روبانها و مچبندهای سلامت و نیکوکاری چگونه کنش سیاسی را از بین میبرند؟
در «فرهنگ روبانی» مردم روبانهای آگاهی از بیماری و مچبندهای نیکوکاری میبندند. درحالیکه دانش چندانی دربارۀ آن ندارند. آنها روبانها را بر مبنای همخوانی با لباسشان انتخاب میکنند. اما ماجرا به اینجا ختم نمیشود زیرا این مد پیامدهای ناخواستهای دارد: نفی کنش سیاسی، نابودی حوزۀ عمومی و نادیدهگرفتن وجه جمعی سیاست.
اسپایکد — مفهومی وجود دارد به نام «قانون پیامدهای ناخواسته۱» که رابرت مرتونِ۲ جامعهشناس آن را ترویج داده است. البته همه میدانیم که پیامدهای ناخواسته ممکن است مثبت هم باشند؛ اما این اصطلاح بیشتر به عواقب منفیِ پیشبینینشدهای ارجاع دارد که از کارهایمان حاصل میشود. مطابق این قانون، گاهی کسانی که بهترین نیت را دارند، بیشترین آسیب را میرسانند! با اندیشهای در این باب، میتوان فهمید که کمپینهای «آگاهیبخشی۳» نیز میتوانند چنین نتیجهای داشته باشند.
هدف ایندست کمپینها که روشنگرانه به نظر میرسند، معمولاً افزایش آگاهی ما دربارۀ یک سری امور و همچنین جمعآوری کمکهای مالی برای اهداف خاص است. منتها این کمپینها هرگز روشنگرانه یا حتی خیرخواهانه نیستند؛ بلکه ابعاد منفی زیادی در این مُد تازه، یعنی افزایش سطح آگاهی وجود دارد.
اول اینکه پیامهای افزایش سطح آگاهی را در همهجا میتوان دید. نگاهی گذرا به تقویم پروژۀ بریتانیا۴ دربارۀ برنامههای افزایش سطح آگاهی نشان میدهد که تنها در مارس ۲۰۱۵ چندین برنامۀ اینچنینی برگزار میگردد: «هفتۀ آگاهی ذهنی»، «هفتۀ جهانی بیماری آبسیاه» و «روز جهانی کلیه». در ماههای بعد هم آگاهی ما دربارۀ بسیاری مسائل همچون کودکآزاری، مصرف الکل، بدرفتاری در خانه، بیماری قلبی، سرطان، استرس و چندین مشکل ذهنی دیگر افزایش مییابد. با نگاهی به این فهرستها اینگونه به نظر میرسد که امروزه مشکل اصلی پیشِ روی بشریت، ناآگاهی است. مفسری بهطعنه مینویسد که «اگر چیزی مهمتر از افزایش سطح آگاهی وجود داشته باشد»، او از آن آگاهی ندارد!
به نظر میرسد این کمپینها نهتنها به ما کمکی نمیکنند تا با مشکلات جامعه دستوپنجه نرم کنیم؛ بلکه فقط پریشانی ما را افزایش داده و مردم را با پیامهای بیپایان و سردرگمکننده بمباران میکنند. این پیامها به ما میگویند که در معرض خطرات بیشمار هستیم. این اثرات منفی، ریشه در مشکل سیاسی عمیقتری دارد. معمولاً کمپینهای آگاهیبخشی، نوعی کنش سیاسی به شمار میروند. برگزارکنندگان این برنامهها میگویند که مردم با افزایش سطح آگاهیشان میتوانند کنترل بیشتری بر زندگی خود داشته باشند. این در حالی است که در اکثر موارد، اینگونه کمپینها سبکزندگی و روابط ما را هدف قرار میدهند؛ نه هرگونه طرح وسیعتر سیاسی را. پیشتر در مطلبی در پایگاه اسپایکد۵ گفته بودم که مفهوم توانمندسازی شخصی۶، بیشتر برای این است که مردم به سمت حاکمیت دولت۷ کشیده شوند. این، امری است که آنان کنترل معنادار چندانی بر آن ندارند.
درواقع شوق کنونی برای «آگاهیبخشی»، نشانۀ نفی کنش سیاسی و قراردادن نوعی اخلاقآموزیِ بالا به پایین و درمانی به جای آن است. برخی کنشگران معتقدند که امروزه افزایش سطح آگاهی، مشابه کنشهای سیاسی آگاهیبخشی۸ در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ است. از نظر بسیاری از چپگرایانِ دهۀ ۱۹۶۰، مشکلات از آنجا نشأت میگرفت که تودهها، برخلاف خود آنان، از «آگاهی کاذب۹» رنج میبرند. این باعث میشود که نتوانند متوجه ستمی شوند که به آنها میشود. امروزه نیز برگزارکنندگان کمپینها، ناآگاهی را مشکلی میدانند که تودهها را محکوم به بیماری و ناامیدی میکند. در هر دو مورد، تمایز اخلاقی روشنی وجود دارد: در مورد اول، تمایز بین افراد دارای آگاهی راستین و افراد دارای آگاهی کاذب؛ در مورد دوم بین افراد آگاه و ناآگاه.
در اینگونه رویکردهای بالا به پایین به مسائل اجتماعی و سیاسی، وجه جمعی سیاست نادیده گرفته میشود. بله، افراد دیدگاههایی دارند که به نظرشان درست است. این طبیعتاً باعث میشود دیدگاههای مخالف را نادرست بدانند. اما آگاهی سیاسی از طریق فرایند کشمکش، بحث و اندیشه شکل میگیرد. «حقیقتگوییِ» بالا به پایین اصلاً جایگزین خوبی برای این فرایند نیست.
منتها یک تفاوت اصلی بین آگاهیبخشان دهۀ ۱۹۶۰ و افزایشدهندگان امروزیِ سطح آگاهی وجود دارد. حداقل این است که کنشگرانِ دهه ۱۹۶۰ هدف خود را ترویج پیامی خاص میدانستند؛ اما کنشگران امروزی بیشتر میخواهند آگاهی خود را (با مچبند و روبان) به رخ بکشند؛ نه اینکه آن را ترویج دهند.
سارا مور۱۰ تحلیلی ارزنده در باب «فرهنگ روبانی» انجام میدهد. این مفهوم مربوط به مُدی است که بر اساس آن، مردم روبانهای آگاهی و مچبندهای نیکوکاری میبندند. وی در تحلیل خود خاطرنشان میکند که بسیاری از کسانی که مچبند و روبان میبندند، در مورد نیکوکاری، بیماری یا مسئلهای که روبانشان نماد آن است، دانش چندانی ندارند. او یادآور میشود که افراد بسیاری، روبانشان را بر مبنای همخوانی آن با لباس آن روزشان انتخاب میکنند.
مور در ادامه اذعان میکند که بستن روبان یا مچبند نشاندهندۀ این است که فرد در حالت خودآگاهی است؛ نه آگاهی از هدف یا مسئلهای خاص. بهعبارتدیگر، چیزی که به خورد عموم میدهند، خودنمایی است: اینکه بگویند من «آگاه» هستم. پس بدینصورت، نشاندادن آگاهی، تبدیل به روشی میشود برای ابراز وجود که عاری از هرگونه نظرگاه سیاسی یا چارچوبِ داوری است. این امر بهخصوص دربارۀ روبانهایی صادق است که نهضتهای مربوط به سلامت را ترویج میدهند. اینگونه روبانها نشان میدهند که فرد، با آگاهی از خطراتی که برای سلامتش تهدیدکنندهاند، میکوشد تا از آنها اجتناب کند. پس افزایش آگاهی در این معنا به بقای خویشتن تبدیل میشود. این یعنی مِیلی به جلوگیری از مرگ، نه تصدیق زندگی و گزینههای سیاسی آن.
فرقۀ آگاهیبخشی، هرگز خیرخواهانه نیست و تأثیری زیانبار و آشکار دارد. برای مبارزه با این مد مخرب و برای احیای حوزۀ عمومی و سیاسی باید آگاهی خود را از خطرات افزایش سطح آگاهی، بیشتر کنیم.
پینوشتها:
* کن مکلاکلین دانشیار دانشگاه متروپولیتن منچسترِ انگلیس است. کتاب اخیر او را انتشارات راتلج با عنوان بقای هویت: آسیبپذیری و روانشناسی بازشناخت منتشر کرده است.
[۱] The law of unintended consequences
[۲] Robert Merton
[۳] Awareness raising campaigns
[۴] Project Britain’s calendar
[۵] spiked
[۶] Personal empowerment
[۷] State governance
[۸] Consciousness-raising
[۹] False consciousness
[۱۰] Sarah Moore
کنوانسیون نسلکشی گویا طوری طراحی شده است که فقط هولوکاست را مصداق این جنایت بداند
آمریکا بعد از یازده سپتامبر خط قرمزی را شکست که دنیا را به جای متفاوتی تبدیل کرد
چطور جامعۀ اسرائیل با جنایتهای ارتش خود در غزه و لبنان کنار میآید؟
تمجید آشکار از دیکتاتورها مشخصۀ اصلی راستگرایان آمریکاست