«جامعۀ مرفه» روایتگر وضعیت جامعۀ آمریکا (و البته غرب صنعتی) پس از جنگ جهانی دوم است. گالبرایت در پی نشان دادن شرایطی است که در آن بخش خصوصی مداوماً در حال توانگر شدن است اما بخش عمومی ضعیف و ناتوان باقی مانده است.
4 دقیقه
جامعۀ مرفه دومین کتاب از سهگانه (سرمایهداری آمریکایی (۱۹۵۲)، جامعۀ مرفه (۱۹۵۸) و جامعۀ صنعتی جدید(۱۹۶۷)) مشهور جان کنت گالبرایت (۲۰۰۶-۱۹۰۸) است. این سه اثر از مهمترین و مشهورترین آثار گالبرایت و منعکس کننده اندیشه محوری او پیرامون اقتصاد و جامعهاند. یکی از نکات قابل توجه دربارۀ کتاب کلاسیک جامعۀ مرفه این است که با وجود گذشت بیش از نیم قرن از انتشار اولین نسخه آن همچنان مورد رجوع و تاثیرگذار است. جالب آنکه اولین مواجۀ فارسی زبانان با اندیشه گالبرایت نیز به واسطه ترجمۀ همین اثر با عنوان جامعۀ متمول در دهۀ ۴۰ خورشیدی رخ داده است، اما در سالهای اخیر کمترین توجهی نه به این کتاب و نه به سایر آثار اصلی او نشان داده نمیشود.
کتاب روایتگر وضعیت جامعۀ آمریکا (و البته غرب صنعتی) پس از جنگ جهانی دوم است. گالبرایت در پی نشان دادن شرایطی است که در آن بخش خصوصی مداوماً در حال توانگر شدن است اما بخش عمومی ضعیف و ناتوان باقی مانده است. ویژگی بارز این دوره از نظر او کمبود زیربنا در حوزهٔ اجتماعی، کمبود تاسیسات زیربنایی عمومی و تداوم نابرابری درآمدی است.
گالبرایت در این کتاب کار خود را با انتقاد از «سنت اصلی» اقتصاد آغاز میکند. عبارتی کلیتر از اقتصاد ارتدکس، اقتصاد متعارف و یا اقتصاد کلاسیک که او از روی عمد آن را برگزیده است. وی بیان میکند که سنت اصلی اقتصاد که توسط آدام اسمیت بنیان گذاشته شد و پس از آن به دست دیوید ریکاردو و توماس مالتوس بسط یافت به سختی مناسب و یا توضیح دهنده جامعۀ مرفه پس از جنگ میباشد. چرا که اقتصاددانان سنت اصلی همگی در شرایط و زمانی نظریهپردازی میکردند که جامعه با فقر روبرو بوده و تولید کالاهای اساسی کاملاً ضروری بهنظر میرسیده است. اما به زعم او جامعۀ آمریکا در زمان نگارش کتاب از رفاه گستردهای برخوردار است و جهتگیریهای تولیدی در عوض تمرکز بر تولید نیازهای اساسی معطوف به تولید و ارضاء کالاها و خواستههای لوکس شده است. وی نگاه منتقدانه خود به رویکرد تولیدگرایانه را با بر شمردن معایب محاسبه تولید ناخالص داخلی بعنوان معیار سنجش بهروزی ادامه میدهد و اشاره میکند که این معیار باعث غفلت از برخی از مهمترین معیارهای بهروزی فردی و اجتماعی میشود.
گالبرایت پس از طرح اولیه مساله ادعا میکند که امروزه دیگر تقاضا برای کالا و خدمات ارگانیک نیست. به این معنی که تقاضاهای افراد بعنوان مصرفکننده، درونی و خودخواسته نیست، بلکه توسط صنعت تبلیغات و «سیستم خلق تقاضای مصرف کننده» ایجاد میشود و در این میان آنها هستند که از افزایش مخارج مصرفکننده منتفع میشوند. در نتیجه این موقعیت، جهتگیری تولید به سمت تولید و مصرف خصوصی منحرف خواهد شد و مخارج و سرمایهگذاریهای عمومی نادیده گرفته میشود. او این وضعیت را «اثر تبعیت» نام گذاری میکند. فرایندی که در آن نیازها بوسیله جریانی خلق میشود که آن را برآورده یا ارضاء میکند.
در آخر، نسخه گالبرایت برای خروج از این وضعیت، انتقال از اقتصاد با جهتگیری تولید و مصرف خصوصی (مربوط به اشخاص) به سوی اقتصادی با محوریت سرمایهگذاری عمومی است. وی برای تحقق این منظور استفادۀ گسترده از ابزارهای سیاستی مالیات مصرفکننده را پیشنهاد میکند. اما این به باور او کافی نیست و همزمان باید سه طرح کلی پیاده شود: مبارزه با فقر، سرمایهگذاری عمومی در مدارس دولتی و رشد و گسترش طبقۀ جدید. این طبقۀ جدید عبارتاند از: معلمان، اساتید، پزشکان، مهندسان و … . اهمیت این طبقه در فکر و اندیشه گالبرایت تا حدی است که از نظر او تقاضای اصلی از آمریکا در آینده (مد نظر او در زمان نگارش کتاب) تقاضای منابع انسانی، اطلاعاتی و تعلیم و تربیت خواهد بود. بدین صورت کتاب جامعۀ مرفه با برشمردن اهمیت، نیاز و مزایای سرمایهگذاری در تعلیم تربیت و نیروی انسانی پایان مییابد اما اندیشه و خطوط اصلی این کتاب در کارهای بعدی گالبرایت بهویژه جامعۀ صنعتی جدید گسترش یافته است.
اطلاعات کتابشناختی:
گالبرایت، جان کنت. جامعۀ مرفه، هاگتون میفلین هارکورت، ۱۹۹۸
Galbraith, John Kenneth. The affluent society. Houghton Mifflin Harcourt, 1998