بررسی کتاب «غیور: زندگی و زمانۀ عیسای ناصری» نوشتۀ رضا اصلان
«عیسی علیهِ امپراتوری» میتوانست عنوانِ بهتری برای کتابِ پُرفروش رضا اصلان، غیور، باشد. محافظهکاران از عیسای او شاکیاند، درحالیکه بهنظرمیرسد دانشگاهیانِ باید بیشتر گلهمند باشند؛ کسانی که هرگز مورد توجه قرار نگرفتند. او هیچ حرفی که بهطورشگفتانگیزی تازه باشد ندارد. اما مخاطبِ ویژهای یافته است.
11 دقیقه
تروثاَوت — «عیسی علیهِ امپراتوری» میتوانست عنوانِ بهتری برای این کتابِ پُرفروش باشد. اگر شیطان، طبقِ سنّت، میتواند از کتاب مقدس نقل قول بیاورد و اگر بازیابی و تحلیلِ نسخههای گوناگونِ آنچه بدل به کتاب مقدس شد (آنچه نشد) یک کاروبارِ بزرگِ دانشگاهی است، پس دشوار بتوان انتظارداشت همگان نسخۀ واحدی را بپذیرند. اما رضا اصلان اکنون خود بهنوعی شخصیتِ اول رسانههای اصلی است. او در برنامۀ کالبرت ریپورت۱ حاضر میشود (و چه رسانهای اصلیتر از این؟)؛ دربارۀ موضوعاتِ گوناگون، از ایران (زادگاه وی) گرفته تا بلاهتِ فاکسنیوز در کریسمس دیدگاههایی دارد؛ لاینزگیت۲ حقِ تولید فیلم براساس کتابِ تازۀ وی، غیور، را خریداریکردهاست؛ و بنابر گزارشها، وی درحالِ نوشتنِ مجموعهای تلویزیونی براساس کتاب است. محافظهکاران از عیسای او شاکیاند و انجیلپژوهان باسابقه گلهمند هستند که توجه و پاداشی که اکنون نصیب اصلان شده است هرگز نصیب آنها نشده است.
غیور مرا تحتتأثیر قرار داد. از زمانِ کتابِ دوجلدی و حجیمِ سی. آزبرن وارد۳، پَستِ باستان۴، که در عصرِ زرّین نمایان شد (دقیق بگوییم سالِ ۱۸۸۸) این کتاب رادیکالترین خوانش از تاریخِ مسیحیت بوده است. سی. آزبرنوارد، برادرِ بزرگِ جامعهشناسِ مشهور، فرانکلستر وارد۵ استدلال میکند که مسیحیت «دینِ بردگان» بوده و تودههای رُمیِ بدبخت که تمنّایشان فقط خاکسپاریِ آبرومندانه و آخرتی خوشتر بوده است، آن را برمیگرفتند. این کتابِ قطور به هر فرهیختۀ رادیکالی که کپیای از آن را بهدستآوَرَد (شرکتِ چارلز. ایچ. کر۶ در سال ۱۹۰۷ آن را برای نسلِ تازهای از سوسیالیستها بازچاپ کرد)، نشان میدهد که دین چگونه توسط ثروتمندان و بالاتر از آن، کارگزارانِ امپراتوری اتخاذ شد. در این فرارَوَند، وعدۀ آغازینِ مسیحیت از بُن زیروزبر شد.
تفسیرِ آزبرنوارد نمیتواند بهسادگی این گواه را برتابد که ثروتمندان نیز همراه با فقیران از همان آغاز، مسیحیت را پذیرفتند. اما آیا هیچ حقیقتِ پنهانی در این استدلال وجود ندارد؟ بیش از ۲۰۰۰ سال، بسیاری از مردم اینطور فکرمیکردند. تاحدی بدین دلیل که متون را میتوان بهنحوِ مؤثری علیهِ امپراتوری (و علیهِ بردگی بهمثابۀ تحقیر و بهرهکشی، [یعنی] کارکردِ متعاقبِ بردگی) خوانشکرد. غولِ علمی ـ تخیلی، فیلیپ کی. دیک۷، که بیشتر عارف است تا رادیکال، در رمانِ آخرِعمری و بسیارعجیبش، والیس۸ (۱۹۸۱)، بیاساسبودنِ این شیوه را آشکار میکند: «امپراتوری، نهادِ اختلال، تدوینِ اختلال است؛ دیوانه است و دیوانگیاش را با خشونت بر ما تحمیل میکند؛ زیرا ماهیتِ آن ماهیتِ خشنی است». وی تا اینجا پیش میرود که، یأسآلودتر از پیش، بگوید «هر که تکّهای از امپراتوری را بشکَنَد، امپراتوری خواهد شد؛ مانندِ ویروس تکثیر میشود و صورتش را بر دشمنانش نیز تحمیل میکند» و آنان را به بخشی از خویش بدل میسازد. اگر این شبیهِ ماجرای استعمارزداییای است که به نواستعمارگری بدل میشود، با ملاحظۀ آفریقای جنوبی بهعنوانِ دراماتیکترین نمونه از بسیاری نمونههای دردناک، پس دیک (که مدعی است این حکمت را از نوعی پیامِ میانکهکشانی دریافته است) نمیتواند خیلی برخطا باشد.
چرا اصلان، و بهتر بگوییم، چرا الان؟ کتابهای پرفروش تاریخ و زمینههای خودشان را دارند. مثلاً بیلی گراهام۹ هم، که بالاخره دارد به شهرت میرسد، علیرغم موعظههای ادبیِ خوابآورش، بهندرت از صدر جدول فروش فاصله میگیرد. مردم در دورهای کلیسازُداییشده در جستوجویِ جایگزین هستند (فرشتهای، کسی؟) و کسانی که هنوز کلیساییاند هم با احساس فوریت بهدنبالِ راهی برای بازگرداندنِ مردم به کلیسا هستند؛ در دورهای که مرتجعترین پاپ از دورۀ همدستی با فاشیستها جایش را داده است به احتمالاً پیشروترین پاپ تاکنون، باید گفت که دیگر در چنین دوران تاریخیای، تجدیدِ عهدی رادیکال با «عظیمترین داستانی که تابحال گفته شده» را دشوار بتوان شگفتی بهحسابآورد.
خودِ اصلان آدم جذابی است. در کودکی به مسیحیت گرویده است، از آن مرکزِ مهمِ عصرِ جدید، سانتا باربارا، دکتری گرفته است و استعدادِ شگرفی در عامهپسندکردنِ ایدهها دارد. اما وی خوانندۀ جدیای هم هست، پیگیرِ نوشتههای دانشگاهیِ دور و نزدیک است. بخشهای «یادداشتها» و «کتابشناسی» بیش از ۶۰ صفحه از غیور را اشغال میکنند و همهجور اطلاعات و تفاسیرِ کهنهتر و تازهتر را نقل میکند. او از ما میخواهد باورش کنیم، اما گفتوگو آشکارا از آن دسته گفتوگوهایی است که از تمنایِ ویژه و متدوالِ باورپذیری عاریاند. اصلان برای ۲۰ سال یا در همین حدود، این موضوع را با شورِ فزاینده پژوهیده و پیگرفته است. او هیچ حرفی که بهطورشگفتانگیزی تازه باشد ندارد. اما مخاطبِ تازهای یافته است و ارزشِ عظیمِ اثر وی برای من، بررسی عیسای زنده و واقعی در پسزمینۀ زادگاهش، روستایِ دورافتادۀ ناصره است (اصلان تولد در اصطبلی در «بیتاللحم» را هم یکی از متعدد افسانههایی میشمارد که برای تحققِ فرارسیدنِ مسیحِ بسیارمنتظَر ضروری بود). در این «آبادیِ بادگیر» در «حومۀ خشن و پرتافتادۀ جلیله» حتی چوبِ کافی برای کارِ یک نجار وجود نداشته است. ساختارِ زمختِ گِل و خشتْ مهارتهای ساختمانیِ متفاوتی را میطلبید. اما داستانِ بزرگتر و اصلی اینجا است: تا شهری شکوهمند و درحالِ ساخت، سفوریس۱۰، با خیابانهای سنگفرش، حمامهای عمومیِ شیک (که آبراهها وجودشان را ممکن کردهاند)، خانههای بزرگ با موزاییکهای جذاب و آمفیتئاتری رُمی با ۴۵۰۰ صندلی! پیاده راهی نبود. چرا من در اینباره در کلاسِ تعلیماتِ دینی چیزی نشنیده بودم؟ چهبسا شما هم بپرسید.
خب خانوادۀ عیسی مسیح نیز، پیش از فوتِ زودهنگامش، در پاسخ به تقاضا برای کارگر به شهر رفتند تا کار کنند. البته ایشان دردناکانه تحتِ استثمار بودند و اگر فرضِ دهقانی که بهپشتیبانی بخشی از طبقۀ کارگران شورش میکند خیلی معتبر بهنظر نمیرسد، پس تاریخِ مدرن نیز چونان تاریخِ باستان باید با تصادفات محض درهمآشفته باشد. این ناحیه امواجِ دامنهداری از نیمهشورشها و سرکوبهای خونبار را بهخود دیده بود؛ مسیحها، مدعیانی که خود گواه خود بودند، در اینجا و آنجا بودند و بهمحضِ این که رُمیها میتوانستند دستشان را به قربانی برسانند، قربانی شهید محسوب میشد. گاهی انقلابیون نگهبانانِ اسلحهخانۀ شاهنشاهی را فرامیگرفتند و مسلحشده، خانههای ثروتمندان را میسوزاندند و یا غارت میکردند و بدینسان دقدلیشان را بر سرِ اشرافسالاری خداسالارِ یهودی که در اثر همدستی با رم نفرینشده بود خالی میکردند. بهخاطرِ همین خشمانگیزیها بود که در سالِ چهارم ق. م، رمیها شهر را سوزاندند و با خاک یکسان کردند، مردان را کُشتند و زنان و کودکان را چونان برده فروختند. درواقع، این بازسازی سفوریس بود که خانوادۀ عیسی را برای کار به آنجا کشانده بود و اگرچه عیسی در شورش شرکت نجسته بود، اما بیتردید دربارهاش بسیار شنیده بود.
بخشِ زیادی از غیور، به ارائۀ جزئیاتی دربارۀ حاکمانِ رمی میپردازد؛ برخی بد بودند و بقیه بدتر. محاصرۀ قلعه ـ شهرِ مسادا۱۱ که از اورشلیم دور نبود اهمیتِ ویژهای دارد؛ چون امپراتور وسپاسیان۱۲ امر کرده بود که در خلال آن، باید یکبار برای همیشه طغیانِ یهودیان پایان داده شود. مردم در حصر از گرسنگی میمُردند و آنگاه رمیها چیزی شبیهِ بمبِاتمیِ باستان (درواقع، دِژکوب عظیمی برای فروخواباندن دیوارها) بهکارگرفتند. اگر هم کسی در شهر هنوز زنده مانده بود، او را از دمِ تیغ گذراندند؛ همه را بهجز همان مسیحِ ناکام (و بهدامافتاده) که به رم فرستاده شد. همۀ سندها و گنجینههای دینی هم سوزانده یا غارت شد تا ثابت شود خدای یهودی توسطِ خدایانِ نیرومندترِ رمی ویران شده است. اما اینها همه هنوز مقدماتِ چیزی دراماتیکتر را فراهم میآورد.
از دیگر جاذبههای کتابِ اصلان پرتوِ نوری است که بر فرهنگِ عامی شهرها، در دورهای که میتوان «روزگارِ عهدِ جدید» نامیدش، میافکنَد. در سرتاسرِ مستعمرهنشینِ یهودی، نسخۀ باستانی معرکهگیران مردم را بهکار میگرفتند، گاه با تردستیهایی به سبکِ شفادادنِ ناگهانی دستوپاهای مصدوم، بیناگرداندنِ کور و خیلی دیر به دیر (چون باید خیلی خیلی متقاعدکننده بهنظربرسد) به زندگی بازگرداندنِ مُرده. این همان سرگرمی خیابانی است که تا پیش از رادیو و فیلمها، برای زندگی مدرن هم آشنا بود و از بینندگان و مغازهداران و ولگردهای شهری رفعِ بیکاری و ملال میکرد. وقتی به سال ۱۹۱۰ بازگردیم، میبینیم که سخنران ِخیابانیِ سوسیالیست و کجوکولهای که با سخنوری، با درهمآمیختنِ فُحشها و جُکها، مردم را به دور خود جمع میکند (و با تبلیغاتچیها رقابت میکند) خیلی از خطیبانِ عمومیِ سیاسیاندیشِ روزگارِ عیسی دور نیست.
چرا گشتن و پرسهزدنِ عیسی از زمانِ یافتنِ نخستین حواریهایش درمیانِ ماهیگیرانِ جلیله تا سوار بر الاغ واردشدنش به شهرِ مقدس تا دستگیری، شکنجه، و تصلیبش شگفتانگیز باشد؟ اصلان به ما میگوید که «یاغیها»ی آن روزگار، احتمالاً همان انقلابیهای سیاسی بودند و آنقدر از ایشان به صلیب کشیده شده بودند که برخی مراجعِ رمی که از همهجاییشدنِ اعمالِ وحشیانه مشمئز شدهبودند، به پاککردنِ کارهای کثیفِ امپراتور پرداختند. بدونِ بازگشتِ عیسی به زندگی، مسیحیتی درکار نمیبود. با توجه به این نکته، زندگی او [بدونِ بازگشتش پس از مرگ] میتوانست بهسادگی زندگیای درکنارِ دیگرشورشیهای آندوره بهحساب آید.
عنوانِ «غیور» ادایِ احترامی است به سنتِ یهودی موجود و نیز ادای احترامی است به فرقۀ نامرتبطِ غیوران (اما چطور چیزی میتواند نامرتبط باشد؟)، فرقهای از غیوران به پاخاستند و در خونِ خود غلتیدند. عیسی در میان غیوران عالمی بود، چالشگرِ کهانتِ رسمی، کسی که اعمالش در معبد بدتر از اعمالِ صرافان بود. او هر آنچه را که انجام داد و امید داشت انجام دهد، در پرتوِ این چالشگری میدید. خانوادۀ گستردۀ عیسی احتمالاً تمامی امور دینی را در ناصره و ناحیههای اطراف، چنانکه ظاهراً از ابتدا هم اینطور بوده، اداره میکردند، اما این پُل بود، خوشا به سعادتش، که به رم تبعید شد تا حیرتانگیزترین فریبِ تاریخِ جهانی ـ دینی را بهبار آوَرَد. او با متقاعدکردنِ طبقاتِ بالا و پایینِ جامعه به پیروی از این ایمانِ تازه، امور را بهگونهای ترتیب داد که امپراتوری مسیحیت را در خود فروبلعد. در این فرارَوند، عیسی بدل به «مسیح» یا همان «مسیح موعود» شد؛ برگزیدۀ خدا از نوع رومی و ناآشنا برای یهودیان. اگر این مدعا کاملاً منصفانه نباشد، و پُل درواقع صرفاً در پی حملۀ معنوی ملایمتری به امپراتوری بوده است، شواهد حاکی از آن است که این قصد درمیانِ حواریونش به فراموشی سپرده شد؛ حواریونی که با رم از در آشتی درآمدند و بخش عمدهای از مطالبی را که بهعنوان قطعات وی در کتاب مقدس شناخته میشوند، درواقع آنان نوشتند.
سرانجام بهنحوی به سی. آزبرنوارد و پست باستان بازگشتهایم. آنچه بهعنوان شورش آغاز شد، سرانجام به ایدئولوژی نامادیباوری بدل شد. حیاتِ پس از مرگ، و مانندِ اینها (منتقدان آن را «کیشِ مرگ» مینامند که استدلالِ خوبی برای اِعمالِ آن ازسویِ زورمندان بهدست میدهد). اینکه چنین انجیلی نمیتوانست باقیبماند شاهدی است بر سودمندبودنِ متنها و سنتها در بسیاری زمانها و مکانهای دیگر. حضورِ فراگیرِ دانشجویانِ الهیات در بسیاری از جایگاههای شغلیِ شهری (طغیانِ ویسکانسین علیه اسکاتواکرِ۱۳ حاکم هیرودِ عصرِ ما را بهخاطر آورید) چیزی برای گفتن به ما دارد، اگر خوب گوش کنیم.
اطلاعات کتابشناختی:
اصلان، رضا، غیور: زندگی و زمانۀ عیسای ناصری، انتشارات ساقی، ۲۰۱۳
Aslan, Reza. Zealot: The Life and Times of Jesus of Nazareth. Saqi, 2013
پینوشتها:
[۱] The Colbert Report
[۲] Lionsgate
[۳] C. Osborne Ward’s
[۴] Ancient Lowly
[۵] Frank Lester Ward
[۶] Charles H. Kerr
[۷] Philip K. Dick
[۸] Valis
[۹] Billy Graham
[۱۰] Sepphoris
[۱۱] Masada
[۱۲] Emperor Vespasian
[۱۳] Scott Walker