تفاوتهای یهودستیزی با به چالش کشیدن اسرائیل
چندی پیش لارنس سامرز، مدیر دانشگاه هاروراد، ادعا کرده بود که انتقاد از اسرائیل و حمایت از جنبش بایکوت مروج یهودستیزی است. در مقابل جودیت باتلر، فیلسوف یهودی و منتقد سیاستهای رژیم اسرائیل معتقد است با سیطره پیدا کردنِ برچسبها، حیطۀ مشروعِ سخن گفتن تنگ، سخن منتقدانه از فضای عمومی حذف و محکوم کردنِ خشونت ناممکن میگردد.
;No, it’s not anti-semitic
23 دقیقه
جودیت باتلر، لندن ریویو آو بوکز — دیدگاههای ضد اسرائیلی مدام درحال گسترشاند و روزبهروز در مجامع فکری رسوخ بیشتری میکند. فعالان فکریای که از این دیدگاهها حمایت میکنند، در عمل، مروج دیدگاههای یهودستیزانه هستند، حتی اگر قصدشان چنین نباشد.
لارنس سامرز، مدیر دانشگاه هاروارد، در سال ۲۰۰۲ ادعا کرد که انتقاد از اسرائیل آن هم در شرایط موجود و با حمایت از محرومسازی اسرائیل چیزی نیست مگر تلاشی در راستای یهودیستیزی، حتی اگر چنین قصدی هم در میان نباشد. او میان نیت و اثربخشی تمایزی گذاشت که البته امری کاملاً مناقشهبرانگیز است. منظور سامرز این بود که فعالان جنبش تحریم اسرائیل بر ضد آزادی دانشگاهی ایستادهاند ولو در ذهنشان چنین نیتی نداشته باشند. سامرز البته تأکید میکند که قصد عیبجویی ندارد و خودش یکی از هوادارن «بحث و گفتوگوی آزادانه و در چارچوب هنجارها دربارۀ سیاستهای اسرائیل» است. کلمات او در فضای گفتمان سیاسی تأثیری تکاندهنده داشت.
در میان فعالیتهایی که بهنظر سامرز «در عمل یهودیستیزانه» است، میتوان اشاره کرد به شاخۀ اروپایی جنبش بایکوت، انجمنهای ضد جهانیسازی که وجههای کاملاً ضد اسرائیلی دارند و…. اشارۀ نزدیکتر سامرز این بود که برخی از اعضای هیئت عملی دانشگاههای هاروارد و ام. آی. تی که به اشغالگری اسرائیل و رفتارش با فلسطینیان معترض هستند، بیانیهای درجهت ترویج محرومسازی اسرائیل تدوین کردند. سامرز میپرسد چرا از میان تمام ملتهایِ جهان، اسرائیل هدفِ جنبش محرومسازی قرار گرفته است. او این امر را شاهدی بر این مطلب میداند که این جنبش مقاصد یهودستیزانه دارد. سامرز اظهار میدارد که میتوان و باید برخی جنبههای سیاست «خارجی و دفاعی» اسرائیل را نقد کرد، اما مشخصاً معلوم نیست که چه زمانی میتوان اسرائیل را نقد کرد و متهم به یهودیستیزی نشد، معلوم نیست که چرا نباید مسائل سیاسی از این دست، مانند واقعیت اشغال را از طریق کمپین محرومسازی تماماً به چالش نکشید. ظاهر گفتههای سامرز بر این مطلب دلالت دارد که سیاست محرومسازی چیزی غیر از «به چالش کشیدن» مشروع است، اما سامرز هیچ ملاک و معیاری به ما نمیدهد تا با آن بتوانیم میان به چالش کشیدن اسرائیل که باید صراحتاً اظهار شود، با «یهودیستیزی در عمل» داوری کنیم.
البته نگرانی سامرز دربارۀ افزایش یهودیستیزی بجا است و هر فرد ترقیخواهی باید با تمام توان دربرابر یهودیستیزی بایستد و آن را در هر مرتبه و جایگاهی محکوم کند. مسئلۀ اساسی اما اینجاست که یهودیان اکنون نمیتوانند بهنحو مشروعی ادعا کنند که همواره تنها قربانیان موجود هستند. در برخی مواقع آنان قربانی هستند و در برخی مواقع دیگر نه. هیچ دیدگاهی در اخلاق سیاسی نمیتواند با این ادعا بیاغازد که یهودیان منحصراً قربانی هستند. «قربانی» اصطلاحی است که بهسرعت میتواند جایگاه خویش را عوض کند. جای قربانی ممکن است دقیقهبهدقیقه تغییر کند: از یهودیای که بهخاطر بمبگذاری انتحاری در اتوبوس کشته میشود تا کودکی فلسطینی که با گلولۀ سرباز اسرائیلی میمیرد. فضای عمومی باید چنان باشد که بتوان هر دو مورد خشونت را پیوسته و البته به نام عدالت زیر سؤال برد.
اگر میپنداریم که انتقاد از خشونت اسرائیل، یا مطالبه برای فشار اقتصادی بر اسرائیل برای تغییر سیاستهایش، در عمل «یهودیستیزی» است، نخواهیم توانست صدای اعتراض خود را به گوش بقیه برسانیم؛ زیرا میترسیم که ما را با برچسب یهودیستیزی نوازش کنند.
چارچوبی اخلاقی که اکثر یهودیانِ ترقیخواه باید در درون آن فعالیت کنند، باید در قالب چنین پرسشهایی شکل بگیرد: آیا باید سکوت کنیم و با این کارمان دستبهدست قدرت نامشروع خشونت بدهیم یا باید صدای خود را به گوش دیگران برسانیم و با این کار به جرگۀ آنانی بپیوندیم که آنچه را در توانشان هست برای توقف خشونت بهکار میگیرند؟ آیا ما حاضریم خطر اعتراض را به جان بخریم؟ درحال حاضر، برخی اینگونه القا میکنند که نقد اسرائیل آن هم از منظر یک یهودی فقط محرکی است برای رنجِ بیشتر یهودیان. از منظر یهودی، چه در گذشته و چه حال، اخلاق مبتنی است بر تجربۀ رنج برای متوقفکردن آن رنج.
سامرز از اتهام «یهودیستیزی» بهره میبرد تا انتقاد از اسرائیل را در نطفه خفه کند، اگرچه او آشکارا اعلان میکند که این گفته، بههیچعنوان، ترویج سانسور نیست؛ برای نمونه، او مینویسد: «تنها پادزهر ایدههای خطرناک این است که بدیلهای قدرتمند را پیش رو بگذاریم و قویاً از آنها حمایت کنیم»؛ اما چگونه میتوان اشغالگری اسرائیل را وحشیانه و غلط نامید و خواهان حق فلسطینیها برای تعیین سرنوشتشان شد زمانی که تمام این صداها با بهانۀ یهودیستیزی خفه میشوند؟
برای فهم ادعای سامرز باید یهودیستیزی در عمل را در ارتباط با مفهوم افعال گفتاری بررسی کنیم؛ خواه این افعال دنباله رو اظهارات خاصی باشد یا ساختاربندی آنها باشد، ولو قصد آگاهانۀ گویندهشان چنین نباشد. سامرز فرض میگیرد که دیگران چنین گفتارهایی را یهودیستیزانه تفسیر میکنند یا در درون بافتی خاص، از این سخنان برداشتی یهودیستیزانه دارند. حال باید از خویش بپرسیم که سامرز هنگامی که چنین ادعایی را طرح میکند چه بافتی را در ذهن دارد. در چه بافتی هر انتقادی از اسرائیل بهمثابۀ گونهای یهودیستیزی فهم میشود؟ به نظر میرسد که ادعای سامرز در عمل این است که تنها راهی که منتقد اسرائیل برای شنیدهشدن اعتراضش دارد چارچوبهای تعریفشدۀ خاصی است؛ بهگونهای که هر انتقادی از اسرائیل (شهرکسازی در کرانۀ باختری، بستن دانشگاه «بیرزیت۲» و دانشگاه «بیتاللحم۳»، تخریب خانهها در رامالله و جنین و کشتن تعداد زیادی از کودکان و شهروندان فلسطینی) را فقط میتوان در چارچوب نفرت از یهودیان تفسیر کرد. انتقاد از اسرائیل چیزی نیست مگر نقابی بر نفرت از یهود و یا پوششی است برای انجام اقدامات تبعیضآمیز علیه یهودیان. به بیان دیگر، تنها راه برای فهم یهودیستیزیِ عملی این است که از پیش، فرض کنیم که فرد انتقادکننده اغراض یهودستیزانه دارد. مأوای یهودیستیزی در عمل در نیت گوینده است که البته شنونده آن را به گوینده نسبت میدهد.
ممکن است منظور سامرز چیز دیگری باشد: برخی افراد که نهتنها خواستار نابودی اسرائیل بلکه در آرزوی خفت و خواری یهودیان بهطورکلی هستند، این انتقادها را به سود خود مصادره میکنند. البته این خطر همواره وجود دارد، اما اینکه انتقاد از اسرائیل را فقط و فقط بهمنزلۀ انتقاد از یهودیان تفسیر کنیم به این معنی است که به این تفسیر خاص چنان قدرتی دادهایم که حیطۀ دریافت و تفسیر را منحصراً در اختیار خویش درآورده است. عموماً علیه اینکه اسرائیل در ملأعام و آزادانه نقد شود، اینگونه استدلال میکنند که چنین انتقاداتی فقط خوراک کسانی را فراهم میآورد که یهودیستیزند. در اینجا هم همان گفتۀ قبلی ما صادق است: زمانی میتوان گفتهای را در عمل یهودیستیزانه دانست که نیتِ گفتهشدن آن یهودیستیز باشد. این بدین معنی است که همۀ ما مسئولیت داریم تا شرایط فهم و تفسیر چنین انتقاداتی را در فضای عمومی تغییر دهیم، بهگونهای که همه بتوانند تفاوت میان نقد اسرائیل و نفرت از یهودیان را درک کنند.
سامرز رئیس نهادی است که بهعنوان نماد اعتبار دانشگاهی در آمریکا شناخته میشود. او مدعی است که از جایگاه ریاست دانشگاه هاروارد سخن نمیگوید، بلکه تنها بهعنوان «عضوی از جامعۀ دانشگاهی» نگرانی خود را بیان میدارد. با این حال، گفتههای او بازتاب گستردهای در رسانهها داشت؛ دقیقاً به این دلیل که او از مرجعیت دانشگاه هاروارد بهره میبرد. زمانی که رییس دانشگاه هاروارد در مجامع عمومی اعلام میکند که هرگونه انتقادی از اسرائیل در عمل منجر به یهودیستیزی میشود، درحقیقت این مطلب را بیان میکند که باید جلوی چنین اظهاراتی در فضای عمومی گرفته شود و افرادی که از اسرائیل انتقاد میکنند ضد یهود و حتی اشاعهدهندۀ گفتار نفرتپراکنانه هستند.
اینجا باید میان دو امر تمایز بگذاریم: از یکسو سخنان یهودستیزانهای هست که بنا بهقول مشهور، محیط خصمآلود و تهدیدکنندهای برای دانشجوی یهودی ایجاد میکنند. گفتار نژادپرستانه در همین دسته قرار دارد که هر دانشگاهی موظف است با قانونگذاری جلوی آن را بگیرد؛ اما از سوی دیگر، سخنانی هستند که باعث آزردهشدن برخی دانشجویان میشود؛ زیرا این سخنان در مخالفت با سیاستهای دولتیای هستند که او ممکن است از آنها دفاع کند. سخنان دستۀ اخیر در فضای مباحث سیاسی قرار دارد. اگر ادعا کنیم که مسئله دربارۀ اسرائیل فرق میکند و هر نقدی از اسرائیل را باید حمله به دولت اسرائیل یا یهودیان بهطورکلی تلقی کرد، منظورمان این است که اسرائیل بهعنوان متحد سیاسی ما جایگاهی دارد که هیچ یک از متحدان سیاسی دیگر ما از آن بهرهمند نیستند؛ زیرا میتوان از سیاستهای آنها علناً انتقاد کرد. این سخنْ وقیحانهترین صورت سانسور «در عمل» است.
نکتۀ مدنظر من صرفاً این نیست که تمایز سامرز، میان یهودیستیزیِ عامدانه و یهودیستیزی در عمل، موضع موجهی نیست، بلکه مقصود من این است که این تمایز در خودِ صورتبندی سامرز درهم میشکند و بدین ترتیب شرایطی ایجاد میشود که در عمل، از برخی سخنان در فضای عمومی برداشت نفرتپراکنانه میشود، حتی اگر گوینده چنین نیتی در ذهن نداشته باشد. من حقیقتاً نمیدانم که آیا سامرز تمامی سیاستهای اسرائیل را میپذیرد یا نه اما اجازه بدهید برای پیشبرد استدلالمان تصور کنیم که او تمامی سیاستهای اسرائیل را تأیید نمیکند. من حقیقتاً نمیدانم که آیا او خبر دارد که اسرائیل چگونه خانههای فلسطینیان را تخریب میکند و کودکان جنین را قتل عام میکند. (امری که در سال گذشته توجه سازمان ملل را بهخود جلب کرد اما سازمان ملل نتوانست این مسئله را بهعنوان یکی از مصادیق نقض حقوق بشر بررسی کند؛ چون اسرائیل اجازۀ ورودِ بازرسان سازمان ملل را نداد و فراموش نکنیم که تمامی این اعمال در چارچوب همان «سیاست خارجی» ای هستند که سامرز اعتقاد دارد باید آن را «بهشدت به چالش طلبید».) او براساس صورتبندی خودش مجبور است که اصلاً به این امور اعتراض نکند، زیرا اعتراض او «در عمل» بهعنوان نوعی یهودیستیزی فهمیده میشود. اگر سامرز فکر میکند که میتواند به این اقدام اسرائیل اعتراض کند، باید به ما نشان دهد که چگونه میتوان چنین کرد بدون اینکه با یهودستیزان دست دوستی نداد.
براساس منطقی که سامرز اتخاذ کرده است باید اجازه داد تا اسرائیل اقداماتش را انجام دهد، بدون اینکه از طریق اعتراض عمومی مزاحمتی برای این دولت ایجاد کنیم؛ زیرا اعتراضْ در حکم یهودیستیزی یا حتی خود یهودیستیزی است. تمامی اشکال یهودیستیزی باید محکوم شوند، اما دقیقاً معلوم نیست که چه چیزی را میتوان یهودیستیزی دانست و چه چیزی را نه. اگر از اتهام یهودیستیزی بههرنحو استفاده کنیم تا به هر قیمتی از اسرائیل دفاع کنیم، آنگاه تیغۀ چاقوی یهودیستیزی را کند کردهایم و نمیتوانیم اقدامات یهودستیزانۀ آشکار (مانند تعرض به کنیسهها، برافراشتن پرچمهای نازی یا حمایت از سازمانهای یهودستیز) را بهدرستی محکوم کنیم. بسیاری از منتقدان فعلی اسرائیل هرنوع ادعایی دربارۀ یهودیستیزی را صرفاً «تهمت و پاپوش» میدانند.
سامرز به ما نمیگوید که چرا کمپین محرومسازی و دیگر اشکال اعتراض یهودستیزانه هستند. به گفتۀ او میتوان اتهام یهودیستیزی را عطف بما سبق هم کرد. این گفته بدین معنی است که نباید هیچ سخنی گفت یا حرکتی کرد که دیگران بتوانند آن را در راستای یهودستیزی تفسیر کنند؛ اما اگر دیگران در اشتباه باشند چه؟ اگر بتوان حتی یک گونه از یهودیستیزی را عطف بما سبق کرد، دیگر چه فضایی باقی میماند که در آن بتوان بهنحو مشروع از دولت اسرائیل انتقاد کرد؟ (فارغ از اینکه این انتقاد توسط خود شهروندان باشد یا توسط دیگران) اگر ما بگوییم هر بار که فردی واژۀ «اسرائیل» را بر زبان میآورد منظورش «یهودیان» هستند، این احتمال را نادیده گرفتهایم که شاید منظور گوینده حقیقتاً «اسرائیل» باشد. اگر ما تفاوت یهودیستیزی را با دیگر اشکال اعتراض علیه اسرائیل (شهرکنشینان دست راستی که گاهی مستقل از دولت عمل میکنند) تشخیص دهیم، درمییابیم که در برخی مواقع آنان دستبهدست هم میدهند و نیز تشخیص میدهیم که عالم یهودیت خود را عیناً همان دولت اسرائیل، در شیوۀ عملکرد فعلیاش، نمیداند، حتی یهودیانِ درون اسرائیل نیز لزوماً خود را متحد با دولت اسرائیل نمیدانند. به بیان دیگر امکان پیدایش یک جنبش حقیقی یهودی حامی صلح وابسته است به اینکه ما فاصلۀ انتقادی و ثمربخش خود را از دولت اسرائیل حفظ کنیم.
به نظر میرسد دیدگاه سامرز متضمن این مطلب است که هر نقدی از اسرائیل «ضد اسرائیلی» است؛ بدین معنا که انتقاد از اسرائیل بهمعنای زیر سؤال بردن حق موجودیت اسرائیل است. البته نقد اسرائیل بهمعنای انکار حق موجودیت اسرائیل نیست. فقط تحت شرایط خاصی است که میتوان گفت نقد اسرائیل زیر سؤال بردن موجودیت آن است. از طرفی به چالش طلبیدن موجودیت اسرائیل را تنها زمانی میتوان بهمعنای زیر سؤال بردن حق یهودیان برای حیات تعبیر کرد که تصور کنیم تمام یهودیان ساکن اسرائیلاند یا فکر کنیم که یهودیان تمامی تلقی خود از جاودانگی را در دولت اسرائیل، درصورتهای فعلی یا سنتیاش، مییابند.
میتوان چنین استدلال کرد که سیاستهایی که حق انتقاد از خودشان را به رسمیت میشناسند، امکان بیشتری برای استمرار دارند تا سیاستهایی که چنین حقی را نفی میکنند. این تصور که انتقاد از اسرائیل همواره چالشی برای موجودیت اسرائیل به حساب میآید، نهتنها مستلزم این فرض است که اسرائیل نمیتواند در قبال انتقادات خود سیاستهای خود را ترمیم کند، بلکه فرض میگیرد که اسرائیلی که کاملاً دموکراتیک باشد برای یهودیان بد است. این گفته بدین معنی است که نقد ارزشی یهودی نیست، امری که نهتنها با سنت دیرینۀ بحث و جدلهای تلمودی در تقابل است، بلکه تمامی سرچشمههای دینی و فرهنگیای را که برای قرنها بخشی از میراث قوم یهود بوده است نادیده میانگارد.
با یهودیانی که اسرائیل، یا دستکم دولت اسرائیل را به رسمیت نمیشناسند چه کار باید بکنیم؟ با یهودیانی که دولت اسرائیل را به رسمیت میشناسند اما از برخی خطاهای آن چشمپوشی نمیکنند چه؟ در اینجا ما با طیف گستردهای مواجه هستیم: افرادی که نسبت به شیوۀ حکومترانی اسرائیل تردیدهایی دارند اما آنها را اظهار نمیکنند؛ افرادی که هنوز دقیقاً نمیدانند که باید در قبال اشغالگری چه تصمیمی بگیرند؛ آنهایی که بهشدت با اشغال مخالفاند اما در چارچوبی صهیونیستی و افرادی که خواهان بازاندیشی در صهیونیسم یا حتی رها کردن آن هستند.
یهودیان ممکن است هر کدام از این عقاید را داشته باشند اما آنها را تنها با خانوادههایشان یا دوستانشان در میان میگذارند. اگر هم این عقاید را بهصورت عمومی بیان کنند، تنها جوابی که از خانودهشان دریافت میکنند خشم و عصبانیت است. با تمامی این تردیدها، آیا نباید نسبت به هرگونه تلاشی برای یکساندانستن یهودیان با اسرائیل بدبین باشیم؟ این استدلال که تمامی یهودیان صمیمانه دل در گرو دولت اسرائیل بستهاند کاملاً نادرست است. برخی از آنها شیفتۀ کنسرو گوشت گاو۴ هستند، برخی دیگر به قصههای تلمود، آیینهای مذهبی، نماز، خاطرههای مادربزرگهایشان، مزۀ برش۵ یا صداهای نمایشهای ییدیشِ۶ کهن دل خوش کردهاند؛ برخی دیگر نیز خود را به آرشیوهای تاریخی و فرهنگی (از اروپای شرقی یا هولوکاست) یا فعالیت کارگری، مشغلههای حقوق مدنی و عدالت اجتماعی که کاملاً سکولار و مستقل از مسئلۀ موجودیت اسرائیل هستند، مشغول داشتهاند.
با یهودیانی مانند من باید چه کرد؟ من از نظر عاطفی دل به دولت اسرائیل بستهام و دقیقاً به همین دلیل منتقد صورت فعلی آن هستم و خواهان بازسازی رادیکال پایههای اقتصادی و حقوقی آن هستم. مکرر شنیدهام که فلان یهودی علیه یهودیت خود ایستاده است اما چه میشود اگر یهودیای اسرائیل را به نام یهودیت و به نام عدالت نقد کند؟ آن یهودی این نقد را برای یهودیان «بهتر» میداند. چرا آنچه برای یهودیان «بهتر» است نباید دموکراتیک باشد تا برای همه «بهتر» باشد و نه فقط یهودیان؟ من با این شرایط بیانیهای را با عنوان «نامهای سرگشاده به یهودیان آمریکایی» امضا کردم. در این نامه ۳۷۰۰ نفر از یهودیان آمریکایی مخالفت خود را با اشغالگری اسرائیل اعلام کرده بودند؛ اما به نظر من این بیانیه کافی نیست. این بیانیه خواستار پایان صهیونیسم یا بازتوزیع زمینهای کشاورزی نشده بود. در این بیانیه از بازاندیشی در مسئلۀ حق یهودیان برای بازگشت یا توزیع منصفانۀ آب و خدمات بهداشتی یا از نوسازماندهی دولت اسرائیل بر مبنایی کاملاً برابرطلبانه سخنی نرفته بود. با تمامی این توصیفات این بیانیه انتقادی آشکار و علنی از اسرائیل بود.
بسیاری از افرادی که این بیانیه را امضا کرده بودند دچار احساسی بودند که میتوان بهنحو معقولی آن را غم و اندوه از موضعگیری علنی و عمومی علیه سیاست اسرائیل نامید؛ با این اندیشه که اسرائیل بیش از ۳.۵ میلیون فلسطینی را در اشغال نظامی نگاه داشته است و این واقعیت چهرهای از یهودیان ترسیم کرده است که باید بدان اعتراض کرد؛ واقعیتی که تحمل آن بهعنوان یک یهودی بسیار دردناک و تلخ است. این افراد به این سیاستها اعتراض کردهاند؛ دقیقاً به این دلیل که یهودی هستند. آنها میخواهند شکاف میان دولت اسرائیل و یهودیت را هرچه بیشتر تعمیق کنند تا بینشی بدیل برای آینده دراندازند. این بیانیه نشانگر حق دموکراتیک انتقاد علنی است و خواهان این است که آمریکا و دیگر کشورها اسرائیل را تحت فشار اقتصادی قرار دهند تا حق فلسطینیان را به رسمیت بشناسد؛ فلسطینیانی که در غیر این صورت هیچ راهی برای احقاق حق تعیین سرنوشت خویش، پایان اشغال، ایجاد دولت فلسطینی مستقل یا بازسازی اسرائیل بهعنوان دولتی غیریهودی ندارند. در این صورت است که یهودیت همچنان به حیات خود بهعنوان واقعیتی فرهنگی و مذهبی ادامه میدهد و دقیقاً توسط همان قوانینی حمایت میشود که حافظ حقوق دیگران است.
اینکه اسرائیل را با یهودیت بشناسیم، وجود جنبش کمجمعیت اما با اهمیت پساصهیونیسم در اسرائیل را نادیده میگیرد؛ فلاسفهای مانند «آدی اوفر۷» و «آنت بلیستکی۸»، جامعهشناسی مانند «یوری رام۹»، استاد تئاتری مانند «آوراهام آز۱۰» و شاعری مانند «ییتساک لاور۱۱». آیا ما میخواهیم بگوییم که اسرائیلیهایی که منتقد اسرائیل هستند یهودیانیاند که از خویشتن متنفرند؟ یا اینان نسبت به اینکه این انتقادات میتواند آتش یهودیستیزی را شعلهور کند بیتوجهاند؟ سازمان «بریت زدک۱۲» در آمریکا که اعضایش نزدیک به ۲۰ هزار نفر هستند، در جستوجوی بدیلی برای «آیپک۱۳» است؛ این سازمان با اشغال مخالف است و خواهان راهحل دو دولت مستقل است. نمونههای فراوان دیگری از این دست وجود دارد: سازمان حامیان یهودی صلح۱۴، سازمان یهودیان حامی صلح در خاورمیانه۱۵ـ که جمعی از اسرائیلی ـ فلسطینیهای حامی صلح هستند ـ تیقون۱۶ یا یهودیان حامی عدالت اقتصادی و نژادی، زنان سیاهپوش یا اساساً نحوۀ ادارۀ شهر ناوه شالوم (واحة السلام)۱۷ که تنها روستایی در دولت اسرائیل است که بهصورت مشترک توسط اسرائیلیها و اعراب اداره میشود. نهادهای دیگری نیز وجود دارد که با اقدامات اسرائیل مخالف هستند: بتسلِم۱۸، سازمانی که نقض حقوق بشر توسط اسرائیل را در نوار غزه و کرانۀ باختری رصد میکند؛ گوش شالوم۱۹، سازمانی اسرائیلی که با اشغال مخالف است؛ ییش جوییل۲۰ که نمایندۀ آن دسته از سربازان اسرائیلی است که حاضر به خدمت در مناطق اشغالی نیستند.
نه همۀ یهودیان صهیونیست هستند و نه یهودیت همان صهیونیسم است. در قرن نوزدهم و بیستم نزاعهای زیادی در میان خود یهودیان وجود داشت: آیا صهیونیسم باید مبنایی برای تشکیل یک دولت باشد یا نه؛ آیا یهودیان حق دارند سرزمینی را ادعا کنند که قرنها سکونتگاه فلسطینیان بوده است؛ آیندۀ پروژۀ سیاسیای که اساسش تصرف خشونتآمیز سرزمین دیگران است چه خواهد بود. برخی در این تلاش بودند تا پروژۀ صهیونیسم را با همزیستی مسالمتآمیز با اعراب وفق دهند. برخی دیگر صهیونیسم را ابزاری میدانستند برای توجیه تجاوز نظامی (ابزاری که این روزها نیز استفاده میشود). برخی بر این عقیده بودند که صهیونیسم مبنایی مشروع برای ایجاد دولتی دموکراتیک نیست، آن هم در کشوری که تنوع دینی آن شهرۀ خاص و عام است و هیچ گروهی نباید از حقوق شهروندی خود محروم شود و اساس این اعتقاد، دیدگاههای قومی و دینی همین گروهها است. برخی اعتقاد دارند که غصب خشونتبار سرزمین فلسطینیان و جابهجایی بیش از ۷۰۰ هزار فلسطینی مبنایی نامناسب برای ساختن یک دولت است؛ اما اسرائیل درحال حاضر نیز همین رویۀ انسانزدایی را در مناطق اشغالی در پیش گرفته است. در واقع دیوار حائل درحال حاضر ۹۵۰۰۰ فلسطینی را درمعرض بیخانمانی قرار داده است. اینها سؤالاتی دربارۀ صهیونیسم است که باید در فضای عمومی به آنها پاسخ داده شود و دانشگاهها یکی از مکانهایی است که باید این سؤالات انتقادی دربارۀ صهیونیسم را طرح کند. سامرز و برخی دیگر از ما میخواهند تا هر نوع رویکرد انتقادی به اسرائیل را مساوی بدانیم با یهودیستیزی عملی. آنان بدین ترتیب میخواهند هر نوع بحث و گفتوگوی مشروع دربارۀ اسرائیل را از حیطۀ عمومی حذف کنند.
زمانی که جریان اصلی رسانههای جمعی تلاش میکند تا مناقشۀ خاورمیانه را در دو موضع کلی خلاصه کنند، بسیاری از تمایزات مهم حذف شد. آنها همهچیز را در دو گروه خلاصه کردند: طرفداران فلسطین و طرفداران اسرائیل. تصور میشود که این دو دیدگاه کاملاً از یکدیگر گسسته و با هم متضادند و هیچ نقطهای را نمیتوان یافت که این دو دیدگاه در آنجا همپوشانی داشته باشند. براساس این تصور، اگر کسی طرفدار اسرائیل باشد باید تمامی اقدامات اسرائیلیها را تأیید کند و همچنین اگر کسی طرفدار فلسطین باشد باید تمام اقدامات فلسطینیها را تأیید کند؛ اما فقط قلیلی از مردم چنین دیدگاههای افراطیای دارند. ممکن است فردی هوادار استقلال فلسطین باشد و در عین حال بمبگذاری انتحاری را محکوم کند؛ از سوی دیگر ممکن است فردی هم از بمبگذاری انتحاری هواداری کند و هم از استقلال فلسطین اما معنایی خاص و متفاوت با دیگران از استقلال فلسطین در ذهن داشته باشد. آیا اگر کسی ساختار فعلی اسرئیل را زیرسؤال برد ضد اسرائیلی است؟ آیا اگر کسی خواستار اسرائیل ـ فلسطینی دموکراتیک باشد ضد اسرائیلی است؟ گروههایی هستند که خواهان تغییر سیاست فعلی اسرائیل هستند و اعتقاد دارند که اسرائیل باید دید خود را گسترش دهد و بهسوی نسخهای پساصهیونیستی از اسرائیل برود؛ نسخهای که در آن کشور مستقلی به نام فلسطین وجود دارد یا حتی اسرائیل در کشور بزرگتر اسرائیل ـ فلسطین ادغام شده است؛ کشوری واحد که تمامی تبعیضهای دینی و نژادی در آن رفع شده است و مبتنی بر حقوق و شایستگیها است.
اینکه صهیونیسم را با یهودیت یکی بدانیم وارونهکاری۲۱ است؛ این همان تاکتیکی است که نزد یهودستیزان بسیار محبوب است. وقتی سامرز این سخنها را ایراد کرد من به این نکته توجه کردم که افرادی که با سیاستهای فعلی دولت اسرائیل و گاهی خود صهیونیسم، مخالف هستند گاهی میگویند که با اسرائیل مخالفاند و گاهی میگویند که با یهودیت مخالفاند. یکی از مقدمههای یهودستیزی و بهطورکلی هر نوع نژادپرستی این است که به غلط بگوییم همۀ افراد یک گروه در یک ویژگی، دیدگاه یا عقیده مشترک هستند. اینکه بگوییم همۀ یهودیان نظر مثبتی نسبت به اسرائیل دارند یا اسرائیل نمایندۀ همۀ یهودیان است و کارهای اسرائیل به معنی کارهایی است که یهودیان انجام میدهند، چیزی نیست مگر این ادعا که همۀ یهودیان اسرائیلیاند.
آنچه ما نیازمند آن هستیم، فضایی عمومی است که در آن بتوان آزادانه از چنین مباحثی گفتوگو کرد. نباید اجازه بدهیم که سانسور و حذف بر این فضا حاکم شود. اگر افراد نتوانند بدون اینکه متهم به یهودستیزی شوند اقدامات اسرائیل را زیر سؤال ببرند، آنگاه این اتهام بهمثابۀ ابزاری بهکار میرود که حیطۀ مشروع سخن گفتن را تنگ و ضیق میکند و بدین ترتیب انتقاد از خشونتهای اسرائیل را نامیسر میسازد. برچسب یهودستیز مانند برچسب خائن است: هدف برچسبهایی از این دست این است که فضای عمومی را برای افراد محدود کند. با سیطره پیدا کردنِ برچسبها، گفتار و سخن منتقدانه از فضای عمومی حذف میشود و آنگاه افراد به این تلقی میرسند که آشکارا محکوم کردنِ خشونت ناممکن است.
پینوشتها:
• این مطلب را جودیت باتلر نوشته است و در تاریخ ۲۱ آگوست ۲۰۰۳، با عنوان «No, it’s not anti-semitic» در وبسایت لندن ریویو آو بوکز منتشر شده است. وبسایت ترجمان در تاریخ ۱۸ مهر ۱۳۹۴ آن را با عنوان «نه این یهودستیزی نیست» و ترجمۀ میلاد محمدی منتشر کرده است.
•• جودیت باتلر (Judith Butler) فیلسوف پساساختارگرا و منتقد فمنیست آمریکایی است.
••• این مطلب صرفاً بیانگر نظرات نویسنده است و هدف ترجمان از ترجمه و انتشار آن ارایۀ نظرات مختلف دربارۀ «جنبش بایکوت اسرائیل» است. این مطلب ترجمه و تلخیص شده است.
[۱] Lawrence Summers
[۲] دانشگاهی در بیرزیت در نزدیکی رامالله که نخستین دانشگاه تأسیسشده در فلسطین است. [مترجم]
[۳] دانشگاهی در کرانۀ باختری رود اردن. [مترجم]
[۴] corned beef
[۵] borscht
نوعی آبگوشت سبزی دار روسی. [مترجم]
[۶] Yiddish
زبان یهودیان اشکنازی در اروپای شرقی و مرکزی که از زیرشاخههای زبانهای ژرمنی است. [مترجم]
[۷] Adi Ophir
[۸] Anat Biletzki
[۹] Uri Ram
[۱۰] Avraham Oz
[۱۱] Yitzhak Laor
[۱۲] Brit Tzedek
[۱۳] American Israel Political Action Committee
«کمیتۀ اقدام سیاسی آمریکا و اسرائیل»، قویترین لابی اسرائیلی در آمریکا. [مترجم]
[۱۴] (JVP)
[۱۵] (JPME)
[۱۶] Tikkun
[۱۷] یکی از شهرکهای اشغالی اسرائیل در نزدیکی اورشلیم. [مترجم]
[۱۸] B’Tselem
[۱۹] Gush Shalom
[۲۰] Yesh Gvul
[۲۱] ironic
کنوانسیون نسلکشی گویا طوری طراحی شده است که فقط هولوکاست را مصداق این جنایت بداند
آمریکا بعد از یازده سپتامبر خط قرمزی را شکست که دنیا را به جای متفاوتی تبدیل کرد
چطور جامعۀ اسرائیل با جنایتهای ارتش خود در غزه و لبنان کنار میآید؟
تمجید آشکار از دیکتاتورها مشخصۀ اصلی راستگرایان آمریکاست