دومین قسمت از مجموعه مباحث فلسفۀ آزمایشگاهی، فلسفۀ کلاسیک و آینده
مدتهاست که فلسفه مسئول تفکر انتزاعی است و این کار را با لمیدن در پشت میز انجام داده است. آیا روشهای آزمایشگاهی موسوم به فلسفه آزمایشگاهی میتواند بسترهای جدیدی برای مسائل قدیمی ارایه دهند؟ در دومین قسمت از مجموعه مباحث «فلسفۀ آزمایشگاهی، فلسفۀ کلاسیک و آینده»، تیموتی ویلیامسون، استاد دانشگاه آکسفورد پاسخ میدهد.
3 دقیقه
نیویورکتایمز — فلسفه میتواند از نتایج هر منبع اصیل دانش –هر چه که باشد- به عنوان شواهد استفاده کند. پس یافتههای روانشناسی بالینی، عصبشناسی و علومشناختی درست مثل شواهد برگرفته از ریاضی و تاریخ از این جملهاند. چنین شواهدی تجربی در حوزههایی از فلسفهٔ معاصر مانند فلسفهٔ ذهن به کرّات استفاده شدهاند.
این روزها دیگر برای فلاسفه عجیب نیست که به تحقیقات مشترک با روانشناسان، عصبشناسان و نظایر آن بپیوندند و در انواع جدید تحقیقات مشارکت کنند. شخصاً نیز در چنین مواردی شرکت داشتهام. وقتی نوبت به پرسشهای فلسفی میرسد، دربارۀ اینکه چگونه با استفاده از ادراکات، حافظه و استدلال به معرفت میرسیم، سادهلوحانه خواهد بود که بگوییم در این رابطه هیچ چیز نمیتوان از نتایج آزمایشهای تجربی آموخت.
آنچه واقعاً موضوعیت دارد، روش مؤثر برای آموختن هر طرف از دیگری است؛ اما فلاسفهٔ ضدفلسفهای وجود دارند که مایلاند روششناسی سنتی فلسفه و تاکید آن بر ترکیب استدلال انتزاعی و مصداقهای جزئی را با چیزی شبیه یک روانشناسی تقلبی (و تقلیدی از آن) جایگزین کنند. آنها بدون اینکه روشن کنند دقیقاً به چه حمله میکنند، از نتایج تجربی به شکلی غیرعلمی و گزینشی استفاده میکنند تا روششناسی سنتی را نامعتبر جلوه دهند.
در موارد دیگری طرفداران آزمایش از نتایج اسکنهای مغزی به شکلی ناشیانه و مضحک برای مباحث اخلاقی استفاده میکنند، حال آنکه نمیفهمند نتایجشان ناآگاهانه بر تعداد بسیاری پیشفرضهای فلسفی مبتنی است. علت این امر دقیقاً این است که آنها از مهارتهای سنتی فلسفی در تمایز نهادن و سنجش استدلالها غفلت نمودهاند. خطر مهمی که وجود دارد این است که چنین کارهای خامی عمومیت پیدا کنند و منجر به بدنامی آن دسته از پیشرفتهای اصولی شوند که در آنها نتایج آزمایشگاهی واقعاً به روشن ساختن سؤالات فلسفی کمک کردهاند.
فلسفه باید با پالایش روشهای خاصاش به جستجوی حقیقت یاری رساند و نه با تقلید از سایر رشتهها. فلاسفهای که بخواهند نقش آزمایشکنندههای ناشی یا نگارندگان مبتذل علم را ایفا کنند، به درد نمیخورند. ما با مهارتمان در منطق، تصویر امکانها و پرسشهای تازه، سازماندهی نظریههای انتزاعی و نظاممند، تمایز نهادنها و امثال آن بیشتر میتوانیم کمک کنیم.
بیشتر فلاسفه معاصر درک میکنند که اگر رشتهٔ ما مداوماً با سایر رشتهها اعم از آزمایشمحور و غیرآزمایشی تعامل نماید، میتوانیم به بهترین وجه یادبگیریم و یادبدهیم.
سوپر استار عالم روشنفکری بیش از همیشه با چپها به مشکل خورده است
گفتوگویی دربارۀ دشواری همتاسازی هوش انسانی در رایانهها
چارلز تیلور شعر و موسیقی را عناصر نجاتبخش دوران افسونزدایی میداند
او چیزی از خواهرم نمیدانست، خوبیاش همین بود