بررسی کتاب «غرق شدن غریبهها: گلاویزی با ایدهآلیسم ناممکن، انتخابهای سخت و غلبه بر میل شدید به کمک»
بسیاری از ما معتقدیم چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است؛ اما بسیاری از افرادی که کتابِ «غرقشدن غریبهها» از آنها یاد کرده است چنین اعتقادی ندارند. در دو دوتا چهارتای اخلاقی آنها هدفْ کمک به اکثر مردم است، حتی اگر این به معنای نادیده گرفتن نزدیکان و خویشاوندان شود.
نیویورکتایمز — پل فاسل در مقدمۀ کتابش با عنوان طبقۀ اجتماعی: راهنمایی بر نظام منزلتِِ اجتماعی در آمریکا۱، به این نکته اشاره میکند که برایش دشوار است به دیگران بگوید روی چه موضوعی کار کرده است. طبقۀ اجتماعی موضع حساس و بغرنجی است. در مهمانیها، مردم به محض اینکه میفهمند او دربارۀ چه موضوعی کار میکند آرام آرام از او جدا میشوند. فاسل در کتابش میگوید: «این واکنش فقط به این خاطر نیست که من را به چشم یک جاسوس طبقۀ اجتماعی میبینند. مردم طوری به من نگاه میکنند که انگار گفتهام باید بچه نهنگها را تا حد مرگ کتک زد یا باید از اجساد بچه فُکها استفاده کرد.»
لاریسا مکفارکر۲، نویسندۀ نیویورکر، در نخستین کتابش با عنوان غرقشدنِ غریبهها توجه ما را به پدیدۀ مشابهی جلب میکند. کتاب فوقالعادۀ او دربارۀ نیکوکاران دوآتشه است، کسانی که ایثار و تعهد اخلاقی آنها بسیار فراتر از آن چیزی است که ما فکر میکنیم.
خیرخواهان دوآتشه ما را آشفته میکنند و باعث میشوند احساس پریشانی کنیم. ایثار و فداکاریهای آنها موجودیت اخلاقیِ سست و متزلزل ما را نمایان میکند. ما انسانهای عادیِ جامعه تمایل داریم این افراد را فراموش کنیم. این افراد یا مازوخیستاند یا سبکمغزِ مذهبی و یا گیاهخوار و طرفدار محیط زیست؛ آنها پیوسته به رعایت اخلاق تظاهر میکنند و یا همۀ اینها با هم. اینگونه نیست؟
این مطلبْ من را یاد خطی از کتاب خاطراتِ کلایو جیمز با عنوان چهرۀ شمالی سوهو۳ میاندازد. جیمز از قول کاترین وایتهورنِ خبرنگار چنین میگوید: «شما میتوانید افرادی را که به خاطر دیگران زندگی میکنند از روی نگاه متعجب دیگران تشخیص دهید.»
کتاب مکفارکر دغدغههای عمیق اخلاقی را، هم ساده میکند و هم غامض و پیچیده. او دریچههایی به موضوعات اخلاقی باز میکند که ما پیش از این از وجود آنها بیاطلاع بودیم. جالبتر اینکه موضوعاتی را مطرح میکند که به نظر میرسد خودش هم از وجود آنها بیاطلاع بوده است.
در کتاب مک فارکر با زوج نه چندان ثروتمندی آشنا میشویم که ۲۰ کودک را، که بعضی از آنها معلولیتهای شدیدی دارند، به فرزندخواندگی قبول میکنند. زوج دیگری برای افراد مبتلا به جذام در هند، جمعیت تأسیس میکنند. زنی دیگر کلیهاش را به فردی ناشناس واگذر میکند. برخی تقریباً تمام آنچه را که به دست آوردهاند به افراد نیازمندتر از خودشان میبخشند، حتی اگر این کار باعث شود در سطلهای زباله دنبال غذا بگردند.
مکفارکر زندگینامههای زیادی را در کتابش ذکر میکند. اینکه بدانیم از کدامیک از این زندگینامهها میتوانیم شروع کنیم قدری دشوار است. بخشی از این زندگینامهها پیش از این به شکل متفاوتی در نیویورکر منتشر شده بودهاند. این زندگینامهها مفیدند چون موجز و موثرند و به حکایتهای میمانند. همچنین این سرگذشتها زیاد از حد هم نیستند و بخش فکری و نظری کتاب را به محاق نمیبرند.
کتاب مکفارکر تا حدودی مشابه کتاب اَندرو سالومون است. سالومون در کتاب دور از درخت: والدین، فرزندان و جستجوی هویت۴، داستانهای زیادی از فداکاریهای خارقالعادۀ والدین نقل میکند. این دو کتاب هر دو در روایتپردازی عالی هستند اما به قول یکی از دوستانم کتاب مکفارکر مثل پیچک است؛ از این جهت که سرگذشتها را یکی پس از دیگری و به شکل تو در تو روایت میکند، هر چند در نهایت تصویر نهایی مطلوب است.
مکفارکر همچون قمار بازی که بر سر میز قمار نشسته، زندگینامهها را در لا به لای فصلهای جستارگونۀ کتابش بُر میزند و تصورات ما از نیکوکاران دوآتشه را به چالش میکشد. او ما را با ایدههای فلاسفه، دانشمندان و انقلابیهایی همچون کانت، نیچه، فروید، روبسپیر و داروین آشنا میکند.
مکفارکر به نقل از کانت میگوید: «جای خوشبختی بود که تعداد معدودی از انسانها بر اساس اصول اخلاقی عمل میکردند، زیرا درک اشتباه اصول خیلی آسان بود وکسی که بر اساس اصول اشتباه عمل میکرد میتوانست خسارتهایی به بار بیاورد.»
نویسنده توجه ما را به این نکته جلب میکند که اکثر رماننویسان به دیدۀ تردید به افراطگرایی در اخلاق مینگرند و آن را عجیب و غریب و مغایر با زندگی انسانی میدانند.
عنوان کتاب مکفارکر از مقالۀ مشهور پیتر سینگر، فیسلوف استرالیایی، با عنوان قحطی، تمکن و اخلاقیات۵ گرفته شده است. ایدههای سینگر در این مقاله نقش کلیدی در نگارش کتاب مکفارکر دارند.
استدلال سینگر در این مقاله از این قرار است: اگر کودکی را ببینیم که در حال غرق شدن در استخر است، بی هیچ درنگ و تردیدی او را نجات میدهیم. اینکه این کودک در مقابل چشمان ما در این وضعیت باشد و یا آن سر دنیا چرا باید از حیث اخلاقی تفاوت کند؟
مکفارکر این استدلال سینگر را قدری توسعه میدهد: اگر ۲۰۰ دلار صرف خرید لباس کنیم، ۲۰۰ دلاری که میتوانست مایحتاج غذایی و دارویی برخی را فراهم کند، ما همچنان مسئول مرگ دیگران هستیم. اگر ما آنچه در اختیار داریم و یا به دست آوردهایم را صرف کاهش آلام انسانهای نیازمند نکنیم، در قبال مرگ بسیاری از انسانها پاسخگوییم. مکفارکر چنین ایدههایی را طرح میکند و آنها را از زوایای گوناگون بررسی میکند. او در این کتاب به ندرت از خودش صحبت میکند و ما نمیدانیم زندگیاش را چگونه میگذراند و پولش را صرف چه چیزی میکند. او در سرتاسر کتاب، توداریاش را حفظ میکند.
او در کتابش سؤالات کاوشگرانهای مطرح میکند، سوالاتی از این قبیل که: «آیا ممکن است فردی به موازین بیرحمانه متعهد باشد بدون اینکه خودش بیرحم شود؟»
بسیاری از ما به این ضربالمثل اعتقاد داریم که چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است؛ اما بسیاری از افرادی که کتاب غرقشدن غریبهها از آنها یاد کرده است چنین اعتقادی ندارند. در دو دوتا چهارتای اخلاقی آنها هدفْ کمک به اکثر مردم است، حتی اگر این به معنای نادیده گرفتن نزدیکان و خویشاوندانی همچون همسر و فرزندان شود.
یکی از جالبترین مطالبی که مکفارکر در کتابش بیان میکند این است که برای نیکوکاران دوآتشه، بهترین روشِ کمک به انسانهای دردمند این نیست که به آفریقا سفر کنند یا کلینیک باز کنند و یا سد بسازند. روش موثرتر و بهتر این است که پردرآمدترین شغل ممکن را پیدا کنند و حجم عمدۀ درآمدشان را صرف کارهای خیر کنند، هرچند، شاید این کار کمتر ماجراجویانه باشد. مکفارکر در کتابش سراغ چنین افرادی رفته است.
لحن مکفارکر در سرتاسر کتاب جدی و همچون لحن یک نویسندۀ آگاه است. مخاطب در زیر هر یک از جملههای مکفارکر متوجه حجم زیادی از تحقیق و تدقیق، قدرت و هوش نویسنده میشود.
اگر با خواندن این کتاب برافروخته و آشفته نشوید، شاید اصلاً شما نبض نداشته باشید!
پینوشتها:
[۱] Class: A Guide Through the American Status System
[۲] Larissa MacFarquhar
[۳] North Face of Soho
[۴] Far From the Tree: Parents، Children and the Search for Identity
[۵] Famine، Affluence، and Morality