یان لیانک از تحقق رویای انتشارِ بدون سانسور میگوید.
یان لیانک، نویسندۀ چینی ساکن پکن، در سال ۱۹۵۸ به دنیا آمد. آثار او به داشتن لحنی هجوآمیز و در عین حال شاعرانه مشهورند. لیانک فارغالتحصیل ادبیات از دانشگاه هنرِ ارتش آزادیبخش چین است و سالها در بخش پروپاگاندای ارتش فعالیت میکرده است. وی برندۀ جایزۀ ادبی فرانتس کافکا و نامزد جایزۀ بوکر شده است. کتاب رویای روستای دینگ، اثر لیانک را اغلب با طاعون، اثر آلبر کامو مقایسه میکنند. بیشتر آثار وی در چین ممنوع یا دچار سانسور شدید شدهاند. او در دراین نوشتار کوتاه از تجربه متفاوتش در نگارش رمان «کتب اربعه» میگوید.
نیشن — آخرش شروع کردم خودم را «خائنی که مینویسد» خطاب کنم، خیلی وقت بود که در این کار تردید داشتم. این افتخار برایم زیادی است و میدانم لیاقتش را ندارم. اما تصمیم گرفتم قبولش کنم چون میدانم نوشتههایم در قالبی نمیگنجد؛ نوشتههایم تمامی اطرافیانم را در این کشورِ لبریز از لبخند رنجیده خاطر میکنند و مصدع اوقاتشان میشوند. بعضی از رمانهایم بهشدت جنجالبرانگیز از کار درآمدند: یکی رمان بوسههای لنین۱ (۲۰۱۳) که در سال ۲۰۰۳ در چین، با عنوان سرخوشی۲ منتشر شد و دیگری سخت همچو آب۳ (۲۰۰۹). من را تشویق میکردند که بهخاطر انتشار بوسههای لنین ارتش را ترک کنم. رمانهای به مردم خدمت کن!۴ و رویای روستای دینگ۵ (۲۰۱۱) به صورت رسمی سانسور شدند. در نهایت، رمانِ آخرم، کتب اربعه۶ (۲۰۱۵) حتی در چین هم منتشر نشد. تمامی اینها باعث شد مسئلۀ «خیانتم» به «ادبیات چین» و عمل نوشتن خیانتآمیز را پیش بکشم.
سالها آرزوداشتم مجبور نباشم برای انتشار یافتن، در کتابهایم یاوه بگنجانم. تجربۀ مهارنشدۀ (البته نه کاملاً) کتب اربعه، آخرین کتابم، از طریق همین آرزو ممکن شد؛ در این کتاب، نوشتن برای انتشار یافتن را کنار گذاشتم. این انتخابْ حدی نامعمول از آزادی به من داد که ورایِ آزادی در انتخاب پیرنگ بود؛ آزادیای جزیی: مثلاً این که در کتاب از کاشت برنج حرف بزنم یا جو؛ میتوانستم داستان را دقیقاً همانطور بگویم که میخواستم… میتوانستم به اصیلترین منِ خود، چشم در چشم، نگاه کنم و نسبت به سوداهای ادبیام و همچنین واقعیت متعهد بمانم. وقتی که پیرنگ و انتخابهای سبکیام بهراستی آزادانه شدند، راههای تازهای برای بازگفتن قصهها کشف کردم. نوشتنْ برایم به دموکراسیای از آنِ من تبدیل شد، به آزادیای شخصی. عاقبت احساس میکردم که ارباب آرزوهای هنری خودم شدهام. دیگر بردۀ قلمم نبودم و امپراتور کلمات و افکار خود شده بودم.
با احتیاط کامل شروع کردم به تلاش برای اینکه هم امپراتور شوم و هم خائنی که مینویسد.
و وقتی که کتاب تمام شد، ستایشی نصیبم شد که با تمامی آنچه نصیبم شده بود فرق داشت، اما آزادی در نوشتن عواقب خودش را دارد. وقتی من و کارگزار ادبیام کتب اربعه را برای ۲۰ ناشر ادبی غیرمعمول چینی فرستادیم، این عواقبْ خودشان را با وضوح تمام نشان دادند؛ تمامی ناشران کتاب را رد کردند؛ حال یا بهطور مستقیم و یا با عذر و بهانههای بیشاخ و دم. من از قبل خودم را آماده کرده بودم که رمان را داخل کشویی پنهان کنم و بهخاطر همین، از سرنوشتش خیلی غافلگیر نشدم. بعد از بلایی که بر سر بوسههای لنین، به مردم خدمت کن و رویای روستای دینگ آمده بود، نتیجهگیریِ منطقی همین بود. به خودم گفتم اگر سردبیر یا ناشر بودم، لابد خودم هم چنین رمان خیانتآمیز و توطئهگرانهای را رد میکردم و بر سر از دست دادن شغل و معیشتم قمار نمیکردم. بااینحال، شگفتآور است که بتوانم بنویسم وکتابی جدید منتشر کنم بدون آنکه بهنحوی بر سر عقاید یا هنرم مصالحه کنم. برای حفظ کردنِ این شگفتی شگفت هم که شده، به من مجال بدهید تا در این زمین پهناور بهعنوان خائن بزدلی که مینویسد، زندگی کنم.
پینوشتها:
[۱] Lenin’s Kisses
[۲] Enjoyment
[۳] Hard Like Water
[۴] !Serve the People
[۵] Dream of Ding Village
[۶] The Four Books
راستافراطی: جستوجویی تباه در جهانی ویرانشده
فرقهها از تنهایی بیرونمان میآورند و تنهاترمان میکنند
تاریخ مطالعات فقر و نابرابری در قرن گذشته با تلاشهای این اقتصاددان بریتانیایی درهمآمیخته است
کالاهایی که در فروشگاه چیده میشود ممکن است محصول کار کودکان یا بیگاری کارگران باشد