پیوند ما با گذشته و آینده کاملاً از یکدیگر متمایز نیستند. در پرسش از یکی جوابی به دیگری وجود دارد.
«اگر از حق زندگیتان بگذرید فاجعهای هولناک در گذشته تکرار نخواهد شد.» احتمالا بسیاری از ما در برابر این پیشنهاد واکنشی سخاوتمندانه نشان خواهیم داد. اما تاد میِ، استاد فلسفۀ دانشگاه کلِمسون، معتقد است صحت این واکنش فقط با پرسشی دیگر سنجیده میشود: چه چیزی را حاضریم برای جلوگیری از اتفاقات هولناک حال و آینده قربانی کنیم؟ اگر آمادۀ قربانیکردن چیزی نیستیم، این چه چیزی را دربارۀ پیوند ما با فجایع گذشته نشان میدهد؟
نیویورکتایمز — ما چه پیوندی با گذشتۀ خود داریم و این ارتباط چه چیزی دربارۀ چگونگی ارتباط ما با آینده میگوید؟ یکی از رویکردهای بسیار آزاردهنده به این سؤال از فردریش نیچه به یادگار مانده است. او در نظریۀ بازگشت ابدی۱ خود این سؤال را مطرح میکند: چه میکنید اگر دیوی در روز یا شبی تاریک، به تنهاترین تنهاییِ شما خزیده و بگوید: «این زندگی که در حال زیستنِ آنی و تا امروز زیستهای را باید بارهاوبارها دوباره زندگی کنی؟» فکر کردن به نظریۀ بازگشت ابدی باعث میشود به ارزش کارهایی بیندیشم که تا امروز کردهام و از خود بپرسم آیا این اعمال با گذشت زمان و بارهاوبارها انجامشدن، بازهم ارزش و اعتباری خواهد داشت؟
اگرچه نگرانی ناراحتکنندهتری در قلب این سؤال نهفته است. برای من پرسیدن از بازگشت ابدی به این معنی است که قبل از هر چیز من به وجود آمدهام. همچنین این سؤال را برایم به وجود میآورد: آیا باید شرایطی را که باعث بهوجودآمدن من شدهاند، تأیید کنم یا نه. آنهم نه برای تمام دفعاتی که به دنیا آمدهام؛ بلکه تنها برای یک بار از دفعات بهدنیاآمدنم. برای درک گزندگیِ این نگرانی، اجازه بدهید قسمتی از گذشتۀ خود را با شما در میان بگذارم. اگر هیتلر در آلمان به قدرت نمیرسید، هولوکاست و جنگ جهانی دوم اتفاق نمیافتاد. اگر جنگ جهانی دوم آغاز نمیشد، پدرم در دانشکدۀ افسری ثبتنام نمیکرد. اگر در دانشکدۀ افسری ثبتنام نمیکرد، به دانشگاه نرفته و مدرک اقتصاد نمیگرفت. درنتیجه برای کار به نیویورک نمیرفت. اگر به نیویورک نمیرفت، مادرم را ملاقات نکرده بود. خلاصه اگر هولوکاست اتفاق نمیافتاد، من به دنیا نمیآمدم.
آیا میتوانم بگویم: ترجیح میدهم هولوکاست یا بردهداری یا جنگهای صلیبی نبودند و من هم به دنیا نمیآمدم؟
برای اینکه ببینیم وجودِ چه تعدادی از مردم، مستلزم وقوع هولوکاست است، نیاز نیست خود را به زحمت بیندازیم. همانطور که پیتر اترتون اخیراً گفته است، همۀ ما میتوانیم منشأ وجود خود را به یکی از فجایع بزرگ تاریخ برسانیم. بههرحال، اگر وجود ما مدیون هولوکاست هم نباشد، احتمالاً به بردهداری و جنگهای صلیبی گره خورده است.
بنابراین پیوند ما با گذشته چیست؟ بهخصوص با این واقعیت که وجود خود را به یکی از فجایع تاریخی یا به مجموعهای دیگر از وقایع مدیون هستیم. آر. جی. والاس در کتاب خود، چشمانداز از اینجا۲، پیشنهاد بدبینانۀ دیگری مطرح کرده است. والاس میگوید: تأییدکردنِ وجود خود و آریگفتن به آن، در میان چیزهای ناخوشایند دیگر، مستلزم آریگفتن به گذشتهای است که به آن منجر شده است. بیگمان او ادعا نمیکند که ما باید احساس خوبی دربارۀ این موضوع داشته باشیم. ما میتوانیم آرزو کنیم که ای کاش از راه دیگری به وجود آمده بودیم. اگرچه او معتقد است ما نمیتوانیم همواره از این واقعیت، متأسف و اندوهگین باشیم. تأسفبار است که وجود ما بدین شکل واقع شده است؛ اما از آنجا که اینطور به وجود آمدهایم، تأیید وجود خودمان مستلزم گذشتهای است که به آن منجر شده است. عجیب نیست که او عقیدۀ خود را نوعی «نهیلیسم معتدل» مینامد.
اما آیا ما باید گذشتۀ ختمشده به وجود خود را تأیید کنیم؟ آیا باید یک نهیلیست معتدل باشیم؟ از یک سو میتوانیم بگوییم که بهتر بود که به دنیا نمیآمدیم و هولوکاست اتفاق نمیافتاد. از منظری کیهانیتر و با فرض اینکه تاریخ معاصر، وحشتی قابل قیاس با هولوکاست به ما پیشکش نکند، میتوانیم چنین بگوییم: بهتر بود هولوکاست به وقوع نمیپیوست و مردمانی غیر از ما ساکن زمین میشدند. وقتی اترتون در پایان جملۀ خود میگوید ما حقی برای زیستن نداریم، فکر میکنم این دقیقاً آن چیزی است که ادعا میکند. من تا حدی با او موافقم.
اما این جنبه از سؤال نیست که باید بیش از همه، ما را ناراحت کند. تأیید وجود ما ربطی ندارد به آنچه فکر میکنیم ممکن است از لحاظ کیهانی یا غیرشخصی بهتر باشد. تأییدکردن وجود خودمان بهمعنی ترجیحدادن و انتخابکردن آن است. آیا ترجیح میدهم که هولوکاست یا بردهداری یا جنگهای صلیبی اتفاق نیفتند و من وجود نداشته باشم؟ اگر بهنحوی اجازه داشتم تاریخ را به عقب برگردانم و بعد، آن را طوری پیش ببرم که از یکی از فجایع جلوگیری کرده و بنابراین مانع از بهدنیاآمدن خود میشدم، آیا این کار را میکردم؟ این برای آن دسته از ما که دلبستۀ زندگی خود هستیم، سؤال دشوارتری است.
دوست دارم اینطور فکر کنم که حداقل در بعضی از لحظات خاص، اگرچه با اکراه به این معامله تن میدادم. بعضی اوقات که مواجهۀ واضحتری با هولوکاست دارم، فکر میکنم هرچند بهسختی، اما حاضر خواهم بود زندگی خود را با زندگی قربانیانِ این حادثه معامله کنم؛ مثل وقتی که در موزۀ یادبود هولوکاست در واشنگتن، کفشهای بسیاری از کشتگان کمپها را دیدم. سؤالی حتی آزاردهندهتر از سؤال قبلی، این است: باتوجه به اینکه زندگیِ فرزندان من مستلزم وجود من است، آیا حاضر بودم زندگی کودکان خود را هم بهخاطر نجات جان آنها معامله کنم؟ بهخاطر دلایلی که از موضوع این مقاله خارج است، معتقدم که این سؤال را باید فرزندانم پاسخ دهند؛ نه من. دقیقاً نمیدانم؛ اما امیدوارم از عهدۀ این موقعیت برآیم.
اگر این درست باشد، پس شاید برخورد مناسب با فجایعی که وجود ما ریشه در آنها دارد، پذیرفتن آنها باشد؛ نه تأییدشان. ما محصول تاریخی هستیم که قادر به تغییردادنش نیستیم. این تاریخ، مملو از خشونتها و فجایعی است که ما توانایی خنثیکردنشان را نداریم. میدانیم بهتر بود اگر این فجایع و وحشتها اتفاق نمیافتاد و در نتیجۀ آن ما به دنیا نمیآمدیم. همچنین در لحظههایی باشکوه حتی ممکن است ترجیح دهیم که ای کاش واقعاً اینطور میشد. زندگی ما ریشه در تراژدیهایی دارد که جبرانی برای آنها نیست و ازاینحیث، بهشکلی اجتنابناپذیر آلوده و لکهدار است. باید این را بپذیریم؛ اما نیازی نیست آن را تأیید کنیم. مهم این است که اگر این فرصت در اختیارمان قرار میگرفت، چه میکردیم.
اگرچه اینجا ممکن است کسی چنین سؤالی بکند: چه اهمیتی دارد که من یا هرکدام از ما در سناریویی خیالی و امکانناپذیر، چه تصمیمی خواهیم گرفت و چه خواهیم کرد؟ هولوکاست اتفاق افتاده است و نمیتوانیم به عقب برگردیم و جلوی آن را بگیریم. پس چرا باید چنین گرایشی به زندگی خود در رابطه با آن داشته باشیم؟ دو دلیل برای این کار وجود دارد. دلیل اول فلسفی و دلیل دوم عملی است. دلیل فلسفی این است که ما هولوکاست را محکوم میکنیم. معتقدم بیشتر ما میگوییم این اتفاق نباید میافتاد. اما اگر اتفاق نمیافتاد، بیشترِ ما اینجا نبودیم. پس واقعاً نگرش ما به هولوکاست چیست؟ آیا واقعاً محکومش میکنیم یا نه؟ سؤالی که اینجا مطرح میکنم، خوشایند یا ناخوشایند، جنبههایی را آشکار میسازد از اینکه چه کسی هستیم.
دومین دلیل، عملی است. اگر حاضر باشیم زندگی خود را برای جلوگیری از اتفاقات هولناک گذشته قربانی کنیم، چه چیزی را حاضریم برای جلوگیریکردن از اتفاقات هولناک حال و آینده قربانی کنیم؟ چرا بسیاری از ما، ازجمله خودم، چنین نمیکنیم؟ اینجا باید یادآوری کنم که موقعیت گذشته دقیقاً متقارن با آینده نیست. اینجا نوعی پیچیدگی وجود دارد. اگر من وجود نداشتم، عملاً چیزی را از دست نمیدادم؛ زیرا منی وجود نداشت که بخواهد چیزی را از دست بدهد. البته بسیار پیچیدهتر از آن است. باید وجود داشته باشم تا امکانِ هرگز وجودنداشتنِ خود را بررسی کنم. هرچند، اکنون که هستم، در قربانیکردنِ خود آمادهام تا چیزی را از دست بدهم: زندگی آیندهام!
بااینوجود و با درنظرداشتنِ این هشدار، تمایل به قربانیکردنِ زندگیِ خود در گذشته باید همتراز باشد با تمایل به قربانیکردنِ حداقل چیزی در حال یا آینده برای جلوگیری از فجایع آینده یا خفیفکردن آنها. چه چیزی را حاضریم برای پناهجویان سوری یا قربانیان احتمالی خشونت پلیس یا کارگران فقیر بیمهنشده در کشور خودمان قربانی کنیم؟ رنجهای این افراد تعیین خواهد کرد که فرزندان و نوادگان ما چه کسانی خواهند بود. تغییرات آبوهوایی ظاهراً از همین حالا در حال افزایش قربانیان خود است. چه چیزی را حاضریم برای جلوگیری از عواقب شدیدِ آن قربانی کنیم؟ اگر آمادۀ قربانیکردن چیزی نیستیم، این چه چیزی را دربارۀ پیوند ما با فجایع گذشته (که در بهوجودآمدن ما نقش داشتهاند) نشان میدهد؟ پیوند ما با گذشته و آینده کاملاً از یکدیگر متمایز نیستند. در پرسش از یکی از آنها جوابی به دیگری دادهایم که شاید ترجیح میدهیم تصدیقش نکنیم.
همزمان با نوشدن سال، میتوانیم بهجای فراموشکردن رابطۀ خود با گذشته از نو شروع کنیم و آن را چراغ راه آیندۀ خود سازیم.
پینوشتها:
تاد مِی (Todd May) استاد فلسفه در دانشگاه کلِمسون و نویسندۀ کتاب یک زندگیِ با معنی است. از آثار می کتاب مرگ با ترجمۀ رضا علیزاده توسط نشر گمان به فارسی منتشر شده است.
[۱] Eternal Return
[۲] The View From Here
سوپر استار عالم روشنفکری بیش از همیشه با چپها به مشکل خورده است
گفتوگویی دربارۀ دشواری همتاسازی هوش انسانی در رایانهها
چارلز تیلور شعر و موسیقی را عناصر نجاتبخش دوران افسونزدایی میداند
او چیزی از خواهرم نمیدانست، خوبیاش همین بود
همچنین نسبت به بخش پرسش عملی اولا وقتی تاریخ گذشته به دست ما اتفاق نیافتاده پس سوال از جلوگیری از اتفاق افتادنش بیهوده است ثانیا تاریخ گذشته عبرت برای حال و آینده است علت این که نویسنده نتوانسته به این پرسش که اگر زمان قربانی کردن رسیده باشد آیا ما خود را قربانی خواهیم کرد تا اتفاقات گذشته تکرار نشود،پاسخ دهد عدم توجه او به حیات ابدی انسان است. پس ایدئولوژی این شخص ناقص میباشد.
سلام نکته ی جالب از این نوشته بدست آوردم اینه که از نظر علمی رابطه ی من با وقایع ناپسند گذشته چیه؟ نویسنده سعی کرده مخاطب را در حالت تناقض قرار بده یعنی اگر وجود خودت را تایید میکنی یعنی به اتفاقات گذشته راضی هستی چون وجود تو بسته به اتفاقات گذشته مربوط است به نظر من این یک مغالطه است یعنی انسان میتواند هم وجود خودش را تایید کند و هم از اتفاقات گذشته ناخرسند باشد چون موجود شدن انسان به اختیار خودش نیست که درباره ی آن بتواند خرسند یا ناخرسند باشد زیرا وقتی یک فعل انسان متصف به خوبی و بدی میشود که از اختیار صادر شده باشد.
سلام! خیلی خیلی ممنونم بابت این مقاله. هم از ترجمان، هم از آقای قاجارگر. من پیش از این کتاب مرگ رو از تاد می خوانده بودم. کاری که می توی این دو تا متن کرده اینه: فلسفی اندیشیدن گام به گام، عمیق و با دیالوگی درونی، راجع به مسالهای عرفا نه چندان فلسفی اما در واقع به شدت فلسفی و به شدت انسانی و وجودی، و با زبانی خالی از ترمهای تخصصی فلسفی و غامضنویسیهای معمول، و بسیار دور و منزه از خطر افتادن به ورطهی ابتذالی که هنگام مواجه با مسالهای انضمامی یا هنگام اتخاذ زبانی سهل برای اندیشیدن فلسفی پیش میاد. سقراطی اندیشیدن هنوز اصیلترین نحوهی فلسفه ورزییه که می نسبت خوبی باهاش داره. من باز هم بسیار شادمان خواهم شد اگر بتونم ترجمهی باقی مقالاتی که می توی نیویورک تایمز یا جاهای دیگه منتشر کرده رو توی ترجمان بخونم.