نقشها، نمادها و اهمیت طوطیهای سخنگو در آثار منظوم و منثور
طوطیهای شگفتانگیز مدتها سوژۀ اخبار بودند، به خصوص در بریتانیا که بیبیسی در دهۀ گذشته، تعداد قابل توجهی روایت از طوطیهای سخنگو منتشر کرده است. تقریباً همۀ روایتهای اینچنینی، پیشتر در افسانههای فولکلور و رمانها و اشعار کلاسیک آمدهاند. طوطیهایی که جاسوس بودهاند، افشاگری میکردند، یا قدرتی ماورائی و معنوی داشتهاند.
نیویورکتایمز — بر اساس کتاب «تاریخ طبیعی» پلینیوس۱، کلاغی که هر صبحگاه به امپراتور تیبریوس درود میفرستاد به چنان قهرمانی در سطح محلی بدل شد که پس از مرگ برایش در خیابانهای رم تشییع جنازه برگزار کردند. در سپتامبر ۲۰۰۷، مرگ یک کاسکو به نام الکس ماجرای باشکوهتری خلق کرد. آگهیهای ترحیم و مقالاتی دربارۀ این پرنده در جراید معتبر سراسر دنیا از جمله نیویورک تایمز منتشر شد. اما حتی پیش از اینکه جسد الکس را در قفسش در دانشگاه برندیس در ماساچوست پیدا کنند، این پرنده با ایفای نقش در رمان «اوریکس و کریک۲» مارگارت اتوود، تأثیر ادبیاش را بر جای گذاشت و به این ترتیب، به لشکر پرشمار طوطیان سخنگوی عالم ادبیات پیوست.
طوطیهای شگفتانگیز مدتها سوژۀ اخبار فراوانی بودند، به خصوص در بریتانیا که بیبیسی در دهۀ گذشته، تعداد قابل توجهی روایتهای به ظاهر واقعی از طوطیهای سخنگو منتشر کرده است. تقریباً همۀ روایتهای اینچنینی، حتی روایتهایی شبیه به ماجرای الکس، پیشتر در افسانههای فولکلور و رمانها و اشعار کلاسیک آمدهاند. در یکی از قدیمیترین اشعار انگلیسی به نام «حرف بزن طوطی۳» که در دهه ۱۵۲۰، جان اسکلتون، شاعر دربار هنری هشتم، آن را سرود از زبان طوطی میخوانیم «از خانمها میآموزم و با آنها به مدرسه میروم». اگر الکس در آن زمان میزیست، حتماً با این وضع ابراز همدردی میکرد. چنانکه خانم ارین پپربرگ در کتاب خاطراتش با عنوان «الکس و من» مینویسد، او و دستیارش، سه دهۀ تمام، الکس را آموزش دادند.
در سال ۲۰۰۶ روزنامهها پرده از راز زیگی، طوطی هشت سالهای برداشتند که در بریتانیا، در معرض روابط مخفیانهای قرار داشت که میان همسر صاحبش با مردی به نام گری در جریان بود. افشای خیانت زنها در واقع با طوطیهای عالم ادبیات گره خورده است. در حکایتی فولکلور از قرن سیزدهم اسپانیا که از روایت قدیمیتری به زبان عربی میآید، مردی که به زنش مشکوک است طوطیای میخرد تا در زمان غیبتش همسرش را زیر نظر بگیرد. زن به هر زحمتی موفق میشود شوهرش را مجاب کند که طوطی یک دروغگو است و در نهایت پرنده را به تیغ قصاب میسپارد.
در نسخۀ فرانسوی قرون وسطای این حکایت، سه طوطی جاسوس وجود دارند که تنها یکی از آنها با متقاعد کردن زن نسبت به این که خوب میداند چه موقع باید دهانش را ببندد، از مهلکه جان سالم به در میبرد. روایت مدرنتری از این ماجرا، داستان رابرت اولن باتلر است که در سال ۱۹۹۵ در نیویورکر منتشر میشود. در داستان باتلر، مرد برای اینکه خیانت زنش را ثابت کند از درختی بالا میرود، از بالای درخت سقوط میکند و به شکل یک طوطی تناسخ مییابد؛ طوطیای که بعداً، دوباره همسرش از یک فروشگاه حیوانات خانگی میخرد.
هم در عالم ادبیات و هم در عالم واقع، طوطیها اغلب نقش شاهد دروغین را بازی میکردهاند. جاکومو کازانوا در خاطراتش مینویسد که چگونه از بازار اسمیتفیلد طوطیای میخرد و برای مقابله با دو زنی که سعی در فریفتنش داشتند، به طوطی یاد میدهد که بگوید: «خانم کارپیون از مادرش بدکارهتره». احتمالاً به همین خاطر بود که در سال ۱۹۳۹ ارل استنلی گاردنر نام شخصیت اصلی یکی از داستانهایش به نام «موردِ طوطی دروغگو۴» -از مجموعۀ جنایی پری ماسون- را کازانوا میگذارد.
پیرنگ داستان گاردنر به طرز چشمگیری پیچیده است. با این حال، شاید از حکایت اپسِتوس لیبیایی که تنی چند از مورخان عصر کلاسیک به آن باور داشتند عجیبتر نباشد. اپستوس به یک گله طوطی در قفس یاد داد که بگویند «اپستوس خداست». بعد آنها را در سراسر کشور رها کرد تا مردم سادهلوح را فریب دهند. این حربه با اقدام یونانیِ زیرکی که طوطیها را دوباره گرفت و به آنها یاد داد که بگویند «اپسوتوس مجبورمان کرد بگوییم که او خداست» خنثی شد.
ظاهراً مشهورترین طوطی ادبیات قرن نوزدهم را با خدا اشتباه میگرفتند. داریم راجع به لولو در داستان «سادهدل۵» فلوبر حرف میزنیم که ملهم از گزارشی بود از مردی که ملول از عشق نافرجامش، با طوطیای زندگی میکرد که از نظرش مقدس بود. فلیسیته، صاحب طوطی، مستخدم پرهیزگار و بداقبالی بود که طوطیْ یگانه تسلیاش بود و آن را به نحوی با روحالقدس مرتبط میدانست. فلوبر شرح میدهد که فلیسیته چگونه در بستر مرگ تصور میکند که افلاک گشوده شده و شمایل طوطیِ غولپیکرش ورود او به بهشت را خوشآمد میگوید.
حداقل از ابتدای قرون وسطا، طوطیهای داستانی دارای فراستی غیرطبیعی و گاه دارای قدرت پیشگویی بودند. در حکایتی مربوط به قرن سیزدهم، طوطیانی روحانی، شبیه جادوگران «مکبث»، به شارلمانی، امپراتور آتیِ روم، خیر مقدم میگویند. در هجوی قهرمانانه مربوط به سال ۱۷۳۴، طوطی پرهیزگاری به نام وِر-وِرت از داراییهای صومعهای در شهر نِورس است. در سفری به صومعهای دیگر، طوطی را به خاطر دعاهایش مسخره میکنند و خلقیاتش دستخوش تغییر میشود و شخصیت زمخت و بددهنی برمیگزیند که بعدها، علاوه بر گزارشهای بیپایان بی بی سی از پرندگانِ هرزۀ شرمآور، در طوطیهای داستانهای مارک تواین، رابرت لویی استیونسن، واشینگتُن اروینگ و بسیاری دیگر از نویسندگان نیز بازتولید میشود.
ور-ورت با این رسوایی به خانه فرستاده میشود و بعد از ماهها توبه و طلب بخشایش، به لحاظ معنوی از نو متولد میشود. راهبههای صومعه که از خوشحالی سر از پا نمیشناسند بر سرش آبنبات میریزند و طوطی در اثر سوءهاضمه، جانش را از دست میدهد. در «الکس و من»، پپربرگ از پیام تسلیتی الکترونیکی سخن به میان میآورد که از طرف راهبههای دِیر بندیکتیا در کنتیکت، که طوطی محبوب خودشان را دارند، ارسال شده است. راهبهها چنین مینویسند که «این موجودات شگفتانگیز به ما جلوههای بیشتری از وجود خدا را نشان دادهاند که ما ممکن بود هرگز به امکانشان پی نبریم.» بهتر است کمی در مصرف آبنبات مدارا کنید خانمها!
ظاهراً مرگْ یکی از درونمایههای اصلیِ حکایت طوطیهای قرن بیستم است. قطعۀ طوطیِ مردۀ گروه هنری مانتی پایتان شاید معروفترین نمونه باشد که البته در پوچگرایی، نمونۀ منحصر به فردی نیست. همانطور که بروس بوهرر در سال ۲۰۰۴، در پژوهشی با عنوان «فرهنگ طوطی» مینویسد، رمانهای گابریل گارسیا مارکز یک جفت طوطی درخشان به تصویر میکشند. در «صد سال تنهایی»، مردی طوطیای را میکشد و آن را در قابلمۀ خورشت میاندازد و در «عشق سالهای وبا» طوطیای از قابلمۀ خورشت پر میکشد تا پیرمردی را از پا در بیاورد. اِولین وا در رمان معشوق۶، مرگ سامبو، طوطی متعلق به مادر مردهشور مرکز کفن و دفن ویسپرینگگلد را، به طرزی به یادماندنی به تصویر میکشد؛ یا در گردابی چنین هایل۷ نوشتۀ جین ریس که ادامهای بر رمان «جین ایر» است، با مرگ یک طوطی، جانِ همسر اول راچستر نجات پیدا میکند.
نظریهپردازان ادبی در موارد متعددی به نقشها، نمادها و اهمیت طوطیهای سخنگو در آثار منظوم و منثور پرداختهاند. گفته شده است که طوطیها در ادبیات فرانسه، اغلب با خودِ زبان شناخته میشوند و با دگرگون کردن مفهوم حقیقتِ مطلق، به راههای به چالش کشیدن وضع موجود اشاره میکنند. اما حداقل یک طوطی بود که این بازی تحلیل ادبی را خراب کرد و به اصطلاح میز را به روی شارحانش برگرداند. در رمان زیزی در مترو۸ (۱۹۵۹) نوشتۀ نویسنده-فیلسوف طناز فرانسوی، رِمون کِنو، یک طوطی به نام لوردو دختری جوان را در ماجراجوییهایش در پاریس همراهی میکند. لوردو در واکنش به همۀ موقعیتها (اجازه دارم بگویم به شکلی طوطیوار؟) این جمله را تکرار میکند که «حرف بزن، حرف بزن. تنها کاری که میتوانی بکنی همین است.»
پینوشتها:
[۱] Pliny
[۲] Oryx and Crake
[۳] Speke Parrot
[۴] The Case of the Perjured Parrot
[۵] A Simple Heart
[۶] Loved One
[۷] Wide Sargasso Sea
[۸] Zazie in the Metro
راستافراطی: جستوجویی تباه در جهانی ویرانشده
فرقهها از تنهایی بیرونمان میآورند و تنهاترمان میکنند
تاریخ مطالعات فقر و نابرابری در قرن گذشته با تلاشهای این اقتصاددان بریتانیایی درهمآمیخته است
کالاهایی که در فروشگاه چیده میشود ممکن است محصول کار کودکان یا بیگاری کارگران باشد