بررسی کتاب

سازمان جاسوسی آمریکا چگونه روی پردۀ سینما می‌رود؟

بررسی کتاب «دلقک‌ها و آدمکش‌ها: نقش سازمان سیا در هالیوود» نوشتۀ تریشیا جنکینز

سازمان جاسوسی آمریکا چگونه روی پردۀ سینما می‌رود؟

بعد از آنکه «آرگو» اسکار بهترین فیلمِ سال ۲۰۱۳ را دریافت کرد، بحثِ رابطۀ هالیوود با سازمان‌های جاسوسی و امنیتی آمریکا دوباره بالا گرفت. همان سال کتاب جدید تریشیا جنکینز که مرور تاریخی مفصلی بر رابطۀ سیا با هالیوود است نیز به انتشار رسید. جنکینز می‌گوید وقت آن رسیده که این رابطۀ پنهانی روشن شود.

لُس آنجلس ریویو آو بوکز — در دوره‌ای که سیا همچنان بر پنهان‌سازیِ برنامۀ حملات ترورستیِ فراقانونی خود از چشم ناظران کنگره و رسانه‌ها اصرار ‌دارد، شاید فکر کنید برای هالیوود نیز باید آزارنده باشد که به خاطر فیلمی اسکار بگیرد که در تجلیل از مأموران مخفی این سازمان ساخته است.

امّا از قرار معلوم این‌گونه نیست. درحالی که بحث جدی‌ای پیرامون روایت فیلم «سی دقیقه پس از نیمه‌شب» از شکنجه بالا گرفته است، فیلم شدیداً تحلیل‌گر خستگی‌ناپذیر سیا را برجسته می‌کند. در همین حال، آرگو که برداشت آزادی از وقایع بحران گروگان‌گیری در سفارت ایالات متحده آمریکا در تهران است، پیوند نامبارکی میان سیا و هالیوود است.

آرگو و سی‌دقیقه پس از نیمه‌شب صرفاً آخرین محصولات سینمایی‌ای هستند که سیا در ۱۵ سال گذشته، پس از آن‌که به طور رسمی با هالیوود همکاری کرده، بر آن‌ها تأثیر گذاشته است. تریشیا جِنکینز در کتاب  دلقک‌ها و آدمکش‌ها: نقش سازمان سیا در هالیوود، تاریخ این روایت «محرمانۀ هالیوود» را بررسی می‌کند. به طور خلاصه، کتاب او پرسش‌های اخلاقی و اساسی‌ای دربارۀ ارتباط سیا و هالیوود مطرح می‌کند و نحوۀ تبلیغات از دریچۀ نگاه این دو سازمان را به چالش می‌کشد.

پاول باری، افسر رابط سیا با هالیوود، در مصاحبه‌ای با جِنکینز گفته است: «هالیوود تنها راهی است که مردم دربارۀ سازمان می‌آموزند».
اگر به گفتۀ پاول باری اندکی بیاندیشیم، پی‌خواهیم برد که این هالیوود نیست که برای سیا آغوش گشوده است، بلکه سازمان سیا درصدد تولید تصویری مثبت از خودش است، ولی با استفاده از محبوب‌ترین اشکال سرگرمی، یعنی صنعت سینما و تلویزیون. در نتیجه، ارتباط سیا با هالیوود چنان طبیعی برنامه‌ریزی شده است که عواقب اخلاقی و یا قانونی اندکی را در پی داشته باشد. این سازمان مانند دیگر سازمان‌های دولتی نیست که عملکرد آن مورد بررسی عمومی قرارگیرد. وقتی دست‌های پشت پردۀ سیا نفوذ خود را بر فیلمی در هالیوود اعمال می‌کند، قصدشان این است که به واسطۀ رسانه‌های ارتباطی محبوب، تصویر دلخواه خودشان را در اذهان ایجاد کنند، یا حداقل از ایجاد تصویری نامطلوب جلوگیری نمایند. جِنکینز معتقد است برای نامشروع بودن این رابطۀ همکاری همین کفایت می‌کند که روح و نصِّ صریح قوانین دولتی را نقض می‌کند.

آرگو که راجع به نقش سیا در رها کردن گروگان‌ها از ایران است، براساس روایت دست اول مأمور برجستۀ سیا «تونی مندز» ساخته شده. برای مثال همین فیلم را در نظر بگیرید: ۶۰ ثانیۀ ابتدایی فیلم تصاویری را نشان می‌دهد که آمریکا و انگلیس با برنامه‌ریزیِ یک کودتا، رهبر منتخب مردم (دکتر مصدق) را در سال ۱۹۵۳ برکنار می‌کنند و به جای او دیکتاتوری همراه با خودشان را که بعدها در ۱۹۷۹ ساقط شد، بر روی کار آوردند. این دقیقاً همان‌جایی است که ماجراهای فیلم آغاز می‌شود. اگرچه، در فیلم به صراحتاً اذعان نشده که نقش سیا در کودتای ۱۹۵۳ نهایتاً به این گروگانگیری ختم شده است. در عوض، آنچه توسط یک مأمور بی‌گناه سیا که خیلی هم اهل خانه و خانواده است و «بن افلک» نقش آن را بازی می‌کند، به تصویر کشیده شده که «چگونه سیا و هالیوود جسورانه‌ترین عملیات نجات در تاریخ را رقم زده‌اند».

فیلم به وضوح راجع به این‌ چیزی نمی‌گوید که سیا بر اساس سلسله‌ای از رویدادهای تاریخی، پیش‌بینی می‌کرده است که این اتفاقات به بحران گروگانگیری در ایران بکشد. در خاتمۀ فیلم، تصویری نمایش داده می‌شود که به ما می‌گوید «سیا تولید این فیلم را تأیید نمی‌کند»، به گونه‌ای که مخاطب تصور می‌کند این فیلم در حوزۀ فیلم‌های مستقل تولید شده است. بعد صدای «جیمی کارتر» -به صورتی که اگر کسی نشناسد نمی‌تواند آن‌ را تشخیص دهد- شنیده می‌شود که اشاره می‌کند شاید تاریخ طور دیگری می‌شد اگر نیاز نبود که نقش سیا برای این مدت طولانی محرمانه بماند. (هم در فیلم و هم در واقعیت، کانادایی‌ها پوشش لازم را برای عملیات آمریکا فراهم کردند).

پیام روشن آرگو این است که سیا برای برقراری امنیت ملی، از گفتن تمام کارهای خوبی که برای ما انجام می‌دهد معذور است. بر اساس تحقیق جِنکینز، این شایع‌ترین مرثیۀ نمایشی‌ای است که سیا سر می‌دهد. همین موضوع در فیلم «کمپانی جاسوسان» هم صدق می‌کند، وقتی که رئیس می‌گوید «هرجا سازمان خوب عمل می‌کند، حاصلِ کار تماشایی‌ست، اما هیچکس حتی از آن خبر ندارند». فیلم آرگو به طرزی باور نکردنی این خواستۀ سیا را تحقق بخشیده است.

اگرچه برای عموم مردم ممکن است سخت باشد که باور کنند آنچه به ما گفته می‌شود، شاهکارهای تماشایی سیا است، امّا برای سیا نسبتاً آسان است که شکست‌های ناخوشایند، غیرقانونی و فاجعه‌بار خود را دفن کند. برای مثال، سازندۀ فیلم آرگو هیچگاه نمی‌گوید که چرا دقیقاً بعد از گذشت ۲۰ دقیقه از اولین سخنرانی «رونالد ریگان» در سال ۱۹۸۰، ایران مابقی ۶۶ گروگان را بعد از ۴۴۴ روز طاقت‌فرسا آزاد می‌کند («ویلیام کِسی» مسئول مذاکره با ایران از طرف ریگان بود که بعدها مشخص شد وی از کارکنان مستقیم سیا بوده است).

نکتۀ اساسیِ ناگفته در فیلم آرگو، این است که برخی از اعضای حزب ریگان به دنبال تأخیر آزادی گروگان‌ها تا بعد از شکست کارتر در انتخابات بودند. این موضوع اگر ثابت شود، بسیار خیانتکارانه است. به هر تقدیر، بیان زدوبندهایی که روابط خصمانۀ روزافرون آمریکا علیه ایران را روایت ‌کند، پیام خوشایندِ آرگو را مخدوش می‌کند. با تقلیل و یا ندیده‌گرفتن پیامدهای نهایی کودتایِ ۱۹۵۳ و گروگان‌گیریِ ۱۹۸۰ است که آرگو می‌تواند روایت قهرمانانۀ خیره‌کننده‌اش را نشان دهد. اگرچه، انسان‌های دیگر با پیامدهای واقعی زندگی روزمره سرکار خواهند داشت.

شاید دلیل اینکه فیلم «سی دقیقه پس از نیمه شب» نامزد اسکار در حوزه‌های مختلف شد، ژورنالیست‌های شیفته و بلاگر‌های علاقمند به این فیلم بودند که نگاه افکار عمومی را به سمت این فیلم معطوف کردند. جِنکینز، که کتابش پیش از اکران این فیلم منتشر شده بود، در مصاحبه‌ای به «لوس‌آنجلس تایمز» در خصوص فیلم سی‌دقیقه پس از نیمه شب، گفت: «این فیلم واقعه‌ای است که ذهنیت مردم و حافظۀ تاریخی را دربارۀ این اتفاق شکل خواهد داد. این موضوع به این معناست که فیلم پیام‌های روشنی را منتقل خواهد کرد.»

برخی گروه‌های ضد شکنجه، به همراه برخی بازیگران مثل دیوید کلِنون و اِد آسنر معتقدند که فیلم سی‌دقیقه بعد از نیمه شب، شکنجه را به صورت چیزی پسندیده به تصویر می‌کشد (اگرچه، کلنون زمانی در فیلم «سازمان» نقش یک کارمند سیا را بازی می‌کرد که در دیالوگی می‌گوید: «ما امروز بیش از هر زمان دیگر به سیا نیاز داریم.») دیک چنی و بسیاری از نومحافظه‌کاران از این تحلیل مشعوف شده بودند و به نوعی خود را در این تفسیر سهیم می‌دانستند. به اعتقاد من، سازندۀ این فیلم کاترین بیگِلو سوال مربوط به شکنجه و کشتار را بی‌جواب می‌گذارد، که به نظر می‌رسد این شیوۀ وی در مطرح کردن موضوعات است. در قیاس با سنت مترقی هالیوود که در پیِ انتقال پیام‌های سیاسی بود، بیگلو در مقطع تحصیلات تکمیلی تحت تأثیر پست‌مدرنیزم و نشانه‌شناسی قرار گرفت. برای مثال، در فیلم پیشین وی «مهلکه»، تشخیص اینکه بالاخره آیا با جنگ عراق مخالف است یا اینکه صرفاً روایتگر این واقعه است، غیرممکن است. به گونه‌ای کاملاً مشابه، سی‌دقیقه پس از نیمه شب نیز بیشتر در توصیف شکنجه است تا موضع‌گیری‌ای در مقابل آن.

برخی او را به خاطر معقول نشان دادنِ «اعمال پلید» مورد انتقاد قرار می‌دهند، امّا در مقابل نیز افرادی هستند که معتقدند وقت آن رسیده است که انسان» آمریکایی «دربارۀ روش‌هایی که زیر پوششِ واژه‌هایی مثلِ «بهبود تکنیک‌های بازجویی» پنهان کرده‌ است، تأمل کند.

بر کسی پوشیده نیست که شکنجه غیراخلاقی است و کارکردی ندارد. روش‌های دیگر بازجویی کارکرد بیشتری دارند. مثلاً علی سوفان، که از افسران اف. ‌بی. آی بود، برای پیدا کردنِ قاصدِ بن‌لادن، ابو احمد، در سال ۲۰۰۲، از خبرچین‌ها، کارهای کارآگاهی، ردگیری و تکنیک‌های نظارتی که بر بازداشت‌شدگان گوانتانامو اعمال می‌شد استفاده کرد. ولی بعد تعارف را کنار گذاشتیم، دیک چنی آستین‌هایش را بالا زد و شکنجه و تحقیر به خطر مشیِ اصلی ایالات متحده تبدیل شد.

جای شکی نیست که بیگلو به شخصه مأموران سیا را تحسین می‌کند: «چه کسی این‌گونه شجاعانه می‌جنگد؟ حتی با اینکه برخی اوقات خط‌ قرمزهای اخلاق را زیر پا می‌گذارند […] چه کسی تمام هستی خود برای حفاظت میهن نثار می‌کند؟ چه پیروز باشد چه نه، چه زنده باشد چه نه». مانند فیلم مهلکه، وی قدردان کسانی است که برای دفاع از امریکا فراخوانده شده بودند، هرچند که خطوط اخلاقی را هم رعایت نکرده باشند. گویا او تلاش می‌کند شکنجه را درک‌پذیر نشان دهد، حتی اگر هم اشتباه باشد، همینجاست که از حوزۀ فیلم‌سازی خارج می‌شود و به داستان‌سرایی روی می‌آورد.

فارغ از احساسات همدلانۀ او، آیا واقعاً بیگلو و نویسنده‌اش مارک بوآل نامعتبرند؟ آیا ما هم‌نظریم با سناتور دیان فاین‌شتاین و جان مک‌کین که به بی‌اعتبار بودن فیلم تاخته بودند و در نامۀ خود به رئیس شرکتِ سونی پیکچر نوشته بودند که به اعتقاد ما، این فیلم بیانگر واقعیت نیست و باید در دستۀ فیلم‌های علمی-تخیلی جا داده شود؟

آدم احساس می‌کند که این دو سناتور بیش از اندازه ایراد می‌گیرند. اگرچه، داستان به همین جا ختم نمی‌شود. در نامۀ خود آن‌ها نیز ابهام‌هایی به چشم می‌آید، آنجایی که می‌گویند «آن زندانی سیا که بیشترین اطلاعات را دربارۀ قاصدِ بن‌لادن افشا کرده بود، ارزشمندترین حرف‌هایش را پیش از اینکه زیرِ تکنیک‌های بازجویی قهری برود، گفته بود». این جمله دارد مجدداً چیزی را به ما گوشزد می‌کند: اینکه زندانیانی بوده‌اند که اطلاعاتی فاش کرده‌اند و باز هم تحت شکنجه قرار گرفته‌اند.

رئیس سازمان سیا، مایکل مورل، مخالفت خود را در سخنرانی‌ای که در ۲۱ دسامبر انجام داد، اینگونه نشان داد: «برخی [شواهد] هستند که دربارۀ زندانی‌ها و روش‌های بازجویی از آن‌ها می‌گویند […] [که آیا شکنجه] تنها راهِ مؤثر برای بدست آوردن اطلاعات است یا نه، […] این جروبحث‌ها هیچ‌وقت به طور قطعی حل و فصل نمی‌شود». مورل نمی‌بایست به سؤالات مجلس سنا پاسخ می‌داد، ولی جان برنان که مسئول پاسخگویی بود، گفته بود که حتی مطمئن نیست دقیقاً بتواند بگوید شکنجه یعنی چه. و رئیس پیشین سیا، لئون پانِتا، کسی که مسئول پروژۀ کشتن بن لادن بود، اخیراً نوشته است:
برخی زندانیانی که اطلاعات مفیدی را افشا کرده بودند، تحت تکنیک‌های بازجویی قهری قرار داشتند. و هنوز جای بحث است که آیا این روش‌ها «تنها روش‌هایی بودند که به موقع و به طور مؤثر» منجر به دریافت اطلاعاتی مفید می‌شدند یا نه. به‌طور قاطع نمی‌توان دربارۀ این مسائل سخن گفت. امّا آنچه قطعیت دارد آن است که این اطلاعات بخشی از شیوه‌های اطلاعاتی بوده است که منجر به یافتن بن‌لادن شده است.

حال با توجه به آنچه از سخنان مقامات رسمی در مخالفت با شکنجه گفته شد (!) چرا باید بیگلو و بوآل برای وجود ابهام در فیلمنامه‌شان مورد مآخذه قرار بگیرند؟

یکی دیگر از انتقاداتی که به فیلم‌سازان شده، ابتدا از سوی برخی جمهوری‌خواهان راست‌گرا مطرح ‌شد و بعدها برخی چپ‌ها نیز با آن همدلی کردند. آن‌ها معتقد بودند این فیلم در راستای اهداف سیا بوده و سعی داشته است باراک اوباما و سازمان سیا را تطهیر کند. پیتر کینگ، رهبر جمهوری‌خواهان در کمیسیون امنیت داخلی، اولین اتهامات را در اوایل سال ۲۰۱۲ مطرح کرد. سپس، اسناد داخلی بدست آمده، به واسطۀ قانون آزادی اطلاعات توسط سازمان دیدبان قضاییِ جناح راست نیز بیرون آمد.

با مطالعۀ اسناد، انسان احساس می‌کند، صحبت از نوعی تفاهم دوستانه است، اگرچه نسبت به استاندارهای امروزین چیزی شوم یا شگفت انگیز به نظر نمی‌رسد. کتابخانه سیا با توجه به مسائل امنیتی دو صفحه از گزارشی که در آن مکالمۀ بین مایکل مورل و بوآل در ۶ جوئیه ۲۰۱۱ در آن درج شده را ویرایش کرده است. ما از مشاور ارشد اوباما، بنجامین رودس آموخته‌ایم که کاخ سفید «تلاش می‌کند که پروژۀ بن لادن را زیر نظر داشته باشد، چراکه این پروژه از پروژه‌های مهمی است که کاخ سفید دوست دارد بداند در تمام مراحل آن چه اتفاقی در جریان است». ما دریافته‌ایم که مسئول روابط عمومی سیا، جورج لیتل، ایمیل‌های بسیاری از پایگاه نظامی کوهستانی سان‌ولی فرستاده است، که حکایت از این داشته است که تلاش برای ساختن فیلمی توسط گزارشگر پیشین لوس‌آنجس‌تایمز، هوارد بلوم، شاید آن‌چنان که باید، کشش لازم را نداشته باشد. لیتل می‌گوید بوآل و بیگلو «قدردانی خود را از همکاری با سازمان نشان داده‌اند و مطالب خوبی را به همکاران آیندۀ ما در پنتاگون انتقال داده‌اند […] خطر آخر چنین است: همه‌چیز طبقِ برنامه پیش خواهد رفت».

صفحاتی پی‌درپی، به دستِ مأموران سانسور سیا، با توجه به سوراخ‌های موجود در قانون آزادی اطلاعات ویرایش شده است، این موضوع هم شامل ملاقات‌های محرمانۀ نیروی دریایی می‌شود و هم گفتگوها با مترجمی که در یورش به مخفیگاه بن‌لادن همراه نیروهای آمریکایی بود. امّا ما همچنین از یاداشت‌های سخنگوی سیا، ماری هارف، درمی‌یابیم که مورل «به آن‌ها گفته بود که ما اینجاییم تا هر کمکی می‌خواهند برایشان انجام دهیم و همچنین به کاترین دربارۀ میزان علاقه‌اش به فیلم مهلکه حرف زده است». هارف می‌نویسد، ملاقاتِ دیگری با یک مقام رسمی پنتاگون به نام مایکل ویکرز «خیلی خوب پیش رفت»، و صحبت‌های او نشان دهندۀ آن بود که هنوز بازپخش‌های سریال «بالِ غربی» را می‌بیند. امیدوارم توانسته باشم موضوع را روشن کنم.

چه توافقاتی در عوض دستیابی به گرداندگان اصلی یورش به بن لادن انجام شده بود؟ این موضوعی نیست که در اسناد قابل ردگیری باشد. در عوض، آنچه اسناد از آن حکایت دارد، یک جشنوارۀ دوستیِ داوطلبانه است آنهم در میان جمعیتی همراه و موافق.
آیا واقعاً اهمیت دارد که فیلم سی‌دقیقه پس از نیمه شب شکنجه را تأیید یا رد می‌کند، و یا اینکه نهایتاً مأموران سیا را برای مقابله با دشمنان‌ به آن ترغیب نماید؟ نه واقعاً. در نهایت، شاید بتوان این طور گفت که تمام مباحث پیرامون فیلم برای پرت‌کردن حواس‌ها از موضوعاتی است که واقعاً اهمیت دارد: فیلم سی دقیقه پس از نیمه‌شب –با این سطح از سرگرمی‌ و هیجانی که دربارۀ سازمان سیا فراهم می‌کند، شما را مجبور به صحبت کردن در موردش می‌کند- بزرگترین هدیه‌ای است که یک سازمان امنیتی می‌تواند آرزویش را داشته باشد. ما هم شیفتۀ آن می‌شویم، درحالی که با استرس، بسته‌های ذرت و آبمیوه در دست داریم و تحلیلگر دقیق، پرشور و حرفه‌ای سیا را که زنی به نام «مایا» است- نقش آن را هم جسیکا چاستین خیلی ماهرانه و خوب بازی کرده- تماشا می‌کنیم. درامی که درآن نه تنها گلوله‌ها و بمب‌ها نمی‌توانند جلوی این زن را در رسیدن به هدفش که گرفتن انتقامی خونین است بگیرند، بلکه معشوقانش هم در این مسیر قربانی می‌شوند. آیا این انتقام‌کشی خونبار، هدف ما هم هست؟ با تشویق او، که ما بی‌چون و چرا انجام می‌دهیم، آیا سازمانی که او از آن حمایت می‌کند را تشویق به چنین کاری نمی‌کنیم؟ زمانی که او در نهایت پیروز می‌شود، آیا آمریکا نیست که پیروز می‌شود؟ اگر روابط عمومیِ قدرتمند این نیست، پس چیست؟

می‌توانیم این الگو را مکرراً در تلویزیون نیز ردیابی کنیم. برای مثال، بازیِ عجیب و غریب، دو قطبی، اعتیاد آور، درخشان، و جذاب کلیر دَنیز در هوم‌لند در نظر بگیرید (یکی دیگر از نمایش‌های محبوب من و ظاهراً اوباما). و یا کیفر سادرلند در نقش جک بائر در سریال ۲۴ را به خاطر بیاورید که آخرین مأمور بزرگی است که به شکار دشمنان می‌رود.

جِنکینز به ما یادآوری می‌کند که «چِیز برندون»، افسر رابط سیا با هالیوود، به عنوان مشاور فنی در سریِ اول سریال اِلیاز کار می‌کرده است. در سال ۲۰۰۴، جنیفر گارنر برگۀ استخدام سیا را در قالب یک فیلم ویدیو پر کرد، با این عنوان که سیا به افراد باهوش، میهن پرست، شجاعِ نیاز دارد، «همان آدم‌هایی که همیشه برای سازمان کار کرده‌اند». در شرایط واقعۀ ۱۱ سپتامبر، گارنر گفت سیا در جستجوی «زنان و مردانی با زمینه‌های اجتماعی گوناگونی است که خلاق، نوآور و انعطاف‌پذیر باشند» و آرمان آن‌ها «ایجاد تغییری در جهان و آمریکا باشد». آیا گفته‌های او را سیا تنظیم می‌کرده است، یا اینکه او به آنچه می‌گفت اعتقاد داشت؟

مانند میلیون‌ها انسان دیگر، من هم هر حرفی را از جنیفر گارنر می‌توانستم بپذیرم الا آنچه دربارۀ سیا گفت. گفته‌های او دقیقاً مصادف با زمانی بود که عملیات‌های اطلاعاتی در عراق انجام می‌شد، و موقعی که اطلاعات فاش شد، مشخص شد مأموران مخفی مشغول قتل و شکنجه در «سایت‌های پنهان» مختلف در جهان بودند. گانر به عنوان ابزاری در دست سیا عمل می‌کرد. اِلیاز در هر قسمت ۱۰ میلیون نفر بیننده داشت. در همین راستا، در اخبار آمده بود که سیا در همراهی با سریال گانر گفته است «نگاه او نگاهی انسانی است به پیامی که سیا سعی می‌کند منتشر کند».

البته جنکینز روشن می‌کند سیا حتی با سریال‌هایی چون اِلیاز هم همیشه به مقصود خود نمی‌رسد. اندکی پیچیده است، چرا که سازمان‌ها در زمان تلقین افکارشان در سطوح گسترده با افراد شکاک و رسانه‌های جمعی هم روبرو می‌شوند (جنکینز می‌نویسد، سیا از پروژۀ «سوریانا یا چوپان خوب» چندان راضی نبوده است). امّا این منجر نمی‌شود که سیا با هزینۀ مالیات دهندگان، دیگر این کارها را نکند. جنکینز به اسنادی استناد می‌کند که بر مبنای آن سیا سال‌هاست که هالیوود را تحت سیطرۀ خود گرفته است، سازمان تلاش خود را با پایان جنگ سرد در دهۀ ۱۹۹۰ سرعت بخشیده است. این سیاست جدید سیا به دلیل رسوایی‌های جاسوسی تکان‌دهنده، مأموریت‌های مبهم و افت سطح جذب نیرو اتخاذ شده بود. به اعتقاد جنکینز، سیا در آن زمان نیازمند تغییر بود و تنها هالیوود بود که می‌توانست این فرصت را فراهم کند.

در سال ۲۰۰۷، نمایندۀ سیا، جان ریزو، گفت سیا در هالیوود شبکۀ «بسیار فعالی» دارد. بازیگرانی مانند مایک میرز، جاستین پاورز معروف، از دفتر مرکزی سیا بازدید کردند تا قدردانی خودشان را ابراز کنند، و کوین باکون و برادرش مایکل به کارکنان امضاء می‌دادند و چیزهایی می‌گفتند از قبیل اینکه: «اگرچه ما دقیق نمی‌دانیم که شماها دقیقاً چه کار می‌کنید، ولی ما واقعاً از آنچه انجام می‌دهید خوشحالیم». فیلم مجموع همۀ ترس‌ها، که به موضوع خاموش‌شدن یک بمب اتمی در بالتیمور می‌پردازد، در کنفرانس خبری پارامونت پیکچرز توسط مأمور سیا، چِیز براندون، اینگونه توصیف شده است: «این فیلم درام دقیقی است که اهمیت سازمان را بیش از پیش نمایان می‌کند».

ستارۀ فیلم مجموع همۀ ترس‌ها، بن افلک، که قهرمان دوران جوانی‌اش هووارد زین بوده است، نهایتاً با جینفر گارنر ازدواج کرد و فیلم آرگو را روی صحنه برد. افلک و گارنر به عنوان نمایندگان مورد احترام هالیوود، ناخواسته از تمام حزب جمهوری‌خواه فعالیت‌های بیشتری برای حفظ تصویر سیا انجام داده‌اند. اگرچه، طرح اصلی آن‌ها شامل مأموران خائن و خرابکار در آن دوران بود، امّا اعتبار آن‌ها به نوعی توازن مشخص بستگی داشت. در کل فعالیت‌های آن‌ها منجر به شکل‌گیریِ نوع جدیدی از مأموران مد روز و جذاب شد که برای وقایع بعد از ۱۱سپتامبر طراحی شدند.

بعضی از اوقات تصور می‌کنم خودِ من هم به عنوان یکی از تحلیل‌گران سیا مشغول کارم، شاید به عنوان مسئول شکایات مردمی: یک مخالف متمرد که حداقل پیش از اینکه تصمیمات نادرست در کاخ سفید اتخاذ شود به آن‌ها گوشزد می‌کند.

اگرچه، در هالیوود هم انسان‌های شریف کم نیستند، افرادی که بنا به طبیعت وجودی‌شان به هر کس بخواهد کنترل‌شان کند دست رد می‌زنند، خواه «سی.ای.ای» باشد خواه سیا. آنها نوشته‌ها و تولیدات خود را بدست کنترل خلاقانه نمی‌دهند. شاید کسانی باشند که ایدوئولوژی سیا را بپذیرند، امّا سیا را به عنوان گروهی ذی‌نفع می‌بینند که می‌شود با او چانه‌زنی کرد، وقت‌گذرانی کرد، سیاحت کرد، شخصیت‌پردازی کرد و یا یکی دو داستان از او شنید. اینچنین همکاری‌ای منجر به عمیق‌تر شدن شکاف‌ها در دو سو می‌شود. عجیب اینجاست که آن‌ها در نظر نمی‌گیرند که سیا گروه ذی‌نفعی است که مأموریت اصلی‌اش فریب است.

امّا دو طرف معادله مشابه هم نیستند، و تماشاگران نیاز دارند که تفاوت‌ها را بدانند. هالیوود و تصمیم‌سازان دولتی بر منابعِ تولیدات خود برچسب می‌زنند تا تماشاگران را از آنچه به فروش می‌رسد آگاه کنند. ما برای محصولات دخانی برچسب داریم و هر چیز دیگری که در پیشخوانِ مغازه‌ها فروش می‌رود هم همین‌طور است. چرا برچسبی نداشته باشیم که روی آن نوشته باشد «سازمان مرکزی امنیت، مواد خام و منابع را برای این فیلم فراهم نموده است». یا نوشته باشد: «سیا [یا پنتاگون] تغییرات مشخصی در فلیم‌نامه اعمال نموده‌اند». یا «محصول نهایی توسط تولیدکنندۀ فیلم کنترل شده است».

این کار غیر عملی است یا غیر منطقی؟ اگر شما انتظار داشته باشید نام فیلمنامه‌نویسان یا منابع فیلم‌نامۀ فیلم برای شما آشکار شود، مخصوصاً «اگر مبتنی بر قصۀ واقعی باشد» که در بسیاری از فیلم‌ها درج می‌شود، یا در راستای همین موضوع، ما مواد اولیه‌ای که در ساخت یک محصول غذایی بکار می‌رود می‌نویسیم، چرا نام سیا و نقش این سازمان در همکاری با یک پروژۀ فیلم‌سازی را بیان نکنیم؟
جنکینز دو پیشنهاد مطرح می‌کند، که شاید روزی در دادگاه یا هئیت قانون‌گذاری شنیده شود.

نخست، او با احترام به سخن اروین چِمِرینسکی، رئیس دانشکده حقوقِ دانشگاه کالیفرنیا، اشاره می‌کند و می‌گوید قانون اساسی «تحمیلِ نظر» توسط سازمان‌های عمومی را منع می‌کند. این موضع را فلوید آبرامز مدافع اولین متمم قانون اساسی نیز تأیید می‌کند. آن‌ها معتقدند یک بخش از بدنۀ حاکمیت نمی‌تواند به طور گزینشی مقرر نماید که خدماتی را که با هزینه‌های مالیاتی پشتیبانی می‌شود، صرف پروژه‌هایی شود که آن بخش به آن‌ها تمایل دارد، در حالی که خدمات مشابه را برای بخش‌های دیگر نپذیرد. سازمان سیا نمی‌تواند درهای خود را به روی جان وویت باز کند در حالی که مایکل مور هیچ راهی به آنجا نداشته باشد. هیچ‌کس تاکنون دعوی خانوم جنکینز را طرح نکرده است، چراکه تولیدکننده‌های مستقل و خردپا نمی‌توانند از پس هزینه‌های آن برآیند. خیلی سخت است که بتوان بدون پرداخت هزینه، زیردریایی، میدان‌های تیراندازی، مشاوره‌های فنی و غیره را دریافت نمود.

دوم، قانونی که سابقۀ آن به دهۀ ۱۹۵۰ می‌رسد، سازمان‌های دولتی را از استفاده از بودجه‌های تخصیص داده شده برای ارتباطات تبلیغاتی پر سر و صدا و پروپاگاندای خود-تعیین شده و پنهانی منع می‌کند. یکی از تدوین کننده‌های قانون، سناتور هَری بیرد، خواستار «اخبار بیشتر و چرندیات کمتر از دستگاه تبلیغاتی فدرال شده است». دفتر حسابداری دولت ارتباط پنهانی را ارتباطی تعریف کرده است که غلط باشد یا دربارۀ منابع‌اش گمراه‌کننده عمل کند. بنابر اعتقاد جنکینز، هیچ کس تاکنون از کارشناسان حسابداری دولت نپرسیده است که آیا فعالیت‌های تبلیغی و سرگرم‌کنندۀ سیا یا پنتاگون را بررسی کرده‌اند؟

امّا جنکینز همچنین موردی را در سال ۱۹۸۷ شرح می‌دهد که ادارۀ حسابداری دولتی، دپارتمان دولتیِ دفترِ سیاست داخلی را به خاطرِ کمک مالی به مشاورانش برای نوشتن مقالاتی در پشتیبانی سیاست اصلیِ امریکا، مورد بازخواست قرار داده بود. عوامل اجرایی ریگان به سبب اینکه بودجه‌های تخصیص شده را برای تحت تأثیر قرار دادن افکار عمومی در آمریکا استفاده کرده بودند، بدون اینکه عموم مردم بدانند که محتوا توسط دپارتمان دولتی شکل گرفته، متهم شدند.

جنکینز بی‌گمان تصور می‌کند که این پیشنهادات بالاخره راه خود را باز خواهند کرد. طرح «جنگ علیه تروریسم» زمینۀ مادی ایجاد فضای خفقان را در سال‌های اخیر با افزایش قوانین امنیت ملی فراهم کرده است. امّا پیش از این نقش سیا بین سال‌های ۱۹۶۵-۱۹۷۵ بسیاری را ترسانده بود و نزاع‌هایی را ایجاد کرده بود. به طوری که در کمیتۀ کلیسای مجلس سنا افرادی چون سناتور فرانک چرچ دربارۀ ترور و دیگر کارهای خرابکارنۀ سیا نطق‌های فراوانی ایراد کرده بودند.

امّا شرایط همیشه اینگونه نمی‌ماند. چراکه شکست‌های آمریکا در عراق و افغانستان، زمزمۀ حملۀ نظامی به پاکستان، لو رفتن سایت‌های پنهان، افشا شدن لیست افرادی که قرار است به قتل برسند و جاسوسی‌های داخلی، وجدان خیلی‌ها از جمله بازیگران را آزرده کرده است. شواهد در کتاب جنکینز از این حکایت دارد که رابط‌های سیا که به عنوان مشاوران تولید نقش ایفا می‌کنند، در حال عیان‌تر شدن هستند و بدنبال جایگاه خود در جامعه می‌گردند. ما می‌توانیم فقط نسبت به این موضوع امیدوار باشیم.

این فیلم‌ها در حالی که برای تماشاگران آمریکایی تشفیِ روانی و غرور به ارمغان می‌آورد، از علل نکبت‌بار ایجاد ترور و جنگ به ندرت جلوگیری می‌کند، اگر اصلاً بخواهد چنین کند. امّا در همین حین سایه‌بانی را برای سازمان‌های امنیتی فراهم می‌کنند که تحت سایۀ آن‌ها خشن‌ترین فعالیت‌ها ممکن می‌شود. سوال اصلی‌ای که در کتاب جنکینز مطرح می‌شود نگران‌کننده است: آیا سیا باید اجازه داشته باشد که افکار عمومی آمریکا را هدف خود قرار دهد؟ اگر بازیگران ما با این موضوع دیر یا زود مقابله نکنند، سازمان امنیتی سیا به نفوذ خود بر فیلم‌ها و سریال‌های تلویزیونی و همچنین اذهان ما ادامه خواهد داد.

*اگرچه این مقاله ماحصل مصاحبۀ مستقیم نیست، ولی نگارنده برای فراهم آوردن اطلاعات لازم با چندین تولیدکننده که با سیا همکاری داشته‌اند گفتگو کرده است.

اطلاعات کتاب‌شناختی:
جنکینز، تریشیا. دلقک‌ها و آدمکش‌ها: نقش سازمان سیا در هالیوود، نشر ترجمان علوم انسانی، ۱۳۹۴


تام هیدن
پس از گذشت ۵۰ سال فعالیت مدنی، سیاسی و نویسندگی، «تام هیدن» هنوز یکی از صداهای پیشرو در حذف محیط‌های کاری نامطلوب، حفاظت از محیط زیست، تغییر سیاسی از طریق یک مشارکت دموکراتیکِ فراگیرتر و پایان دادن به جنگ افغانستان، عراق و پاکستان است. او یکی از رهبران دانشجویی، حقوق مدنی، صلح و جنبش‌های محیط زیست در در دهۀ ۱۹۶۰ بود، او همچنین ۱۸ سال در قوۀ مقننۀ کالیفرنیا خدمت کرد، جایی که او رئیس کمیتۀ نیروی کار، تحصیلات عالی و منابع طبیعی بود.

او علاوه بر اینکه عضو هیئت تحریریۀ مجلۀ «نیشن» است، در جراید دیگر چون «نیویورک تایمز»، «گاردین»، «لوس‌آنجلس تایمز»، «سان‌فرانسیکو کرانیکل»، «بوستن گلب»، «دنور پست»، «هاروارد انترنشنال ریویو»، «کرانیکل هایر اِجوکیشن»، «هوفینگتون پست» و غیره به طور مکرر می‌نویسد. هیدن به عنوان رئیس مرکز کاردانی صلح و عدالت در شهر کالورِ ایالت کالیفرنیا، سخنرانی‌ها و سفرهای زیادی را برای مقابله جنگ‌های جاری سازمان دهی می‌کند. وی همچنین با تهیۀ پیش‌نویس و لابی‌گری موفق شد دستور لس‌آنجلس و سان‌فرانسیسکو را برای توقف یارانه‌های مالیات دهندگان برای محیط‌های کاری نامناسب را بگیرد.

تام هیدن بالغ بر ۲۰ عنوان کتاب را تألیف و ویراستاری کرده است. کتاب اخیر او مشارکت فراگیر دموکراتیک: جنبش‌های دانشجوی از پورت هورن تا امروز از آن جمله است. هیدن خودش را اینگونه توصیف می‌کند: «من کاوشگر باستانی هستم». وی همچنین اخیراً در «یو‌سی‌ال‌ای»، «کالج اسکریپس»، «کالج پیتزر»، «کالج اکسیدنتال» و «موسسۀ اندیشۀ سیاسی دانشگاه هاروارد» به تدریس مشغول بوده است.

خبرنامه را از دست ندهید

نظرات

برای درج نظر ابتدا وارد شوید و یا ثبت نام کنید

لیزا هرتسُک

ترجمه مصطفی زالی

گردآوری و تدوین لارنس ام. هینمن

ترجمه میثم غلامی و همکاران

امیلی تامس

ترجمه ایمان خدافرد

سافی باکال

ترجمه مینا مزرعه فراهانی

لیا اوپی

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

دیوید گرِیبر

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

جو موران

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

لی برِیوِر

ترجمه مهدی کیانی

آلبرتو منگوئل

ترجمه عرفان قادری

گروهی از نویسندگان

ترجمه به سرپرستی حامد قدیری و هومن محمدقربانیان

d

خرید اشتراک چهار شمارۀ مجلۀ ترجمان

تخفیف+ارسال رایگان+چهار کتاب الکترونیک رایگان (کلیک کنید)

آیا می خواهید از جدیدترین مطالب ترجمان آگاه شوید؟

بله فعلا خیر 0