آنچه میخوانید در مجلۀ شمارۀ 2 ترجمان آمده است. شما میتوانید این مجله را به صورت تکی از فروشگاه اینترنتی ترجمان تهیه کنید.
در کنار پیشرفت سریع علم و تکنولوژی، پیشرفت مشابهی در تمدن یا خردگرایی انسان به وجود نیامده است
از نظر جان گری، غرب احمقانهترین راهحل را پیش گرفته است. حمله به یک کشور نابسامان، از میان بردن حکومت مرکزی و رهاکردن کشور در آغوش هرجومرج بیپایان و جنگ داخلی،آنگاه بازگشت دوباره و بمباران پشتِ بمباران. فرمولی که در افغانستان و عراق و لیبی اجرا شد، و حالا نوبت سوریه است. اما چرا کشورهای غربی هنوز به این راهحل امیدوارند؟ مشکل از کجا آب میخورد؟
جان گری، لفام — رشد داعش غربِ لیبرال را شدیداً برآشفته است؛ البته نه فقط به دلیلِ آنکه این گروه ثابت کرده است که میتواند در یکی از شهرهای بزرگ اروپا دست به حملاتی تروریستی با تلفات زیاد بزند. پیشروی این گروه، دیدگاه غالب غربی را دربارۀ جهان با مشکل مواجه میسازد. از نظر نسل کنونیِ اندیشمندان لیبرال، تاریخِ مدرنْ داستان گسترش تمدن است. این حرکت گاهی اوقات سیرِ قهقرایی هم داشته است که بعضاً بسیار ددمنشانه بوده؛ اما اینها فقط بازگشتهایی به بربریت گذشته هستند که سیر پیشرفتی را که اصولاً خیرخواهانه است، مختل میکردهاند. از نظر هرکسی که اینگونه فکر میکند، داعش فقط نوعی ناهنجاری مرموز و منحوس است.
اما از نظر کسانی که داعش شگفتزدهشان کرده، فقط داعش نیست که مرموز است. بخش اعظم تاریخ مدرن نیز همینگونه است. داعش پرچمدار حملاتی وحشیانه به ارزشهای متمدنانه شده است: بردگی جنسی زنان و کودکان، قتل هدفمند نویسندگان، کاریکاتوریستها و یهودیان، قتلعامی تمامعیار در کنسرت موسیقی راک و تلاش برای نسلکشی ایزدیها. تمام این وحشیگریها پیشگامان مدرنی دارند که اکثراً در همین قرنِ گذشته میزیستند: استفاده از خشونت جنسی بهعنوان راهبردی نظامی در پاکسازی نژادی در بوسنی در دهۀ ۱۹۹۰ نمایان است؛ در جنگ بنگلادش برای استقلال در سال ۱۹۷۱؛ در نپال، کلمبیا، سودان، جمهوری دمکراتیک کنگو و بسیاری مناطق درگیر دیگر. نابودی بناها و آثار هنری بهدست داعش در منطقۀ باستانی پالمیرا و برخی مکانهای دیگر، پیشگامان زیادی در قرن بیستم دارد. بلشویکهای ولادیمیر لنین کلیساها و کنیسهها را در روسیه تخریب کردند. مائو تسهتونگ، بخشهای عظیمی از میراث معماری چین و تبت را نابود کرد. رژیم پل پوت۱ بتکدهها و معابد را تخریب کرد و قصد داشت شهرهای کشور را نیز نابود کند. هدف این اَعمال بتشکنانۀ سکولار، براندازیِ گذشته و ساختن جامعهای نو از «سال صفر» بود. این ایده به «سال یک» تقویم برمیگردد که در سال ۱۷۹۳ در فرانسه اعلام شد تا آغازگر عصری جدید باشد که قرار بود با انقلاب فرانسه آغاز شود. باتوجهبه تخریب نظاممند آثار ماقبل اسلامی و البته بناهای بسیار کهنِ اسلامی، هدف داعش هم اصولاً با هدف نمونههای یادشده تفاوتی ندارد.
استفادۀ نظاممند داعش از ترور و وحشت بهعنوان ابزاری جهت تحکیم قدرت نیز چندان متفاوت و جدید نیست. لنین در تلگرامِ «دستور اعدام» در ۱۱آگوست۱۹۱۸، به کمونیستها دستور داد تا رعایای سرکش را در ملأ عام دار بزنند: «این کار باید طوری انجام شود که مردم تا صدها مایل آنطرفتر آن را ببینند، بلرزند، بدانند و فریاد بزنند.» دولت شوروی از سرآغاز خود و در اکثر دوران وجودش برای ماندن در مسند قدرت، بر وحشتپراکنی تکیه میکرد. محاکمههای علنی دهۀ ۱۹۳۰، ادامهدهندۀ تربیتی بلشویکی بود که فرمانبرداری را از راه وحشتِ نمایان مستقر میساخت. اما این نظام حدود سه ربع قرن دوام آورد که در اکثر این زمان، پیروان زیادی در غرب به دست آورد. شکی نیست که این رژیم معایبی داشت که بعضاً بسیار زننده بودند؛ اما اینها را میراث استبداد تزار و استبداد آسیایی میدانستند. دیدگاه منطقیتر این است که جنایات شوروی اکثراً بهعلت اجرای نوعی سنت مدرن اروپایی بود مبنیبر استفاده از وحشت جهت شکلدهی مجدد به جامعه. این سنت را ژاکوبنها پس از انقلاب فرانسه آغاز کردند و لنین آشکارا از آن پیروی میکرد. اما این دیدگاه بهندرت مدنظر قرار گرفت.
از نظر کسانی که رشد داعش را اعجابآور میدانند، بخش اعظم قرن گذشته، فقط نوعی واپسروی از زندگی مدرن است. حتی باید گفت رژیمی که دست به جنایاتی بیسابقه در تاریخ زد، نمونهای از نیاکانگرایی۲ بود: معمولاً میگویند دولت نازی، اروپا را به دوران تاریکی بازگرداند. قطعاً نازیها در تعقیب و کشتار یهودیان از شیطانشناسیِ۳ قرونوسطایی مسیحی بهره میگرفتند؛ اما نازیسم همچنین به شبهعلم مدرنِ نژاد استناد میکرد تا این بیرحمیها را توجیه کند. نژادپرستی نازیسم با استنادش به نوعی داروینیسم کاذب فقط میتوانست در عصری ظهور کند که بر مبنای علم شکل گرفته بود. فقط روش کشتار نازیسمْ مدرن نبود؛ روشهای تفکر آن نیز مدرن بود.
البته مقصودْ تکرار این ادعای منسوب به نظریهپردازان مارکسیِ مکتب فرانکفورت نیست که تفکر علمی مدرن در مسیری غیرمستقیم و اجتنابناپذیر به نازیسم و هولوکاست ختم میشود؛ بلکه هدفْ گفتن این است که وقتی در سیاست به مدرنیته استناد میشود، فقط نوعی خیال است. افزایش دانش در قرنهای اخیر بسیار واقعی بوده است. افزایش قدرت انسان از طریق تکنولوژی نیز همچنین. این پیشرفتها تراکمی و پرشتاب هستند و در هیچ سناریوی محتمل و واقعگرایانهای، امکان بازگشت آنها وجود ندارد. اما بهندرت پیشرفتی در سیاست صورت گرفته است. در کنار پیشرفت سریع علم و تکنولوژی در چند قرن اخیر، پیشرفت مشابهی در تمدن یا خردگرایی انسان به وجود نیامده است؛ بلکه افزایش دانش همواره با تنازعات و تعصبات انسان تعامل داشته و انواع جدیدی از بربریت را به وجود آورده است.
داعش برای نشاندادن تخطیِ خود از هنجارهای متمدنانه از پیشرفتهترین تکنولوژیها استفاده میکند، و از این منظر به گونهای شدیداً مدرن از بربریت تبدیل شده است. البته این گروه دارای ویژگیهای منحصربهفردی است. حملات پاریس نشان میدهد که داعش بیش از هر گروه جهادی دیگر میتواند تروریسم شهری و نبرد پارتیزانی را بهصورت راهبردی یکپارچه ترکیب کند. هرگونه عقبنشینیای که داعش در میدان جنگ سوریه و عراق به آن تن دهد، احتمال حمله به جمعیتهای غیرنظامی را در شهرهای اروپا بیشتر میکند. داعش با انتشار جنایات خود با استفادۀ ماهرانه از رسانههای الکترونیکی، خود را از دیگر گروههای جهادی متمایز میکند. این جنایات با اِعمال تکنیکهای ارائهشده در کتابراهنمایی به نام مدیریت توحش که در سال ۲۰۰۴ بهصورت آنلاین منتشر شد، راهبردی کاملاً برنامهریزیشده را اجرا میکنند. این راهبرد باعث اعتراض و انتقاد القاعده شد. بسیاری داعش را برخاسته از این گروهک میدانند. تفاوت بعدی داعش با گروههای جهادی دیگر، نبودِ مطالبات خاص است. هدف القاعده این بود که امریکا را مجبور کند از خاورمیانه عقب بکشد؛ اما داعش درصدد است تا کل نظم جهانی را نابود کند. این هدف نشان میدهد که داعش در مقایسه با دیگر رقبای جهادی، دیدگاهی آخرالزمانیتر به دنیا دارد. البته هیچیک از این ویژگیها هرگز بدین معنا نیست که داعش چیزی غیرمدرن است. داعش اتحادیهای فراملیتی و جنایتپیشه است جنبشی فرقهوار، آخرالزمانی و درحالگسترش و بالأخره نوعی شبکۀ ترور جهانی است. چنین گروهی فقط میتواند در وضعیت مدرن جهانیشدن ظهور یابد.
نظریات مختلف مدرنیزاسیون، تز مشترکی دارند: فقط نوعی خاص از جامعه میتواند واقعاً نیازهای جامعهای مبتنی بر نوآوریهای دائم علمی و تکنولوژیک را برآورده کند. مشکل اینجاست که این نظریات انواعی ناسازگار از نظم اجتماعی و سیاسی را برای چنین جامعهای مشخص میکنند. هربرت اسپنسر، جامعهشناس قرن نوزدهم معتقد بود که فقط سرمایهداریِ بازار آزاد میتواند چنین کاری انجام دهد. از سویدیگر، بئاتریس وب، شاگرد سابق اسپنسر به این باور رسید که نوعی نظام اشتراکی که پیشتر در روسیه استالین مشاهده شده بود، مرحله بعدی تحول مدرن است. در روزگار ما، هم نومحافظهکاران و هم مترقیان نظر فرانسیس فوکویاما را پذیرفتهاند مبنی بر اینکه فقط «کاپیتالیسم دمکراتیک» میتواند نیازهای مدرن را برآورده کند. این پیشگویی ظاهراً اساسی محکم دارد. مدرنیته در سیاست، نوعی شبحِ همواره گریزان است؛ چون دائماً دستخوش تغییر میشود.
آتش کنت، اثر تئودور دگودن، ۱۸۲۸
تعقیب این شبح موجب شکلگیری «جنگ علیه ترور» شده که بسیار ویرانگر بوده است. جریان جنگ عراق برخی پیامدهای این «جنگ علیه ترور» را نشان میدهد. تأثیرات این امر بر غرب اینک بر همگان مشهود است؛ ازجملۀ این تأثیرات ازدستدادن حجمی عظیم از منابع و احیای عمل وحشیانۀ شکنجه با مدیریت بوش بود. آنچه به اندازۀ کافی درک نشده، این است که فاجعۀ عراق نهتنها از اشتباهات سیاسی ناشی نشد، هرچند برخی از این اشتباهات مضحک بودند؛ بلکه از تلاش برای بازسازی این کشور بهعنوان دمکراسی نشئت گرفت. حکومت عراق را بریتانیاییها با راهبرد «تفرقه بینداز و حکومت کن» از استانهای امپراتوری عثمانی به وجود آوردند. این امر بدین معنا بود که حکومت عراق هرگز نخواهد توانست دمکراتیک باشد. گرترود بل، یکی از معماران اصلی این حکومت، افسر استعماری، باستانشناس و اندیشمند بریتانیایی مینویسد: «لحظهای شک ندارم که قدرت نهایی باید در دست سنیها باشد؛ هرچند آنها از لحاظ عددی در اقلیت هستند. در غیر این صورت حکومتی دینسالارانه با رهبری مجتهدان وجود خواهد داشت.» اتفاقاتی که افتاده است، بارهاوبارها تحلیل بل را که حدود هشتاد سال قبل از حمله به رهبری امریکا صورت گرفته بود، تأیید کرده است.
حملهای که صدام حسین را در آوریل ۲۰۰۳ از تخت برانداخت، حکومت عراق را از بین برد. این امر تا حدی بهعلت سیاستهای قدرتِ اشغالگر بود، سیاستهایی مانند منحلکردن ارتش عراق در می ۲۰۰۳؛ عملی عجیب که پیامدهای سنگینی داشت. علت بنیادیتر این بود که تمامیت ارضی این کشور وابسته به سلطۀ سنیها بود که این اوضاع نیز با اشغال تغییر یافت. عراق کشوری چندنژادی و چندفرقهای بود که عمدتاً با توسل به زور متحد نگه داشته میشد. خودحکومتیِ «مردم عراق» غیرممکن بود؛ چون هیچگاه چنین نبود. تنها نتیجۀ قابلتصور و واقعبینانۀ تغییر رژیم، تجزیۀ خشونتبار کشور بود.
از زمان حملۀ امریکا سه دولت جدید در عراق پدیدار شده است: دولت اسلامی: نامی که معمولاً به قلمروی تحت حکومت داعش میدهند و بر مبنای برداشت افراطی داعش از اسلام سنی اداره میشود؛ دولت غیررسمی کُرد: در شمال کشور؛ دولت شیعه به مرکزیت بغداد در منطقهای گسترده و تحتنفوذ ایران که باقیماندۀ کشور سابق عراق است. از میان این سه دولت، فقط دولت کرد میتواند ادعا کند که چیزی شبیه به دمکراسی سکولار مدرنی است که تغییر رژیم میخواست بهوجود بیاورد. در اکثر بخشهای عراق، تلاش برای برقراری دمکراسی موجب تقویت دینسالاری شده است؛ یعنی درست همانطور که بل پیشبینی کرده بود.
عراقِ دوران صدام بر مبنای ایدئولوژی بعثیگری اداره میشد. بعثیگری کیشی سکولار و نوگرا بود که در آن، یک پیشقراول انقلابی از حکومت استفاده میکند تا بر پیشرفت در جامعه تأثیر بگذارد. میان نابودی عراق بعثی و ظهور داعش، پیوندهای روشنی وجود دارد. فروپاشی ارتش به منبعی برای استخدام فرماندهان داعش تبدیل شد. سپس فروپاشی دولتْ مناطق پرآشوبی بهوجود آورد که داعش توانست در آنها گسترش یابد. اگر امریکا به عراق حمله نمیکرد، به احتمال زیاد داعشی هم به وجود نمیآمد. نتیجۀ تغییر رژیم در عراق، نابودی نوعی استبداد سکولار مدرن و تقویت نوعی دینسالاری بود که آن نیز مدرن است. ایدئولوژی داعش وهابیت است. وهابیت نوعی بسیار سرکوبگر از بنیادگرایی سنی است که در قرن هجدهم در سرزمینی بهوجود آمد که اینک عربستان سعودی نام دارد. بنیادگراییْ چشم به معصومیتِ ازدسترفتۀ گذشتهای خیالی دارد. جنبشهای بنیادگرا در جوامعی میتوانند رشد کنند که سنتهایشان بهخاطر رویارویی با تکنولوژی و نیروهای اقتصادی جدید دچار بینظمی شدهاند. از این جهت این جنبشها خودشان هم اصولاً مدرن هستند. وهابیت هنگام تأسیس دولت کنونی سعودی در سال ۱۹۳۲ بهعنوان مذهب رسمی عربستان شناخته شده و توانسته در دهههای اخیر با استفاده از ثروت نفتی این کشور در جهان ترویج یابد. تفکرات وهابی ابزاری قدرتمند برای بهکارگیری گروههای جهادی در جوامعی بودهاند که الگوهای ارثی زندگی، از هم گسیخته شدهاند.
داعش با تکیه بر سنتهای آخرالزمانیِ اسلام قرونوسطایی، شباهتهای زیادی با جنبشهای هزارهگرایانهای دارد که در اواخر قرون وسطا به جان اروپا افتاده بود. البته این بدین معنا نیست که داعش، ظهور مجدد عقاید و ارزشهای قرون وسطایی است؛ چراکه تاریخ مدرن پر از جنبشهایی است که متأثر از افسانههای آخرالزمانیاند. بهگفتۀ نورمن کوهن در کتاب جالب خود بهنام تعقیب هزارهگرایی۴، جنبشهای تمامیتخواه قرن بیستم، بهوسیلۀ نسخههایِ سکولارِ افسانههای آخرالزمان تحریک میشدند. کوهن تحلیل خود را دربارۀ کمونیسم و نازیسم بهکار بست؛ اما اتفاقات بعدی نشان میدهند که این تحلیل را میتوان دربارۀ وقایعی دیگر نیز به کار بست. از فرقههای «بشقابپرنده» در امریکا گرفته تا فرقۀ بیوتروریستی آئوم شینریکیو در ژاپن، نمونههای زیادی از جنبشهایی وجود داشته است که باورهای آخرالزمانی را بهصورت شبهعلمی چارچوببندی کردهاند. عقاید آخرالزمانیِ داعش گرچه آشکاراً دینیاند، خودِ داعش جدیدترین نمونۀ پدیدهای مدرن و تکرارشونده است.
گرچه هنوز نادانستههای زیادی وجود دارد، چیز مرموزی دربارۀ ظهور داعش در کار نیست. این پدیده فقط برای کسانی اعجابآور است که باوجود تمام اتفاقات قرن بیستم معتقدند مدرنیزاسیون و تمدن در کنار یکدیگر در حال پیشرفتاند. درواقع، هم امروزه و هم در گذشته، برخی از جنبشهای بسیار مدرن، جزء نمونههای بسیار وحشیانه نیز بودهاند. اما اذعان به این امر بهمعنای تسلیم به باور سیاسی غالب است؛ یعنی نوعی زوالیافته از لیبرالیسم که رهبران و شکلدهندگانِ باور غربی بدون آن پریشان و سردرگم خواهند بود. مادامیکه بهنظر میرسد آنان قدرتِ آن را ندارند که واکنشی صبورانه بروز دهند (به این معنا که درعینحالی که به پیروزی نهایی مطمئن نیستند، آمادۀ جنگیدن باشند) پذیرفتن این مطلب که ممکن است جوامع لیبرال در «طرف حق تاریخ» نباشند، زندگی آنها را خالی از معنا خواهد کرد. آنها با توسل به حیرت و نومیدی، به این باور چنگ میزنند که این تطور طبیعی تاریخ موقتاً از مسیر خود خارج شده است.
حکاکی روی چوب با نام: تختهچوبی برای فراریها اثر توماس دکر، ۱۶۲۵
عمدتاً همین باور است که موجب دخالت غرب در کشورهایی نظیر عراق، لیبی و سوریه شده است. تصمیم به براندازی معمر قذافی در سال ۲۰۱۱، لیبی را به جهنمی پر از هرجومرج تبدیل کرده که گروههای جهادی مختلف بر سر آن میجنگند. این امر باعث افزایش هجوم مهاجران به اروپا شده است و البته حتماً تعداد زیادی جهادی هم میان اینها هستند. باوجوداین غرب تلاش خود را ادامه میدهد تا بشار اسد را در سوریه براندازد. این طرح قطعاً باعث هرجومرج در مقیاسی بزرگتر خواهد شد. بعد از حملات پاریس بود که دولتهای غربی پذیرفتند که مبارزه با داعش نیازمند ائتلاف نیروهایی است که ارتش اسد و نیروی هوایی روسیه نیز در آن جای دارند. حتی اکنون نیز همچنان اصرار دارند که سوریه را میتوان به شکل تاریخی خود بازگرداند و با سیاستی دمکراتیک تحت حکومت «نیروهای معتدل» آن را ازنو ساخت. اما با اینکه چنین نیروهایی واقعاً وجود دارند، شماری اندک دارند، با یکدیگر نیز اختلاف دارند و نمیتوانند با داعش و اسد بهطور همزمان بجنگند. همچون عراق و لیبی، تغییر رژیم در سوریه نیز قطعاً موجب فروپاشی حکومت مرکزی خواهد شد و کسی که از هرجومرجِ حاصل از این امر بیشترین سود را خواهد برد، داعش است.
با هر منطق راهبردی که بخواهیم این مسئله را بررسی کنیم، خواهیم دید که غرب حماقتی بزرگ نشان داده است. حمله به یک کشور، منحل کردن ارگانهای آن، تجزیۀ حکومت مرکزی، خروج از هرجومرجی که حاصل میشود و سپس بازگشت و کمپینهای بیانتهای بمباران، حماقتهایی است که همتای چندانی در تاریخ ندارد. اما پافشاری بر این رفتار بعد از اینهمه فجایع چیزی را فراتر از حماقتِ محض آشکار میکند؛ حال هرچه هم این حماقت شدید باشد. این نوع رفتار بیشتر شبیه به نوعی شدید از ناهماهنگی شناختی است؛ یعنی تلاش برای بیرونراندن وقایع فاجعهبار از ذهن. رهبران غربی تلاشی وسواسگونه دارند تا دنیا را مطابق با تصویری ایدئال از جوامع خودشان بازسازی کنند و در این راه، حس واقعبینی را از دست دادهاند. هر تلاش فقط بیشتروبیشتر بر ناتوانی آنها صحه میگذارد. آنها با پیروی از نوعی وسواسِ تکرار، خود را بارها و بارها درحال بازگشت به واقعیت غیرقابل کنترلی مییابند که بهشدت مشتاقند از آن دوری کنند.
روش غالب تفکر لیبرال این است که، هر حقیقتی را که ممکن است آرامش ذهنی آن را به هم بزند، فیلتر میکند. یکی از این حقایق این است که براندازی حکومتهای استبدادی بهتنهایی موجب گسترش آزادی نمیشود. آیا زنان، اعضای اقلیتهای مذهبی یا بیدینان امروزه نسبت به دیکتاتوریهای صدام، قذافی یا اسد آزادی بیشتری در عراق، لیبی و اکثر بخشهای سوریه دارند؟ آشکار است که آزادی اینک کمتر است. حقیقت آزارندۀ دیگر این است که ستمگران معمولاً محبوباند. بنا به لیبرالهای امروزی، وقتی تعداد زیادی از مردم از ستمگران حمایت میکنند، علت این امر این است که نمیخواهند آزاد باشند. آنها حتماً از سرشت انسانی خود بیگانه شدهاند. انسانها همگی لیبرال به دنیا میآیند؛ اما در نتیجه شرطیسازی اجتماعی به چیزهای دیگر تبدیل میشوند. فقط سرکوب فرهنگی و سیاسی است که نمیگذارد ارزشهای لیبرال به روش جهانی زندگی تبدیل شود.
این توهمِ عجیب متافیزیکی در پسِ نظریه مُد روزی است که بنا به آن علت خروج افراد از کشورهای پیشرفته برای پیوستن به داعش این است که آنها نوعی فرایند «رادیکالسازی» را پشت سر گذاشتهاند. اما دهها میلیون اروپایی که در سالهای بین دو جنگ جهانی به نازیسم و فاشیسم روی آوردند، چه؟ چه کسی آنها را رادیکالسازی کرد؟ پروپاگاندای زیرکانه قطعاً در این امر نقش داشت، ولی فجایع حاصل از آن صرفاً محصول چنین پروپاگاندایی نبود. اروپا در سالهای بین دو جنگ نشان داد که زندگی متمدن چقدر سریع و راحت میتواند بر اثر جنگ و بحران اقتصادی مختل و نابود گردد.
تمدنْ نقطۀ نهایی تاریخ مدرن نیست؛ بلکه نوعی توالیِ میانپردهها در بین تشنجهای تکرارشوندۀ بربریت است. تمدن لیبرال که در چند قرن گذشته در برخی کشورهای غربی غالب بوده است، با کندی و دشواری در برابر ترکیبی خاص از سنتها و نهادها پدیدار شد. این نوع تمدن که در همهجا بیثبات بوده است، نوعی روش زندگی است که تسلطی بر زندگی انسان ندارد. از نظر نسل قدیمیِ متفکران لیبرال همچون الکسیس دو توکویل و آیزایا برلین، اینها مواردی پیشپاافتاده هستند. امروزه این حقایقِ بدیهی به حقایقی ممنوعه تبدیل شده است که نمیتوان از آنها سخن گفت و در بسیاری از موارد، غیرقابل درکاند.
تمدن لیبرال، معنای درحال تکوینِ دنیای مدرن نیست؛ بلکه رخداد تاریخی شگفتی است که ذاتاً شکننده است. به همین خاطر است که ارزش نگهداری را دارد. برای دفاع از این نوع زندگی در برابر داعش، باید بهروشنی بفهمیم که این گروه جهادی، نیرویی نیاکانگرا نیست که با تشدید بمبارانها و با پیشرفت مدرنیزاسیون از پا بیفتد. اگر قرار است خطر برطرف شود، داعش باید شکست داده شده و نابود گردد.
استدلال سادهلوحانهای که مبنی بر آن غرب نباید مداخله نظامی کند چون مداخلههای قبلی اثر معکوس داشته، نمیتواند بزرگی چالشی را که داعش میآفریند برآورد کند. حملات پاریس که ظاهراً پاسخی به شکستهای میدان جنگ بود، نشان میدهد که حکومت ایجادشده توسط داعش را نمیتوان صرفاً کنترل کرد. کنترل از نظر اخلاقی هم کافی نیست؛ چون داعش نشان داده که از قتلعام ابایی ندارد. اما هدف نباید جایگزینی نسخهای از لیبرالدمکراسی بهجای تمامیتخواهی دینسالار داعش باشد. این طرحی متوهمانه است که باعث رهایی نیروهایی شده که اینک در محاصرۀ آنها هستیم. دولتی برقرار که حمایت محلی مناسبی دارد و صلح را حفظ کرده است، میتواند هدفی کاملاً چالشبرانگیز برای سیاست غرب باشد.
روشن نیست که غرب میخواهد این وظیفه را به انجام برساند یا نه؟ دشواریهای عملیِ عظیمی وجود دارد. پس از فاجعۀ عراق، فرستادن تعدادی زیاد از نیروهای زمینی برای هیچیک از دولتهای غربی ممکن به نظر نمیرسد؛ اما قدرتهای منطقهای که باید بخشی از هر فعالیت نظامیای باشند، یعنی ترکیه، کردها، سعودیها و ایران، بهدنبال اهداف و رقابتهای خود هستند. روسیه هم برنامههای خود را دارد. تهدید داعش برای همه است؛ اما هیچکس تاکنون جنگ با داعش را در اولویتهای خود قرار نداده است.
دشواریهای فکریْ بیشتر از دشواریهای عملی بوده و شاید حتی غیرقابلحل باشند. از نظر بسیاری از غربیها، تهدیدی که داعش برای جهانبینیشان ایجاد میکند، فاجعهای بزرگتر از توحشهای داعش است و ممکن است تکرار شود. پریشانی غرب در رویارویی با این گروه نشاندهندۀ فرتوتیِ ذهن لیبرال است. این وضعیت علاج آشکاری ندارد. شاید چیزی که فرهنگ ما درنهایت فاقد آن است، توانایی درکِ خود است.
پینوشتها:
• این مطلب را جان گری نوشته است و با عنوان «The Anomaly of Barbarism» در وبسایت لفام منتشر شده است. وبسایت ترجمان آن را در تاریخ ۱۴ شهريور ۱۳۹۵ با عنوان «قاعدۀ تاریخ وحشیگری است نه رفتار متمدنانه» و با ترجمۀ علیرضا شفیعینسب منتشر کرده است.
•• جان گری (John Gray) استاد بازنشستۀ علوم سیاسی از مدرسۀ اقتصادی لندن است. گری از برجستهترین مرورنویسان جهان در زمینۀ سیاست و جامعه است. فجر کاذب: توهمات سرمایهداری جهانی (False Dawn: the Delusions of Global Capitalism) از جمله کتابهای اوست.
[۱] Pol Pot
[۲] atavism
[۳] demonology
[۴] The Pursuit of the Millennium
کنوانسیون نسلکشی گویا طوری طراحی شده است که فقط هولوکاست را مصداق این جنایت بداند
آمریکا بعد از یازده سپتامبر خط قرمزی را شکست که دنیا را به جای متفاوتی تبدیل کرد
چطور جامعۀ اسرائیل با جنایتهای ارتش خود در غزه و لبنان کنار میآید؟
تمجید آشکار از دیکتاتورها مشخصۀ اصلی راستگرایان آمریکاست
سلام خسته نباشید کاش نسخه ی صوتی این مقالات رو هم درسایت قرار بدید. چون در دنیای امروز و حجم کاری بسیار بالای افراد، شاید چندان فرصت مطالعه ی چشمی وجود نداشته باشه. البته که درک چنین مقالاتی با مفاهیمی اینچنین، اصولا نیازمند تفکر بر روی تک تک جملات می باشد؛ اما درهرصورت فکر میکنم تهیه ی نسخه ی صوتی این مقالات با صدایی رسا، خالی از لطف و تاثیر نباشد سپاس
یک توضیحی در مورد عکس اول بدم. احتمالا مربوط به گروه های تروریستی مورد حمایت ترکیه ( مثل گروهک زنکی که چند وقت پیش اون نوجوان زخمی را جلوی دوربین روی وانت سربرید ) هست که به شدت از طریق و ترکیه و غرب و قطر خصوصا تجهیز شدند به موشک های تاو و سلاح های مختلف و کوادکوپترها جدیدا. در این تصویر با کوادکوپترهای تجاری انبوهی که بهشون تحویل داده شده و ارسال تصویر آنلاین داره، دارند گرای خمپاره ای را برای هدف قرار دادن مناطق مدنظر و نیروهای ارتش سوریه با چند شلیک تست بدست میارند. کوادکوپترهای تحویلی هر چند تجاری هستند ولی بسیار کارا و مفید بوده براشون و علاوه بر استفاده نظامی در تبلیغات حرفه ای رسانه ایشون هم ( عقب نشینی نیروهای ارتش و فیلمبرداری هوایی و بعد پروپاگاندا ) به طور وسیع مورد استفاده قرار میگیره. در محور خان طومان و حادثه ی شهادت بچه های ایرانی هم حضور فعال و موثری داشت این قبیل تکنولوژی های تحویلی و البته سلاح هایی چون موشک های چند میلیون دلاری تاو و تاکتیک های استفاده از اون ها.