♦ برای مطالعۀ هر یک از مطالب این پرونده، بر روی تیتر آنها کلیک کنید.
ماجرای تدریس یک داستان
• اورهان پاموک: گاهی تدریس یک رمان، حسی دارد شبیهِ خیانت به ادبیات
پاموک از تجربۀ رماننویسی سخن میگوید که از قضای روزگار در جایگاه استادی ادبیات قرار گرفته است
در سال ۱۹۵۷، ولادیمیر ناباکوف برای کرسی استادی ادبیات روسی در دانشگاه هاروارد پیشنهاد شده بود. اما رومن یاکوبسن، زبانشناسِ مشهور، از جملۀ مخالفین این تصمیم بود. او به همکارانش گفت «اگر قرار است ادبیات روسی را نویسندگان بزرگ روس تدریس کنند، پس فیلها را هم بیاوریم تا در دانشکدۀ جانورشناسی درس بدهند.» اورهان پاموک که هم رماننویس است و هم استاد ادبیات، از تفاوتهای فیلبودن و استاددانشگاهبودن نوشته است.
انسانیت با داستان نجات پیدا میکند
• الیف شافاک از فایدۀ رمان در عصر خشم و وحشت میگوید
رمانها سؤال مهمی از ما میپرسند: آیا تاکنون ماجرا را از چشم دیگران دیدهای؟
الیف شافاک در فرانسه به دنیا آمد و، پس از طلاق والدینش، همراه مادر به خانۀ مادربزرگش در ترکیه بازگشت. تجربۀ خیابانهای شلوغ فرانسه و همزمان کوچههای آرام و متدین ترکیه در آن سالها آشوبی در الیف به پا کرد. او گرچه از دل غربت به وطن خود بازگشته بود، اما همچنان احساس میکرد بیخانمان است. تا اینکه در همان ایام کودکی خانۀ اصلیاش را در «قصهها» پیدا کرد: قصهها جاییاند که میتوان به سکوت گوش داد و حکمت را پیدا کرد.
داستان برای پول
• پول در ازای کلمه؛ تاریخچۀ مختصرِ نوشتن برای پول
اگر پول همهچیز را میآلاید، چرا نتواند نوشتن را نیز بیالاید؟
بارها به ما گفتهاند که نویسندگیِ خوب زادۀ عشق است نه آز. اما این تصویرِ رمانتیک از نویسندهای که، بیچشمداشت به پول، سخت کار میکند داستانی بیش نیست، داستانی که ریشههای آن به چند هزاره قبلتر بازمیگردد و امروز نیز با اثرات آن درگیریم. اگر پولْ همهچیز را میآلاید، چرا نتواند نوشتن را نیز بیالاید؟ داستان شاعر یونانی، سیمونیدس، نخستین نویسندهای که برای هر کلمه پول طلبید، نشان میدهد که چگونه کلمه و پول از آنچه به نظر میرسد نزدیکترند.
در داستان میتوان رستگار شد
• شاید نوشتن، هزاران مردۀ متحرک را دوباره زنده کند
اگر کتابی وجود داشته باشد که همه چیز را نوشته باشد، دیگر چیزی برای نوشتن باقی نمیماند
مدرنیته دستگاهی نسخهبردار است. امروز که نرمافزارها دارند همه چیز را در جهان مینویسند و آرشیو میکنند این دستگاهِ عظیمِ نسخهبردار را بهتر میفهمیم. اما وقتی همهچیز را نرمافزارها مینویسند، آیا دیگر کاری باقی میماند که نویسنده بتواند انجام دهد؟ شاید تنها راهِ رستگاری از این مهلکه هم «نوشتن» باشد.
چگونه داستان بنویسیم؟
• هر چه سریعتر اشتباه کن
در فرآیندهای خلاقانه، اشتباهاتِ جزیی ضروری هستند، پس باید مستقیم به سراغشان رفت و انجامشان داد
هر هفته، ایدۀ چند داستان به ذهنمان میآید که، به خیال خودمان، اگر نوشته شوند بازار کتاب زیر و رو خواهد شد. اما وقتی دست به قلم میبریم، گویا از گردن به بالا فلج میشویم و بوی شکست فضا را پر میکند. هیوگو لیندگرن، یکی از ویراستاران قدیمی نیویورکتایمز، میگوید تجربههای نویسندگیاش حاکی از آناند که این لحظههای شکست دقیقاً همان لحظاتی است که نباید قلم را زمین گذاشت. به عقیدۀ او برای خلق اثری خارقالعاده چارهای از شکستخوردن نیست.
داستاننویسی با طعم بچهداری
• اگر میخواهی نویسندۀ خوبی شوی، بچهدار نشو
نویسندگان در طول عمرشان باید فقط به نوشتن تعهد داشته باشند، اما بچههایشان چه میشوند؟
اکثر آدمهایی که دستشان به نوشتن میرود، ایدههایی به ذهنشان میآید که، اگر کتاب شوند، بازار نشر را میلرزانند. اما یک سدّ غولآسا پیش پای این افراد است: فرزندانشان. بههمیندلیل، یک نویسندۀ بزرگ به مایکل شیبن گفت «بچهدار نشو. هر کدام از فرزندانت، جای یکی از کتابهایی خواهند بود که هرگز چاپ نکردهای». حالا شیبن چهار فرزند دارد و توضیح می دهد که، با نادیدهگرفتن این نصیحت، چه از دست داده و چه به دست آورده.
داستانِ خودت را تعریف کن
• داستانهایی که دربارۀ خودمان تعریف میکنیم
بیشتر ما در گروههایی زندگی میکنیم که طرز فکرشان با ما مشابه باشد و شیوۀ زندگیمان را تأیید کند
داستانهایی که آدمها دربارۀ خودشان تعریف میکنند، با هم فرق دارد. بعضیها دوست دارند مداوم از موفقیتهایشان حرف بزنند، بعضیها همیشه از ناکامیهایشان میگویند، بعضی اتفاقات خندهدار و برخی مصیبتها و مشکلاتشان را دستمایۀ داستانهایشان میکنند. بههرحال، این داستانها چیزهایی برای گفتن دارند، نهفقط برای دیگران، بلکه اغلب برای خودمان. بههمین دلیل است که اگر به داستانهای خودمان فکر کنیم، تصویر صاف و سادهای که خودمان و دیگران داریم، تغییر میکند.
به خانه برگرد، به داستان
• غرق شدن در کتابها چه بر سر مغزتان میآورد؟
آناکارنینا خودش را پرتاب میکند جلوی قطار، و همراه با او شما هم همینکار را میکنید
هرکس میخواهد ما را به کتابخواندن ترغیب کند، معمولاً چند حرف کلیشهای برای گفتن دارد: کتاب دیدت را وسیع میکند یا تجربۀ دیگران را در اختیارت میگذارد. اما واقعیت این است که این حرفها فایدهای ندارد، مگر آنکه یکبار، هنگام خواندن یک کتاب، آن صاعقه به عمق جانتان بنشیند. صاعقهای که باعث میشود با شخصیت کتابی که میخوانید، گریه کنید، بخندید یا خشمگین شوید. مطالعات عصبشناختی جدید یافتههای شگفتآوری را دربارۀ حالات مغزی ما هنگام خواندنِ عمیقِ یک کتاب کشف کردهاند.
داستانِ ندیدهها
• چطور دربارۀ جاهایی که هرگز نرفتهایم حرف بزنیم؟
پییر بایار میگوید در حرفزدن از سفر همیشه داستانپردازی و تخیل جای مهمی دارد
مارکو پولو مشهورترین جهانگردِ تاریخ است. شرح شگفتآور سفرهای او به چین و ماچین برای قرنها در ذهن و زبان غربیان زنده بود. اما واقعیت آن است که احتمالاً او هیچگاه از مرزهای قسطنطنیه جلوتر نرفته است. راستش را بخواهید، شاید اصلاً از ونیز هم بیرون نیامده باشد. درواقع این قدرت تخیل و هنر روایتگری اوست که سفرنامۀ او را اینقدر پرآوازه کرده است. اما نکته اینجاست که هیچ سفرنامهای خالی از داستان نیست.
روایتِ داستان
• اکثر ما تصمیم خودمان را از قبل گرفتهایم
تنها دو نوع قصه در کل جهان وجود دارد: قهرمانی که به سفر میرود و غریبهای که به شهر میآید
اغلبِ ما تصمیم خودمان را از پیش گرفتهایم، آن هم نه در سایۀ واقعیتها بلکه از طریق ساختن یا توجه به روایتها و داستانهای کلیشهای. روایتهایی که اتفاقات، افراد و خیلی چیزهای دیگر را به تقسیمبندیهایی ساده و کلیشهای تقلیل میدهند. گویی برای کسانی که اسیرِ جریانِ داستانها شدهاند واقعیتها یا فقدانشان اهمیت کمی دارد. در جهانِ متحولشدۀ اینترنت، که اخبار دروغین در رسانههای اجتماعی شناور است، تمرکز صِرف بر بررسی واقعیتها رویکردی سادهلوحانه است؛ باید روایتها را نیز بازنگری کنیم.
عشق به داستان
• میل غریزی ما به داستان گمراهمان میکند
علاقه به داستانسرایی از کجا نشئت گرفته است؟
آیا تابحال با گوش کردن به موسیقی از خودتان پرسیدهاید چطور به اینجا رسیدم؟ ما برای توضیح همه چیز، از ورزش گرفته تا موسیقی، از داستان استفاده میکنیم. این علاقه به داستانسرایی از کجا نشئت گرفته است؟ پرسش از «چیستی داستان» سؤالی پیچیده است که تاریخی طولانی دارد. اما آیا تمایل بشر به داستانسرایی خطری نیز در پی دارد؟
داستان در بستر مرگ
• نویسندگان بزرگ چطور با مرگ زندگی کردند؟
حتی نویسندۀ خداناباوری مثل سوزان سانتاگ در روزهای آخر عمر خود دعا میخواند
کیتی رویف، نویسندۀ کتاب ساعت بنفش: نویسندگان بزرگ در پایان، اولینبار در دوازده سالگی تا پای مرگ رفت. او در طول ذاتالریۀ علاجناپذیرش، به خواندن دربارۀ نسلکشیهای تاریخ روی آورد. گویا خواندن دربارۀ مرگ دیگران باعث میشد تا وحشتش از مرگ تسلی بیابد. این دغدغه تا امروز با او مانده و در آخرین کتابش دوباره ظاهر شده است. کتابی دربارۀ چگونگی مواجهۀ نویسندگانی مثل ویرجینیا وولف، جان آپدایک، سوزان سانتاگ، زیگموند فروید و دیگران با مرگ.
مردن درون داستان
• هنر مردن
فرهنگِ منکر مرگ مانع رسیدن به مرگ شایسته است
فرهنگ انکار مرگ افرادی را پرورش میدهد که برای مرگ آماده نیستند؛ افرادی که دلباختگیشان به جوانی و سلامتی باعث میشود در مواجهۀ با بیماری و کهنسالی پر از دلهره، افسردگی وناامیدی شوند. اما بهتازگی نویسندگانی خوشبین به مرگ تلاش میکنند هراسمان از مرگ را کمتر کنند. شاید اگر بخواهیم «مرگ خوب» را همچون بخشی از «زندگی خوب» جانی تازه دهیم، لازم باشد به جایگاه مرگ در داستانهایی که دربارۀ خود میگوییم بیشتر بیندیشیم.
داستان عاشقانه
• رمان عاشقانه راهی مطمئن برای نابودکردن عشق است
آنچه نیاز داریم، داستانهایی عاشقانه است که در عینحال، غیررمانتیک هم باشد
اگر در زندگیتان عاشق شده باشید، بیتردید این جملۀ خفتبار را بارها از پدر و مادر یا دوستانتان شنیدهاید که «عشق و عاشقی مال تو کتابها و فیلمهاست». آلن دوباتن، معتقد است این جمله خالی از حقیقت نیست. در واقع، بسیاری از رمانها و فیلمهایی که به مسئلۀ روابط عاشقانه پرداختهاند، از بسیاری از مهمترین جوانب زندگی غفلت کردهاند: از کار، خستگی، بچهها، روزمرگی و…
تجاوزی بهخاطر داستان
• فرهنگ عامهپسند تجاوز را رمانتیزه میکند
در داستانها و فیلمهای عامهپسند بسیاری از عشقهای پرشور با تجربۀ آزار یا تجاوز آغاز میشود
موج اتهامات جنسیای که این ماهها علیه بسیاری از سلبریتیها به راه افتاده، خیلیها را در بهت و حیرت فرو برده است. اما اگر این تجاوزها نوعی تلاش برای محققکردنِ آموزههای داستانهای عشقی عامهپسند در واقعیت باشند چه؟ هر کدام از ما نمونههای فراوانی در ذهن داریم از مردانی که در برابر جواب منفی زنی که دوستش دارند، دیوانهبازی درمیآورند، اصرار میورزند و بالاخره محبوبشان را به دست میآورند. شاید فرهنگ تجاوز از همین دلباختگیها شروع شده باشد.
ایموجیهایی که جای داستان را میگیرند
• شکلکها، داستانهای مصور و آیندۀ رمان
با گسترش بیسابقۀ گوشیهای هوشمند، شکلکها به بخشی مهم از ارتباط ما با دیگران تبدیل شدهاند
ما روزانه در گوشیهای همراه و شبکههای اجتماعی رنگارنگ صدها پیام برای همدیگر میفرستیم، اگر کسی این پیامها را چاپ کند و آنها را پنجاه سال عقب ببرد و به دیگران نشان دهد، حتماً از او خواهند پرسید این شکلکها دیگر چیست؟ اما اگر همین پیامها را به پنجاه سال آینده ببریم، شاید از ما بپرسند این حروفِ الفبایی مزاحم چیستند؟ در واقع، ما همین الان هم کتابهایی داریم که فقط با ایموجی روایت میشوند.
پزشکهایی که داستان میخوانند
• رنج تو نامی دارد
توصیف درد، به روشنترین شکل، تمایل ما را به استعارهسازی از تجربه نشان میدهد
هنر داستانگویی و آشنایی با ادبیات به پزشک کمک میکند تا برای تبیین بیماری استعارهای را برگزیند که بیشترین کمک را به بیمار میکند. پیش از این نیز فروید گفته بود نوع واژگانی که پزشک انتخاب میکند بر درک و رویارویی افراد با بیماری تأثیر دارد. با این اوصاف کار یک پزشک واقعاً چیست؟ جز اینکه داستان بیمار را تشخیص دهد و بگوید «رنج تو نامی دارد».
داستانهای فلسفی
• فیلسوفان همیشه داستان گفتهاند، اما از نوعی دیگر
فلسفهورزی انسانها نه با استدلال عقلانی، بلکه با قطعهای ادبی شروع میشود
در سنت دانشگاهیِ عصر ما، آنچه میخواهد فلسفه را از هر دانش دیگری جدا کند استدلال عقلانی است. اما وقتی به آثار بزرگترین فیلسوفان جهان سرک میکشیم، چیز دیگری فاش میشود: فلسفه از اساس به شعر و داستان آمیخته شده، تاحدی که گاه نمیتوان فرق فیلسوف و شاعر را فهمید: «تمثیل غار» افلاطون قصهای خیالی است، و داستان «ابراهیم نبی» جان کلامِ فلسفۀ کیرکگور محسوب میشود. از سوی دیگر، واقعاً چه کسی میگوید اشعار شاعرانی همچون دانته و گوته ربطی به فلسفه ندارند؟
فیلسوفهای داستاننویس
• وقتی فیلسوفها هوس رماننویسی میکنند
بعضی از متفکران، برای بیان اندیشههای خود، از تکنیکهای تخیل و خلاقیت در رمان و داستان بهره گرفتهاند
بعضیها میگویند خواندن کتابِ فلسفیْ کار هرکسی نیست. بسیاری از این کتابها برای خوانندۀ معمولی متنهایی است با مضامین انتزاعی و واژههای پرطمقراق، حالآنکه خیلی از متفکران، از مارکس گرفته تا آدورنو، برای بیان و شرح ایدههای فلسفی خود، از تکنیکهای تخیل و خلاقیت در رمان و داستان بهره گرفتهاند و آثار درخشانی خلق کردهاند. بسیاری از کتابها، مثل پدیدارشناسی روح هگل و چنین گفت زرتشت نیچه، که شنیدن نام آنها هم ترسناک است، در واقع رمانهایی فلسفی هستند.
داستانهای برگزیده
• رمانهایی که درخور جایزۀ منبوکر بودند
نامزدهای نهایی جایزۀ منبوکر از ماجرای شکلگیری رمانشان میگویند
چندی پیش پل بیتی برای رمان فروشِ کامل برندۀ جایزۀ «منبوکر» ۲۰۱۶ شد. اما او در این مسیر تنها نبود و با پنج نویسندۀ دیگر رقابتی تنگاتنگ داشت. مادلین تین، دیوید سالای، دبورا لوی، گرِیم مکری برنت و آتوسا مشفق نویسندگانی هستند که بههمراه بیتی نامزدهای نهایی جایزۀ منبوکر بودند. در این نوشتار این نویسندگان، به صورت مختصر، از منبع الهام، رمزوراز و ماجرای شکلگیری و نوشتن رمانشان میگویند.