شاید لازم است گاهی به جای آنکه دنبال دلیل بدبختیهای دیگران بگردیم، به آنها کمک کنیم
کیت باولر، استاد الاهیات مسیحی در دانشگاه و مادر یک پسربچۀ بانمک، ۳۵ سال بیشتر نداشت که فهمید سرطان مرحلۀ چهار رودۀ بزرگ دارد. احتمال زنده ماندن در این سطح از بیماری، زیر ۵درصد است. باولر که همۀ عمرش را در فضایی دینی گذرانده بود، ناگهان با سؤالی سهمگین روبهرو شد: چرا من؟ گناه من چه بوده است؟ او در کتاب پرفروشی که دربارۀ بیماریاش نوشته است، در میان بیم و امید، به کشاکش با این سؤال برخاسته است.
Not everything happens for a reason
6 دقیقه
بیل گیتس، گیتس نوتس — مدتها از خود میپرسیدم «چرا؟» چرا آدمها در چنبرۀ فقر گرفتار میمانند؟ چرا پشهها مالاریا را گسترش میدهند؟ کنجکاوی و تلاش برای توضیح جهان پیرامون بخشی از چیزی است که زندگی را جالب میکند. همچنین برای دنیا هم خوب است؛ اکتشافات علمی به این دلیل روی دادهاند که کسی مصرانه خواسته است تا معمایی را حل کند. البته سرشت بشر هم هست، اگر با پرسشهای دنبالهدار یک کودک پنج سالۀ کنجکاو دستوپنجه نرم کرده باشید میدانید چه میگویم.
اما همانطور که کیت باولر در شرححال شگفتانگیزش، هر اتفاقی دلیلی دارد و سایر دروغهایی که عاشقشان بودم، نشان میدهد برخی از «چرا»ها را نمیشود با واقعیات عینی بهشکلی قانعکننده پاسخ داد. باولر ۳۵ سال داشت و با عشق دوران دبیرستانش ازدواج کرده بود و پسر کوچکش را بزرگ میکرد که تشخیص دادند سرطان مرحلۀ چهار روده دارد. وقتی مریض شد نمیخواست بداند چه چیزی باعث شده است سلولهای بدنش جهش یافته و خارج از کنترل تکثیر شوند. پرسشهای عمیقتری داشت: چرا من؟ آیا این آزمونی برای شخصیت من است؟
کتاب دربارۀ جستوجوی او برای یافتن پاسخ این سوال است؛ جوابی که همراستا با اعتقادات عمیق مذهبی اوست. این استاد دانشگاه دوک دایوینیتی اسکول در کارولینای شمالی در خانوادهای منونایت۱ پرورش یافت و تاریخچهای بر انجیل کامیابی۲ نوشت. باوری رایج میان برخی مسیحیان که خداوند مؤمنان را با ثروت و تندرستی پاداش میدهد. پیش از بیماری، باولر مؤمن به انجیل کامیابی نبود ولی آن را رد هم نمیکرد. مینویسد «انجیل کامیابی خودم را داشتم، علف هرزی شکوفا که کنار بقیه رشد کرده بود. باور داشتم خداوند راهی پیش پایم خواهد گذاشت» بعد تشخیص سرطان دادند، «دیگر به آن باور ندارم».
با توجه به موضوع، تعجب نکردم که کتاب باولر در جاهایی غمبار میشد، اما انتظار نداشتم خندهدار هم باشد. گاهی هر دو در یک پاراگراف. در صحنهای، باولر درمییابد احتمالی سه درصدی هست که سرطان او با درمانی تجربی بهبود یابد. چند هفته بعد از مطب پزشک با خبری خوب تماس میگیرند: او جزء آن سه درصد است. «شروع کردم جیغکشیدن: سرطان من جادویی است! سرطان من جادویی است!» رو به همسرش میکند: «شاید شانسی داشته باشم. این حرف را بهسختی و میان هقهق گریه گفتم… محکم بغلم کرد، صورتش را روی سرم گذاشت و بعد رهایم کرد تا ترانۀ «چشم ببر»۳ را بخوانم و توی هوا مشت بزنم. آخر اینجور آدمی هستم».
پرسشهای محوری این کتاب حقیقتاً در وجودم طنین انداختند. از طرفی خیلی نهیلیستی است که فکر کنیم هر نتیجهای صرفاً اتفاقی است. ناچارم باور کنم دنیا جای بهتری است وقتی ما اخلاقی عمل میکنیم و فکر میکنم آدمهایی که کارهای خوب انجام میدهند، رویهمرفته سزاوار سرنوشتی هستند کمی بهتر از آنهایی که چنین نمیکنند.
ولی وقتی چنین باوری را به سرحد خود برسانیم، به دیدگاهی علت و معلولی میرسیم که میتواند آزاردهنده شود. باولر برخی از حرفهایی را نقل میکند که افراد خوشنیت به او گفتهاند ولی ناخواسته آزاردهنده بوده است، مثل: «این اتفاق یک آزمون است و تو را قویتر خواهد کرد». من نیز دیدهام که این خط فکری چگونه اعضای خانوادۀ مرا هم متأثر کرده است. تمام چهار جد من اعضای متعهد یک فرقۀ مسیحی بودند که باور داشتند ناخوشی بدین سبب است که لابد کاری انجام دادهای که مستحق آن شدهای. وقتی یکی از پدربزرگهایم بیماری سختی گرفت، تلاش میکرد بفهمد چه کار اشتباهی انجام داده است. چیزی به ذهنش نرسید، پس زنش را سرزنش کرد. و در حالی از دنیا رفت که فکر میکرد زنش با ارتکاب گناهی موجب بیماری او شده است.
باولر پرسش «چرا» را بهشکلی قانعکننده پاسخ میدهد: با انکار فرض پیشین. چنانکه از عنوان کتاب پیداست، او این ایده را رد میکند که برای هر اتفاقی علتی وجود دارد. البته او جایگزین نهیلیستی را نیز پس میزند. در یک مصاحبۀ تلویزیونی میگوید «اگر فقط یک چیز را میتوانستم انتخاب کنم، این بود که آدمها از هیاهو بر سر علل رنج دیگران دست بردارند و با عشق به آنها کمک کنند». او حتی ضمیمهای افزوده است شامل شش راهی که میتوانید دوست یا عزیز بیمارتان را حمایت کنید. ارزش چند چوب الف را دارد تا بعداً راحتتر مطالبش را پیدا کنید.
این کتاب به دستهای از کتابها تعلق دارد که چند کتاب محشر دیگر را هم در خود جا داده است: کتابهایی مانند آن هنگام که نفس هوا میشود۴ از پل کالانیتیو و مرگ با تشریفات پزشکی۵ از آتول گاواندی. باولر صریح و غیراحساساتی مینویسد. نمیگوید زندگیاش نامنصفانه بوده و او لیاقت بهتر از اینها را داشته است. صرفاً چیزی را میگوید که رخ داده.
آخرش را لو نمیدهم جز اینکه باولر در مقام یک نویسنده صادقتر از این است که پاسخهای ساده و راهحلهای جادویی ارائه کند. وقتی کتاب را تمام کردم رفتم در اینترنت ببینم چه میکند. خوشحال شدم وقتی دیدم هنوز وبلاگی بهروز دارد دربارۀ ایمان و اخلاق و میرایی. الهامبخش است دیدن اینکه این زن اندیشمند با صداقت و طنازی با موضوعاتی چنین سهمگین مواجه شده است.
اطلاعات کتابشناختی:
Bowler, Kate. Everything Happens for a Reason: And Other Lies I’ve Loved. Random House, 2018
پینوشتها:
• این مطلب را بیل گیتس نوشته است و در تاریخ ۲۱ مۀ ۲۰۱۸ با عنوان «Not everything happens for a reason» در وبسایت گیتس نوتس منتشر شده است. وبسایت ترجمان آن را در تاریخ ۱۵ مرداد ۱۳۹۸ با عنوان «هر چیزی حکمتی دارد؟ سرطانگرفتن مادری جوان چطور؟» و ترجمۀ بابک طهماسبی منتشر کرده است.
•• بیل گیتس (Bill Gates) مؤسس و مدیرعامل سابق شرکت مایکروسافت است.
[۱] Mennonite:
[۲] Prosperity Gospel
[۳] Eye of the Tiger: ترانۀ مشهور فیلم راکی [مترجم].
[۴] When Breath Becomes Air
[۵] Being Mortal: این کتاب توسط انتشارات ترجمان علوم انسانی ترجمه و منتشر شده است.
این اعتقاد که « هر اتفاقی حکمتی دارد » مربوط به جهان بینی ایست که آن را بینش اساطیری می نامند . بینش اساطیری که تمدن های بزرگ آسیایی مانند هند ، ایران و چین ، در تمام طول تاریخ تا پیش از برخورد با مدرنیته بطور کامل حامل آن بودند ، کلیت نگاه یک انسان آسیایی را تشکیل می داد . جهاه بینی که رابطه انسان با امرمطلق ، مبدا و طبیعت را تعریف میکند و منشا خلق تمام زیبایی های هنری انسان آسیایی در طول تاریخ بوده است .
شناخت ماهیت و اهداف اجزای عالم پیرامونی و خود ما به صورت حقیقی می تواند پاسخ بسیاری از این چرا ها باشد. شناخت دنیا، انسان و در نهایت چیستی و چکونگی زندگی پس از مرگ موجب می گردد تا انسانِ در مسیر شدن و حرکت را در این دنیای با عضمت و هدف مند بهتر درک کنیم. دنیا حقیقتا هدف مند در حرکت است و هر یک از ما در عین اینکه جزء بسیار کوچکی از این دنیا هستیم، در حال طی کردند فرایند شدن خودمان هستیم. در نوعی از اختیار و جبر، از این رو در عین اینکه هر خیر یا شری که در زندگی ما رخ می دهد می تواند نتیجه مستقیم یا غیر مستقیم اعمال ما و یا مرتبطین ما باشد، می تواند نتیجه هدف مندی عالم نیز باشد. خداوند سبحان در چندین آیه از قرآن کریم ، مانند آیه 2 سوره ملک هدف از خلقت مرگ و زندگی را امتحان ذکر می فرماید، با این نگاه هر لحظه از زندگی ما فقط تکه ای از یک برنامه کاملا جهت دار است برای رقم زدن چگونه بودن ما به واسطه اختیاری که داریم .
دوست گرامی ، مقصود جنابعالی از اینکه می فرمایید زندگی عادلانه نیست چیست ؟ به هرحال تمامی ما خواسته هایی داریم و محدودیت هایی در رسیدن به آنها یا به قول اقتصاد دان ها منابع محدود! قطعا با این محدودیت ها فقط می توانیم به بخشی از چیزی که می خواهیم برسیم و این به منزله غیرعادلانه بودن زندگی نیست . تعریف دقیق هدف ها و تصمیم گیری مناسب راهی است که ما را به بیشترین چیزی که می خواهیم می تواند برساند.
بنظر من کلیت موضوع مرگ رو بطور ذاتی در نهاد ما پذیرفته شده است.کمااینکه افتادن اولین دندان مان را پذیرفته ایم.بحث های شوکه بر انگیز بر سر زمان و نحوه مرگ ماست.اگر ملاحظه کرده باشیم ادمهایی که تا بلوغ کامل زندگی و پیری زندگی میکنن بعضا در ارامش و بدون سوال و پیگیری راز مرگ به ان تن میدهند.اصطلاحا با قلبی ارام.چالش همیشه در بی موقع بودن مرگ هاست...
در حقیقت مرگ، متمم زندگی است. هر چیزی متمم خودش را دارد و در الحاق به هم یک واحد کل را می سازند. دوگانه زندگی ومرگ، سازندگان مکانیک خلقت هستند. پذیرش یا عدم پذیرش آدمها یا ذهنیت آنها نسبت به مرگ و زندگی، از هر جنسی که باشد، خداباورانه یا دیگر، تاثیری در کارکرد سیال زایائی و میرائی آفرینش ندارد. دنیا کار خودش را می کندو معطل فهم ما نیست. ضمن اینکه قواعد حاکم بر چرخش خلقت، دو گونه اند: آنها که انسان کشف کرده و درک و فهمشان برایش ممکن شده و الگوهای ثابت و مشخصی هستند مثل امکان قطعی مرگ، و گونه دیگر پترنهای ناشناخته یا بغرنج برای ذهن بشر، مثل زمان وقوع مرگ. بعبارت ساده تر امکانهای تصادفی هم بخشی از الگوریتم گردش هستی هستند اما بشر هنوز توان فهم ومهار مکانیزمهای رندم را ندارد. ما ابنا بشر هنوزخیلی ضعیفیم. ما نمی دانیم.