نگاهی به انیمیشن «دنیای فردا»، اثر دان هرتزفلد، نامزد اسکار ۲۰۱۶
انیمیشن کوتاه دان هرتزفلد، دنیای فردا، یکی از فیلمهای نامزد اسکار ۲۰۱۶ است. این انیمیشن شانزده دقیقهای جدیدترین اثر علمیتخیلی است که به کندوکاو در ایدۀ دیجیتالسازی آگاهی انسان میپردازد. قهرمان این فیلم دختربچهای به نام امیلی است که از خودِ آیندهاش، تماسی دریافت میکند. آیا امیلیِ شبیهسازیشده، موجودی کاملاً مستقل است یا صرفاً ادامهای است بر طول عمر امیلی اصلی؟
آتلانتیک — فیلم کوتاه دان هرتزفلد یکی از فیلمهای نامزد اسکار امسال است. این فیلم جدیدترین اثر علمیتخیلی است که به کندوکاو در ایدۀ دیجیتالسازی آگاهی انسان میپردازد.
انیمیشن کوتاه «دنیای فردا» یکی از فیلمهای بسیار خوبی است که امسال نامزد اسکار شده است. چیزی که انسان را تحت تأثیر قرار میدهد، این است که مدت زمان این فیلم نامزد اسکار تنها شانزده دقیقه است. این انیمیشن کوتاهِ هرتزفلد، هماکنون در نتفلیکس موجود است. «دنیای فردا» قصهای علمیتخیلی و ترسناک است که احساس غمگینیِ مشابه با داستانهای شب را در خود دارد. قهرمان این فیلم دختربچهای به نام امیلی است که از خودِ آیندهاش، تماسی دریافت میکند. داستان بهنوعی از این قرار است که: آن امیلیای که از ۲۲۷ سال بعد تماس میگیرد، یک کلون۱ است و سومین نسل از کپیهای امیلی است. هر کدام از این کپیها از روی نمونۀ قبلی ساخته شده و خاطرات آن به نسل بعدی منتقل شده است. مغز امیلی، مغزی کپیپیستشده است. او میخواهد ماجرایی طولانی را برایمان برملا کند.
«دنیای فردا»، فیلمی حیرتانگیز از گفتوگوهای پینگپنگی است: امیلیِ شبیهسازیشده، با لحنی یکنواخت، آیندهای را برای «امیلی اصلی» تشریح میکند که شبیه به ناکجاآباد است. امیلیِ اصلی که مینونا مای چهارساله بهجای آن صحبت میکند، در پاسخ به «خودِ» آیندهاش، فقط الفاظی بچهگانه را با شادی و خوشحالی زیر لب با خودش زمزمه میکند. انیمیشن هرتزفلد از اَشکالی با خطوط ساده ساخته شده است و درحالیکه امیلیِ شبیهسازیشده تمام مدت میایستد و با حالتی جدی نظارهگر رفتار امیلی اصلی است، این دخترک با شادی بر صفحۀ نمایش به رقص و دستافشانی میپردازد. فیلم او آیندهای را متصور میشود که در آن احساسات بهتدریج از بین رفته است؛ آنهم به این علت که انسانها ازروی حماقت بهدنبال جاودانگی بودهاند. اما در آن دنیا احساسات و خاطرات پرشور و پرحرارت، بیشتر از هرچیز دیگر ارزش دارد.
ایدۀ مغز کپیپیستشده و سردرگمیِ اخلاقیای که میتواند ریشه در آن داشته باشد، اخیراً در ژانر علمیتخیلی بهطرز بیسروصدایی رونق گرفته است. «دنیای فردا»، اثری که حتماً باید آن را دید، پرچمدار احیای این ایده است. هرتزفلد که آثارش متمایل به آثار ابزورد است، پیش از ساخت این انمیشن کوتاه هرگز در این ژانر اثری نساخته بود. «دنیای فردا» نخستین تجربۀ سینمایی او با روش تولید کاملاً دیجیتال بوده است. امیلی و نسخۀ شبیهسازیشدهاش از «اوترنت۲» گذر میکنند. اوترنت، واقعیتی مجازی است که ازطریق آن همۀ مردمانی که در آینده زندگی میکنند، با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند. هنگامی که هر دو امیلی از این فضا عبور میکنند، همه چیز در اطرافشان با سروصدای زیاد و بهسرعت درحالگذر است. اما هرتزفلد، باوجود تمام تصاویر عجیبوغریبش، با تمرکز شدید بر احساسات قهرمان داستان بر این آشفتگی فائق میآید؛ احساساتی که به نظر میرسد بهشدت بههمریخته و درهم است. دلیل این بههمریختگی روشن است؛ چراکه او کپیِ کپیِ یک نسخۀ کپی است! نسخۀ شبیهسازی شدۀ امیلی، در ضمن اعتراف به اینکه درگذشته گاهگاهی عاشق اشیاء بیجان میشده است، چنین اظهار میکند که: «من به حس ناراحتیام بسیار افتخار میکنم؛ چراکه این حسِ ناراحتی، نشانۀ زندهتربودن من است.»
اگر دربارۀ دنیای فردا بیشازحد حرف بزنیم، این امکان وجود دارد که تناسب و هماهنگیِ طنز این اثر برهم بخورد و لوس شود. مفهوم فرضی و محوری این اثر، یعنی انتقال ذهن و فکر انسان به یک بدن جدید یا یک رایانه، مدتهای مدیدی در میان محافل علمی و ترابشری۳ مورد بحث و مجادله بوده است. امیلی شبیهسازیشده درواقع چیزی شبیه به نوادۀ امیلی اصلی است؛ امیلی اصلی اولین نسخۀ شبیهسازیشدهاش را به دنیا میآورد و این نسخه هم نسخۀ شبیهسازیشدۀ بعدی را و قسعلیهذا. اما سؤال اینجا است که آیا امیلیِ شبیهسازیشده، موجودی کاملاً مستقل است یا صرفاً ادامهای است بر طول عمر امیلی اصلی؟ نسخۀ شبیهسازیشدۀ امیلی، عجیبوغریب و بیاحساس است؛ اما تردیدی نیست که این موجودِ بیاحساس، حالتی ترحمبرانگیز دارد و از آگاهی برخوردار است. باید این سؤال را مطرح کرد که اگر انسانها این «نسخههای پشتیبان» را خلق کنند، آیا این بدین معنا است که ما زندگی جدیدی را پدید آوردهایم یا اینکه تنها به زندگی خودمان امتداد بخشیدهایم؟
همین پارسال بود که همکار من، کانر فریدسدورف، این ایدۀ کمیتاقسمتی ترسناک را از منظر اجتماعیسیاسی مطالعه و بررسی کرد. این مسئله سؤالات بسیاری را برمیانگیزد. نخست اینکه در چنین دنیایی سیستم عدالت کیفری چطور عمل میکند؛ بهخصوص اینکه اگر در این دنیا زندگی غالباً در چارچوب کامپیوتر در جریان باشد و مسائل فیزیکی کنار گذاشته شوند؟ چگونه میتوان تجربۀ انسانی را بدون درنظرگرفتن مرز فناپذیری فهمید و در ذهن متصور شد؟ کانر در ادامۀ مطلب خود مینویسد: «ممکن است همین فردا جنگ هستهای اتفاق بیفتد. از میان ما آنهایی که جان سالم از آن به در ببرند، بهاحتمالزیاد، باقیِ عمر خود را در رنج و بدبختی به سر خواهند برد. اما این رنج و بدختی میتواند تقریباً کوتاه باشد. اما افزایش افراطی طول عمر، آنهم ازطریق آپلودکردن ذهن، میتواند این خطر را به دنبال داشته باشد که این فلاکت و بدبختی بهطور تصورناپذیری طولانی و احتمالاً بیپایان باشد.
ریچارد مورگان رمانی علمیتخیلی با عنوان کربن تغییریافته دارد که اثری بسیار تأثیرگذار است. محور اصلی این رمان، ایدۀ جنایت و مکافات در دنیایی است که مغزهای تمامی افرادی که در آن زندگی میکنند، در کامپیوترها دانلود شده است. در آن دنیا، آگاهی بهصورت دیجیتال ذخیره شده و پس از مرگ به جسمی جدید منتقل میشود؛ البته اگر شخص، توان مالی آن را داشته باشد. ثروتمندان مدام به بدنهای جدید و جوان نقل مکان میکنند، حالآنکه فقرا برای دههها در حافظهای دیجیتال همینطور باقی میمانند. بهصورت بسیار اتفاقی، چهارشنبه نتفلیکس اعلام کرد که میخواهد یک سریال تلویزیونی ده قسمتی بر اساس این کتاب تولید کند. در این سریال قرار است که مفهموم ذهنِ آپلودشده در بطن نمایشی پلیسی به مخاطب شناسانده شود. این نمایش پلیسی با اخلاق نهفته در آن دنیا کلنجار میرود و درگیر میشود؛ دنیایی که در آن کشتن افراد [مجرم] و مخصوصاً زندانیکردن آنها بسیار کار مشکلی است.
بهطور قطع، ایدۀ مغز کپیپیستشده، بهشدت به درد داستانهای آخرالزمانی میخورد و بهترین گزینه برای اینجور داستانها است. در انیمیشن «دنیای فردا»، امیلیِ شبیهسازیشده، خیلی آرام و خونسرد گزارش میدهد که جامعهای که او در آن زندگی میکند، کمکم به پایانِ دنیا نزدیک میشود و این جامعه شاهد این پایان است. برخی از مردم در تلاشاند تا از این پایان فرار کنند. آنها ذهنهای خود را به تعدادی رایانه منتقل میکنند و آن را به فضا پرتاب میکنند. این ایده، همان ایدۀ اصلی بازی رایانهای «ساما» است که در سال ۲۰۱۵ به بازار آمد. این بازی رایانهای، اثری وحشتناک است که در آن، روایتی اول شخص از داستانی ترسناک وجود دارد. این اثر را کمپانی فیکشنال گیم، سمپتامبر سال گذشته روانۀ بازار کرد.
داستان ساما اینطور آغاز میشود که قهرمان داستان در دنیای کنونی، یک اسکن مغزی معمولی انجام میدهد. سپس میبینیم که او صدها سال بعد در مرکزی تحقیقاتی در زیر آب بیدار میشود. ساما یک بازی رایانهای است و از این رو بازیکن، همه چیز را کنترل میکند، در راهروها میدود و از دست هیولاهای ترسناک فرار میکند. اما مفهوم گستردهتر این داستان بسیار وحشتناک است. در پی برخورد یک شهابسنگ، زندگی بر روی کرۀ زمین از بین رفته است و این مرکز تحقیقاتیِ زیرآبی، تنها چیزی است که از بشریت باقی مانده است. وظیفۀ بازیکنان است که اسکنهای مغزی مردم جهان را که شامل اسکن مغزی خودشان هم میشود، بازیابی کرده و آنها را در ماشین حقیقیمجازی آپلود کنند. هدف آنها از این کار این است که چیزی شبیه به ادامۀ بقای بشریت را به وجود آورند.
بیشک ساما برای عموم طراحی نشده است؛ چراکه این بازی حتی از اکثر فیلمهای ترسناکی که در سالهای اخیر دیدهام هم ترسناکتر است. اما این بازی درست مثل «دنیای فردا» و کربن تغییریافته سؤالهای بسیار جذابی را مطرح میکند؛ سؤالهایی دربارۀ تعهد و الزام ما به زندهماندن، آن هم تا هر زمانی که بتوانیم و با هر وسیلهای که بتوانیم اختراع کنیم. قهرمانِ بازی ساما بهزحمت، از دنیایی زیرزمینی و متروک به راه میافتد تا آیندۀ آگاهی انسانی را تضمین کند. نسخۀ شبیهسازیشدۀ امیلی، موجودی است که رشد نمیکند. تنها چیزی که او میخواهد، این است که زندگی کامل و مؤثری داشته باشد؛ درست بهاندازۀ آدمهایی که پیش از او به این دنیا آمدهاند. «دنیای فردا» جدیدترین یادآوریِ جذاب دربارۀ این است که ژانر علمیتخیلی هنگامی که آیندۀ ما را به تصویر میکشد، چه وسعت عاطفیای را میتواند پیش چشمان ما ظاهر کند. فرقی هم نمیکند که این چشمانداز و تصور از آینده چقدر ممکن است تاریک و طنزآلود باشد.
پینوشتها:
[۱] موجودی که به طور مصنوعی یا آزمایشگاهی تولید شده است.
[۲] Outernet: در مقابل Internet. در این صحنه از فیلم، شخصیت شبیهسازیشده به امیلی میگوید که شما در دنیای خود از اینترنت استفاده میکنید؛ اما الان، یعنی در آینده، ما از اوترنت استفاده میکنیم. [مترجم]
[۳] transhumanist
برای اینکه خوانندۀ خوبی باشید، نیازی نیست هر کتابی را تا آخر بخوانید
چطور انگیزۀ انتقامجویی در میان یهودیان اسرائیلی از نازیها به اعراب فلسطینی منتقل شد؟
رمان مدار زمین ما را به زندگی روزمره و خیالانگیز شش فضانورد دعوت میکند
چرا برای توصیف روابط انسانی از استعارههای مکانی و معماری استفاده میکنیم؟