آیا میتوان از شعر ترجمهای در نهایتِ دقت و وفاداری ارایه کرد؟ پاسخ ناباکوف مثبت بود
ناباکوف بیست سال برای ترجمۀ اثری از پوشکین به انگلیسی وقت صرف کرد. ترجمهای که نامش را «هیولا» گذاشته بود و به پای آن، دوستیِ دیرپای خود با یکی از صمیمیترین دوستانش را به هم زد. ترجمهای چهارجلدی که در نهایت هم با استقبالِ چندانی مواجه نشد.
پاریس ریویو — زمانی که ولادیمیر ناباکوف تدریسِ ادبیاتِ روسی در کالج ولسلی را آغاز کرد، از اینکه ترجمۀ ادبی مناسبی از اوگنی آنِگین۱ در دست نیست مأیوس شد؛ کتابی که از نظرِ او اولین رمانِ روسی محسوب میشود. ناباکوف گزیدههایی از کتاب را برای استفاده در کلاس خود آماده کرده بود و از ادموند ویلسون خواسته بود تا او را در ترجمۀ کامل کتاب یاری دهد.
ویلسون، ناباکوف را در شغلِ پیشینش در آمریکا حمایت کرده بود و ناباکوف نیز در پاسخ، ساعتهای زیادی از وقتِ خود را صرفِ آموزشِ آثارِ فاخرِ ادبیاتِ روسی، تاریخ، سیاست و تقطیع به ویلسون کرده بود؛ درسهایی که ناباکوف اغلب از طریقِ نامه به ویلسون میرساند. این دو، دوستانِ ارزشمندی برای هم بودند، اما هرگز کاری را از صفر تا صد با هم انجام نداده بودند. دستآخر ترجمۀ انفرادی ناباکوف از آنِگین در سال ۱۹۶۴ به چاپ رسید و بدین ترتیب، عملاً دوستی آنها پایان یافت و یکی از معروفترین منازعاتِ روشنفکری در قرنِ اخیر را به دنبال داشت.
این پروژه آغازی نویدبخش برای ناباکوف داشت، اما ویلسون از همان آغازِ کار، مردد بود. زمانی که ناباکوف برای اولینبار تصمیم گرفت ترجمهای منثور از آنِگین ارایه دهد که یادداشتهایی نیز در توضیح و شرحِ ارتباطِ ابیات ضمیمۀ آن باشد، یکدهه از نامهنگاریهای ویلسون و ناباکوف دربارۀ فنِ شعرِ روسی میگذشت؛ نامههایی که اغلب با بحثهایی جنجالی از هر دو طرف همراه بود.
در سال ۱۹۵۰، ویلسون آزردگیِ خود را از این مباحث بروز داد: «این موضوعات دارد خستهام میکند و فکر میکنم باید موضوع جدیدی را آغاز کنیم». وقتی نیلسون فهمید ناباکوف قصد دارد بورسیۀ تحصیلی گوگنهایم خود را -که تاحدی بهواسطۀ توصیهنامۀ ویلسون حاصل شده بود- به پروژۀ ترجمۀ آنِگین اختصاص دهد، به او شکایت کرد و گفت: «ای کاش پروژۀ دیگری را انتخاب میکردی. از نظر من، مایۀ تأسف است که تو، درحالیکه باید کتابهای خودت را بنویسی، چنین وقتی را صرف ترجمۀ آنِگین کنی». اما ناباکوف نگران نبود: او در تقاضانامۀ خود نوشت که این ترجمه حدود یکسال طول میکشد و به ویلسون گفت که این کار میتواند «بهآسانی با لذات دیگر توأم شود».
یکسال بعد، ناباکوف از سختیِ طاقتفرسای کاری که آغاز کرده بود نوشت: «در شُرف فروپاشی بودم و حوصلۀ معاشرت با دیگران را نداشتم. تقریباً دو ماه (از ۹ صبح تا دو بعدازظهر) هیچ کاری در کمبریج نکردم، جز کارکردن روی یادداشتهایم دربارۀ آنِگین». با وجود این، بهنظر میرسید اندکزمانی بعد، ناباکوف به هدفِ خود رسیده است. او در نامهای به دوستِ خود، کاترین وایت، ویراستارِ مجلۀ نیویورکر، نوشت: «هیولا بسیار بیشتر از آنچه در آغاز برنامهریزی کرده بودم، بزرگ شده است». او به ویلسون گفت: «بالاخره راهِ درست برای ترجمۀ آنِگین را پیدا کردم. این پنجمین یا ششمین نسخۀ کاملی است که نوشتهام». اواخر تابستان ۱۹۵۷، بهشکل محرمانهتری نزدِ خواهرش اعتراف کرد: «امیدوارم بتوانم بالاخره، پوشکین غولآسای خود را به پایان برسانم… از این کارِ شاقِ فضلفروشانه خسته شدهام».
ترجمۀ او سرانجام در سال ۱۹۶۴، در یک ویرایشِ چهارجلدی به چاپ رسید؛ کتابی که شامل ترجمۀ دقیق و کلمهبهکلمۀ ناباکوف، تعلیقاتِ او (شرحِ مطالب و مفاهیم)، دو پیوست (شامل بحثی دربارۀ عروض روسی)، یک فهرستِ راهنما و یک کپی از ویراست دوم سال ۱۸۳۷ بود (که آخرین متنی بود که پوشکین در مطبوعات دید).
ممکن است فکر کنید بعد از این همه برنامهریزی و ۲۰ سال کارِ پراکنده روی این پروژه، ناباکوف بایستی از نتیجۀ کار خود راضی بوده باشد. اما اگر او از کار خود راضی بود، چرا علاوهبر اصلاح، ترجمۀ حجمی چنین انبوه از متن را بازنویسی کرد؟ چرا بر دستنویسِ ترجمۀ ناباکوف حاشیهنویسیهایی هست که تا اوایل دهۀ ۷۰ ادامه داشته است؟ این اصلاحات جدید، در پاسخ به نقدِ قاطعِ ویلسون نوشته شدند؛ نقدی که در مجلۀ نیویورک ریویو آو بوکز چاپ شده بود و اصلاحات، عامدانه بهنحوی طراحی شده بودند که جنبههایی از ترجمه، که ویلسون بیشترین نفرت را از آنها داشت، مهم جلوه دهند.
بولینگن، ناشرِ ناباکوف، مشتاق بود تا کار را قبل از چاپ برای ویلسون که در آن زمان بهعنوان صاحبنظر شناخته شده بود، ارسال کند تا او زمانِ کافی برای نوشتن نقدی مناسب در اختیار داشته باشد. ناباکوف به آنها هشدار داد که ویلسون مردِ حقیر و حسودی است و آشناییاش با زبان روسی کم و دانشش در ادبیات روس بهطرز خندهآوری ناچیز است؛ و همۀ اینها قبل از این بود که آنها راهشان را از هم جدا کنند.
همانطور که انتظار میرفت، ویلسون با نقد نیشدار خود در ۱۵ جولای ۱۹۶۵، در نیویورک ریویو آو بوکز، تمام آسایشی که ناباکوف با چاپ کتاب تجربه کرده بود نقش بر آب کرد. ویلسون در مقالۀ «موردِ عجیبِ پوشکین و ناباکوف» مینویسد: «ترجمه زبانِ بیملاحت و نامناسبی دارد که هیچ وجهِ اشتراکی با نوشتههای پوشکین یا آثارِ همیشگیِ ناباکوف ندارد. همه از هنروری آقای ناباکوف در جادو با زبان انگلیسی آگاه هستند، از زیبایی و لطافتِ خلاقیتهای زبانی او. همه شرارت حقههای او برای ترساندن و تحریککردن خواننده را میشناسند و آدمی شک میکند که نکند شیطنت او اینجا به دردِ محدودکردن هوشش خورده باشد؛ اینکه -شاید او با گرایشهای سادومازوخیستیِ داستایفسکیمآبانهاش که سارتر با تیزهوشی به آن اشاره نموده- تلاش کرده است هم خود و هم خواننده را با تغییرِ ساختارِ کتابِ پوشکین آزار دهد… برای دانشجو بهتر است که متنِ روسی کتاب را بخواند تا اینکه بخواهد به ترجمۀ انگلیسیای مراجعه کند که تابهحال با لغاتش مأنوس نیست و احتمالاً هیچگاه از آنها استفاده نخواهد کرد. تحمیل چنین لغاتی به خواننده بههیچوجه ارتباطی با ترجمهکردن ندارد؛ زیرا این متنْ انگلیسیِ رایج و قابل فهمی را ارایه نمیدهد».
نوعی تعریف و تحسین نیز در این متن وجود دارد، اما برای یافتن آن باید آن را بادقت کنکاش کرد. نوشتن این یادداشت به قلمِ ویلسون، منجر به مجموعهای از ردیهها و تکذیبیهها و حملات از جانب ناباکوف شد که عملاً دوستیِ ۲۵ سالۀ آنها را برباد داد. ویلسون بهجای همکاری انتقاد کرده بود. در سال ۱۹۶۵، نیویورک ریویو آو بوکز اولین جوابیۀ ناباکوف را (در قالب یک نامه) منتشر کرد که در آن به هفت خطای نقدِ ویلسون اشاره شده بود و در آن ادعا شده بود که با در نظرگرفتنِ این خطاها (و همچنین لحنِ عجیبِ مقالۀ او)، ویلسون در هدفِ معلممآبانۀ خود شکست خورده است. «ترکیبی از اعتمادبهنفسِ متکبرانه و نادانیِ توأم با بدخُلقی، مطمئناً برای بحثی معقول دربارۀ زبانِ من و پوشکین سودمند نیست».
ناباکوف در مقالۀ «پاسخ به منتقدانم»، که در فوریۀ سال ۱۹۶۶ در مجلۀ اینکانتر چاپ شد، ویلسون را به نوشتنِ طولانیترین، جاهطلبانهترین، ملالقطیترین و عجولانهترین مطلب دربارۀ ترجمهاش متهم میکند. او با نرمی آغاز میکند: «برخلاف رمانهای من، آنِگین دارای جنبهای اخلاقی و مؤلفههایی انسانی و معنوی است. همچنین صداقت یا ریاکاری، مهارت یا بیقیدی مؤلف را منعکس میکند. اگر بگویند من شاعرِ بدی هستم، لبخند میزنم؛ اما اگر بگویند دانشمندی بیمایهام، بهسراغِ ثقیلترین لغتنامهام میروم.» وی سپس در حملهای صریح میگوید:
«اشتباهات و اظهاراتِ غلط (در نقد ویلسون) سلسلهای لاینقطع و کامل را شکل میدهد که اگر برعکس به آن نگاه کنیم، حتی هنرمندانه بهنظر میرسد و آدم را به این فکر میاندازد که شاید نگارنده، بهعمد، آن را بهشکلی نگاشته است که وقتی عکسش در آینه میافتد چیزی مناسب و منسجم از آب دربیاید…. من بهعنوان سنگ صبورِ عشقِ لاعلاجِ ویلسون به زبان و ادبیات روسی، بارها تلاش کردم تا اشتباهاتِ فجیع وی در تلفظ، دستور و درکِ معنی را برایش شرح دهم… از گفتوگوها و مکاتبات سالهای اخیرمان، بهخوبی دریافتهام که ویلسون از درکِ سازوکارِ شعر (چه روسی و چه انگلیسی) عاجز است… در جواب به نامهام که در ۲۶ آگوست ۱۹۶۵ در نیویورک ریویو آو بوکز چاپ شد، آقای ویلسون گفت که در خوانشِ مجددِ مقالهاش احساس کرده که نوشتهاش، بیش از آنچه قصد داشته، مخرب بهنظر میرسیده است. درصورتیکه نوشتۀ پُر ایراد و اشتباهِ نامبرده فقط میتواند به شهرت و آبروی خودش لطمه بزند و این آخرین نگاهی است که به این صحنۀ ملالآور (نوشتۀ ویلسون) میاندازم».
ناباکوف با وجودِ دفاعِ سفت و سخت از ترجمهاش، مُجدانه به تصحیح آن میپرداخت تا آن را بهشکل ایدهآلِ ترجمه، که در نوشتۀ انتقادیاش از آن دفاع میکرد، نزدیک کند.
ناباکوف گفت که کار روی یک نسخۀ دوم و اصلاحشده را آغاز کرده است تا ترجمه «پرشکوهتر شود و به شکلی هیولاوار به نص وفادار گردد»؛ او گمان میکرد که ویراستِ اول بهاندازۀ کافی تحتالفظی و به مقدارِ کافی زشت نبوده است. فکر میکنم در ویراستهای بعدی متن را کلاً به نثری کاربردی، اما همچنان به سبکِ پرطمطراقِ انگلیسی، با حضورِ موانعِ کسالتآوری مثلِ کروشهها و استفادۀ گاهوبیگاه از لغاتِ مطرود تبدیل کنم، تا آخرین بقایای شعر بورژوایی و ته ماندۀ امتیازهایی که برای وزن قائلاند را نابود سازم. این چیزی است که میشود در آینده انتظارش را داشت، اما فیالحال، همۀ آرزویم فقط این است که نفرتِ شدیدِ خود را از گرایشِ عمومی و ضداخلاقی و پست به ترجمۀ تحتالفظی ابراز کنم.
تصویر بالا رونوشتی بود که او برای انجام این کار از آن استفاده کرد. تقریباً تمام صفحات شعر با این شیوۀ انعطافناپذیر، تصحیح و در کنار آن تمامی بندهای شعری در حواشی دوباره ترجمه شده بودند.
در پایان سال ۱۹۶۶، ترجمۀ جدید تقریباً کامل شده بود. او نام این نسخه را تصحیح شده در ۱۹۶۷ نهاد. در پاییز سال ۱۹۶۹، دربارۀ ترجمه نوشت: «اکنون برای همیشه از شرِ آن کارِ مزخرف خلاص شدم. احساس میکنم آنچه برای پوشکین انجام دادم دستکم بهاندازۀ کارهایی است که او برایم انجام داده بود».
اما کارش هنوز انجام نیافته بود. او باید منتظر مجلۀ دانشگاه پرینستون -که صاحبِ انتشاراتِ بولینگن شده بود- میماند تا ویراست جدید خود را منتشر سازد؛ امری که بهطرزی توجیهناپذیر شش سال بهطول انجامید. (ناباکوف به برخی از عوامل این تأخیر، ازجمله اعتصابِ کارکنان و خطاهای تولید اشاره میکند.) این کار به پرکردن فضاهای خالیِ کار منجر شد: او به تصحیحکردن ادامه داد. در یک یاداشت الحاقی در این نسخه چنین نوشته شده است: «اصلاحاتِ سال ۱۹۷۱ با رنگ قرمز اضافه شدهاند تا در صورتِ لزوم مورد استفاده قرار گیرند». میتوان گفت آنچه ترجمۀ ناباکوف از آنِگین را از جایگاهی افتخارآمیز دور کرد، طرح کلی کار او بود. شرححالنویسِ او، برایان بوید میگوید، حتی این نسخۀ اصلاح شده هم از ارائۀ یک متن روسیِ بینسطریِ حرفنگاریشده باز مانده است. انتظار دارم وقتی یک روز ترجمۀ ناباکوف با این اسلوب چاپ شود، هر منتقدی که پوشکین را بهخوبی میشناسد و پیش از این ترجمههای منثور را بر ترجمۀ انعطافناپذیر ناباکوف ترجیح دادهاند، حرف خود را پس بگیرد.
جان آپدایک در آگهیِ ترحیم ناباکوف در نیویورکتایمز نوشت: کم هستند کسانی که این همه چیز را از دست بدهند و اینقدر کم شکایت کنند، هرچند ناباکوف از استقبال عمومیای که از ترجمۀ آنِگین شد، شکایت بسیار کرد و دوستی که حداقل برای مدتی، بهترین دوستش بود را از دست داد، اما در سال ۱۹۷۱، با مرور نامهنگاری ۲۰ سالهاش با ویلسون، به یاد او افتاد: «یادآوری گرمای الطاف بیشمار تو، هیجانهای بیشمار دوستیمان و آن شورِ دائمیِ هنر و اکتشافات ذهنی، واقعاً لذتبخش بود». او سپس ادامه داد: «خواهش میکنم باورکن که مدتهاست شکایت از عدم درکِ غیرقابلدرکت از آنِگین پوشکین و ناباکوف را کنار گذاشتهام». ویلسون در ۱۲ ژوئن ۱۹۷۲، سه سال قبل از انتشار نسخۀ تصحیحشدۀ ناباکوف، درگذشت؛ ناباکوف نیز دو سال بعد از آن، با زندگی وداع کرد.
پینوشتها:
* این مطلب در تاریخ ۲۹ فوریه ۲۰۱۲ با عنوان Document: Nabokov’s Notes در وبسایت پاریس ریویو منتشر شده است.
[۱] Eugene Onegin
برای اینکه خوانندۀ خوبی باشید، نیازی نیست هر کتابی را تا آخر بخوانید
چطور انگیزۀ انتقامجویی در میان یهودیان اسرائیلی از نازیها به اعراب فلسطینی منتقل شد؟
رمان مدار زمین ما را به زندگی روزمره و خیالانگیز شش فضانورد دعوت میکند
چرا برای توصیف روابط انسانی از استعارههای مکانی و معماری استفاده میکنیم؟