گفتوگوی رئیس بزرگترین شبکهٔ اجتماعی جهان با نویسندهٔ کتاب «انسان خردمند»
مارک زاکربرگ، رئیس جوانِ فیسبوک، ابتدای هر سال تصمیم میگیرد به یک «چالش شخصی» عمل کند. مثلاً چالشهای قبلی او این بود که زبان ماندارین یاد بگیرد، هر روز بهاندازهٔ یک مایل بدود، به تکتک ایالتهای آمریکا سر بزند، و، در یک سال، ۲۵ جلد کتاب بخواند. چالش امسال زاکربرگ گفتوگو با متفکران است. او هر ماه یک چهرهٔ تاثیرگذار را به دفترش دعوت میکند تا دربارهٔ «آیندهٔ تکنولوژی» گفتوگو بکنند. چند روز پیش سومین جلسهٔ این گفتوگوها با حضور یوول نوآ هراری برگزار شد. هراری چهرهٔ سرشناس این روزهاست که بهواسطهٔ کتاب پرفروشِ «انسان خردمند» به شهرتی جهانی رسیده است. گزارش کوتاهی از این گفتوگو را میخوانید.
14 دقیقه
علیرضا صالحی، ترجمان — مارک زاکربرگ، ابتدای هر سال تصمیم میگیرد به یک «چالش شخصی» عمل کند و یکسری کارها را تا پایان سال انجام بدهد. مثلاً چالشهای قبلی او این بود که زبان ماندارین یاد بگیرد، هر روز بهاندازهٔ یک مایل بدود، به تکتک ایالتهای آمریکا سر بزند، و، در یک سال، ۲۵ جلد کتاب بخواند. زاکربرگ اصلاً اهل کارهای ساده و آسان نیست برای همین در چالش سال ۲۰۱۹ تصمیم گرفته تا هر ماه، در منلوپارکِ کالیفرنیا، با یک متفکر تأثیرگذار گفتوگویی چالشی بکند. موضوع این جلسات «آیندهٔ تکنولوژی» است. دو ماه پیش، در اولین جلسهٔ این سلسله گفتوگوها زاکربرگ میزبان جاناتان زیتران، استاد حقوق دانشگاه هاروارد، بود. قسمت عمدهٔ صحبتهای او و زیتران به امنیت آنلاین و حریم خصوصی گذشت. حدود یک ماه پیش هم، ماتیاس دوپْفنِر، رئیس بزرگترین انتشارات اروپا، یعنی نشر اسپرینگر، به دفتر زاکربرگ آمد تا دربارهٔ آیندهٔ روزنامهنگاری در عصر اقتدار فیسبوک صحبت کنند. همانطور که از عنوان شغلی و تجربهٔ حرفهای مهمانان زاکربرگ برمیآید این گفتوگوها چندان ساده و بیدردسر نیستند.
سال ۲۰۱۵ که زاکربرگ تصمیم گرفته بود در یک سال ۲۵ جلد کتاب بخواند نام دو کتاب در فهرست مطالعهاش در کنار هم قرار گرفته بودند: مقدمهٔ ابنخلدون، و انسان خردمند یوول نوآ هراری. ابنخلدون آنقدر زنده نماند تا مهمان زاکربرگ شود، اما سومین جلسهٔ زاکربرگ با حضور یوول نوآ هراری تشکیل شد. قبل از این، هراری چند باری از فیسبوک بهتندی انتقاد کرده بود. برای مثال، وقتی زاکربرگ در مانیفست جدید و طولانی فیسبوک ادعا کرد فیسبوک دیگر یک پلتفرم معمولی نیست، بلکه یک جنبش جهانی است. هراری هم، یک ماه پس از آن، در وبسایت فایننشال تایمز اینطور نوشت: «بعید است بخواهی رهبر جهان باشی، اما توجه مردم را بدزدی و آن را به تبلیغکنندگان بفروشی».
اما سومین جلسهٔ گفتوگو. رئیس جوانِ فیسبوک گفتوگو را با خوشآمدگویی به هراری آغاز میکند و اینطور معرفیاش میکند: «همهٔ مورخانْ روزگار گذشته را تحلیل و بررسی میکند، اما هراری تاریخدانی است که دیدگاههای واقعاً جذاب و سؤالات بسیار مهمی را دربارهٔ آینده مطرح میکند». هراری هم در تأیید حرفش میگوید: «کسانی که در تاریخ زندگی میکردند حالا دیگر مردهاند. دیگر چیزی برایشان اهمیت ندارد. پرسش اصلی این است که در آینده چه بلایی قرار است سر ما و مردم بیاید».
هراری با خیال راحت در صندلی فرو رفته است، اما زاکربرگ صاف نشسته و در کل مصاحبه حتی یکبار هم به صندلی تکیه نمیدهد. چهرهٔ مصمم رئیس جوان فیسبوک انگیزهٔ هراری را بیشتر میکند تا شکاکیت خاص خودش را چندبرابر کند و زاکربرگ را به تکاپو بیندازد. به همین خاطر، دائم جای مهمان و میزبان عوض میشود و هراری، بهجای آنکه دیدگاههایش را بگوید، دائم سؤالهایی سخت میپرسد. موضوع اصلی بحث «آیندهٔ اینترنت و جامعه، و مسائلِ بزرگ حولمحور آن» است، اما، در طول این یکساعتونیم، زاکربرگ عبارت «مهمترین سؤال من» و «اصلیترین موضوع بحث» را دربارهٔ موضوعات بسیار مختلفی به کار میبرد. اگر کسی در طول این گفتوگوی نوددقیقهای زمان بگیرد، بهگمانم سرجمعِ مدتی که زاکربرگ حرف میزند حدوداً دوبرابر زمان هراری میشود. اما هراری از همان نیمساعتِ خودش بهخوبی استفاده میکند تا استدلالهایش را مطرح کند.
چند دقیقه پس از شروع گفتوگو، زاکربرگ که حالا آداب میزبانی را هم مفصل بجا آورده، وارد چالش اصلی میشود و طرح مسئله میکند: آیا تکنولوژی و اینترنت ما را متحد و یکپارچهتر کرده است یا متفرق و پراکندهتر؟
هراری طوری جواب میدهد که انگار میخواهد سؤال را جور دیگری بپرسد. او میگوید جوامع انسانی قطعاً با گذشت زمان به وحدت بیشتری رسیده است. اما آیا این بدین معناست که ارتباطِ بیشتر لزوماً برایمان هماهنگی بیشتری آورده است؟ ارتباط اصلاً به معنای هماهنگی نیست. بیشترِ ناهماهنگیها و دعواهای زندگیمان با خانواده، همسایهها و دوستانمان است، کسانی که بیشترین ارتباط را با آنها داریم. نشانهٔ این ناهماهنگی در جهان چیست؟ مسئلهٔ اصلی سیاسی این روزهای آمریکا دیوارکشی است؛ آن هم نه دیوار سایبری، بلکه دیوار سنگی. این یعنی تکنولوژی عصر حجر دارد مترادف میشود با پیشرفتهترین و کارآمدترین تکنولوژی در زمانهٔ ما. دنیای سنتی به ما یاد میداد چطور با کسانی که دوستشان نداریم مدارا کنیم. اگر در آن ایام همسایهای اذیتمان میکرد، چقدر زندگی برایمان سخت میشد؟ شاید مجبور به اثاثکشی میشدیم. اما الآن همسایهٔ آنلاینمان با بستن صفحهٔ فیسبوک یا توییتر شرش را کم میکند. پس ما حتی کوچکترین تلاشی برای برقراری این هماهنگی نمیکنیم.
زاکربرگ اما، هر چه نباشد، شکی ندارد که با تأسیس فیسبوک به متحدکردن آدمها کمک کرده است و به بیانی ساده توضیح میدهد که قبلاً آدمها در مکانی فیزیکی با هم ارتباط میگرفتند، اما الآن از درون خانهشان با طیف گستردهای از آدمهای آن سوی جهان در ارتباطاند. قبلاً دوستتان را در لیگ فوتبال محله یا مدرسهتان پیدا میکردید، اما اکنون شبکههای اجتماعی است که شما را به یکدیگر وصل میکند. پس اگر نتوانید با هممحلهایتان دوست شوید، اشکال ندارد، بروید یک دوستیِ اینترنتی را تجربه کنید. البته که زاکربرگ سعی میکند بگوید منکر اهمیت و ضرورت ارتباط فیزیکی و رودررو نیست. او «اصلیترین مسئله» را کسانی میداند که در پشت گذار به دنیای تکنولوژیک جا ماندهاند، آنهایی که دوستان لیگ فوتبالِ محلهشان را از دست دادهاند، اما هنوز نتوانستهاند دوستانی نو برای این دنیای جدید پیدا کنند: آنهایی که جامعهٔ پیشین ترکشان کرده و حالا بیجامعه ماندهاند. درواقع از نظر او نیاز به جهان متحد و یکپارچه بهانه است. مهم این است که «چه میخواهیم بر فراز آن جهان یکپارچه بنا کنیم؟ جامعهای که هر کس بتواند متناسب با علایق و سلایق خود انتخابهایی داشته باشد». بهتلویح میتوان فهمید که دغدغهٔ زاکربرگ «خوشبختی» و «احساس رضایت از زندگی» کاربران پلتفرمش است، چیزی که خودش هم دائم صراحتاً دربارهاش سخن میگوید.
وقتی صحبت به اینجا میرسد، هراری دهانش را کج میکند، نگاهی به بالا میاندازد، و میگوید: «مگر کم بودهاند کسانی که در تاریخ در زندگی خود احساس رضایت میکردند، اما فاجعه به بار آوردهاند؟». نازیها از زندگیشان راضی بودند و جامعهٔ قرن نوزدهم انگلستان، که به فکر بهرهکشی و استعمار دنیا افتاد، به سهم خودش در اوج رفاه به سر میبُرد. پس مسئلهٔ اصلی این احساس رضایت نیست. تکنولوژی قطعاً فواید بسیار زیادی دارد. انسانها دچار مسائل و معضلات جهانیاند و همین کافی است تا قانع شویم که همهٔ مردم جهان باید با هم در ارتباط باشند. مثلاً همه باید متوجه تغییرات اقلیمی یا خطرات هوش مصنوعی باشند. هراری میگوید حتی نقدی که میتوان به فیسبوک کرد این نیست که فیسبوک دارد به داعش و افراطیها کمک میکند. دو معضلی که ماحصل تکنولوژی و هوش مصنوعی است بسیار بنیادیتر از این مسائل است: ۱. تکنولوژی نابرابری تولید میکند. وقتی انقلاب صنعتی شد، کشورهای پیشرو در این عرصه بهسرعت قدرتمند شدند، تا جایی که حدوداً تمام دنیا را تحت سیطره و استعمار خود درآورند. اینجا بود که نابرابری و ناعدالتی اوج گرفت و شکافی بین کشورهای صنعتی و غیرصنعتی پدید آمد. و حالا بهاندازهٔ صدوپنجاه سال فرصت بوده تا این شکاف کمتر و کمتر شود. اما، با انقلاب هوش مصنوعی، گویا آن شکاف دوباره دارد به جهان ما سلام میکند. عدهٔ بسیار کمی قدرت پیدا میکنند و عدهٔ بسیار بسیار بیشتری استعمار میشوند. میگویید چگونه؟ صرفِ دردستداشتن بزرگدادهها قدرت میآورد. قدیمترها، آنهایی که ما را بیشتر از دیگران میشناختند منافع مشترکی در زندگی با ما داشتند، مثل مادر و پدرمان. مادرمان خیلی بعید است به ما خیانت کند. اما الآن یکسری از پلتفرمهای اجتماعی ما را از مادرمان بهتر میشناسند و خیلی محتمل است که منافعشان با منافع ما در تضاد قرار بگیرد. اصلاً بحث دربارهٔ رباتهای زامبیگونه نیست که کمر به قتل انسانها بسته باشند؛ اینها سناریوهای گمراهکننده دربارهٔ آیندهٔ تکنولوژی است. بحث دقیقاً دربارۀ شکافی است که بین انسانها ممکن است رخ دهد. در این اوضاع، چرا کشورهای دیگر باید به سیلیکونولی اعتماد کنند؟ وقتی رئیسجمهور آمریکا مشخصاً ناسیونالیست است و شعار میدهد «اول آمریکا»، چرا -مثلاً- هند باید اطمینان کند که اطلاعات مردمش در دست افرادی باشد که تحت حکومتِ کسی مثل ترامپ زندگی و کار میکنند؟ همین الآن هم مگر هندوراس و مکزیک و یمن میتوانند اطلاعاتشان را خودشان نگهداری کنند و امکانات نگهداری را برای خودشان فراهم کنند؟ جواب مشخص است: ابداً. دیگر آنوقت خیلی دیر شده است. چون نابرابری آنقدر زیاد شده که کسی به پای رؤسای سیلیکونولی نمیرسد. علاوهبر نابرابری، معضل دیگری هم ما را تهدید میکند: ۲. ازبینرفتن عاملیت و آزادی انسان. ایجاد نابرابری باعث میشود آن عده که اطلاعات بیشتری در دست دارند اختیار و انتخاب انسانهای بیشمار دیگری را در دست بگیرند. یعنی تصمیم شما دیگر تصمیم آزاد نخواهد بود، بلکه این پلتفرم است که به شما «پیشنهاد میدهد» چه تصمیمی بگیرید. مشخص است که تصمیم خرید دمپایی یا لوازم صبحانه آنچنان مهم نیست، اما تصمیم ازدواج چطور؟ انتخاب دین چطور؟ انتخاب رئیسجمهور چطور؟ آنوقت است که دیگر اگر شما براساس پیشنهادهای پلتفرمهای ارتباط جمعی عمل کنید، دیگر انسانیت و آزادی بیمعنا میشود. دیگر دموکراسی بیمعنا میشود. پلتفرم به شما میگوید با چه کسی ازدواج کن یا مثلاً اگر بودیست شوی، زندگی بهتری خواهی داشت. درواقع، اگر پلتفرم میتواند خرید چیزی را به من تحمیل کند که لازمش ندارم، چه تضمینی هست که رأی به رئیسجمهوری را به من تحمیل نکند که اصلاً به دردم نمیخورد؟ اینجاست که آزادی ما، بهتعبیر هراری، هک میشود. در دوران ما، اینطور رایج شده که «حق با مشتری است» و «رأیدهنده لابد درست تصمیم میگیرد». اما در دنیایی که تکنولوژی توجه ما را میرباید، از کجا باید بدانیم خواستههایمان ماحصل ارادهٔ آزادِ خودمان است یا نتیجهٔ الگوریتمی که ما را از مادرمان بهتر میشناسد؟
زاکربرگ، که تابهحال چندباری سؤالات هراری را نادیده گرفته، با خنده میگوید: «تو نقش آدمبدها را خیلی خوب بازی میکنی» و اینجا با هم میزنند زیر خنده. فیسبوک به افراد کمک میکند تا جامعه را بسازند؛ تا در جامعه احساس اهمیت کنند. این ربطی به هوش مصنوعی ندارد. حتی مسئلهٔ نابرابری هم با دسترسی آزاد به اطلاعات و تحقیقات حل میشود. تحقیقات همیشه و همهجا برای عموم افراد جهان دردسترس است. دولتها فقط باید سانسور و محدودیت را بردارند تا از قافله عقب نیفتند. زاکربرگ دو نکتهٔ هراری را قبول ندارد. به نظر او، تکنولوژی بهخودیخود بد یا خوب نیست. این سیاستگذاریهاست که مسیر تکنولوژی را مشخص میکند. ما میتوانیم با سیاستگذاریِ درست فواید مثبت تکنولوژی را به حداکثر برسانیم و سوءاستفادهها را به حداقل. این چیزی است که با مشارکت مردم میتوانیم به سرانجام برسانیم.
هراری با زاکربرگ همراه میشود. «سیاستگذاری مهم است. معلوم است که اگر رادیو موسیقی پخش کند چیز خوبی است و اگر سخنرانیهای هیتلر را به گوش مردم برساند چیز بدی است». بحث اینها نیست. گویا پرسش اصلی اینجاست که ما از کجا میدانیم سیاستگذاریهای ما خوب است یا بد؟ اصلاً وقتی بزرگدادهها در یک جا جمع میشوند، تحلیل آنها ممکن است سر از ناکجاآباد درآورد. شوروی از سراسر کشورش اطلاعات جمع میکرد. اطلاعات از همهٔ شهرها جاری میشدند بهسمت مسکو. دستآخر هم این مسکو بود که به کشاورز لبمرزش میگفت چغندر بکارد یا گندم. اما همین حجم اطلاعات باعث شد در سیاستگذاریاش اشتباه کند و در جنگ سرد مقابل آمریکا زمین بخورد. اما حالا که به واقعیات جهان نگاه میکنیم، گویا اوضاع آنچنان از شوروی بهتر نیست. حجم اطلاعات جمعشده در سیلیکونولی بهمراتب از اطلاعات دراختیار شوروی بیشتر است و حوزهٔ قدرت و عملکرد آن هم بسیار گستردهتر است.
زاکربرگ چشمانش را تنگ کرده است و میگوید: «خب، من از شما خیلی خوشبینتر هستم»، و باز هم هر دو میخندند. او اینطور ادامه میدهد: مردم بسیار بیشتر از گذشته میدانند و بیشتر مراقب حریم خصوصیشان هستند. بهتر است مردم با هم حرف بزنند و تصمیم بگیرند. چون «بههرحال برای بهترکردن همهچیز روشهایی وجود دارد». حتی اقتصاد جهانی، که نتیجهٔ انقلاب صنعتی بود، گرچه تأثیرات منفی هم داشت، اما بالأخره باعث شد اقتصاد کشورها فرصتهای شغلیِ زیادی پیدا کنند. همین حالا،حدود نود میلیون شغل در سطح جهان به فیسبوک وابستهاند. بااینحال فیسبوک حاضر است برای نفع مردم از منافع خودش بگذرد: فیسبوک برای جلوگیری از آسیبها و سوءاستفادههای محتمل، همین چند وقت پیش، ویدئوهایی را حذف کرد که، در همان فصل، بهطور روزانه پنجاه میلیون بازدید میخورد. زاکربرگ برمیگردد بر سر موضع اولش: «من اینطور فکر میکنم که مردم، در عمق جانشان، خیلیخوب میدانند که خیر و صلاحشان چیست». اگر ما جلو سوءاستفاده از پلتفرم را بگیریم و طراحی پایهٔ سیستم را تصحیح کنیم دیگر همهچیز درست کار میکند. زاکربرگ بعد از هشتاد دقیقه بحث میگوید: «من میفهمم تو چه چیزی را میخواهی بگویی. اما مشکل اصلیام با نکاتت این است که شاید الگوریتم بداند صمیمیترین دوستت کیست یا به چه محصولی بیشتر نیاز داری، اما هوش مصنوعی غولآسایی که به همهٔ ابعاد شخصیتی تو آگاه باشد فکر نمیکنم اصلاً وجود داشته باشد. ما داریم دربارهٔ چیزی حرف میزنیم که نیست».
هراری، که مهمان است، درنهایت با تواضعی مثالزدنی میگوید: «شما رئیس یک شرکت جهانی هستید و من فقط اینجا نشستهام و حرف میزنم».
زاکربرگ گویا به خیری خوشبین است که تنها تا چند سال بعد محقق میشود، و هراری دربارهٔ شری هشدار میدهد که در آینده به انتظار ما نشسته است. اگر دستگاهی داشتیم که میتوانست ذهن آدمها را بخواند، احتمالاً نشان میداد که زاکربرگ در تمام مدت گفتوگو به این مسئله فکر کرده است: هراری دارد به امپراتوریای بد و بیراه میگوید که قرار است در آینده من بر تخت پادشاهیاش بنشینم.
پینوشتها:
• این مطلب در تاریخ ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۸ با عنوان «زاکربرگ و هراری دربارۀ آیندۀ انسان خردمند بحث میکنند» در وبسایت ترجمان منتشر شده است.
•• علیرضا صالحی دبیر تحریریۀ وبسایت و فصلنامۀ ترجمان علوم انسانی است.
••• ویدئو و متن گفتگوی مارک زاکربرگ و یوول نوآ هراری را در فیسبوک نیوزروم مشاهده کنید.
راستافراطی: جستوجویی تباه در جهانی ویرانشده
فرقهها از تنهایی بیرونمان میآورند و تنهاترمان میکنند
تاریخ مطالعات فقر و نابرابری در قرن گذشته با تلاشهای این اقتصاددان بریتانیایی درهمآمیخته است
کالاهایی که در فروشگاه چیده میشود ممکن است محصول کار کودکان یا بیگاری کارگران باشد
در مورد نگاه به آینده سه نظریه غالب است ۱- مدینه فاضله مانند نظر ادیان سامی ۲- اتوپیای منفی مانند ۱۹۸۴ ۳-آینده مبهم و غیر قابل پیش بینی آنچه اما اینجا مطرح است برآیند این نظرات است و اینکه اینها از دید اکثر عوامچگونه معنی میشود ؛ اگر هوش مصنوعی و زیست شیمیایی باعث ایجاد مکانیزمی شود که حکومتها بتوانند بوسیله تکنولوژی و هوش مصنوعی و کاشت تراشه بایولوژیکی در مغز انسان خردمند همواره الگوریتم رضایتمندی و شادکامی جامعه را فراهم کرده ملت ها را در نشئه بی خبری و لذات و سرخوشی های نرم افزاری و سخت افزاری قرار دهد آنگاه تصمیم در اینکه همه استراتژی ها و رسالت های بشر به کجا خواهد رسید در این میان بزرگ داده است که همیشه ما را می پاید و ما انسانهای خردمند همچون رباتها یا بونوبوها و شانپانزه ها در قفس مغز خود بهترینها را خورده و احساس رضایت خواهیم کرد!!! اینجاست که هیچ کس به درصد ۵۱ ؛ حتی نمی تواند آینده را ترسیم کرده مفاهیم را معنی و به ما ثابت نماید آینده چگونه است که هر واژه ای که برایش انتخاب کنیم صرفا از این زمان و با این فرهنگ همخوانی دارد و نه با زبان و فرهنگ آینده شاید بشر در حال گول زدن خویش جهت فراغ بال اندیشه در مورد هیچ است
بااجترام به نظرهمه دوستان عزیز بنده از منظر دیگری میخوام این گفتگو رو نقد کنم وقتی که درمورد وحدت و ارتباطات انسانی گفته شد به نظرم با وجود تکنولوژی یا عدم اون نوع بشر به وحدت حقیقی دست پیدا نخواهدکرد و اصلی که میتونه باعث وحدت بین بشر بشه برابری نوع انسان است فاغ از هر اندیشه ملیت مذهب ودین نژاد یاهرچیزی که امروزه به بهانه ان نوع بشر در جنگ و ستیز است و روزبروز ارتباطات ساده انسانی ازهم گسسته تر میشه ... به هر حال انگیزه وحدت و نزدیک شدن انسانها اگر در تکنو لوژی مورد نظرقراربگیره جای تحسین داره ... ممنون ازترجمه و به اشتراک گذاشتن.
وقتی ماشین بخار ساخته شد فقط یک ابزار بود ؛ تاثیر این ماشین در زندگی آدمیان باعث شد رفتارهای انسان ، چه در ساحت فردی و چه در ساحت جمعی به تناسب تکامل همان ابزار (از ماشین بخار تا موشک ) دچار تغییرات روان شناختتی وسیعی گردد که نیازمند باز تعریفی از انسان مدرن شد . به نظر من بحث این دو تن در تبین شناختی ، "تکنولوژی" نهفته است . بدین معنا که زاکربرگ دوست دارد فیس بوک را فقط بعنوان یک ابزار تکنولوژیک مطرح کرده و استفاده و یا شیوه استفاده از آن را در حیطه آزادی و اختیار کاربرد بداند و فقط مانند یک ابزاری مثل "چاقو" خنثی معرفی کرده و خیر و شّر حاصل از آن را به گردن کاربر می اندازد. اما در مقابل هراری اثرات بعضی از تکنولوژی های تاریخ ساز مانند "چرخ" "ماشین بخار "و یا "ایتنرنت" را فراتر از یک ابزار دانسته و بعنوان یک قدرت که آزادی و اختیار کاربر را شکل می دهد و روی تصمیمات فردی و جمعی آنها موثر هستند ؛ نمی توان صرفا مانند یک ابزار خنثی با آنها برخورد کرد ؛ مطرح می کند .
حقیقتا کاری به ثروت زاکربرگ و عظمت شبکه فیسبوک ندارم، ولی او در بحث پیرامون موضوعاتی که در آنها ذینفع مستقیم است در مقابل هراری که استاد و محقق برجسته و مورخ است، اصلا عددی نیست که بخواهد اظهار نظراتی نشأت گرفته از حفظ بیزینس اصلی اش بکند، در همین انتخابات قبلی، میزان درستی بسیاری از پیش بینی های منفی آقای هراری در مورد نقش فیسبوک (بیگ دیتا) که از قرار برای آنها دادگاهی هم شد اظهر من الشمس بود
بنظر من اگر آقای زاکربرگ بجای مطالعه فقط کتاب «انسان خردمند» (البته اونهم بصورت کاملاً شتابزده) دو کتاب بعدی آقای هراری : «انسان خدا گونه و 21درس» روبا تامل ومتانت میخوندن، هرگز اقدام به این اشتباه فاحش(یا بقول خودش چالش) بزرگ دست نمیزدند تا با مناظره ای هرچند کوتاه حقانیت نظریات آقای هراری رو بدست خودشون اثبات کنن. یکی از درسهایی که ازین مقاله میتونیم بگیریم اینه که تا چیزی رو بطور کامل نفهمیدی، به جنگش نرو. جمله پایانی استاد نوح هراری واقعا تامل برانگیزه. از دقت وسرعت عملتون در تهیه وترجمه این سند مهم واقعا سپاسگزارم.
چطور سود رو گسترش بدیم و ضرر رو کم کنیم وقتی حرکت توی مسیر که در افق تکنولوژی میبینیم، باعث فاصله گرفتن دو سر معادله میشه (قدرت بیشتر معدودی که دادههای بزرگ در دستشونه و وابستگی اکثریتی که به سرویسهای صاحبان این قدرتها روز به روز وابستهتر هم میشن). وقتی این روند به هم نخوره، به مرورْ زدن ضرر برای دریافت سود بیشتر، توجیه پیدا می کنه و یه جایی سیستم به کل مثل زالو به جون کاربرهای وابستهش میافته بدون اینکه حس مسئولیت در قبالشون یا حتی حس گناه کنه. حقیقت اینه که قدرت، فاسد میکنه و متمرکز شدن این قدرت، چیزی که الان در دنیای تکنولوژی شاهدش هستیم، به این روند سرعت میده و این فساد، دامن مردم رو بیشتر و بیشتر خواهد گرفت. ۱۹۸۴ اورول، به شکل دیگهای داره خودش رو نشون میده. مردم فقط فکر میکنند در حال انتخاب کردن هستند. برادر بزرگ آروم آروم در حال شکل گرفتن هست و مردم - به خیالشون با اراده خودشون - سر تعظیم جلوش فرود میارن و همزمان احساس آزاد بودن میکنند. اگه دولتها دست به کار نشوند، به نظر من چیزی تا بردگی کامل در برابر این قدرتها نمونده. اما شاید بپرسید مگه آزادی غیر از همون احساسی هست که داریم؟ خب چه فرقی میکنه در عین برده بودن، احساس آزادی کنیم؟ اینجا من فکر میکنم که باید ببینیم این آزادی چقدر با اراده و سعادت بلندمدت ما همخوانه و چقدر با خواست صاحبانِ دادههای عظیم و القای مصنوعیِ این حس. اما سوال دیگه اینه که چرا دولتها باید دست به کار بشوند؟ اینجا چالش اصلی که ذهن من رو درگیر کرده خودش رو نشون میده. ذهن ما پر از کمبودهاست و همین کمبودهاست که باعث میشه مورد سوءاستفاده قرار بگیریم. شرکتهایی مثل فیسبوک، مشاورینی از قمارخونهها دارند که از همین کمبودها سوءاستفاده کنند طوری که همزمان با تزریق حس لذت، آدم رو بیشتر و بیشتر وابسته کنند و به داخل بکِشن. این وابستگی بیشتر، در اختیار گذاشتن دادههای بیشتر، مساوی میشه با قدرتِ بیشتر شرکتهایی مثل فیسبوک و گوگل و امثالهم. ولی از کجا میشه به دولت اعتماد کرد که اونها هم سیاستهایی بر اساس سعادت مردمشون اعمال کنند و دست شرکتهایی که در حال قدرت گرفتن هستند رو کمی ببندند؟ سوادم در این زمینه خیلی اندکه و فکر میکنم احتمالِ فساد در هر نظامی که قدرت بگیره بالاست و هرچقدر این قدرت متمرکزتر بشه، احتمال بالاتر میره. چه این نظام، دولت باشه، چه شرکتهای بزرگ. با این حال، دولتها رو باز هم گزینهی موجهتری نسبت به کمپانیهایی میدونم که پول و قدرت محرک اصلیشونه. چرا؟ چون در سیستمهای دموکرات، حداقلْ ساز و کاری وجود داره که توی دورههایی روند قدرت گرفتن یک سمت شکسته بشه. اجرا شدن یا نشدنش در یه سری کشورها بحث دیگهایه. ولی این مورد، در دنیای فیسبوک و گوگل، حتی روی کاغذ هم وجود نداره.
سلام. من فکر می کنم البته هر دو یکی هستند .و بسیار ساده است.تکنولوژی هم مضراتی دارد و هم مهمتر کارکرد هایی. اما بحث اساسا نباید این باشد باید این باشد که ما چطور می توانیم سود های تکنولوژی را گسترش دهیم و مضرات آن را کم کنیم. مسئثله این است و از اینجا به بعد فقط ایده و راهکار مهم است نه سخنرانی
جناب نوید عزیز ممنون از نقطه نظر و زاویه جالبی که در خصوص بحث ترجمه این ویدئو و مکالمه این دو نفر مطرح کردی. بشخصه برایم جالب بود. اما نقطه نظری نیز بنده دارم اگر یکبار دیگر 3 کتاب اخیر آقای هراری و یا چند ویدئوی سخنرانی ها و کلاسهای ایشان را مطالعه و مجددا مشاهده فرمایید تقریبا با ساختار ذهنی و نگرانی های (از نظر من کاملا صادقانه) ایشان از دنیای آینده ما و بخصوص بچه هایمان و نسل های آینده نزدیک بشر، آشنا تر یا ملموس تر میشوید و طبیعتا در این گفتگوی دو نفره این دو انسان فرهیخته، دو دیدگاه "خیر" و "شر" دنیایی که در آن هوش مصنوعی بخشی از حاکمیت جهان و کشورها را تصاحب یا تحت تاثیر قرار خواهد داد را بیشتر میتوان لمس کرد یا تفاوت قائل شد.
سلام نوید عزیز، شاید این گفتوگو را هر کس بهشکلی بفهمد، اما من تمام سعیام را کردهام در این گزارش صادق باشم. بهجز مقدمه و مؤخره، آنچه در متن از آیندۀ تکنولوژی آمده دیدگاه هراری (یا زاکربرگ) است، نه من. پس نمیدانم کاربرد صفت «ضدتکنولوژیکی» برای هراری درست باشد یا نه. بههرحال، خوشحال میشوم اگر اشتباهی در گزارش این گفتوگو آمده، حتماً آن را به من تذکر بدهی. متشکرم.
من فکر می کنم شخص عزیزی که لطف کردن این برداشت خودشون رو از صحبت های مطرح شده در این مصاحبه به زبان فارسی نوشتن ، نیاز دارن که ویدیو را چند بار دیگه ببینن. ( البته می دونم ترجمه کار راحتی نیست و حتما تا به حال چندین بار دیدن ویدیو رو و متوجه خیلی از نکاتی شدن که من شاید نشدم ) اما موضوع اینه که شاید خود آقای صالحی که این گفت و گو را به این صورت ترجمه کردن ، شاید گرفتار تاثیر محیط غیر تکنولوژیکی شدن که دائم بهشون تحمیل کرده که تکنولوژی بد و سیاه هست؟! و با این پیش زمینه قوی این مطلب رو به رشته تحریر در آوردن. امیدوارم نطرم منتشر بشه. اگر هم منتشر نشه همین که خود آقای صالحی عزیز می خونن کافیه.