image

آنچه می‌خوانید در مجلۀ شمارۀ 13 ترجمان آمده است. شما می‌توانید این مجله را به صورت تکی از فروشگاه اینترنتی ترجمان تهیه کنید.

نوشتار

قبل از اینترنت چه کار می‌کردی؟

گویا ما از این جهت منحصربفردیم که واپسین نمونه‌های یک گونۀ روبه‌انقراض هستیم

قبل از اینترنت چه کار می‌کردی؟ تصویرساز: ناتالی لیز.

چیزی نمانده تا زمانی که هیچ‌کس روی زمین یادش نیاید دنیا پیش از اینترنت چه شکلی بود. آن‌هایی که اواخر دهۀ ۱۹۷۰ به دنیا آمدند، آخرین نسلی‌اند که بدون اینترنت بزرگ شدند. جامعه‌شناسان به آن‌ها «واپسین معصومان» یا «مهاجران دیجیتال» می‌گویند. آن «معصومیتِ» ازدست‌رفته، اگر اصلاً معصومیتی در کار بوده، چه بود؟ یک نویسنده‌ و گزارشگر کانادایی به ایامی می‌اندیشد که ذهنمان اجازۀ سرگردانی داشت.

Guardian

Innocence lost: what did you do before the internet

لیا مک‌لارن، گاردین — در ایامی که دچار اضطراب دیجیتال می‌شوم، می‌بینم که یاد میز پدرم افتاده‌ام. بابا در دهۀ ۱۹۸۰ فروشندۀ دوره‌گرد مبلمان بود. آن سال‌ها شغلش هم خوب بود تا رسید به جهانی‌سازی که بخش تولید کانادا را از پا انداخت. زیاد به دل جاده می‌زد، ولی وقتی خانه کار می‌کرد در دفترش می‌نشست: یک اتاق‌مطالعۀ کوچک و بی‌پنجره که یک میز بزرگ از جنس چوب ساج در آن حکومت می‌کرد. چیز زیادی رویش نبود: تکه‌پارچه‌های سنتزی مبل، یک لیوان پُر از قلم، یک چراغ، یک تلفن و یک زیرسیگاری. و با این حال بابا هر روز چند ساعت آنجا بود، یادداشت می‌کرد، سیگار کراوِن‌آ می‌کشید، قهوه می‌خورد و دائم چانه‌اش گرم صحبت با خُرده‌فروش‌های شهرک‌ها دربارۀ ارسال نیمکت‌های چندتکّه و سرویس مبل ناهارخوری بود. همین برایم شگفت‌انگیز است. اینکه پدرم، مثل اکثر شاغلین نسل خودش و نسل‌های قبل‌تر، می‌توانست تقریباً فقط با یک تلفن و یک بسته کاغذ درآمدی داشته باشد و معاش خانواده را بگذراند. همین‌که یاد میزش می‌افتم که چقدر خالی بود، احساس سرگشتگی و تنهایی می‌کنم. برایم سؤال است که چطور تمام روز آنجا می‌نشست، بی‌آنکه اینترنت یار و همدمش باشد؟

در این عصر آکنده از تردید، پیش‌بینی‌ها بی‌ارزش شده‌اند. ولی یک پیش‌بینی انکارناپذیر هم هست: چیزی نمانده تا زمانی که هیچ‌کس روی زمین یادش نیاید دنیا پیش از اینترنت چه شکلی بود. صدالبته سوابقش خواهند ماند، که در بایگانی‌های نامحدود و ناملموس ابری ذخیره خواهد شد. ولی تجربۀ زیستۀ واقعی در کار نخواهد بود که بگوید پیش از ظهور کلان‌داده، اندیشیدن و حس کردن و انسان بودن چه شکلی داشت. وقتی که این اتفاق بیافتد، چه چیز از دستمان می‌رود؟

اوایل امسال به ویلمسلو، از حومه‌های منطقۀ منچستر، سفر کردم تا با الیزابت دنهام مصاحبه کنم. او کمیسیونر اطلاع‌رسانی انگلستان است که می‌شود گفت تواناترین رگولاتور داده روی سیارۀ زمین است. بحثمان گسترده بود، اما یکی از پروژه‌های آن نهاد که شوق او را برمی‌انگیخت «آیین‌نامۀ طراحی متناسب با سن» یا به طور خلاصه «آیین‌نامۀ کودکان» بود که هم‌اکنون در مرحلۀ مشاورۀ عمومی است. این آیین‌نامۀ جدید که در امتداد «قانون حفاظت از داده‌ها» است که پارسال تصویب شد، طی چند ماه توسط یک گروه رؤیایی از حامیان رفاه دیجیتال کودکان تدوین شد. بیبن کیردون (بانوی فیلم‌ساز عضو مجلس اعیان)، آنه لانگفیلد (کمیسیونر کودکان) و مارگات جیمز (وزیر وقت صنایع دیجیتال و خلاقه) عضو این گروه بودند.

این آیین‌نامه که انتظار می‌رود پاییز امسال در مجلس ارائه شود، عرصۀ دیجیتال را برای کودکان بریتانیایی از بیخ و بُن متحول خواهد کرد. استانداردهای آن مثلاً محدودیت‌های سخت‌گیرانه‌ای برای محتوا و طراحی اپ‌ها، بازی‌ها و پلت‌فُرم‌هایی که کم‌سالان را هدف می‌گیرند، وضع می‌کنند.

تفحص و ممنوعیت شامل حال آن فناوری‌های رایج می‌شود که از طریق الگوریتم‌ها یا سیستم‌های پاداش‌دهی متناوب که برای جلب و حفظ توجه کودکان طراحی شده‌اند، به سقلمه‌زنی و دست‌کاری ذهنی آن‌ها می‌پردازند. در مقابل، این‌بار بر دوش شرکت‌های فناوری‌ساز است که ثابت کنند در هر محصول یا پلت‌فُرمی که بازار جوانان را هدف می‌گیرد، «مصلحت کودک به عنوان ملاحظۀ اصلی» رعایت شده است.

به دنهام گفتم در دوران رشدم اصلاً خبری از اینترنت نبود. من اولین ایمیل عمرم را در اولین روز اولین سال دانشگاهم در سال ۱۹۹۴ فرستادم. چشم‌هایش برق زد و گفت: «آها! پس تو یکی از واپسین معصومانی!».

«مهاجران دیجیتال» در هر دو حالِ «با و بدون حیات آنلاین» زیسته‌اند. تصویرساز: ناتالی لیز.

منظورش این بود که جماعت همسال من (تقریباً آن‌هایی که از اواسط تا اواخر دهۀ ۱۹۷۰ به دنیا آمده‌اند) آخرین نسل انسان‌های روی کرۀ زمین‌اند که پیش از رایج شدن فرهنگ دیجیتال بزرگ شده‌اند. یک نام دیگر که مایکل هریس (نویسندۀ ساکن ونکوور) در کتاب پایان غیبت۱ روی ما گذاشت، «مهاجران دیجیتال» است: آن‌هایی که در هر دو حالِ «با و بدون اتصال شلوغ حیات آنلاین» زیسته‌اند.

آیین‌نامۀ کودکان دنهام یک قانون متهورانه است: این مجموعۀ جدید و کاملاً متفاوت از قوانین، به‌جای سیرک پرآشوب فعلی از محتوای نظارت‌نشده و منافع مشکوک شرکت‌ها که مشخصۀ وضع فعلی اینترنت است، تصویری دوباره از اینترنت به مثابۀ «بهشت خلاقیت و دانش برای کودکان» رسم می‌کنند. خوش‌بینی و بلندپروازی جسورانه این پروژه، پرسشی پیش می‌آورد که به ذهنم نیامد تا اینکه سوار قطار برگشت از ویلمسلو شده بودم: آیا می‌شود معصومیت ازدست‌رفته را پس گرفت؟

تا چند هفته پس از ملاقات دنهام، ایدۀ مهاجرت دیجیتال و معنایش برای نسل من دست از سرم برنمی‌داشت. همیشه گمان می‌کردم متصل نبودنم در دورۀ کودکی، مانعی سر راهم بوده است: همین هم روشن می‌کند که چرا نمی‌توانم از کنترل تلویزیون هوشمند یا تنظیم ترموستات دیجیتال سر در بیاورم. مثل اکثر بچه‌ها، روزهای بیکاری تابستان را در باغچه پرسه می‌زدم تا ببینم هر ابر شبیه چه چهره‌ای است، ولی کودکی‌ام (مثل اکثر بچه‌های دهۀ ۱۹۸۰) سرشار از زبالۀ فرهنگی هم بود. مدتی که من جلوی صفحۀ نمایش‌گر می‌گذراندم به مراتب بیشتر از بچه‌های خودم بود. اکثر وقتم هم به تماشای پخش دوبارۀ سریال‌های کُمدی افتضاح می‌گذشت یا آن‌قدر روی کومودور ۶۴ پکمن بازی می‌کردم که ذهنم کرخت می‌شد؛ تا مادرم، زن خانه‌داری که کمک‌کار هم نداشت، بتواند غذای بعدی را بپزد و سر سفره بگذارد. لابد زیاده‌روی در تماشای فیلم‌های پیکسار و پیچیدگی‌های معماری ماین‌کرافت که امروز رایج‌اند، به مراتب برای گذراندن یک روز بارانی بهتر است؛ مگر نه؟

شروع به تحقیق کردم که مشخصۀ نسل من چه بود؟ آن «معصومیتِ» ازدست‌رفته، اگر اصلاً معصومیتی در کار بوده، چه بود؟ بعد غافلگیر شدم که فهمیدم بسیاری از عصب‌شناسان، روان‌شناسان فضای سایبری و اخلاق‌شناسان فناوری که زندگی‌شان را وقف بررسی دلالت‌ها و پیامدهای فرهنگی و اخلاقی انقلاب دیجیتال کرده‌اند، معتقدند نسل من و خاطرۀ آن گذشتۀ مشابه جمعی‌مان ویژگی خاصی دارد.

نه اینکه مهاجران دیجیتال باهوش‌تر یا مستعدتر از نسل بومیان دیجیتال باشد که پس از ما آمده‌اند. گویا ما از این جهت منحصربفردیم که واپسین نمونه‌های یک گونۀ روبه‌انقراض هستیم و لذا آخرین منابع حیّ و حاضر از یک پهنۀ تجربۀ بشری هستیم که چیزی نمانده از دست برود: ساعت‌های کِش‌دار بی‌مایه و روزهای بی‌فایده.

«ترجیح می‌دهی کدامش باشی: بسیار فقیر با دوستان فراوان، یا بسیار ثروتمند بدون دوست؟» همین اواخر، پسرخواندۀ یازده‌ساله‌ام بی‌مقدمه این سؤال را از من پرسید. جوابش برای من ساده بود. گفتم: «فقیر با دوستان. در درازمدت، تنهایی بدتر از فقر است».

پسرخوانده‌ام مخالف بود. «اوووم… ثروتمند بدون دوست. در عمارتم می‌مانم و فورت‌نایت بازی می‌کنم و یوتیوب تماشا می‌کنم و با آدم‌های آنلاین معاشرت می‌کنم».

او در جمع همسالانش پسر محبوبی است و حلقه‌ای از رفقای پسر صمیمی دارد که از آغاز مدرسه با هم دوست بوده‌اند. وقتی قرار شد تصمیم بگیرند که می‌خواهند با هم یک فیلم ببینند یا دو ساعت فورت‌نایت بازی کنند و از راه دور با واسطۀ هدست‌ها با هم در تماس باشند، بی‌درنگ دومی را انتخاب کردند. علتش این است که برای بومیان دیجیتال مثل پسرخواندۀ من و رفقایش، معاشرت آنلاین مشابه (و گاهی بهتر از) معاشرت رودررو است.

برای تولد یازده‌سالگی‌اش اولین تلفن هوشمندش را به او دادیم، که انگار کلیدهای دروازه‌ای جادویی به سوی یک جهان موازی آرمانی را به او داده‌ایم. به یک معنا هم لابد همین کار را کردیم. چون در آغاز دورۀ بلوغ، دلخوشی‌ای به او دادیم که برای معصومانی مثل من و همسرم در دوران نوجوانی‌مان، دورانی که از دیگران فاصله داشتیم، در کار نبود: حس دائم با دوستان بودن. فقدان تنهایی.

سال‌هاست بحث علمی می‌شود که آیا استفادۀ مُدام از اینترنت، اثر زیان‌باری بر کارکرد مغز انسان (بویژه مغزهای درحال‌رشد کودکان) دارد یا نه. بحث بی‌پایان «مدت‌زمان صفحه» از قدیم بیشتر مبتنی بر گمانه‌زنی و کمتر بر اساس داده‌های استوار بوده است. اما بهار امسال نتایج یک مطالعۀ فراگیر بین‌المللی در ژورنال معتبر بین‌المللی ورلد سایکایتری۲ منتشر شد که شاید ورق را به نفع شکّاکان به فناوری دیجیتال برگرداند. یک تیم بین‌المللی از پژوهش‌گران که با دو روش‌شناسی مجزا (تصویربرداری مغز ام‌آرآی و مشاهدۀ رفتاری) روی گروه‌های نمونۀ وسیعی مطالعه می‌کردند، همگی شواهد قانع‌کننده‌ای یافتند که استفادۀ طولانی از اینترنت «تغییرات حادّ و پایدار در نواحی خاصی از شناخت» ایجاد می‌کند که می‌تواند منعکس‌کنندۀ تغییرات درازمدتی در مغز باشد که بر بازۀ توجه، حافظه و تعامل‌های اجتماعی اثر می‌گذارد.

دکتر ژوزف فرث، عصب‌شناس متولد منچستر و مدیر این مطالعه، به من گفت به نظر می‌رسد مغز انسان معاشرت و اتصال آنلاین را تقریباً شبیه نسخۀ رودرروی آن تفسیر می‌کند (که خبر خوبی برای آن فوق‌ثروتمندان بی‌دوستِ خانه‌نشین است)، ولی ثابت شده است که سایر کارکردهای شناختی تضعیف می‌شوند. او گفت مثلاً مغز نسبتاً سریع عادت می‌کند که با اینترنت مثل یک‌نوع بانک حافظۀ برون‌سپاری‌شده برخورد کند، که به مرور زمان به کاهش «کارکرد حافظۀ تعاملی»۳ خودمان منجر می‌شود. این کارکرد همان فرآیندهای مرتب‌سازی ذهنی است که ذهن پیاده می‌کند تا یک واقعیت یا تصویر ذهنی را جایابی کرده و بردارد.

فرث توضیح داد که: «مشکل اینترنت این است که به نظر می‌رسد مغزمان سریعاً می‌فهمد اینترنت وجود دارد، و [کارهای خودش را] برون‌سپاری می‌کند». اگر می‌شد برای دست‌یابی به اطلاعات به اینترنت هم عین مثلاً کتابخانۀ ملی بریتانیا تکیه کنیم، ایرادی نداشت. ولی وقتی ناخودآگاه یک فرآیند شناختی پیچیده را به یک دنیای نامطمئن آنلاین برون‌سپاری می‌کنیم که در معرض شیّادی منافع سرمایه‌داری و تحریف‌کنندگان است، چه می‌شود؟ او پرسید: «چه بر سر کودکان متولدشده در دنیایی می‌آید که در آن، حافظۀ تعاملی دیگر اساساً یک کارکرد شناختی [مغز] نباشد؟»

هرقدر هم قانون وضع شود، آن فقدان پیشین را به ما برنمی‌گرداند. تصویرساز: ناتالی لیز.

به عقیدۀ جیمز ویلیامز، استراتژیست سابق گوگل که فیلسوف درس‌خواندۀ آکسفورد و اخلاق‌شناس عرصۀ دیجیتال شد، آن پدیدۀ فقدان خلوت که اکنون تجربه‌اش می‌کنیم فقط زوال معصومیت نیست. او در کتاب از جلوی نورمان کنار بروید۴ خطر اخلاقی «اقتصاد توجه» فعلی را شرح می‌دهد. در این اقتصاد، ذی‌نفعان سرمایه‌داری در رقابت مداوم با همدیگر می‌خواهند حواسمان را پرت کنند تا سود ببرند. ویلیامز به من گفت که اگر راه‌های بهتری برای تنظیم و تعدیل حواس‌پرتی‌های مضرّ فناوری‌های عظیم نیابیم، بعید نیست اهداف و ارزش‌های شخصی و جمعی‌مان را به‌خطر بیاندازیم یا حتی اراده‌مان نیز به مخاطره بیافتد.

او گفت: «اگر بتوان به یک معنا گفت هر چیز که متوجه آنی آنی، آنگاه در این کشمکش بر سر توجه‌مان آنچه به خطر می‌افتد توانایی ما برای تعیین و پی‌گیری آن نوعی از زندگی است که می‌خواهیم داشته باشیم، چه فردی و چه اجتماعی». او که مثل من در دنیایی بدون اینترنت بزرگ شده است، دلواپس آن است که ما همچنان «سرگرمی۵ را با تفریح۶ مخلوط کنیم، که متعاقباً فرصت‌هایمان برای تأمل و درون‌نگری کمتر و کمتر می‌شود».

اگر تسلیم حواس‌پرتی‌های جنون‌آمیز اقتصاد توجه شویم، خطر بزرگی بومیان دیجیتال مثل بچه‌های من و شما را تهدید می‌کند: تنها ماندن با فکرها و خیال‌ها، تجربۀ مهمی است که شاید از کف آن‌ها برود. قبول، سرگرمی‌هایشان استادانه‌تر از چیزهایی است که ما داشتیم؛ بالاخره مگر آدم عاقلی پیدا می‌شود که به‌جای سفرۀ پرنعمت و آسمانی نت‌فلیکس، سراغ بازپخش‌های این‌جهانی سریال فرندز برود؟ اما چیزی که از دست می‌دهند، آن ساعت‌های خالی، بی‌قرار و کمابیش محزونی است که ما به ابرها زُل می‌زدیم و میان درخت‌ها لانه می‌کردیم. صدالبته شوق این چیزها به دلشان نمی‌افتد، چرا که این‌ها را نمی‌شناسند. ولی ما که می‌شناسیم، ما معصومان، مایی که معنای ساعات خالی و ملال را می‌دانیم. چون در همان ساعات بود که ناخواسته خودمان را می‌شناختیم، ساعاتی که اکنون ازدست‌رفته‌اند: تخیلاتی بازیگوش و تنبل و سرگردان، بی هیچ قید و بندی، در کمال آزادی. و این وضع گرچه گاهی کسالت‌بار و بی‌هیجان می‌شد، اما همۀ شگفتی‌های دست‌ساز بشر (از جمله خود اینترنت) از همین یک سرچشمه برخاسته‌اند: یک فرد، یک فکر، یک خیال‌بافی.

مایکل هریس در کتاب پایان غیبت دقیقاً همین «از دست رفتنِ فقدان» را می‌کاود. آزمایش‌ها و آزمون‌های او برای پس گرفتن خلوت، مرا یاد میز پدرم می‌اندازد: او توصیه می‌کند که بدون تلفن به یک پیاده‌روی طولانی بروی. بعدازظهر یک روز را با قلم و کاغذ مشغول نوشتن باشی. بنشین و ۱۵۰ صفحه کتاب را یک‌باره بخوان. گفتنشان ساده است، ولی در عمل به طرز غریبی هولناک و دشوارند.

هریس هم مثل ویلیامز گفت که خودش را بیشتر ناظر منتقد اثرات فناوری می‌داند تا یک آدم ضدفناوری. او اشاره می‌کند که همۀ اختراعات بشر، حتی آن‌هایی که بی‌خطر یا سودمند می‌شماریم مثل ماشین و کتاب، مغزمان را می‌رُبایند و آگاهی‌مان را مختل می‌کنند. با ظهور کلان‌داده هم خطری تهدیدمان می‌کند: اینکه غنای حیات درونی و ذهنی‌مان را از دست بدهیم.

او گفت: «تجربه کردن فضای خالی، زمینه‌ساز رشد تخیل و اندیشۀ مستقل می‌شود، یعنی می‌توانی بدون فشار افکار عمومی یا ارتش روبات‌ها به ایده‌هایی از آن خودت برسی». بعلاوه، اتصال مجازی مانع توانایی‌مان در تماس برقرار کردن و همدلی می‌شود. «وقتی از اتصال اجتماعی با واسطۀ فناوری اشباع شوی، روزبه‌روز سخت‌تر می‌توانی توجهت را وقف آن‌هایی کنی که واقعاً با تو و کنار تو هستند».

هریس بیش از هر چیز نگران آنست که در آینده، «سم‌زُدایی دیجیتال» به طور منظم (یعنی دوری گزیدن از فشارهای طاقت‌فرسای اقتصاد توجه) فقط برای عدۀ معدودی از سرآمدان و بهره‌مندان مقدور باشد. در حین صحبت‌هایمان به فرزند هفت‌ساله‌ام فکر می‌کنم که تابستان امسال برای اولین بار با من با هواپیما به اوتاوا می‌آید و سپس شش‌ساعت با اتوبوس تا منطقۀ حیات‌وحش در شمال اونتاریو می‌رویم تا در آنجا هفت شب کنار سی بچۀ دیگر در چادر بخوابد، قایق‌سواری کند و غذاهای یخ‌زده‌ای بخورد که روی آتش هیزم داغ می‌شوند. نه برق خواهد داشت و نه لوله‌کشی، چه رسد به اینترنت. هزینه‌اش را هم نمی‌گویم، ولی کافی است بدانید که این روزها رها کردن یک بچه در جنگل ارزان تمام نمی‌شود.

«آیین‌نامۀ طراحی متناسب با سن» که دفتر کمیسیونر اینترنت انگلستان تدوین کرده است، پاییز امسال در مجلس مطرح خواهد شد. اگر به درستی پیاده و اجرا شود، شاید بتواند اینترنت را برای چندین نسل آتی از کودکان بریتانیا، به مکانی امن‌تر و ایمن‌تر تبدیل کند. این هم روی کاغذ یک بهبود عظیم حساب می‌شود، ولی حتی تصویر جدیدی که دنهام می‌خواهد از اینترنت بسازد نیز نمی‌تواند آن معصومیت پیشا-دیجیتال ما را کاملاً احیاء کند. هرقدر هم قانون وضع شود، آن فقدان پیشین را به ما برنمی‌گرداند. معنای حرفم این نیست که نمی‌شود با تمرین دقیق روزانه، آن معصومیت یا حداقل نسخه‌ای از آن را پس گرفت. تمرین‌هایی از قبیل اینکه اتصال بچه‌هایمان به اینترنت را قطع کنم و آن‌ها را به باغچه بفرستم تا بازی کنند. یا اینکه یک ساعت پشت میز خالی پدرم بنشینم.

و چنین بود که دیجیتال شدیم
تحولات کلیدی‌ای که نحوۀ ارتباط‌گیری ما را تغییر دادند؛ به انتخاب هیلی مایرز:

۱۹۷۱: ایمیل: ری تاملینسون بود که پست الکترونیک را، آن‌گونه که امروز می‌شناسیم، ابداع کرد. او بود که نشانۀ @ را برای اتصال نام کاربری با مقصدش انتخاب کرد. امروزه تخمین می‌زنند که حدود ۳.۹ میلیارد نفر کاربر ایمیل‌اند.

۱۹۹۲: پیامک تلفنی: نیل پَپورث، مهندس بریتانیایی، اولین پیامک («کریسمس مبارک») را از رایانه‌اش به موبایل ریچارد جارویس (یکی از مدیران شرکت وُدافون) فرستاد. دستگاه‌های موبایل در آن زمان صفحه‌کلید نداشتند. برای همین، جارویس نتوانست جواب او را بدهد.

۱۹۹۷: چت‌روم: صحبت با دوستان (و غریبه‌ها) در چت‌روم‌ها بر اواخر دهۀ ۱۹۹۰ حکم‌فرما بود. در دهۀ بعد، با اوج‌گیری سایر فناوری‌های اینترنت، محبوبیت این چت‌روم‌ها کاهش یافت و به موازاتش آن خلاصه‌نویسی فراگیر یعنی «اصل» یا asl هم از میان رفت.

۲۰۰۴: رسانه‌های اجتماعی: مای‌اسپیس و جانشینان آن، خواه مکانی برای اتصال معنادار باشند یا یک اتاق پژواک نگران‌کننده یا هر دو، زمانه‌ای را آفریدند که علی‌رغم نگرانی‌های اخیر پیرامون حریم‌خصوصی و تعدّی به داده‌ها، همچنان لایک‌ها، اینفلوئنسرها و فیلترها بر آن حکم‌رانی می‌کنند.

۲۰۰۵: یوتیوب: اولین ویدئوی یوتیوب با عنوان «من در باغ‌وحش» توسط بنیان‌گذار آن کانال یعنی جواد کریم بارگذاری شد. این ویدئو تا کنون ۷۳ میلیون بار تماشا شده است، و راه را برای اتفاقات فرهنگ‌ساز باز کرد، چیزهایی از قبیل «چارلی انگشتم را گاز گرفت»، بولداگ‌هایی که سوار اسکیت‌بورد هستند، و خُب، جاستین بیبر.


فصلنامۀ ترجمان چیست، چه محتوایی دارد، و چرا بهتر است اشتراک سالانۀ آن را بخرید؟

فصلنامۀ ترجمان شامل ترجمۀ تازه‌ترین حرف‌های دنیای علم و فلسفه، تاریخ و سیاست، اقتصاد و جامعه و ادبیات و هنر است که از بیش از ۱۰۰ منبع معتبر و به‌روز انتخاب می‌شوند. مجلات و وب‌سایت‌هایی نظیر نیویورک تایمز، گاردین، آتلانتیک و نیویورکر در زمرۀ این منابع‌اند. مطالب فصلنامه در ۴ بخش نوشتار، گفت‌وگو، بررسی کتاب، و پروندۀ ویژه قرار می‌گیرند. در پرونده‌های فصلنامۀ ترجمان تاکنون به موضوعاتی نظیر «اهمال‌کاری»، «تنهایی»، «مینیمالیسم»، «فقر و نابرابری»، «فرزندآوری» و نظایر آن پرداخته‌ایم. مطالب ابتدا در فصلنامه منتشر می‌شوند و سپس بخشی از آن‌ها به‌مرور در شبکه‌های اجتماعی و سایت قرار می‌گیرند، بنابراین یکی از مزیت‌های خرید فصلنامه دسترسی سریع‌تر به مطالب است.
فصلنامۀ ترجمان در کتاب‌فروشی‌ها، دکه‌های روزنامه‌فروشی و فروشگاه اینترنتی ترجمان به‌صورت تک شماره به‌ فروش می‌رسد اما شما می‌توانید با خرید اشتراک سالانۀ فصلنامۀ ترجمان (شامل ۴ شماره)، علاوه بر بهره‌مندی از تخفیف نقدی، از مزایای دیگری مانند ارسال رایگان، دریافت کتاب الکترونیک به‌عنوان هدیه و دریافت کدهای تخفیف در طول سال برخوردار شوید. فصلنامه برای مشترکان زودتر از توزیع عمومی ارسال می‌شود و در صورتی‌که فصلنامه آسیب ببیند بدون هیچ شرط یا هزینۀ اضافی آن را تعویض خواهیم کرد. ضمناً هر وقت بخواهید می‌توانید اشتراکتان را لغو کنید و مابقی مبلغ پرداختی را دریافت کنید.


پی‌نوشت‌ها:
• این مطلب را لیا مک‌لارن نوشته است و در تاریخ ۴ آگوست ۲۰۱۹ با عنوان «Innocence lost: what did you do before the internet» در بخش آبزرور وب‌سایت گاردین منتشر شده است. وب‌سایت ترجمان آن را در تاریخ ۵ شهریور ۱۳۹۸ با عنوان «قبل از اینترنت چه کار می‌کردی؟» و ترجمۀ محمد معماریان منتشر کرده است.
•• لیا مک‌لارن (Leah McLaren) نویسنده و روزنامه‌نگاری کانادایی است که در لندن زندگی می‌کند. نوشته‌های او در تایمز، اسپکتیتور، ایونینگ استاندارد و ساندی تلگراف منتشر شده است. آخرین کتاب او رمانی است با نام مرد بهتر (A Better Man) که در سال ۲۰۱۵ منتشر شده است.

[۱] The End of Absence
[۲] World Psychiatry
[۳] Transactive Memory Function
[۴] Stand Out of Our Light
[۵] entertainment
[۶] leisure

مرتبط

دیگر برای نقد نئولیبرالیسم خیلی دیر شده است

دیگر برای نقد نئولیبرالیسم خیلی دیر شده است

نقدهای استیگلیتز به نئولیبرالیسم در کتاب جدیدش، خوب اما بی‌فایده است

میلتون فریدمن برنده شدن در مناظره را بیشتر از حقیقت دوست داشت

میلتون فریدمن برنده شدن در مناظره را بیشتر از حقیقت دوست داشت

جوزف استیگلیتز در مصاحبه با استیون لویت از نگاه خاص خود به اقتصاد می‌گوید

آیا در شرایط فعلی فقر شدید ریشه‌کن خواهد شد؟

آیا در شرایط فعلی فقر شدید ریشه‌کن خواهد شد؟

پس‌از چند دهه پیشرفت، جهان در مبارزه با فقر با ناکامی مواجه شده است

خبرنامه را از دست ندهید

نظرات

برای درج نظر ابتدا وارد شوید و یا ثبت نام کنید

معماریان

۰۵:۰۶ ۱۳۹۸/۰۶/۱۴
0

سلام. ممنون از ابراز لطف شما. سه کتاب برای ترجمان ترجمه کرده‌ام که در صف انتشار است. مشغول یک کتاب دیگر هم با موضوع تنهایی هستم.

مهدی حاتمی

۱۰:۰۶ ۱۳۹۸/۰۶/۱۲
0

ممنون از ترجمان عزیز و تشکر از آقای معماریان بابت ترجمه خوب و انتخاب خوبشان. آقای معماریان، کتابی در دست ترجمه ندارید؟

Mary Holy

۰۸:۰۶ ۱۳۹۸/۰۶/۱۰
0

سلام مجدّد خیلی بهتر شد! باتشکر از «سردبیرِ سایت و مترجمِ محترم»

Mary Holy

۰۸:۰۶ ۱۳۹۸/۰۶/۱۰
0

سلام و عرض ادب از شما مترجم محترم، بابت پاسخ، بسیار متشکّرم. به‌نظرِ حقیر، ظاهرِ داستان از این قرار است که: نویسنده، از دورانِ (قبل از / بدونِ) اینترنت، تعریف می‌کند؛ و می‌خواهد فضای خوبی را نشان دهد؛ مثلاً: معاشرتِ بیش‌تر و اجتماعی‌بودن، به‌معنای واقعی (نه خیالی و مجازیِ اینترنتی). عبارت هم، ترجمه‌های متفاوتی دارد. پس، ظاهراً، «ورّاجی» مناسب نیست. البتّه، تفاوتِ فرهنگی‌ای که فرمودید، بعید نیست؛ و امکان دارد در آن فرهنگ، توهین نباشد؛ یا، توهین، عادی باشد! که این نوعِ برداشت از کلامِ نویسنده، نیاز به تحقیق در «فرهنگِ آن سرزمین» و «دیگر آثارِ نویسنده» دارد. شاد و سلامت باشید، إن‌شاءاللّه

معماریان

۰۸:۰۶ ۱۳۹۸/۰۶/۰۷
0

سلام. ممنون از دقّت و نظر شما. پیشنهادی برای ویرایش این قسمت به سردبیر سایت دادم، که در صورت صلاح‌دید، اعمال می‌کنند. (جهت رجوع خوانندگان بعدی، این کامنت به این ترجمه از یک جملۀ پاراگراف اول مربوط است: ««و دائم با خُرده‌فروش‌های شهرک‌ها دربارۀ ارسال نیمکت‌های چندتکّه و سرویس مبل ناهارخوری ورّاجی می‌کرد.») منتهی فارغ از معادل‌گزینی، یک مشکل اساسی‌تر اینجا وجود دارد: فرض کنید که مؤلف عمداً قصد بی‌حرمتی داشته است، یا در فرهنگ زبان مبدأ یا خُرده‌فرهنگ مؤلف این متن، استفاده از چنین واژه‌ای بی‌حرمتی به «پدر» محسوب نشود گرچه اصل واژه در همان زبان هم قدری بی‌ادبانه است. مترجم باید چه کند؟ در حالت اول که به نظرم (به جز موارد مبنائاً خلاف‌اخلاص) باید «بی‌ادبانه بودن بیان» به خواننده منتقل شود، گرچه مطمئناً این بی‌ادبی نه مطلوب من است، نه اخلاق من. و حتی در حالت دوم هم، به نظرم بیجا نیست که این تفاوت فرهنگی به خواننده منتقل شود.

مجید

۰۱:۰۶ ۱۳۹۸/۰۶/۰۷
0

سلام متن ترجمه اش برای من معمولی کمی سنگین است و گاهی لازم بود یک پاراگراف رو چند بار بخوانم. کمی ساده بنویسید لطفا. هرچند می دانم محدودیتهایی در این زمینه وجود دارد.

اسماعیل

۱۱:۰۶ ۱۳۹۸/۰۶/۰۶
0

دوران خوبی بود و نفهمیدیم که چگونه ییهو همه چیز عوض شد، دوران سادگی و اعتماد و احساسات عمیق تر بود که از ثبات بر می امد. آرزو هم می کردیم زودتر به تکنولوژی و سبک زندگی مربوط به آن برسیم. ساکن شهر برگی هستم اما خدا رو شکر هنوز کوه ها و رودها و چای ها سرجایشان هست. تجربه زیسته ام را به دخترم دیانا انتقال خواهم داد.با سپاس از آقای معماریان

حسین

۰۳:۰۶ ۱۳۹۸/۰۶/۰۶
0

می توانست راحت به جای وراجی از پرحرفی استفاده کنه.

Mary Holy

۱۰:۰۶ ۱۳۹۸/۰۶/۰۵
0

آقای مترجم! ورّاجی؟! درمورد «پدر» است! عبارت اصلی، ترجمه‌های بسیار زیباتری هم دارد؛ که در شأن «پدر» باشد! مثلاً: «با اعتمادبه‌نفس، مدام، صحبت می‌کردند» یا «ساعت‌ها، دوستانه و بامحبّت، صحبت می‌کردند» یا...

ایرج ابراهیمی

۰۹:۰۶ ۱۳۹۸/۰۶/۰۵
0

با سلام و خسته نباشیدایا امکان دانلودمقالات بصورت pdf وجود دارد؟ چگونه می توان مقالات را بصورت pdf دانلود کرد ؟

sardabir

۰۹:۰۶ ۱۳۹۸/۰۶/۰۵
0

نخیر. در حال حاضر چنین امکانی وجود ندارد.

Mother

۰۶:۰۶ ۱۳۹۸/۰۶/۰۵
0

وراجی رو خیلی دارای بار منفی نمی دونم ولی خداوندبسیار در قرآن بعداز پیغمبرواهل بیت به مقام پدر و مادر سفارش کردن

lostmyhearttorose

۰۳:۰۶ ۱۳۹۸/۰۶/۰۵
0

پدر هم مثل همهٔ ماها انسانه و انسانها مقدس و بی‌عیب نیستن و مثل هرکس دیگه‌ای میتونن وراجی کنن. تنها تفاوت وراجی و مثلا صحبت طولانی بار ارزشیشونه وگرنه هردو یک فعالیتن! یا ممکنه نویسنده میخواسته بگه که صحبتهای پدرش خیلی کسل‌کننده بوده و برای همین مترجم واژهٔ وراجیو انتخاب کرده. ولی خواهشا از پدر و مادرا تقدس‌زدایی کنید. بله بچه‌ها باید قدردانشون باشن ولی نه اینکه اینقدر مقامشونو بالا ببریم.

لیزا هرتسُک

ترجمه مصطفی زالی

گردآوری و تدوین لارنس ام. هینمن

ترجمه میثم غلامی و همکاران

امیلی تامس

ترجمه ایمان خدافرد

سافی باکال

ترجمه مینا مزرعه فراهانی

لیا اوپی

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

دیوید گرِیبر

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

جو موران

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

لی برِیوِر

ترجمه مهدی کیانی

آلبرتو منگوئل

ترجمه عرفان قادری

گروهی از نویسندگان

ترجمه به سرپرستی حامد قدیری و هومن محمدقربانیان

d

خرید اشتراک چهار شمارۀ مجلۀ ترجمان

تخفیف+ارسال رایگان+چهار کتاب الکترونیک رایگان (کلیک کنید)

آیا می خواهید از جدیدترین مطالب ترجمان آگاه شوید؟

بله فعلا خیر 0