جستجوهای تاریخی نشان میدهد مدرنیته هیچگاه نتوانست جهان را افسونزدایی کند
ماکس وبر را با نظریۀ افسونزدایی میشناسیم. وبر میگفت دنیای قدیم که لبریز از باورهای دینی بود، با آمدنِ مدرنیته جای خود را به جهانی سرد و عقلانی سپرده است. اما داستانهای عامیانۀ چندین قرن پیش از وبر نیز مداوماً همین ایده را تکرار میکنند: جهانی قدیمی که پر از جن و پری بود و دنیای فعلی که جادو از آن رخت بربسته است. کتابی جدید معتقد است افسونزدایی بیش از آنکه واقعیتی جامعهشناختی و برآمده از مدرنیته باشد، اسطورهای عامیانه است.
The myth of disenchantment
7 دقیقه
پیتر جی. لایتهارت، فرستتینگز — روزی روزگاری جادو نیرویی عظیم بود، اما دیگر نیست. زمانی بریتانیا پر بود از جن و پری، اما این روزها دیگر کسی اِلف۱ نمیبیند.
ممکن است فکر کنید بند اولِ نوشتۀ من نقلقولی از ماکس وبر یا چارلز تیلور است، اما آن جملۀ اول مضمونی رایج در فرهنگ عامۀ انگلیسی است و جملۀ دوم هم بازگوییای است از جملهای از «حکایتِ همسرِ بث»۲ اثر چاوسر. پایان جادو یکی از درونمایههای عادیِ داستانهای پریان است و حتی در قرن چهاردهم، شخصیتِ داستانِ چاوسر با حالی نوستالژیک به زمانی قدیمتر و رازآمیزتر چشم دوخته است، «روزهای دور و درخشانِ شاه آرتور».
همانطور که جیسن ای. جوزفسن-استور در کتاب اسطورۀ افسونزدایی۳ (انتشارات دانشگاه شیکاگو، ۲۰۱۷) میگوید، در طول دو قرن گذشته داستانهای مشابه دربارۀ افسونزدایی تبدیل به «اسطوره» شدهاند. منظور جوزفسن-استورم از «اسطوره» چیزی است که هم «در واقعِ امر کاذب» است و هم «روایتِ فرهنگیِ غالب» را میسازد.
در واقع، «جادو هیچگاه واقعاً از بین نرفت». به ما گفتهاند که جنبش اصلاح دین از اروپای غربی افسونزدایی کرد، اما لوتر جوهردانِ خود را به سمتِ شیطان پرتاب کرد و پاکدینان (پیوریتنها) جادوگران را محاکمه میکردند. ظهور علم برای آماج این انتقاد بوده که جادو را از بین برده است، اما نیوتن وقت خود را به کیمیاگری میگذراند و شبها وقتِ آزادش را صرفِ اندیشیدن دربارۀ کتاب دانیال۴ میکرد. در بین نخبگان مدرنیته همیشه تعدادی مینوباور۵، یزدانخردگرا۶، غیبدان۷ و جادوگر حضور داشتهاند.
جادو در بین مردم عادی هم رواج داشته است. گئورگ زیمل در انتهای قرن نوزدهم پیشبینی کرد که مورخان «به نوادگانِ ما خواهند گفت که باور به هماهنگیِ تمامعیار با قوانین علم برای اولینبار در قرن ما در همۀ ابعادِ زندگیِ مردم رسوخ کرد» و در نتیجه «خرافه، ترسِ مبهم از امور ماورایی و قدرتهای روحانی» از بین رفت.
آنچه زیمل در اطرافِ خود دید البته پیچیدهتر از این بود. حتی هنگامی که علوم طبیعی در حال رشد بود، بسیاری از افراد تلاش میکردند تا با ارواح مردگان تماس برقرار کنند. در اروپا و ایالات متحده، صدها کتاب دربارۀ مینوباوری به صدها هزار خواننده فروخته شد. «مدیوم»۸ تبدیل به «تجارتی خاص، نوعی شغل و گاهی بسیار پردرآمد» شد که در برلین و مونیخ بسیار رواج داشت.
ادوارد تیلورِ قومشناس به همین پدیده اشاره کرده و پیشنهاد کرده است که رشتۀ علمی رو به گسترش او ممکن است مجبور به انجام این وظیفۀ «خشن» شود که «بازماندههای فرهنگِ خامِ قدیمی را که تبدیل به خرافههایی آسیبزا شده است» از بین ببرد و «آنها را از تخریب بازدارد». قومشناسی یک «علم اصلاحگر» است که مبارزۀ پروتستانتیسم را علیه خرافه با ابزارهایی به روز شده ادامه میدهد.
جوزفسن-استورم این پرسش اساسی را مطرح میکند: چگونه این اسطوره تبدیل به یکی از اسطورههایی شد که معرفِ زمانۀ مدرن است؟
کاتالیزور این اسطوره «یوناندوستیِ» آلمانی بود. روشنفکران قرن هجدهمی آلمانی یونان باستان را تمدنِ ایدئال خودشان میدانستند، هنگامی که انسان و طبیعت و خدایان با هم یگانه بودند. انسان از آن زمان از باغِ عدنِ آتن بیرون افتاده است و همانطور که شیلر در یک سوگنامۀ بسیار مشهور نوشته است، «خدایانِ یونان» منزوی شدهاند.
«مجادلۀ وحدتِ وجود»۹ نقطۀ عطفی در این فرایند بود. گتهولد لسینگِ سالخورده اعلام کرد که نمیتواند برداشتهای ارتدوکس از خدا را «هضم» کند. «یکی و همه» (Hen kai pan) تنها چیزی است که میتوان دانست. از نظر برخی، اعترافِ وحدتِ وجودیِ لسینگ اثباتی بود برای اینکه خرد منجر به انکار خدا و آزادی میشود. فردریش یاکوبی واژۀ «پوچگرایی (نیهیلیسم)» را وضع کرد تا جهانِ جبریِ لسینگ و دیگر اسپینوزاییها را وصف کند.
اگر این هر دو جریان را با هم ترکیب کنیم آغازِ اسطورۀ افسونزدایی را میبینیم: روزی روزگاری خدایان در کیهان مشغولِ کار بودند و انسانها آزاد و شاد پرسه میزدند، اما حالا خرد راز را از بین برده است و ما را رها کرده است تا در چرخدندههای طبیعتِ بیجان خُرد شویم. برخی فکر کردهاند که پوچگرایی حتی به قلبِ فلسفه و علم نفوذ کرده است. همانطور که خرد و علم پیش میروند، جادو و راز از بین میروند. از نظر برخی، راهحل آسان این بود که ناخرد۱۰ را در پیش بگیریم.
ریشههای نزدیکترِ این اسطوره متناقضنماترند و نویسندگانی آنها را صورتبندی کردهاند که ارتباطِ نزدیکی با جنبشهای مینوباورِ زمانۀ خود داشتند.
دههها پیش از وبر، جیمز فریزر پیشنهاد کرد که فرهنگها از جادو به دین و سپس به علم سیر میکنند. روایت بزرگِ فریزر به خاطر این مدعایش تضعیف شده است که هم جادو و هم علم نظمِ معمولِ علی را بدونِ دخالتِ موجوداتِ متشخص و رنگارنگِ باور مذهبی میپذیرند. به زبانِ کورت ونهگات، از نظر فریزر علم جادویی است که موفق است. فریزر ناپدید شدنِ جادو را اعلام میکند و میگوید این روند در علم ادامه یافته است.
اما جوزفسن-استورم میگوید که آیرونیِ عمیقتر این است که «ریشۀ ایدۀ افسونزدایی نه در جامعهشناسی که در فرهنگ عامه (فولکلور) است». فریزر مرگِ جادو را «در مجلدی بیان کرد که در هر صفحهاش بازتولدِ جادو را شهادت میداد».
مانند زیمل، وبر که پدرِ نظریۀ افسونزدایی به حساب میآید به خوبی آگاه بود که جادو نمرده است. او زمانی را در بینِ جماعتِ «کوه حقیقت» در ازکونا۱۱ در سوییس گذراند و به نشانۀ تایید از کارهای روانشناسِ روانانگار لودویش کلاگس نقل قول کرد. وبر بعد از اولین دیدارش با اشتفان گئورگِ عارف از مفهومِ اساسیِ «کاریزما»ی او استفاده کرد و با دیگر اعضایِ حلقۀ «آلمانِ مخفیِ» گئورگ آشنا بود.
در نظریۀ وبر، جهان زمانی «افسونزدایی» میشود که اشیاء معنا و قدرتِ درونیِ خود را از دست بدهند، چه با نسبتدادنِ علیت به خدایِ علیالاطلاقِ ماورایی یا با تبیینهای فراگیرِ علمی. اما وبر به راحتی تسلیم نشد. جوزفسن-استورم نشان میدهد که وبر با عرفان به مثابۀ ابزاری برای مقابله با آثارِ مخربِ افسونزدایی بازی میکرده است.
در روایتِ جوزفسن-استورم، خطِ سیرِ دو قرنِ گذشته بیشتر «نامسیحیسازی» بوده است تا «افسونزدایی». سکولارسازی و افسونزدایی گاهی سلاحهای «ضدمسیحیِ» در دسترس بودهاند؛ به زبانِ ایان هانتر، «واژگانی برای رزم». دقیقاً به همان میزان هم کفر و مینوباوری به عنوان بدیلهای مسیحیت عرضه شدهاند.
ما باید داستان را درست متوجه شویم تا جهانی را که در آن زندگی میکنیم بفهمیم. انتخاب ما بین مذهبِ «افسونزده» و مدرنیتۀ «افسونزدوده» نیست. دید ما زمانی درستتر خواهد بود که بفهمیم انتخاب بین افسونزدگیهای رقیب است.
اطلاعات کتابشناختی:
Josephson-Storm, Jason A. The myth of disenchantment: magic, modernity, and the birth of the human sciences. University of Chicago Press, 2017
پینوشتها:
• این مطلب را پیتر جی. لایتهارت نوشته است و در تاریخ ۵ آوریل ۲۰۱۸ و با عنوان «The myth of disenchantment» در وبسایت فرستتینگز منتشر شده است. وبسایت ترجمان آن را در تاریخ ۲۲ دی ۱۳۹۷ با عنوان «اسطورۀ افسونزدایی» و ترجمۀ مهدی رعنایی منتشر کرده است.
•• پیتر جی. لایتهارت (Peter J. Leithart) دانشآموختۀ الهیات دانشگاه کمبریج و نویسنده و مبلغ مسیحی است. دفاع از کنستانتین: بامداد یک امپراطور و شامگاه مسیحیت (Defending Constantine: The Twilight of an Empire and the Dawn of Christendom) از مشهوترین کتابهای اوست. لایتهارت رئیسِ موسسۀ تئوپولیس است.
[۱] Elf
[۲] Wife of Bath’s Tale
[۳] Myth of Disenchantment
[۴] Book of Daniel
[۵] Spiritualist: مینوباوران کسانی بودند که معتقد به وجود ارواح و دنیایی مخصوص آنها بودند و مناسکی مانند ارتباطگیری و احضار ارواح بین آنها رایج بود [مترجم].
[۶] theosophist
[۷] occultist
[۸] مدیوم یا واسطه کسی است که در جلسات احضار روح یا جنگیری واسطۀ احضارکنندگان و دنیای ارواح میشود [مترجم].
[۹] Pantheism Controversy
[۱۰] un-reason
[۱۱] Ascona