مطالبی برگزیده از منتشرشدههای سال گذشته
طبیعت از ما رنجور است و طعم خشم خود را در زمستان به ما میچشاند: آسمان خشک، آلودگی هوا و سرمای کمجان. اما بهار همچنان مطبوع و بخشنده است. بهار فصل آغازکردن است و انسانها نیز میکوشند فصل تازهای برای زندگی خود رقم زنند. آدمهای بهتری شوند، کارهای عقبمانده را به فرجام برسانند و کاستیها و نقصانها را جبران کنند. ورزش کنند، سفر بروند و «بخوانند». بهارنامۀ ترجمان پیشنهادی است برای شروع خواندن در سال جدید.
6 دقیقه
• فرهنگ جوانان امروز ستایندۀ مرگ است
خودکشی دو دختر نوجوان اصفهانی همه را بهتزده کرده بود، اما انتشار فیلمی از آنها که در آن با سرخوشی و خنده از تصمیم هولناکشان حرف میزدند، بهطور فزایندهای شوکهکننده بود. چطور ممکن است دو نوجوان اینطور از زندگی دست بشویند و به استقبال مرگ بروند؟ کتاب جدیدی از یک انسانشناس روسی ریشههای فرهنگی این «کیش مرگ» جدید را در بین جوانان جستجو کرده است.
• عشق کوکائین است
عشق تجربهای است بیهمتا، شور و لذتی وصفناشدنی و درد و حرمانی تسلیناپذیر. عشق بر ما هجوم میآورد و ذهن و ضمیرمان را تسخیر میکند. گویی چیزی است غریزی، نه ارادی. عشق چیست و چه بر سر ما میآورد؟ احتمالاً نزدیکترین تجربۀ انسانی به عشقْ اعتیاد است. آزمایشهای متعددی بر یکسانی این دو تجربه در فعالیتهای مغزی ما صحه میگذارد.
• ایسلند چطور جوانانش را از الکل و مواد مخدر نجات داد؟
۲۵سال پیش، جوانان ایسلندی از نظر سوءمصرف مواد مخدر، الکل و استعمال دخانیات ناسالمترین جوانان اروپا بودند. اما این کشور توانسته است طی برنامهای طولانیمدت به شکلی اعجابآور مصرف الکل و مواد را میان جوانان کاهش دهد و استعمال دخانیات را به کمترین حد میان کشورهای اروپایی برساند. کلید این موفقیت تغییر دستهای از نگرشها و مواجهۀ رو در رو با مسئله بوده است: اگر جوانان به هروئین معتاد میشوند، چرا به ورزش و هنر نشوند؟
• دو سال زندگی در آمریکا به یک آلمانی چه چیزهایی آموخت؟
یک روزنامهنگار آلمانی، که برای دورهای دو ساله، به آمریکا رفته بود، از تجربیات خود از این کشور نوشته است. کشوری که خود آن را «مملو از تناقضات» میداند. تناقض آزادی و نظارت، تناقض امنیت و ترس، و در ورای همۀ آنها تناقض رؤیاها و کابوسهای آمریکا. کشوری که بیمهابا همهچیز را دور میریزد و دوباره میسازد. از ایدهها و نظریهها، تا قهرمانان ورزشی و سیاستمداران.
در قرن نوزدهم پزشکان راه درمان بسیاری از بیماریهای روحی و جسمی را بیرونرفتن از محیط شلوغ و پردودِ شهرها میدانستند. راه درمان افسردگی یا اضطراب این بود که چندماهی را در آسایشگاهی روستایی در میان درختان و کوهها سپری کنید. اما در قرن بیستم قرصها اختراع شدند و وعده دادند که همهچیز را حل خواهند کرد. ولی نیاز انسانها به زندگی در طبیعت با هیچ قرصی برطرف نمیشود.
• دیگر دورهای بهنام «نوجوانی» وجود ندارد
نوجوانی مفهومی است ساختۀ قرن بیستم. پیش از این قرن، برای مردم ناشناخته بود و گویا برای زندگی امروز نیز فایدۀ چندانی ندارد. نوجوانی، در نگاه مصلحان و نظریهپردازانی که آن را صورتبندی کردند، همچون دورهای بین کودکی و بزرگسالی بود که، طی آن، نوجوانْ تحت نظارت نهادهایی مثل دبیرستان پا به بزرگسالی میگذاشت، اما در دنیای اینترنت دیگر نظارت مدرسه بیمعنا شده است و اقتصاد جهانی جایی برای فارغالتحصیلان دبیرستان ندارد.
• بیونگچول هان: گزیدهای از مطالب پراکنده
شبکههای اجتماعی افراطیترین جلوۀ برابری دموکراسی هستند. امکاناتی که دونالد ترامپ در توئیتر دارد، فینفسه، فرقی با کودکان پناهجوی سوری یا فقیرترین کارگران آسیای شرقی ندارد. شبکههای اجتماعی «فاصله» را، که بنیاد ساختارها و سلسلهمراتبهای اجتماعی است، از میان برداشتهاند. بدینترتیب سیلابی به راه افتاده است که دوست و دشمن در آن غرق شدهاند. بیونگ چول هان سودای اندیشیدن به این سیلاب را دارد، اندیشیدنی که به تعبیر او مستلزم «کندی، سردرگمی و فاصله» است.
• هر نسلی مخدّر خاص خودش را دارد
در طول قرن گذشته، دههبهدهه، مُد مخدّرها عوض شده است: از کوکائین و هروئین در دهههای ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰، تا الاسدی در دهۀ ۱۹۵۰، اکستازی و کوکائین در دهۀ ۱۹۸۰، تا داروها و روانگردانهای بهبوددهندۀ قوای شناختی و بهرهوری در دوران امروزی. اما چرا در این سالها مخدّرها مدام تغییر کردهاند؟ گویا موادی که در هر بُرهه مصرف میشود تا حد زیادی متناسب با فرهنگ آن عصرند، و کاربرد مخدّرها، دریچهای بسیار کارا برای فهم فرهنگی است که در آن به سر میبریم.
همه فکر میکنند ثروتمندان خوش و خرماند، البته غیر از خود آنها. این نتیجهای بود که یک تحقیق جالبتوجه در سال ۲۰۱۶ آشکار کرد. در این سالها پژوهشهای گستردهای دربارۀ فهم انسانها از مسئلۀ نابرابری اقتصادی و اجتماعی انجام شده است و یک استاد روانشناسی دانشگاه کارولینای شمالی بسیاری از آنها را در کتابی تازه جمعآوری کرده است: «نردبان شکسته» روایتِ خشم و رنج ما از نابرابری، از آغازین سالهای زندگی تا پایان عمر، است.
• آقای خودم، خانم خودم؛ دربارۀ پدیدۀ وصلت با خود
زمانی که در تنهایی مفرط، تنها چهرۀ آشنا همان چهرۀ صبح و شب درون آینه باشد، آرام آرام عاشقش میشویم، به این امید که بتواند بهتنهایی همۀ جاهای خالی زندگیمان را پر کند. امروزه مربیانی از سراسر دنیا در دورههای «وصلت با خود»، راههای معاشقه با خود و گرامیداشتن خود را به مخاطبانشان میآموزند. پولینا آرونسون از تجربۀ ده هفتهای دورۀ وصلت با خود و همۀ احساساتی میگوید که در این دوره به سراغش آمده است.
• فرهنگ در ماهیت خود تمامیتخواه است
نظریهپردازان مکتب فرانکفورت فکر میکردند قرار است انقلابی سوسیالیستی در آلمان رخ بدهد، اما در عوض در دام فاشیسمِ حزب نازی افتادند. آنها میخواستند بفهمند چطور این اتفاق ممکن شده است؟ و همین کوششها آنها را به اهمیت منحصربهفرد «فرهنگ» رساند. فرهنگ بود که قدرتِ نقادی و مقاومت مردم را از آنها میگرفت و آرامشان میکرد. حالا، با روی کار آمدنِ ترامپ، شاید موقعیت مناسبی باشد برای توجه دوباره به نقدهای فرهنگی مکتب فرانکفورت.
نقدهای استیگلیتز به نئولیبرالیسم در کتاب جدیدش، خوب اما بیفایده است
حافظۀ جمعی فقط بخشهایی از گذشته را بازنمایی میکند
جوزف استیگلیتز در مصاحبه با استیون لویت از نگاه خاص خود به اقتصاد میگوید
پساز چند دهه پیشرفت، جهان در مبارزه با فقر با ناکامی مواجه شده است