وقتی خلبان یک بمبافکن آمریکایی از اردوگاهی سر در میآورد که قرار بود بمبارانش کند
رمان جدید محمد حنیف، نویسندۀ پاکستانی-بریتانیایی، کمدی سیاهی است از ویرانیهایی که سیاست خارجی ایالات متحده در خاورمیانه به بار آورده است. داستان در هم پیچیدهای از یک خلبان آمریکایی که پس از سقوط بمبافکنش مجبور میشود در میان مردمی زندگی کند که قرار بود قتلعامشان کند. موقعیتی غریب از مواجهۀ سربازی که مجبور به اطاعت است و مردمی که دنبال راه نجاتی میگردند.
دینا نیری، گاردین — «به بالا که نگاه میکنم، آدمهایی را میبینم که پول درمیآورند. آسمان یا قدّیس یا فرشتهای نمیبینم. آدمها را میبینم که از هر انگیزۀ خیرخواهانه و هر تراژدی انسانیای پول درمیآورند». اینها را جان یوساریان که خلبان یک بمبافکن است میگوید، قهرمان رمان تبصرۀ ۲۲ ۱ از جوزف هلر که اولین رمان محمد حنیف، پروندۀ انبههای انفجاری۲ را شبیه آن دانستهاند. این زمان در فهرست اولیۀ نامزدهای جایزۀ منبوکر هم قرار گرفت. مثل هلر، حنیفِ بریتانیایی-پاکستانی هم خلبانی است که طنزپرداز شده است. اما سومین رمان حنیف، پرندگان سرخ۳، بیشترین پیوند را با طنزپردازی کلاسیک هلر از جنگ جهانی دوم دارد.
سرگرد اِلی در نیروی هوایی ایالات متحده، خلبان بمبافکن است و ابتدای کار خیلی دلش میخواهد که «بُزچرانهای منحرف» را در یک کشور گمنام خاورمیانه به آتش بکشد. اسم بمبهای لیزریاش «آرره» و «آرره همینه» است. سرهنگش به او میگوید: «جنگی در جریان است، و جنگ قطعاً فرصت است و بس». برای همین او داوطلب مأموریت میشود تا مجبور نباشد آخرهفتهها را با همسرش بگذراند: «هیچچیز بهتر از این نیست که بارتان را خالی کنید، آن حس شانه خالی کردن». ولی در بیابان سقوط میکند، و پس از هشت روز گرسنگی و سرگردانی، به دست نوجوانی سروزباندار به اسم مومو۴ و سگش مات۵ نجات پیدا میکند. آن نوجوان و سگش در همان اردوگاه آوارگانی زندگی میکنند که او قرار بود بمباران کند.
مثل شخصیت میلو مایندربایندر در رمان هلر، مومو هم شخصیت سرمایهپرستی است که وفاداریاش خریدنی است: نوجوانی بینوا با یک نسخه از مجلۀ فورچون و لهجۀ آمریکایی قلابی. برادر بزرگتر مومو، دادا علی، پس از یک دادوستد مرموز با آمریکاییهایی که آشیانۀ هواپیمایی را در نزدیکی آنها اشغال کرده بودند، ناپدید شد. (ساکنان اردوگاه به آنجا «آشیانه» میگویند، یک منطقۀ ممنوعه که برایشان در عین جذابیت، هولانگیز است.) این ازدستدادن، و رازی که در پس آن است، پیرنگ داستان و عمدۀ شخصیتپردازیها را پیش میبرد چنانکه شخصیت مومو غنیتر از میلو میشود. آن جنبهای از داستان که بیش از همه مخاطب را متأثر و درگیر میکند، وضع دل و ذهن مومو است: پسری زرنگ، که بدونِ شرمندگی بلندپرواز است و بانمک و دلشکسته. مومو تصوری پیچیدهتر از کودکان اردوگاههای آوارگان به ما میدهد: او سیر سیاست و جنگ را میفهمد، آمریکا را مستقیماً متهم میکند، دروغهای نپختۀ آمریکاییها را زیر سؤال میبرد، و در عوض ایدههایش پول میخواهد (و روی ایدههایش اسمهایی میگذارد که آمریکایی به نظر میآیند: رملهای جهانی۶، یا شاهینهای هوادار شکار اخلاقی۷).
ولی همینکه خواننده به دنیای درونی مومو علاقمند میشود، یک مشاور زیباروی آژانس توسعۀ بینالمللی ایالات متحده۸ (که در این کتاب شخصیتش بیش از همه هجوآمیز است) وارد صحنه میشود که میخواهد ذهنیت نوجوانان مسلمان را مطالعه کند. آن خانم مشغول «اجرای یک پیمایش روی آن دسته از استراتژیهای گرهگشایی پس از مناقشه» است که «شامل تاریخچهها و فولکلورهای محلی» میشوند. این خانم با لقب «بانو گلاندام»۹ هدفش این است: «از این جامعه بهعنوان آزمایشگاهی برای آزمون فرضیهام دراینباره استفاده کنم که خاطرههای دستهجمعیمان بهواقع سرمایۀ فرهنگیمان هستند…». او تجسّم مزخرفات بیحاصل و اینهمانگویانه است و کیفش پُر از حشیش برای مصرف تفنّنی. گلاندام میگوید «بیایید قبول کنیم هر دو طرف در این اتفاقات دستی دارند» انگار که میخواهد دلداری بدهد؛ جای دیگری میگوید سوژههایش هنوز تکامل نیافتهاند. این دوروییِ ترامپی که از دهان شخصیتی که نمایندۀ آکادمی غربی است، بیرون میآید هراسانگیز میشود. مومو فریب «نیرنگ نیکوکارانه» او را نمیخورد. کم نبودهاند پژوهشگران میدانیای که شکلات آوردهاند، خواستهاند از او جزئیات ماجراها را بیرون بکشند، استراتژیهای غربیِ مدیریت رنج را به او آموختهاند، سپس کتابی به اسم مثلاً راه کوچنشینها۱۰ یا و رملها گریستند۱۱ نوشتهاند و او را به حال خود رها کردهاند. «اول از آسمان ما را بمباران میکنند، بعد بهسختی تلاش میکنند که استرسمان را درمان کنند… من اختلال استرس پس از تروما میگیرم، او دستمزد یومیهاش را به دلار آمریکا میگیرد».
مشاهدات حنیف از اردوگاه، دقیقاند و مو به تن خواننده راست میکنند؛ و میشود بیخیال آن اصطلاحهای بریتانیایی شد که هرازگاه نمک کلام سرگرد اِلی میشوند (آمریکاییها از «صف»، «پیشدانشگاهی۱۲»، «زباله»، «سطل»، «قلعاندود»، «آشپزخانه» یا «دکّه» به صورتی که حنیف آورده است، استفاده نمیکنند). اِلی که به اردوگاه میرسد انتظار دیدن این صحنه را دارد: «صفهای منظمی که منتظرند جیرهشان را از بچه پیشدانشگاهیهایی بگیرند با موهای بافتهشده و دماغهایی که از آن حلقه گذراندهاند». ولی در عوض این را میبیند: «دریایی از سقفهای پلاستیکی آبی موّاج که مثل آسمانی کثیف و کمارتفاع امتداد دارند، آسمانی که تودههایی از میلههای پلاستیکی خاکستریرنگ سوراخش کرده و سطلآشغالهای آبی در آن شناور است. سرهنگ اسلاتر گفته بود شیطان از اینجور جاها مثل چرک بیرون میزند. تمام آنچه میبینم تلاش بیسرانجامی است برای راهانداختن باغچههای سبزی، میدانهای تمیز سنگفرشدار و درختچههایی در گلدانهای پلاستیکی کوچک، همین و بس». تعجب میکند که این ویرانه را تهدیدی علیه آمریکا میدانند. و گرچه در ابتدا برای آرامکردن خودش میگوید که فقط تابع دستورات بوده و واقعاً آن اردوگاه را بمباران نکرده است، آخر کار امر برایش روشن میشود. «اگر آن خانهها را از بین نمیبردم، چه کسی پناهگاه درست میکرد؟ اگر شهرها را از میان نمیبردم، چه کسی اردوگاههای آوارگان میساخت؟ … تمام همدلی و غمخواری دنیا نصیب چه کسی میشد؟»
سرگرمکنندهترین بخشهای رمان جاهایی است که حنیف گند لودگی را درمیآورد، در واقع، برخی شخصیتهای داستانش همیناند و بس: بانو گلاندام، یا عزیز۱۳ (پدر مومو) که پاچهخار چکمهسفیدهاست («مگر کسی میتواند به آمریکاییها نه بگوید؟»). حقیقت وحشیگری جنگ با ضربههای سریع و اثرگذار نشان داده میشوند: پسری که وقتی میخواست تفنگی را از یک خودروی زرهی دربیاورد کشته شد، یا مومو که هر شب منتظر میماند تا گریههای مادرش عزیزه تمام شود. حنیف در این صحنهها توقف نمیکند؛ بلکه این صحنهها در میانۀ خندهها ضربهشان را به شما میزنند و میروند. اکثرشان را «مات» تعریف میکند که شریک اِلی و مومو در روایت داستان است و سرچشمۀ فرزانگیاش حس بویایی اوست که به احساسات و انگیزههایش بسط مییابد. ترس بوی سیب گندیده میدهد، و عشق یکطرفه بوی خردل. حسرت هم نان سوخته است. حقه بوی پیاز میدهد و توهم بوی سرکه.
پرندگان سرخ مثل دو کتاب قبلی حنیف آکنده از کمدی سیاه است، با شوخطبعی دل و رودۀ جنگ را بیرون میکشد، و پلیدی بشر را به شیوۀ خاص خود رسم میکند. ولی پایۀ طنز او روکشی از روراستی است: خود خواننده شاهد پوچی و بیهودگیای است که شخصیتها به آن معتقدند و با آن روزگار میگذرانند؛ اما خود مؤلف مستقیماً به آنها اشاره نمیکند. در پرندگان سرخ، سگ مومو فیلسوف و دانای کل است؛ شارح آن منطقِ بیمنطقِ درونیای که شاید خودمان هم به آن برسیم. مطمئناً میشود از بیان مات لذت بُرد و میتوانست جستارنویس خوبی هم بشود، ولی فقط پند و موعظه از زبانش درمیآید. او به ما میگوید «اگر با کسانی همکاری کنید که خانهتان را ویران میکنند، نتایج فاجعهباری خواهد داشت»، که صدالبته خودمان آشکارا این را میفهمیم. یا مثلاً میگوید: «فاجعههایی که آنها با زبان مرتکب شدهاند». وقتی هم نقشآفرین یک طنز تراژیک نیست، چیزهایی از این جنس میگوید: «توزیع ثروت در اقتصادهای پساجنگ اینگونه نیست». حتی یکجا هم دربارۀ انسانانگاری بحث میکند، همانطور که اِلی دربارۀ لهجۀ آمریکایی قلابی مومو بحث میکند.
ولی کسی نگفته است که حنیف باید تابع آداب طنز متعارف غربی باشد. اسبها و سگهای داستانسرای اورهان پاموک، مثل اکثر حیوانات جادویی ادبیات قدیم فارسی و یونانی، خودارجاعاند و پندگو که ادراکشان بسیار گستردهتر از انسانهایی است که در خدمتشاناند. حنیف در بهکارگیری ابزارهای ادبیِ شرق و غرب، زبردست و بلندپرواز است. شخصیتهایش در مسیر رویاروییِ نهاییاند که، طبق سنت باستانی، در آن دنیا دود میشود و به هوا میرود. این را ترکیب کنید با شوخطبعی تیز هلر یا ایولین وُو۱۴، و دقت و مدرن بودن سم لیپسایت۱۵ یا ولز تاور۱۶، تا به اصالتی رامنشدنی برسید. صدای مومو خارقالعاده است مثل صدای آن برادران وایکینگِ دلنشین و «دلچسب» در داستان همهچیز غارتشده، همهچیز سوخته۱۷ از تاور. ترکیب سبکهایی از ماورای اقیانوسها و قرنها، غافلگیرکننده و برازنده.
پرندگان سرخ یکجور نقد بُرنده و بیرحم از جنگ و نقش آمریکا در ویرانی خاورمیانه است. اثر سنتهای طنزپردازی مدرن و باستانی را به شیوههایی هیجانانگیز ترکیب میکند. این رمان دقیقاً معکوس بسیاری از رمانهای منطقۀ آسیای جنوبی است که هر سال منتشر میشوند و همگی به یک ریسمان پوسیده چنگ میاندازند: زبان سودازدۀ ظاهراً شرقی که همنشین واقعگرایی غربی شده است. بسیار هیجانانگیزتر است که نقد تند و تیز سیاستخارجی ایالات متحده را از زبان یک سگ فیلسوف و یک نوجوان آواره با ادبیات کوچهخیابانی بخوانیم که هر دویشان انگار در نیوجرسی به دنیا آمدهاند. و پس از همۀ آن خندهها، داستان در خاتمه به قلب خواننده چنگ میزند، از زبان زنانی که حنیف بالاخره میگذارد حرف بزنند. سکوت همهجا را فرا میگیرد تا مادری داغدار دعا کند، مادری «که میخواهد پسرش برگردد. میخواهد با تماشای او که آرام خُروپف میکند به خواب برود. میخواهد روی نانش بیشتر کره بمالد و بیشتر شکر بریزد… میخواهد پیراهنهایش را که کف زمین پخشوپلا شدهاند جمع کند و پیش از اینکه روی بقیۀ لباسهای کثیف بریزد، آنها را بو بکشد».
• نسخۀ صوتی این نوشتار را اینجا بشنوید.
اطلاعات کتابشناختی:
Hanif, Mohammed. Red Birds. Bloomsbury Publishing, 2018
پینوشتها:
• این مطلب را دینا نیری نوشته است و در تاریخ ۱۰ اکتبر ۲۰۱۸ با عنوان «Red Birds by Mohammed Hanif review – a thrilling satire of US foreign policy» در وبسایت گاردین منتشر شده است. وبسایت ترجمان آن را در تاریخ ۲۴ آذر ۱۳۹۷ با عنوان «اگر آن شهرها را از میان نمیبردم، چه کسی اردوگاه آوارگان میساخت؟» و ترجمۀ محمد معماریان منتشر کرده است.
•• دینا نیری (Dina Nayeri) رماننویس و جستارنویس ایرانی-آمریکایی است. یک قاشق چایخوری از زمین و دریا (A Teaspoon of Earth and Sea) از آثار اوست.
[۱] Catch 22
[۲] A Case of Exploding Mangoes
[۳] Red Birds
[۴] Momo
[۵] Mutt
[۶] Sands Global
[۷] Falcons for Ethical Hunting
[۸] USAID
[۹] Lady Flowerbody
[۱۰] The Way of Nomads
[۱۱] And the Sands Wept
[۱۲] gap-year: معمولاً بازهای یکساله است مابین تمامکردن دبیرستان و ورود به دانشگاه [مترجم].
[۱۳] Dear
[۱۴] Evelyn Waugh
[۱۵] Sam Lipsyte
[۱۶] Wells Tower
[۱۷] Everything Ravaged, Everything Burned