اسرائیل باز به غزه حمله خواهد کرد، تنها پرسش این است که کی؟
بنادر و زمینهای حاصلخیز غزه، برای قرنها آن را به کانون تجارت تبدیل کرده بود. غزه بزرگترین شهرستانِ فلسطین در زمان قیمومیت انگلستان بود و حالا نواری باریک در ساحل شرقی دریای مدیترانه است. سازمان بهداشت جهانی پیش بینی کرده است که زندگی در غزه تا سال ۲۰۲۰ غیرممکن خواهد شد.
نورا عراکات، نیشن — تابستان سال گذشته، اسرائیل حملهٔ زمینی و هوایی ۵۱ روزهای را بر علیه نیروهای مردمی نوار غزه آغاز کرد. در حین انجام این فعالیت نظامی، اسرائیل، جمعیت غزه را در مرکز قلمرو متمرکز کرد؛ و بدین نحو تمرکز جمعیت که پیش از آن نیز زیاد بود را افزایش داد، از دیگر اقدامات اسرائیل این بود که مرزها را بست، بیش از ۶ هزار حمله هوایی اجرا کرد و تقریباً ۵۰ هزار گلوله توپ شلیک نمود. نتایج جنگ تحت چنین شرایطی میتواند ویرانگر از کار دربیاید، چنانکه دربارۀ غزه ویرانگر از کار درآمد. متجاوزان ۲۲۵۱ فلسطینی را کشتند که از این میان ۵۵۱ تن کودک بودند. ۱۴۲ خانواده ۳ تن -یا بیشتر- از اعضایشان را از دست دادند و بدین ترتیب اجتماعات غزه ویران شدند. بیش از ۱۵۰۰ کودک یتیم شدند، بیش از ۱۵۰ هزار خانه و ۱۴۰ مدرسه به نحو کلی یا تا حد بسیار زیادی ویران شدند و دست آخر ۳۷۳ هزار کودک آسیبدیده باقی ماندند که نیازمند درمان اجتماعی-روانی هستند.
سالی که گذشت آسایش اندکی برای مردم غزه به همراه آورد. حتی یک خانه از میان خانههای ویران شده هنوز مرمت نشده است، محاصره هنوز به قوت خود باقی است و ۸۰ درصد از جمعیت غزه برای بقا هنوز محتاج کمک هستند. با این حال، فلسطینیان غزه، در میانهٔ این بیثباتی میتوانند بر روی یک امر قطعی حساب کنند: یورش تابستان سال گذشته به نوار غزه، با شدتی مشابه یا بیشتر تکرار خواهد شد.
در مجموع اگر از وحشیگری عملیات «مرز محافظ۱» هم بگذریم (اسمی که اسرائیل بر تهاجم خود گذاشته است)، تخریب نوار ساحلی؛ جایی که خانهٔ ۲ میلیون فلسطینی است، سیاستی استثنایی محسوب نمیشود که اسرائیل آن را تنها در مواجهه با شرایطی استثنایی اتخاد کرده باشد؛ بلکه این سیاست رسمی اسرائیل در قبال نوار غزه است. در واقع این رویکرد، مصداقی ددمنشانه از سیاست گستردهتر اسرائیل در قبال فلسطینیان است.
سیاستهای اسرائیل در برخورد با فلسطینیان از اصلی دو وجهی نشأت میگیرند: بدست آوردن بیشترین مقدار از اراضی فلسطینیان با کمترین میزان جمعیت فلسطینی و متمرکز کردن بیشترین تعداد ممکن از فلسطینیان در کمترین اراضی ممکن. اسرائیل، بیتوجه به سکونتگاه جغرافیایی و یا قانونی فلسطینان، آنان را اخراج میکند، از حقوق خود محروم میسازد و یا در مناطق کوچک متمرکز میکند. این اقدامات در منطقه کرانه باختری رود اردن با اقدامات نظامی حمایت میشود و در شرق اورشلیم با ترکیبی از اقدامات نظامی و اجرایی و در اراضی اشغالی اسرائیل با حقوق مدنی. اسرائیل همین کار را در غزه با محاصره و جنگ انجام میدهد.
اسرائیل محاصرهٔ فلجکننده و حملات ویرانگر خود به غزه را پاسخی ضروری به آتش موشکهای حماس میداند. بر اساس سناریوی اسرائیل، حماس متجاوزی قدرتمند است و بدون وجود حماس جنگی نیز درکار نخواهد بود.
غزه زمانی یکی از شهرستانهای کشور فلسطین بود و حالا یک «نوار» باریک است که در ساحل شرقی دریای مدیترانه جا خوش کرده است. بندرها و زمینهای حاصلخیز غزه، برای قرنها آن را به نقطهٔ کانونی تجارت در امپراطوریها بدل کرده بود، از امپراطوری رم گرفته تا فرانسهٔ عهد ناپلئون، امپراطوری مغولها و حالا اسرائیل. پیش از سال ۱۹۴۰، شهرستان غزه بیشتر از ۹۰ شهر و روستا داشت و ۳۸ بار بزرگتر از نوار باریک کنونی بود، غزه بزرگترین شهرستانِ فلسطین در زمان قیمومیت انگلستان و پس از جنگ جهانی اول بود، بعدها نظامیان صیهونیست بیشتر این شهرها را ویران کردند. تا زمان استقرار اسرائیل، غزه که خود آب رفته بود نزدیک به ۲۵ درصد از جمعیت پناهندگان فلسطینی که از خانههای خود اخراج شده بودند را جذب کرد و جمعیت آن از ۸۰ هزار تن به ۲۸۰ هزار تن رسید. این عدد حالا به ۱.۸ میلیون رسیده است، امری که غزه را به پرتراکمترین منطقهٔ جهان بدل میکند.
از زمان پایان «جنگ سال ۲۱۹۴۸» تا سال ۱۹۶۷، غزه بدست مصرِ جمال عبدالناصر اداره میشد. در این دوران بود که نوار غزه به تعبیر آکادمیسین فرانسوی، «ژان پیر فیلیو۳» به «بستری گرم برای ملیگرایی فلسطینی» و مکانی برای مقاومت بر علیه استعمار مقیمِ اسرائیل بدل شد. فیلیو میگوید که اسرائیل «غرق تهدید غزه شده بود.»
اسرائیل نخستین تلاش خود برای فتح غزه را در سال ۱۹۵۶ و در جریان «جنگ سینا۴» صورت داد، تلاشی ناموفق، چرا که اسرائیل ناچار شد تحت فشار شدید آمریکا، نیروهایش را تنها بعد از گذشت ۴ ماه عقب بکشد. فقط یک دهه بعد از آن، در جریان «جنگ ۵۱۹۶۷»، اسرائیل غزه را با موفقیت اشغال کرد و بلافاصله شروع کرد به ادغام سیستم آب و برق غزه با سیستمهای آب و برق خود. در زمان این دو حمله، حماس وجود خارجی نداشت. در حقیقت «شیخ احمد یاسین» بنیان اولیهٔ حماس را به عنوان انشعابی از اخوانالمسلمین در سال ۱۹۷۳ بنا نهاده بود، اسرائیل در آغاز حماس را تحمل میکرد چرا که به آن به عنوان وزنهٔ تعادلی در برابر فتح که بسیار محبوبتر بود و سازمان آزادی بخش فلسطین (ساف) نظر میکرد. تا سال ۱۹۸۸ حماس هنوز به شکل یک جنبش اسلامی-ملی مقاومت درنیامده بود؛ تا سال ۱۹۸۹ حماس هنوز هیچ حملهای نظامی نیز اجرا نکرده بود، با این حال در این سال حماس با به اسارت گرفتن و کشتن دو سرباز اسرائیلی فعالیت نظامی خود را آغاز کرد.
در سال ۱۹۹۱، اسرائیل وارد کنفرانس صلح مادرید شد، مذاکراتی با سازمان آزادی بخش فلسطین (ساف) که پیش از «پیمان اسلو۶» صورت گرفت. در واقع این مذاکرات تمهیدی برای زمینهسازی شروط زیادهخواهانهای بود که در توافقِ اسلو نهایی شدند. اسرائیل با توسل به این شروط انزوای غزه و جلوگیری از توسعه آن را تسریع بخشید. با منزوی کردن غزه، اسرائیل غزه را از نزاعهای اسرائیلی- فلسطینی گستردهتر جدا نگاه داشت و با یک پیمان دائمی کنترل خود را بر آن تضمین کرد. در همین دوران بود که اسرائیل شروع به وارد کردن نیروهای خارجی برای جایگزین کردن آنها با نیروی کار فلسطینی کرد، نیروهای خارجیای که بخش عمدهای از مشاغل پرزحمت و کم درآمد اسرائیل را بر عهده گرفتند.
این آغاز دوران مشخصاً پرچالش زندگی مردم غزه بود. در پایان جنگ خلیج فارس در ۱۹۹۱، کویت مهاجران فلسطینی را به دلیل حمایت یاسر عرفات از حمله عراق اخراج کرد. این مسأله در سال ۱۹۸۹ برای فلسطینیانی که در مناطق اشغالی زندگی میکردند چیزی در حدود ۱۲۰ میلیون دلار هزینه درپی داشت. این را در کنار این واقعیت قرار دهید که پس از این واقعه، غزه دیگر بازار صادراتی برای محصولات خود در خلیج فارس نداشت، بدین ترتیب افول اقتصادی غزه بسیار جدی بود. با بدتر شدن اوضاع اقتصادی تعداد خانوادههای فلسطینیای که کمکهای غذایی دریافت میکردند، در عرض یک سال از ۱۰ هزار خانواده در ژوئن ۱۹۹۰ به ۱۲۰ هزار خانواده در ۱۹۹۱ رسید و تولید ناخالص ملی غزه ۴۱ درصد کاهش یافت. مشخصاً در سال ۱۹۹۳، تعداد افرادی که به کمکهای سازمان ملل و فعالیتهای آژانس پناهندگان فلسطینی-سازمانی بشردوستانه برای کمک به پناهندگان فلسطینی در سرتاسر جهان- برای زندگی وابسته بودند به ۸۰ هزار تن رسید. این رقم تا پایان برنامهٔ حفاظت از مرز به ۸۳۰ هزار نفر رسید.
سال ۱۹۹۱ دوران نخستین انتفاضه نیز بود، طغیان مردمی و عموماً عاری از خشونت فلسطینیان، (انتفاضه در اواخر سال ۱۹۸۷ جرقه خورده بود). در جریان انتفاضه فلسطینیها به انحاء متفاوت شورش کردند، با نافرمانی مدنی، با اعتصابات عمومی، بایکوتهای اقتصادی و مقاومت اقتصادی و با پرتاب سنگ و کوکتل مولوتوف. در مارس ۱۹۹۳، زمانی که اسرائیل سیاست محاصره را هم در منطقه کرانه باختری رود اردن و هم در غزه آغاز کرد (اسرائیل غزه را در میان حصارهای واقعی محصور کرد)، این حصارها به اسرائیل این امکان را میدادند تا حرکت مردم و محصولات را هم در داخل و هم در بین مناطق غیرمجاور تحت کنترل داشته باشد. اسرائیل در اقدامی که مصداق محاصره مطلق است، ورود و خروج فلسطینیان از تمامی مناطق را ممنوع کرد، این زمانی بود که مرزها نیز کاملاً توسط اسرائیل کنترل میشدند، در این مقطع اقتصاد غزه کاملاً به اسرائیل وابسته شد و از اتکای به خود ناتوان شد. تمامی این وقایع پیش از نخستین حمله انتحاری حماس به یک شهروند اسرائیلی بود. نه ماه بعد، اسرائیل و سازمان آزادی بخش فلسطین (ساف) پیمان اسلو را امضا کردند. زمان کوتاهی پس از آن، رئیس جمهور شیمون پرز در جریان کنفرانسی به یونسکو اعلام کرد که به نوار غزه به عنوان منطقهای نظر میکند که قرار است به تدریج به یک دولت فلسطینی بدل شود، در حالی که کرانه باختری رود اردن به حکومت مستقلی متشکل از ساکنان فلسطینی و اسرائیلی بدل خواهد شد که وضع آن و مرزهایش دست آخر روشن خواهد شد.
تا کریسمس سال ۱۹۹۴، اسرائیل غزه را مهر و موم کرده بود، آن را در مسیر عدم گسترش انداخته بود و از نزاع گستردهتر فلسطینی- اسرائیلی منفک کرده بود، با این نیت که آن را به یک حکومت فلسطینی مستقل بسیار کوچک بدل کند، تمامی این وقایع پیش از آغاز حملات انتحاری یا شهادتطلبانه حماس بر علیه اسرائیل رخ دادند.
حماس نخستین حمله انتحاری خود در ۶ آوریل ۱۹۹۴ را در پاسخ به کشتار ۲۹ نمازگزار فلسطینی انجام داد که در «مسجد ابراهیم» در «هبرون۷» نماز میخواندند. در سال ۲۰۰۰ و در جریان آغاز دومین انتفاضه، اسرائیل اعلام کرد که در مناطق اشغالی کرانه باختری رود اردن و نوار غزه درگیر «نزاع مسلحانهٔ مختصری» شده است و به نحو بیسابقهای نیروهای نظامی خود را علیه فلسطینیان به کار گرفته است. این حملات نظامی شامل استفاده از نیروهای هوابرد غیرمجاز، قتلعام هدفمند و بمبارانهای هوایی میشد. در این دوران بود که حماس نخستین موشک هوایی خود را در مارس ۲۰۰۱ بر علیه اسرائیل بهکار برد.
در آوریل سال ۲۰۰۴، نخست وزیر آریل شارون در یک کنفرانس عمومی اعلام کرد که به شرط کنترل بر نواحی مسکونی کرانه باختری رود اردن، غزه را رها خواهد کرد. مشاور ارشد شارون، «داو ویسگلس۸»، گفت: «منظور ما از این اقدام این است که آنقدر گاز فرمالدهید ذخیره کنیم که در برخورد با فلسطینیها دیگر نیازی به پروسه سیاسی نباشد».
اسرائیل آمادهسازی خود در جهت فرآیند رها کردن غزه به طور کامل را با کمپینهایی نظامی عملی کرد که هنوز هم ادامه دارند، نخستین کمپینها در آوریل سال ۲۰۰۴ آغاز شد و در آگوست و سپتامبر ۲۰۰۵ ادامه یافتند با این هدف که مناطق حائل میان اسرائیل و نواز غزه را هم در شمال و هم در جنوب بسط دهند.
اسرائیل، حتی بعد از ادعای دست برداشتن از غزه، جنگهای مختلفی را بر علیه نوار غزه آغاز کرده است. اسرائیل در ژانویه سال ۲۰۰۶ و در دوران انتخابات پارلمانی حماس در غزه محاصره را تنگتر کرد، اسرائیل در سپتامبر ۲۰۰۷ زمانی که حماس در پاسخ به کودتای فتح –که از جانب آمریکا حمایت میشد-فتح را از غزه بیرون کرد، حماس را یک «نهاد خصمانه» خواند. بعد از آنکه حماس قدرت را در غزه به دست گرفت، اسرائیل، آمریکا و اتحادیه اروپا با همراهی یکدیگر محاصره زمینی و دریایی غزه را شدت بخشیدند. ترکیب محاصره و کمپین نظامی اسرائیل دست به دست هم دادند و در سالهای اخیر بحران حقوق بشر را در غزه شدت بخشیدهاند، در چنین حال و هوایی بود که فلسطینیان ناچار شدند برای زنده ماندن و مقاومت در برابر محاصره تونلهای زیرزمینی حفر کنند.
کشاکش جزیی میان حماس و اسرائیل در این مقطع کماکان ادامه داشت تا اینکه مذاکرات آتش بس در ژوئن ۲۰۰۸ خاتمه یافت. با این حال تنها پس از ۴ ماه، اسرائیل آتش بس را نقض کرد و جنگ ۲۲ روزه را آغاز کرد. جنگی که از ۲۷ دسامبر ۲۰۰۸ تا ۱۸ ژانویه ۲۰۰۹ ادامه یافت. در این جنگ خونین ۱۴۰۰ فلسطینی کشته شدند که بیش از ۳۰۰ تن از آنها کودک بودند، رقم مجروحان چیزی در حدود ۴۳۰۰ تن بود که از این میان نیز ۱۱۰۰ تن کودک بودند. در طی این جنگ ۲۹۰۰ خانه، ۲۹ مدرسه، ۱۲۱ کارگاه تجاری وصنعتی و ۶۰ ایستگاه پلیس و ۳۰ مسجد ویران شدند. «ایهود باراک»، وزیر دفاع وقت اسرائیل مدتها پیش از شروع این جنگ، برنامهریزی برای آن را آغاز کرده بود، در واقع شواهد حاکی از آن است که برنامهریزی برای این جنگ دقیقاً از شش ماه قبل آغاز شده بود، یعنی همان زمان که اسرائیل در ژوئن ۲۰۰۸ به پای میز مذاکرات برای صلح و آتش بس رفته بود، در واقع درحال برنامهریزی برای جنگی بود که بعدها با عنوان عملیات سرب گداخته، فاجعهٔ غزه و جنگ ۲۲ روزه شناخته شد.
بعد از این وقایع اسرائیل و حماس وارد دور تازهای از مذاکرات صلح شدند، مذاکراتی که با ترور احمد الجباری –نماینده دیپلماتیک حماس در مذاکرات با اسرائیل- در نوامبر ۲۰۱۲ ناتمام باقی ماند. این ترور به دومین حمله نظامی بزرگ نظامی اسرائیل پس از سال ۲۰۰۸ منتهی شد، عملیات ستون ابر که در طی هشت روز در آن ۱۷۷ فلسطینی کشته شدند و ۱۵۰۰ تن نیز مجروح شدند؛ بنابراین جنگ ۵۱ روزه که در ماه ژوئن سال گذشته اتفاق افتاد، چیزی نبود جز ادامه مستقیم سیاستهای اسرائیل، جنگی که از تمامی نمونههای پیش از خود بدتر بود.
اینکه موشکهای حماس، علت درگیری اسرائیل با فلسطینیان در غزه هستند، نمیتواند تبیین بسندهای برای سیاستهای خشونتطلبانه اسرائیل در قبال نوار غزه باشد. چنین روایتی از تبیین سیاستهای اسرائیل در خصوص کرانه باختری رود اردن- که شامل شرق اورشلیم نیز میشود- نیز ناتوان است و یا در خصوص سیاستهای اسرائیل در درون اراضی اشغالی – که در غیاب هر نوع موشک چه متعلق به حماس و چه به سایر سازمانها-حذف، سلب مالکیت و سرکوب فلسطینیان در آنها ادامه دارد.
سیاستهای اسرائیل در قبال غزه از سودایش برای حذف و جابهجایی فلسطینیان از موطن تاریخیشان جدا نیست. توقف این خشونت مستلزم به کارگیری یک راه حل سیاسی گسترده است، راه حلی که بتواند با شرایط سکونت استعماریای که تمامی فلسطینیان اکنون ناچار به تحمل آن هستند، دست به گریبان شود.
تا به این لحظه روابط فلسطین و اسرائیل از الگوی مشخصی که در بالا ترسیم کردیم، پیروی کرده است؛ اما پرسش این است که تا به کی؟ سازمان بهداشت جهانی پیشبینی کرده است که با در نظرداشتن شرایط محاصره و قحطی، زندگی در غزه تا سال ۲۰۲۰ غیرممکن خواهد شد. تابستان سال گذشته اسرائیل- بدون آنکه به محاصره پایان دهد- شبکه تونلهای زیرزمینی غزه را نیز ویران کرد، این تونلها از سال ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۴ تنها خط زندگی غزه و تنها مجال آن برای تخفیف شرایط فاجعه وار حقوق بشریش بود؛ بنابراین پیشاروی فلسطینیانی که هنوز در نوار غزه زندگی میکنند، دو راه بیشتر وجود ندارد. یا بواسطه این سیاستهای بیرحمانه جان خواهند سپرد و یا در مقابل دوربینها و درحالی که در حال مقابلهٔ نظامی با این وضع وحشیانهاند، جان خواهند سپرد. تحت شرایط فعلی، مرگ زودرس فلسطینیان در نوار غزه غیرقابل اجتناب است.
مسئولیت تغییر وضع فعلی به دوش تمامی ماست- افراد، سازمانها و دولتها. وضعیت فعلی نوار غزه نتیجهٔ سیاستهایی ساخته دست انسان است و نه بلایایی طبیعی. از بین بردن این وضع نیز محتاج راهحلهای انسانی است، فراموش نکنیم که راهحل برهمزدن این وضع دلهرهزا در انتخابهای ما نهفته است.
پینوشتها:
• این مطلب را نورا عراکات نوشته است و در تاریخ ۸ جولای ۲۰۱۵، با عنوان «Israel Will Invade Gaza Again—the Only Question Is How Soon» در وبسایت نیشن منتشر شده است. وبسایت ترجمان در تاریخ ۲ شهریور ۱۳۹۴ آن را با عنوان «تاریخچۀ مختصر جنگهای منطقهای که زمانی یک نوار نبود» و ترجمۀ میلاد محمدی منتشر کرده است.
•• نورا عراکات نویسنده و وکیل مدافع حقوق بشر است که درحال حاضر در دانشگاه تمپل، حقوق تدریس میکند. او یکی از اعضای «مرکز بدیل»، شبکهای متشکل از وکلای مدافع حقوق بشر است که هدف حمایت از پناهندگان فلسطینی و حق سکونت آنها را دنبال میکنند. عراکات از سال ۲۰۰۹ در دانشگاه جورجتاون بهعنوان استاد مدعو، حقوق بشر بینالمللی تدریس میکند.
[۱] Protective Edge
[۲] جنگ اعراب و اسرائیل در سال ۱۹۴۸، جنگی است که اسرائیلیها آن را «جنگ استقلال» یا «جنگ آزادسازی» مینامند. فلسطینیها معمولاً این جنگ و نبردهای بعد از آن را «نکبت» (به عربی: النکبة) میخوانند. در طول این جنگ بود که دولت اسرائیل به عنوان دولتی مستقل تشکیل شد. علل شکست عربها در این جنگ هرچه باشد، تردید چندانی نیست که این شکست به تثبیت کشور اسرائیل و دولت یهود انجامی. به نقل از ویکیپدیا [مترجم]
[۳] Jean-Pierre Filiu
[۴] جنگ سینا یا جنگ ۱۹۵۶ جنگی بود که طی آن فرانسه، انگلیس و اسرائیل بدون اطلاع آمریکا و به شکل سری بر ضد مصر تبانی کردند و به شبه جزیره سینا حمله کردند، آیزنهاور که نگران آن بود که این جنگ باعث نزدیکی کشورهای عربی با اتحاد جماهیر شووری شود، با اعلام تحریم علیه قدرتهای درحال جنگ و با صدور قطعنامهای در سازمان ملل موفق شد نیروهای دوطرف را وادار به عقب نشینی کند. به نقل از ویکیپدیا. [مترجم]
[۵] جنگ ششروزه یا ۱۹۶۷ نبردی بود که از ۵ ژوئن تا ۱۰ ژوئن ۱۹۶۷ میان اسرائیل و کشورهای عربی مصر، سوریه و اردن رخ داد و با پیروزی مطلق اسرائیل به پایان رسید. این نبرد نقطه اوج بحرانی بود که از تاریخ ۱۵ مه تا ۱۲ ژوئن ۱۹۶۷ به درازا انجامید و در آن اسرائیل با شکست ارتش چند کشور عربی قسمتی از خاک آنها را تصرف کرد. به نقل از ویکیپدیا. [مترجم]
[۶] مذاکراتی که منجر به امضای این پیمان شد به طور مخفیانه در اسلو پایتخت نروژ انجام شد و در ۲۰ آگوست ۱۹۹۳ به پایان رسید و این پیمان به طور رسمی در ۱۳ سپتامبر ۱۹۹۳ در واشینگتن دیسی با حضور یاسر عرفات، اسحاق رابین و بیل کلینتون به امضا رسید. ساف در پیمان اسلو دولت اسرائیل را به رسمیت شناخته و کاربرد خشونت را محکوم کرد. اسرائیل نیز ساف را به عنوان نماینده قانونی مردم فلسطینی به رسمیت شناخت. به نقل از ویکیپدیا. [مترجم]
[۷] Hebron
[۸] Dov Weisglass
کنوانسیون نسلکشی گویا طوری طراحی شده است که فقط هولوکاست را مصداق این جنایت بداند
آمریکا بعد از یازده سپتامبر خط قرمزی را شکست که دنیا را به جای متفاوتی تبدیل کرد
چطور جامعۀ اسرائیل با جنایتهای ارتش خود در غزه و لبنان کنار میآید؟
تمجید آشکار از دیکتاتورها مشخصۀ اصلی راستگرایان آمریکاست