ همهچیز شاید شادترمان کند
تصویری که زمانۀ ما از آدم موفق ساخته است، کسی است که صبح تا شب کار میکند تا پول دربیاورد و بعد آن پول را خرج کالاهای پرزرق و برق و سفرهای ماجراجویانه کند و دوباره بیشتر کار کند تا بیشتر پول دربیاورد تا بیشتر خرج کند. این چرخه پایانی ندارد. جایی وجود ندارد که اگر به آن برسی، دیگر بتوانی نفس راحتی بکشی و آرام بگیری. سوند برینکمن، فیلسوف دانمارکی، میگوید شاید وقت آن رسیده است که بایستیم و راه دیگری را پیش بگیریم.
• هیچکس برای شروع کار در اول هفته خدا را شکر نمیکند
سرانجامِ منطقیِ کار بیشازحد زیاد، قطعاً، فروپاشی ذهنی و جسمی است
اگر اول هفته از همکارتان بپرسید «حالت چطوره؟»، احتمالاً میگوید «این چه سؤالیه که میپرسی؟ معلومه خوب نیستم». اما همکارتان مرتکب گناه بزرگی شده، چون در فرهنگ پرکاریِ جدید واجب است که اول هفته سرتان را بهسمت آسمان بلند کنید و، با اشتیاق هرچه بیشتر، فریاد بزنید خدا را شکر. مدیران دائماً به کارگرهایشان توصیه میکنند که نباید کارتان را دوست داشته باشید، باید عاشق آن باشید، آنهم تاحدیکه این عشق شما را در هفته به ۱۴۲ ساعت کار وادار کند. اما ژستِ پرکاری چه بلایی بهسر کارمندان میآورد؟
• چرا نباید آخر هفتهها کار کنیم؟
برنامههای زمانی سنگین و پیشبینیناپذیرِ ما خسارت سنگینی بر جامعۀ آمریکا وارد میکند
مدیران و کارفرمایان تأکید فراوانی دارند که همۀ کارکنان باید رأس ساعت مشخصی سر کارشان حاضر باشند، اما چندان نمیپسندند که زیردستانشان سر ساعت معینی دست از کار بکشند. در واقع، کار از نظر آنها هیچ وقت تمام نمیشود. فرقی نمیکند یازده شب باشد، یا روز تعطیل هفته، هر لحظه ممکن است لازم شود کاری را پیگیری کنید. این وضعیت هرچند زندگی اجتماعی و خانوادگی ما را خراب میکند، بااینحال ظاهراً برای اقتصاد خوب است. اما اقتصاددانان دربارۀ همین یک فایده هم مطمئن نیستند.
• شاید تقصیر آدام اسمیت است که اینقدر از کارکردن متنفریم
آمارها میگویند ۹۰درصد از شاغلان، از کار خود ناراضیاند. چطور چنین چیزی ممکن است؟
آدام اسمیت معتقد بود انسانها بالفطره تنبلاند و از کارکردن خوششان نمیآید. بنابراین فقط اجبارهای زندگی است که آنها را مجبور میکند دست به فعالیت بزنند. سادهتر بگوییم: تنها انگیزه پول است. ولی تحقیقات بسیاری نشان میدهد آدمها ترجیح میدهند حقوق کمتری داشته باشند، اما کاری را انجام بدهند که برایشان معنای بیشتری داشته باشد. پول مهم است، اما همهچیز نیست. از نظر بری شوارتز، این حقیقت ساده، میتواند تصور ما از دنیای مناسبات کار را تغییر دهد.
• مرخصی استعلاجی دارد منسوخ میشود
امروزه خیلی از کارمندان اداری بهجای یک روز استراحت زیر پتو، مجبورند دورکاری کنند
شب سالم و سرحال به تختخواب میروید، اما صبح با گلودرد و تب بیدار میشوید. با خودتان فکر میکنید که آیا میتوانید سر کارتان بروید، یا بهتر است در خانه بمانید و استراحت کنید؟ بالاخره تصمیم میگیرید که خانه بمانید. زنگ میزنید به محل کارتان تا مرخصی استعلاجی بگیرید. رئیستان هم میپذیرد، اما میگوید حالا که خانهای لطفاً این گزارش را هم بنویس و آن موضوعات را هم پیگیری کن. برای خیلیها، روزهای بیماری دیگر فرقی با بقیۀ روزها ندارد.
الگوریتمهای سرگرمیساز برای کار با دانش باستانی حاصل از متون و فضاهای مقدس طراحی نشدهاند
احساس کسلی وقتی پیدا میشود که موضوعِ توجه ما دائم تغییر کند