رویکرد انقلابی سوسور به زبانشناسی چه پیامدهای غیرمنتظرهای داشت؟
زبانشناسها میدانند که تغییرات بسیار کوچک میتواند نظام یک زبان را زیر و رو کند و زبانی بدیع و بیسابقه پدید آورد. فردینان دو سوسور عاشق پژوهش دربارۀ همین تغییرات بود. اما ازخلال بررسیِ جزییاتِ ناچیز نکتههایی بیرون میکشید که زبانشناسی را در سالهای پیشرویش تبدیل میکرد به «علم همۀ علمها». نظریات سوسور آنقدر نافذ بود که، خواسته یا ناخواسته، ساختارگرایی قرن بیستم را به چنین اعتقادی رساند: اگر ساختارِ پنهان زبان را کشف کنیم، تمام دیگر ساختارهای جهان خود را به ما نشان خواهند داد.
جان جوزف، تی.ال.اس — وقتی فردینان دو سوسورِ جوان (۱۹۱۳-۱۸۵۷) در ۱۸۷۶ ژنو را ترک گفت تا در دانشگاه لایپزیک زبانشناسی بخواند، دانش قبلی او دربارۀ این موضوع بهصورت چشمگیری بیشتر از دیگر دانشجویان بود، و چیزی نگذشت که دریافت دانشش از مدرسهای دانشگاه نیز بیشتر است. او بیشتر زمانش را صرف نگارش خاطراتی در باب نظام ابتدایی مصوتها در زبانهای هند و اروپایی۱ کرد، اما چیزی دربارۀ آن نگفت زیرا فکر میکرد یکی از معلمانش قصد نگارش چنین اثری دارد، و ممکن است پیشدستی کند و اندیشههای او را بدزد.
واژۀ «نظام» طرز تفکری را دربارۀ زبان بازنمایی میکند که زبانشناسان آن عصر کمتر به آن التفات داشتند. آنها میخواستند بدانند عناصر فردی یک زبان از کجای تاریخ میآیند. مثلاً آنچه زبان اصیل به نظر میآید میتواند مصوتهای تکیهدارِ مختلفی را در اختیارمان قرار دهد که همگی در نسبت با واژۀ «پنج» باشند: کویینکه در لاتین، پنتۀ یونانی، و پانچای سانسکریت. پاسخ در این جستوجو میشد که چگونه مصوتها صورتبندی میشوند و چگونه آواهای پیرامونی آنها را تغییر میدادند. سوسور پرسش فراتری را مطرح کرد: این تغییر، فارغ از دلیلش، چه تأثیری بر نظام مصوتها بهمثابۀ یک کل داشته؟
پاسخ بدان مستلزم تخیل دربارۀ فهرست کامل آواها در زبان اولیۀ هند و اروپایی بود. همینکه او دست به چنین کاری زد، فهمید بهترین تبیین این است که زبان در ابتدا تنها یک مصوت داشت. نحوۀ تلفظ آن اهمیت چندانی نداشت. بااینحال، مردمان در یک مرحلۀ مشخصی به رنگآمیزی متفاوت آن مصوتها در بسترهای متفاوت پرداختند، و ازآنپس یک تفاوت بود که میشد به کارش برد تا بر زمانهای فعلی متفاوت یا مفاهیم متفاوت دلالت کرد. نتیجه یک نظام جدید کامل بود.
پیوسته تغییرات بیشتری پیش و پس از پراکندهشدن هند و اروپاییان از موطن اصلیشان رخ داد. این یک توهم تاریخی است که بگوییم سانسکریت، یونانی و لاتین «همان» زباناند (هند و اروپایی)، یا اینکه یک e اصلی بود که در سانسکریت a و در لاتین i «شد» و در یونانی e «ماند». در هر مرحله خزانۀ آواها متفاوت بود، و این یعنی باید هویت هر عنصر را بر مبنای جایگاهش در یک نظام زبانیِ معین بازسنجید. در یونانی آنچه اهمیت دارد این است که pénte (پنج) از pánte (هر جهت) متمایز است.
خاطرات سوسور چند روز پس از تولد بیستسالگی او منتشر شد، و زبانشناسان سراسر جهان از نبوغ و جسارت آن مبهوت شدند. در لایپزیک نیز همه شگفتزده بودند، اما به یک دلیل متفاوت. برخی از معلمانش فکر کردند او از اندیشههایشان استفاده کرده است بیآنکه درستوحسابی بدان اقرار کند. سوسور، که ترسیده بود مبادا از او انتحال کنند، تنها تفاوتهایشان را میدید و یافتههای مقبولشان را معرفت عامی میدانست که نیازمند نقلقول محققانه نبود. زمزمههای افترا سوسور را شوکه کرد، و او را بدخُلق ساخت و جسارت جوانیاش را گرفت. او مدرکش را با تز دیگری گرفت، و تمام آنچه در بقیۀ حیاتش منتشر کرد مقالههایی کوتاه دربارۀ موضوعات بسیار ریز بود.
این تمام چیزی بود که منتشر کرد، اما نه تمام چیزی که قرار بود بنویسد. آرشیوهای او مشتمل بود بر دستنوشتهها و کلیات مقالههایی بلند و کتابهایی کامل دربارۀ پرسشهای محوری مطرحشده در خاطرات. یک زبان بهمثابۀ یک نظام چگونه عمل میکند، و دلالت این برای مطالعۀ نحوۀ تغییر زبانها در طول زمان چیست؟ چگونه عناصر یک زبان دلالتشان را به یک گوینده یا شنوندۀ منفرد و به جماعت گویندگان در کل میرسانند؟
کمالگرایی شدیدی آغاز شد. او جملات را بیست بار یا بیشتر بازنویسی کرد، با اصطلاحشناسی مفاهیم بنیادینی نظیر زبان۲، گفتار۳ و نشانه۴ کلنجار رفت. بسیاری از این دستنوشتهها در دهۀ ۱۸۸۰ در پاریس نوشته شد، آنجا او به تدریس زبانشناسی گوتیک و آلمانی قدیم والا پرداخت و پس از بازگشت به ژنو در ۱۸۹۱، وقتی دانشگاه برایش یک کرسی در سانسکریت و زبانشناسی تاریخی تدارک دید، آن را بیشتر ادامه داد.
شمار دانشجویانی که این موضوعات را برمیداشتند اندک بود. در ۶-۱۸۹۵ تنها یک دانشجو در درسهای او نام نوشت. این از دید مقامات حکومتی ناظر بر آموزش و پرورش پنهان نماند. در ۱۹۰۶ که استاد زبانشناسی عمومیِ آنجا بازنشست شد، دانشگاه این درس را به سوسور داد و با این کار توانست برخی از چهرهها را حفظ و در هزینهها صرفهجویی کند (بههرحال، آنجا یک نهاد کالونی بود). او گرچه مشتاق نبود، اما گزینهای جز پذیرش نداشت. از دیدگاه او، میتوان همۀ اصول عمومی زبان را به بهترین نحو از مطالعۀ دقیق متون در یک زبان خاص یا یک مجموعۀ زبان مرتبط استخراج کرد، نه اینکه این اصول طبق روال متعارف تدریس شوند.
او برای تدارک این درسگفتارها به پرسشهایی بازگشت که در تمام آن دستنوشتههای منتشرناشدۀ انباشته در اتاقش کاویده بود. سوسور این درس را سه بار تدریس کرد و هر بار شرح و بسط چشمگیری بدان داد. نخستین درس او در ۱۹۰۷برگزار شد و نوعی دستگرمی بود. او در این مرحله هنوز نظام زبانی را دارایی افراد، و گفتار عرضهشده با آن را امری مستقر در بُعد اجتماعی میدانست. این نظم در درسهای بعدی برعکس شد: نظام زبانی (به فرانسه: لانگ۵) یک فکت اجتماعی۶ است، درحالیکه گفتار (به فرانسه: پارول۷) متعلق به افراد است. نخستین درس بیشتر معطوف به فرایند روانشناختی قیاس۸ و نقشش در تغییرات زبانی بود. بااینحال، تأکید درس دوم (۹-۱۹۰۸) بر روی ارزش۹ بود، که بهنحوی اجتماعی تعیین میشود.
ارزشْ کلید فهم ماهیت یک زبان بهمثابۀ نظامی از نشانههاست. نشانهها میتوانند واژگان یا صورتهای دستورزبانی، برای مثال پسوند ed، باشند. هر نشانه شامل یک الگوی آوایی پیوسته با یک مفهوم است. الگوهای آوایی امواج آوایی پراکنده در هوا نیستند، بلکه الگوهایی در ذهناند که مردمانِ آشنا با زبان را قادر میسازد آنچه را میشنوند تشخیص دهند، و آن را به یک مفهوم، که یک الگوی ذهنی از جنسی دیگر است، پیوند دهند. اما تعبیر «الگو»۱۰ گمراهکننده است، زیرا ارزش در محتواهای۱۱ یک نشانه قرار ندارد. ارزش آن تنها از مجرای تفاوت آن با دیگر عناصر آن نظام ایجاد میشود.
این درک از ارزش یک عنصر، که مبتنی بر درک سلبی است نه ایجابی، بازمیگردد به دلمشغولی کتاب خاطرات به مصوتهای هند و اروپایی بهمثابۀ یک نظام، و نه نحوۀ آوایی آن مصوتها. این درک راه را برای یک زبانشناسی مدرن یا حتی مدرنیست گشود، وقتی کشورهای همسایه در حال بازگشت به اندیشههای رمانتیک بودند: زیباشناسیهای زبانِ بندتو کروچه در ایتالیا؛ و بهموازای آن، در آلمان، هم آزمایشگاه روانشناسی تجربی ویلهلم وونت و هم فلسفۀ نازی اولیۀ هوستون استوارت چیمبرلین زبان را با «روح ملی» یکسان میگرفتند. سوسور درست زمانی درسگفتارهایش را به اتمام رساند که اوسوالت اشپنگلر نگارش افول غرب۱۲ را آغاز کرد، کتابی که در آن بین صورت زبانی با روح عصر همبستگی برقرار میشود.
رویکرد سوسور این دست فرضیهپردازیها را کنار راند، تا صرفاً نشانههای زبانی را در قالب کارکردشان بهمثابۀ ربطهای اختیاری۱۳ دالّها و مدلولها بررسی کند. هیچ چیزی در الگوی آوایی پسوند ed ذاتاً «گذشته» نیست. بهعلاوه، میتوان آن را به شیوههایی متفاوت تلفظ کرد -درplucked «ت»، در plugged «دْ» و درplodded «ــِ د»- تلفظ میشود اما آن را همان پسوند گذشته میفهمیم و مادامیکه به آن اشاره نشود متوجه تفاوت نمیشویم. دالّ، یعنی پسوند ed، مادامی عمل میکند که بهنحوی قابلتشخیص متفاوت از یک s (در plucks) یا ing (در plucking) یا فاقد آوا (pluck) باشد. مفهوم مدلول نیز بسته به تفاوت است: گذشته چیزی است که حال و آینده نیست.
گذشته، حال، آینده. زمان. زمان بُعدی است که بر روی تمام تفکر سوسور دربارۀ زبان سایه میافکند. او در یادداشتهای سومین درسش (۱۱-۱۹۱۰) مینویسد:
ظاهراً در دیگر رشتهها وقتی عامل زمان لحاظ میگردد هیچ تأثیر خاصی ایجاد نمیشود … ستارهشناسی تغییر چشمگیری در آسمان شب ضبط کرده است … اما این بهندرت دلیلی برای تقسیم ستارهشناسی به دو رشته و تغییر جهت مطالعه در دو حوزۀ پژوهشی میشود … اما تاریخ اقتصادی (= اقتصاد در زمان) یک رشتۀ جدا تلقی میگردد … چرا؟ … دلیل پدیدآمدن دوگانگی علم زبانشناسی در ورای آن است: اقتصاد ما را با مفهوم ارزش رویاروی میسازد … (به صرف این واقعیت: نظام ارزشها، چراکه هر ارزشی بر نظامی از ارزشها دلالت دارد).
ازینرو، زبانشناسی نیز باید به دو شاخۀ مطالعاتی -به تعبیر او- همزمانی۱۴ و درزمانی۱۵ تقسیم شود. شاخۀ درزمانی مسئول مقایسۀ حالتهای متفاوت همزمانی یک نظام زبانی است.
بسیار شایانتوجه است که مطالعۀ اولیۀ ارزش ما را واداشته تا، بیآنکه بفهمیم، امتناع بررسی توأمان نظام ارزشیِ فینفسه (یا نظام ارزشی در یک نقطه از زمان) و نظام ارزشها در طول زمان را بازبشناسیم. وقتی به رشتههایی میرسیم که نه به ارزشِ پیوسته با چیزها، بلکه به ارزش تعینپذیر اختیاری (نشانهشناسی)، = نشانۀ تعینپذیر اختیاری (زبانشناسی) میپردازند، نیاز به تمییز این دو محور الزامی میشود، زیرا این یک حقیقت پیشینی ساده است که ارزش با آن چیزی ایجاد میشود که در آن نقطه از زمان ارزش دارد.
شاید یک حقیقت پیشینی ساده باشد، اما پذیرفتن آن دشوار است. زبان من چنان بخشی از هویت من است که در برابر هر تلاشی جهت فروکاستِ آن به یک مجموعه پیوندهای اختیاری بین دالّها و مدلولها بهنحوی غریزی مقاومت کنم. اما منظور سوسور هرگز این نبود که همۀ زبان همین است و بس. نشانهشناسی، علم مطالعۀ نشانهها بهمثابۀ ارزشها، قادر نیست تبیینی بسنده برای تمام پدیدارهای زبانشناختی به دست دهد. بااینحال، یک علم ضروری است. امری اساسی است. اگر پیوند بین یک دالّ و مدلول معین را بشناسیم، نشانه وظیفۀ خود را در قبال ما انجام خواهد داد، فارغ از اینکه چه تاریخی داشته یا چه واکنشهای اثربخشی نسبت به آن داشتهایم.
او میدانست زمان ساده نیست. فیلسوف فرانسوی هنری برگسون تمایز زمان از دیرند۱۶ را عمومیت بخشیده بود. سوسور مستقیماً این تمایز را به کار نبرد اما میکوشید زبان را در دل امری جای دهد که ممکن است آن را زمان تاریخی، زمان روانشناختی و زمان اجتماعی (یا اجتماعی-روانشناختی) بنامیم. متنها در زمان تاریخی وجود دارند. نظام زبانی نیز چنین است، در این معنا که میتوان یک حالت معین از زبان انگلیسی را حدوداً در دورۀ ۱۱۵۰ تا ۱۵۰۰ (انگلیسی میانه) تاریخگذاری کرد، اما این تعمیمی گسترده است که ما را مجبور میکند تغییرات رخداده طی آن دوره را نادیده بگیریم، تغییراتی که در نقاط متفاوت انگلستان درجات مختلفی داشت، چنانکه ممکن است یک اهل دورهام برای مراوده با یک تاجر اهل سالزبری تکاپو به پا کند، یا ناکام بماند اگر یکدیگر را در صبح روز چهاردهم اکتبر ۱۳۸۶ در بازاری در شهر داربی ملاقات کنند.
اما این چشمانداز زمان تاریخی نیز به فهم نحوۀ عملکرد نظام زبانی کمک نمیکند. نشانهها وظایف خود را از مجرای تفاوت انجام میدهند و بر یک محور «تداعی» توأمان دلالت دارند که تفاوتهای دالّها و مدلولها را میتوان بر روی آن مستقر و عملیاتی کرد. نشانهها نه در انزوا بلکه در ترکیبهایی بیان میشوند که بر مدلولشان تأثیر میگذارند. کشاورزان خوکها را پروار میکنند بر چیزی دلالت دارد که متفاوت است با خوکها کشاورزان را پروار میکنند. این مستلزم یک محور «نحوی» است، یک نظم غیر توأمان، ازینرو بر زمان دلالت دارد در این معنا که یک نشانه پیش یا پس از نشانۀ دیگری میآید. بنابراین، نوعی زمان روانشناختی در صورتبندی یک نظام نشانهای وجود دارد.
وجود زبان در یک جماعت گفتاری مستلزم یک زمان اجتماعی است. اعضای آن جماعت نظام را به کار میگیرند تا گفتار را ایجاد کنند، محصول منفردی را که در آن ابداعات بهصورت مدام عرضه میشوند. جماعت مذکور با گردآوری شمار اندکی از اینها یک حالت جدید از نظام زبانی ارائه میدهد. امکان و نحوۀ بازکردن کلاف این زمان اجتماعی از زمان روانشناختی روشن نیست و چیزها فقط بغرنجتر میشوند وقتی زمان تاریخی را، که بهدرستی زمان متنهاست، اضافه کنیم.
سوسور در درس دوم کوشید، با استفاده از تمثیل شطرنج، این مطلب را به دانشجویانش بفهماند. این بازی شامل نظامی از قوانین است، ارزشها برحسب اینکه چه حرکتی میتوان با مهرهها کرد بدانها تخصیص مییابد. ارزشها اختیاریاند. هیچ چیزی در مهرۀ قلعه بیانگر حرکت نیست، توانایی حرکت نامحدود در خط مستقیم که جای خود دارد، یا انجام حرکت پیچیدۀ قلعه با شاه. این نظام در طول زمان تغییر کرده است. اشاعۀ حرکت آنپاسان۱۷ در سدۀ پانزدهم بهنحو چشمگیری ارزش مهرۀ سرباز را دگرگون کرد، و بر این تأثیر گذاشت که آیا در یک مسابقۀ معین (معادل گفتار) بازیکن سربازی را برای نجات یک مهرۀ دیگر فدا میکند یا نه. بازی را هنوز شطرنج میخوانند، اما این یک نظام ارزشی متفاوت و ازینرو یک بازی متفاوت است. همین امر دربارۀ زبان نیز صادق است. هر تغییری که جماعت زبانی آن را پذیرفت، یک نظام جدید، یک زبان جدید عرضه میکند گرچه همچنان آن را انگلیسی بخوانیم.
سوسور با درس سوم زبانشناسیِ زبان به ظرافت متقارنی میرسد که یادآور خاطرات او در بیش از سی سال پیش است. این زبانشناسی او بر مجموعۀ جفتها مبتنی میشود، دو اصطلاحی که در تفاوتشان با دیگری معنا مییابند: نظام زبانی و گفتار، همزمانی و درزمانی، دالّ و مدلول، محور نحوی و محور تداعی. مطلق در مقابل اختیار نسبی. تغییرپذیری و تغییرناپذیری: این پارادکس که زبانها مدام در حال تغییرند، و بااینحال هیچ فردی نمیتواند مستقیماً زبان را تغییر دهد؛ جواز اجتماعی رازآمیزی لازم است که ابداع صورتگرفته در گفتار بخشی از نظام زبانی گردد.
او قصد داشت در درس بعدی به کار جدیدی بپردازد: زبانشناسی گفتار. اما گرفتگی عروق چنان سلامت طبع او را برهم زد که مجبور شد تعلیم را کنار بگذارد. سوسور در سرمای شدید فوریۀ ۱۹۱۳ آنفولانزا گرفت و در سن ۵۵سالگی درگذشت و آرزوهای تحقیقیاش ناتمام ماند. نام سوسور خاطرهای مبهم برای بیشتر زبانشناسان بود. کشفیات اولیۀ او چنان در علم زبانشناسان زمان جذب شد که آنها را بهمثابه معرفت عمومی تلقی میکردند.
تقدیر نقشههای دیگری داشت. درسگفتارهای او چنان الهامبخش دانشجویانش شد که یادداشتهایشان را جمع کردند و دو تن از همکاران او، آلبر سشه و شارل بایی، با استفاده از آنها کتاب درس زبانشناسی عمومی۱۸ (۱۹۱۶) را گرد آوردند. محدودیتهای تحمیلی زمان جنگ انتشار آن را محدود ساخت، اما ویراست دومش در ۱۹۲۲ منتشر شد و اقبال وسیعتری یافت. نگاه مدرنیستِ کتاب با نسل جوانتر زبانشناسان سراسر دنیا سخن میگفت، و به وقت خود از آن بهعنوان سند بنیانگذار زبانشناسی مدرن استقبال شد.
زبانشناس روسیِ جوانی به نام رومن یاکوبسن در اواخر دهۀ ۱۹۲۰ اصطلاح «ساختارگرایی» را برای رویکرد کتاب سوسور به زبان به کار بست، و در بسط آن به مطالعۀ متون ادبی نقشی سازنده داشت. در دوران جنگ یاکوبسن و کلود لوی استراوس به نیویورک تبعید شدند و در این دوره یاکوبسن کتاب سوسور را به او معرفی کرد. استراوس فوراً قابلیت آن را برای دگردیسی قومنگاری در قالب مطالعۀ نظامهای ساختاری عناصر فرهنگی، با مجموعه ارزشهایشان به همان شیوۀ مجموعه ارزشهای یک زبان، دریافت.
در دهۀ ۱۹۶۰ ساختارگرایی نمایندۀ حد واسط علوم انسانی و علوم اجتماعی در فرانسه و سپس در ایالات متحده بود، گرچه بریتانیا در برابر آن نسبتاً مقاوم ماند. ساختارگرایی یک جنبش متحد نبود، اما در حوزههای مختلف رهبرانی داشت که مناقشاتشان با یکدیگر غالباً پرهیاهوتر از جدلشان با ضد ساختارگرایان بود. ساختارگرایان در کشف نظمهای نظاممندِ عمیقِ دلالت درونی و زیرینِ تمام پدیدارهای بشری موردمطالعهشان اشتراک هدف دارند: زبان، شعر، فیلم، خویشاوندی و توتمها، ناخودآگاه، نظم اجتماعی.
فرانسوا دوسه در توصیف ساختارگرایی میگوید: «بیشتر از یک روش و کمتر از یک فلسفه»، و حق با اوست که ساختارگرایی دقیقاً هیچ یک از اینها نیست. ساختارگرایی فاقد وحدتی است که از یک روش یا یک فلسفه، یا حتی یک دین یا علم انتظار میرود. هم کمتر و هم بیشتر از آنهاست. اما ساختارگرایی ادعا و تظاهر کرد که یک علم است و برای تصدیق آن کوشید. یک علم واحد. علم علمها. و همه مبتنی بر زبانشناسی بود: وقتی موفق به کشف ساختار پنهان زبان شدیم، تمام دیگر ساختارهای جهان خود را آشکار خواهند کرد.
تردید است فردی نظیر سوسور، که طرفدار پروپاقرص دقت است، ابهام را ترجیح بدهد تا نگاه دیگر مردمان نسبت به تفکرش تبدیل گردد به یک علم چیره، که تمام حوزههای معرفت را شامل میشود. آنچه باعث تشدید آن میشود این است که نهتنها چند هزار زبانشناس، بلکه میلیونها دانشجوی علوم انسانی و جز آن کتاب سوسور را خواندند، و به سی زبان ترجمه شد. میلیونها خواننده یعنی میلیونها خوانشی که برخی از آنها قرار بود از آنچه نویسنده میتوانست تصور کند نیز بسیار فراتر رود.
برخی از منتقدان بر ویراست بایی و سشه از سه درسگفتار سوسور ایراد میگیرند و معتقدند که آن دو میبایست تنها از درس سوم بهعنوان حرف نهایی سوسور استفاده میکردند. ویراستاران مثالها و تبیینهایی ارائه دادند که در یادداشتهای دانشجویان یا پیشنویسهای خود سوسور نیست و باعث سوءبرداشتهای بعدی شدهاند. اما واقعیت این است که آنها شاهکار کردند: هیچ کسی تصورش را نمیکرد این کتاب در معطوفساختن وسیع، جدی و مستمر توجهها به عصارۀ تعالیم سوسور به چنین موفقیتی نائل شود.
نمیتوان هیچ کتابی را از خوانندگان محفوظ داشت (گرچه با کتابدارانی فرانسوی مواجه شدم که در دهۀ ۱۹۸۰ آشکارا برای خود چنین نقشی پذیرفتند). احتمالاً آن کتاب «خالص» که منتقدان بایی و سشه ترجیح میدادند، هرگز سنگبنای زبانشناسی و معناشناسی مدرن نمیشد. سوسور میتوانست با آرامشی بیشتر بخوابد، اما خود منتقدان کتاب احتمالاً چیزی از آن نمیشنیدند. و اگر خوانندگان وسیعی مییافت، باز «خوانش درستی از آن صورت نمیگرفت»، یعنی خوانندگان متفاوت خوانشی متفاوت از آن میداشتند، گاه به شیوههایی که سوسور نیز هرگز آن را پیشبینی نمیکرد.
مفهوم «ساختار» یک نمونۀ عالی است. وقتی واکنشها علیه ساختارگرایی در نیمۀ دوم دهۀ ۱۹۶۰ در آثار ژاک دریدا، ژیل دلوز و دیگر «پساساختارگرایان» آغاز شد، به آن خاطر بود که ساختارگرایی زبان، متون و فرهنگها را به ساختارهایی خشک و ایستا تقلیل میداد و هر گونه تقدیر از خلاقیت سیال را فدای سختگیری ریاضیکِ خشک و ملالآور میکرد. این تقلیل جزمانگارانه را به سوسور نسبت دادند، اما درواقع این مفهومِ از ساختار متعلق به او نیست. واژۀ «ساختار» تنها سه بار در کتاب او میآید و از هیچ یک منظور ساختارگرایان افاده نمیشود. اصطلاح خود سوسور «نظام» بود، و نظامها در نظر او پویا هستند. نوآم چامسکی زبانشناسی سوسور را بهعنوان فهرست صرف عناصر رد میکند، اما درواقع کانون زبانشناسی او محور دستورزبانی است که، در آن، نظمبخشی به عناصرْ ارزش عناصر را درست همان اندازه تعیین میکند که جایگاهشان در یک شبکۀ تداعی. درواقع، این اصطلاح «ساختار عمیق» خود چامسکی بود که مفهوم کانونی ساختارگرایی را در تفکر زبانشناختی آمریکایی تثبیت کرد.
محور مجادله بر سر ویراست کتاب سوسور جملۀ پایانی آن بوده است: «هدف منحصربهفرد و حقیقی زبانشناسی نظام زبانی است فینفسه و لنفسه». کاریکاتور سوسور در مقام یک جزمانگار این را بهعنوان اخراج گفتار از زبانشناسی، شامل هر چیز مرتبط با انسانها که زبان بخشی لاینفک و اساسی از حیاتشان است، اعلام میکند؛ بستن چشمبندها برای کنارنهادن بستر، تا به تعبیر زبانشناس انگلیسی جی. آر. فرت، تمرکز بر روی یک «نظام آرمانیشدۀ بیجان نشانهها» باشد. در اینجا، هم ویراستاران کتاب و هم خوانندگان بعدیاش چیزی برای پاسخ به آن دارند.
اینکه جملۀ نهایی در پیشنویسهای سوسور یا یادداشتهای دانشجویانش همتایی ندارد، بلکه نوشتۀ ویراستاران کتاب است، درست است. طنز اینجاست که خوانش دگماتیک آن، امری که رایج است، بستر جمله را ندیده میگیرد. این جمله پایان فصلی دربارۀ خانوادهها و گونههای زبانی است که در آن سوسور علیه این میل هشدار میدهد که خیال کنیم «نبوغ یک نژاد» زبان آن را به سمت مسیرهای جبری خاصی میکشد. او پیوسته پیوندهای ادعایی بین زبان و قومیت را رد میکند. در این مورد، البته که دغدغۀ زبانشناسی میبایست تنها خود زبان باشد و نه روانشناسی نژادی، که زبانشناسان آن را پس از اثبات وحدت اصیل فرهنگ هند و اروپایی و پیوند گونۀ زبانی با جهانبینی شرح و بسط دادهاند. حیات «براهینِ» پوچِ برتری آریاییها بهعنوان خالصترین نژاد، که در دهۀ ۱۹۳۰ در آلمان برای توجیه پاکسازی قلمرو «مردمان پست» اقامه میشد، چندان تداومی نداشت.
آیا بایی و سشه پیشبینی کردهاند آن جمله نه بهمثابۀ پایان بزرگمنشانۀ فصلی که علیه تعینگرایی نژادی شمشیر میکشد، بلکه بهعنوان یک نتیجهگیری کوتهنظرانه بر کل کتاب خوانده میشود؟ یقیناً. وقتی با عطف به گذشته قضاوت میکنیم باید دقت داشته باشیم که آسیب واردشده را در مقابل خطرات رفعشده بسنجیم. زبانشناسانی که به «نظام زبانی فینفسه و لنفسه» چسبیدند، نگاه ناقصی شرح و بسط دادهاند که این حوزه هنوز میکوشد از آن فراتر برود. نظام فینفسه نقش زبان را در حفظ یا غلبه بر نابرابریهای اجتماعی، قومی و جنسیتی آشکار نمیسازد. و یک زبانشناس نمیتواند هوادار نوعی ساختارگرایی جزمانگار باشد اما هنوز توجیهی آکادمیک برای سرکوب به دست دهد.
پینوشتها:
• این مطلب را جان ای. جوزف نوشته است و در تاریخ ۲۲ ژانویۀ ۲۰۱۹ با عنوان «Saussure: The accidental father of structuralism» در وبسایت تی.ال.اس منتشر شده است. وبسایت ترجمان آن را در تاریخ ۲۳ بهمن ۱۳۹۸ با عنوان «سوسور میپرسید: زبانها چگونه تغییر میکنند؟» و ترجمۀ میلاد اعظمیمرام منتشر کرده است.
•• جان ای. جوزف (john e. joseph) استاد «مدرسۀ فلسفه، روانشناسی و علوم زبانی» در دانشگاه ادینبورگ است. او تابهحال مقالات و کتابهای متعددی نوشته است، ازجمله سوسور (Saussure)، و ایدئولوژیهای زبان (Ideologies of Language).
[۱] Mémoire on the primitive system of vowels in the Indo-European languages
[۲] language
[۳] speech
[۴] sign
[۵] langue
[۶] social fact
[۷] parole
[۸] analogy
[۹] value
[۱۰] pattern
[۱۱] contents
[۱۲] The Decline of the West
[۱۳] Arbitrary conjunctions
[۱۴] synchronic
[۱۵] diachronic
[۱۶] duration (durée)
[۱۷] en passant: لفظاً به معنای «بههنگام گذر» (in passing) است، و حرکتی ویژه در شطرنج میباشد که در آن سرباز حریف، سرباز دشمن را در هنگام گذر میگیرد. چنانچه بازیکنی که نوبت حرکت با اوست، یکی از سربازهای خود را دو خانه به پیش ببرد و این سرباز در خانۀ مجاور سرباز حریف قرار بگیرد، حریف میتواند سرباز خود را در خانۀ پشت سرباز رقیب قرار داده و آن را بگیرد، طوریکه انگار آن سرباز فقط یک خانه به جلو آمده باشد [ویکیپدیا].
[۱۸] Course in General Linguistics
یک متخصص هوش مصنوعی میگوید فرق انسانها با هوش مصنوعی در نحوۀ آموختن آنهاست
سوپر استار عالم روشنفکری بیش از همیشه با چپها به مشکل خورده است
گفتوگویی دربارۀ دشواری همتاسازی هوش انسانی در رایانهها
چارلز تیلور شعر و موسیقی را عناصر نجاتبخش دوران افسونزدایی میداند