گفتوگویی کوتاه و جذاب بین دو ستوننویس نیویورکتایمز
درحالیکه جیمز پارکر معتقد است اهمیت نقد در کتابی است که نقد میشود، آنا هولمز بیان میکند در عصر اینترنت، نویسندگان بیشتر تحت فشارند تا به جای آگاهی بخشی، هنرنمایی کنند.
گفتوگویی میان جیمز پارک و آنا هولمز، نیویورکتایمز —
جیمز پارکر: ما نباید فراموش کنیم که اهمیت نقد در نویسنده آن نیست بلکه در کتابی است که آن را نقد میکند. کتابی که شخص دیگری آنرا نوشته است.
اوه، البته که خدمتی عمومی است: درست مثل باز نگهداشتن راه فاضلاب. نقد کتاب عملِ نظافت فرهنگی است، و منتقدان کتاب همگی باید لباسکار و دستکشهای بزرگ لاستیکی به تن کنند! ملاحظه کنید آنها چه کار میکنند: منتقدان از میان کتابهایی که تازه به بازار وارد میشود چیزهای خوب را بر میدارند و باقی را دور میریزند. کاری است سخت که ارزش آن کمتر درک میشود و بابت آن پول زیادی نمیدهند. ولی آیا منتقدان همیشه کارشان را به درستی انجام میدهند؟ البته که نه. شاهکارها را نادیده میگیرند و کارهای متوسط را ستایش میکنند: این اتفاقی است که هر روز میافتد. اما وقتی چیزی در برابر ما ظاهر میشود باید کسی به آن رسیدگی کند- تجزیه تحلیلی ارایه دهد، حکمی صادر کند و تصمیمی بگیرد. [درواقع] کسی باید کتاب را قبل از شما بخواند.
از حق نگذریم نقد کردن کتاب یک هنر است. یا باید بگویم، یک مهارت است – چون اگر منتقد تلاش کند هنرمندمآب باشد و نقد را که حوزه ثانویه است به خاطر آفرینش [هنری] که حوزه اولیه است رها کند، [از جایگاه خود] فروافتاده است. ما نباید فراموش کنیم که اهمیت نقد، در خود منتقد نیست: بلکه در کتابی است که آن را نقد میکند. کتابی که شخص دیگری آنرا نوشته است. بنابراین نقد خوب نیازمند شفافیت زبانی است و اینکه خالی از جفتک اندازی و ادا اطوار باشد، چیزی که خود من متاسفانه از انجام آن عاجز هستم. من میتوانم راجع به گروتسک۱ چیزی بنویسم – به طرز گروتسکی۲ بد، به طرز گروتسکی خوب، به طرز گروتسکی کلی- اما هر چیز متوسطی مرا به سمت گیج شدن سوق میدهد. [نقد] رمانی بسیار خوب یا کتاب خاطراتی کاملاً جذاب را به من محول کنید، و ببینید چطور عرق میریزم.
به هر حال راجع به من چی فکر میکردید و چی شد. نقد کتاب به همان اندازه که ممکن است بر روی کاغذ ساکن و بیاثر به نظر برسد، فضایی است که به طور عجیبی تحت فشار و به لحاظ زبانی در وضعیتی خطرناک است، و همچنین فضایی است که خطاهای پنهانی آن را درهمبرهم کرده است. از یک جهت، کشش زیادی به تفرعن و تکبر وجوددارد. موضع دفاعی نیگیرید، با اعتدال نقد کنید، تا ببیندید که مثل یک کشیش مست و به حالت کسالت باری دارید موعظه میکند.
گزافهگویی در نقد سه رنگ و بوی مختلف دارد: منورالفکر (هر صفحه از نقد حاکی از سرریز فضل و دانش گسترده جناب منتقد است) عامه پسند (تحکم آمیز و معلموار…. همان چیز نامعقول و غیر عادی) نازل (باید از دریای آتش عبور کنید تا این کتاب را به دست آورید). و همه کما فیالسابق به صورت اتوماتیک همین طور نقد میکنند. به همین دلیل است که معرفیهای پشت جلد کتابها همه شبیه گذشتهاند. نظریه روانکاوی فرعی من: منتقد تمایل دارد که بر متن تسلط یابد، البته نه کاملاً آگاهانه، تا برتری خود را بر کتابی که آنرا نقد میکند اثبات کند-در غیر این صورت چرا کسی باید به حرف او گوش دهد؟ – و این تمایل، اگر خود به آن اقرار نکند، واژگاناش را بستهبندی میکند و زبانش را پرطمطراق جلوه میدهد.
آنا هولمز: در عصر اینترنت، نویسندگان بیشتر تحت فشارند تا به جای آگاهی بخشی، هنرنمایی کنند.
چاپ چهارم فرهنگ اَمریکن هریتج۳، که آنرا در قفسه کتابِ خاکگرفته و بهم ریخته در گوشه اتاق خوابم پیدا کردم کلمه «خدمت» را چنین تعریف میکند: در ازای حقوق به خدمت کسی درآمدن، به خصوص استخدام دولت. همچنین: «کاری که برای دیگران به عنوان شغل انجام میشود».
همان فرهنگ لغت دربارۀ کلمه «هنر» آورده است: «فعالیت خلاق یا آفرینشگر به ویژه، چینش معنادار عناصر درون یک رسانه» و: «آثاری همچون نقاشی یا شعر، که ناشی از آن فعالیت است».
تعاریف فرهنگ امریکن هریتج احساس مرا تقویت کرد که بگویم نقد کتاب که امروزه به صورت حرفهای صورت میگیرد -یعنی برای کسب درآمد وجلب مخاطب- بیشتر خدمتی عمومی است نه هنر. از یک طرف نقدهای کتاب نوشته میشود تا خوانده شوند: آنها اثری هستند که برای لذت و پرورش دیگران نوشته میشوند؛ برعکس بعضی هنرها، نقدها برای آگاهی بخشی به مخاطب هستند نه هرنمایی برای او، و اغلب الگویی قابل پیشبینی را دنبال میکنند. این الگو چنین است که: ابتدا نام کتاب، سپس خلاصه کتاب و به دنبال آن نویسنده نقد، نظر قابل قبول و مستدلی ارایه میدهد راجع به اینکه آیا نویسنده به هدف خود رسیده است یا خیر.
این به این معنا نیست که نقدها نمیتوانند دربرگیرندۀ درجاتی از هنرمندی باشند. هر نوع نقدی چنانچه در دست فردی چیرهدست، خلاق و پر جرات باشد میتواند به اندازه فرم پا در فضای عملکرد بگذارد. اما استدلال من این است که اکثریت جمعیت خوانندگان عام لزوماً از انواع نقدهای هنر محور بهرهای نمیبرند: کتابها هزینهبرند، گاهی خیلی زیاد، همچنین کتابها نیازمند صرف دقت و زمان هستند. به نظر من بسیار واقعبینانه است اگر بگوییم که اکثر خوانندگان نقدهای عامه پسند در نشریات عامهپسند انتظار دارند که این نقدها به شیوهای سرگرم کننده و در عین حال صریح و واضح، پاسخ سوالهای کاملاً ساده آنها را بدهند: سوالاتی از این قبیل که آیا کتابی خوب است؟ آیا کتابی به اندازه کافی خوب وگیرا هست که خرید آن را توجیه کند؟ نقد نویسی همراه با تمایلات هنری بیشتر راجع به این است که چگونه نویسنده خود را نشان داده است و نه راجع به چیزی که خوانندگانش لازم است بشنوند. بنابراین، به همان اندازه که کاری کسل کننده به نظر میرسد، به طور قطع خدمتی عمومی است.
در میان افرادی که به کتاب اهمیت میدهند، سالها بحث و گفتگو بر سر ارزشمند بودن و یا حتی عادلانه بودن نقدهای منفی صورت گرفته است. پاسخ من اینست: البته، عادلانه و ارزشمندند. آنها به مخاطبینی که قصد خرید کتاب دارند کمک میکنند از خرید کتابهایی که فقط وقت آنها را تلف میکند اجتناب کنند. اما تصور من این است که بحث بر سر نقد مثبت در برابر نقد منفی، بحث در باب نقد ادبی به عنوان ادای وظیفه یا نقد ادبی به عنوان یک هنر است. و در عصر اینترنت، که در آن همه منتقد هستند و «اسمارت تِیک۴»های تحریکآمیز مقدم بر همه چیز است، استانداردها، در معنای خاص بودن و بر دیگری برتری داشتن، بالاتر هم رفته است. در نتیجه، اغلب نویسندگان بیشتر در فشارند تا به جای آگاهی بخشی، هنرنمایی کنند.
این میتواند عواقب ویرانگری داشته باشد. کمی بیش از ۱۰ سال پیش، «جان لئونارد» در صفحات نقد کتاب [نیویورک تایمز]، در ارزیابی خود از اثر «دل پیک۵» به مسئله «نقد مسئولانه» پرداخت. «تخریب چهره۶» مجموعهای از مقالات ادبی منتشر شده توسط پیک بودکه بسیاری از آنها نخستین بار در مجله جمهوری نو به چاپ رسیدند. لئونارد استدلال کرد که خودنمایی و خودبینی پیک به کسانی که به ادبیات اهمیت میدادند کمکی نمیکند، و اینکه تلاشهای پیک برای هنرمندی به طور حیرتانگیزی شکست خورده است. لئونارد میگوید: «این نقد نیست». «حتی کار هنری هم نیست. این نوعی الواتی است… این همان ژورنالیسم ادبی بیگانه با موسیقی، و دچار کوررنگی است. ژورنالیسم ادبیای که آسیب دیده و مدام میگوید «به من نگاه کنید». من با بازنمود شخصیت فرد در نوشته مخالفتی ندارم، اما وقتی نوبت به نقد کتاب میرسد، منتقدان باید به خاطر داشته باشند که بهترین کاری که میتوانند برای خوانندگان انجام دهند این است که روراست باشند، خودخواه نباشند و یادشان باشد که سر راه خواننده قرار نگیرند.
پینوشتها:
• این مطلب گفتوگویی است میان جیمز پارکر و آنا هولمز و در تاریخ ۸ فوریۀ ۲۰۱۵ با عنوان «Is book-reviewing a public service or an art» در وبسایت نیویوکتایمز منتشر شده است و وبسایت ترجمان در تاریخ ۱۷ اسفند ۱۳۹۳ آن را با عنوان «نقد کتاب: خدمتی عمومی یا هنر» و ترجمۀ اعظم اسدی منتشر کرده است.
•• جیمز پارکر از نویسندگان نشریۀ آتلانتیک است و در نشریههای اسلیت، بوستون گلوب و مجلۀ آرتور نوشته است. او جزء هیئت نویسندگان در «باستن فونیکس» بود و در سال ۲۰۰۸ برندۀ جایزۀ «دیمز تیلر» برای نقد موسیقی از انجمن آهنگسازان، نویسندگان و ناشران آمریکا شد.
••• آنا هولمز نویسنده و برندۀ جوایز متعدد است که با چندین موسسه، همچون واشنگتن پست، سَلون، نیوزویک، و نیویورکرآنلاین همکاری کرده است. او ویراستار دو کتاب است: دوزخ وحشتناک نیست: نامههای زنان از پایان ماجرا، و کتاب ایزابل، برگرفته از وبسایت معروف زنان که در سال ۲۰۰۷ ایجاد کرد. او به عنوان ویراستار در فیوژن فعالیت میکند و ساکن نیویورک است.
[۱] grotesque
[۲] grotesquely
[۳] American Heritage Dictionary
[۴] Smart take: اصطلاحی رایج در توییتر است.
[۵] Dale Peck
[۶] Hatchet Jobs اصطلاحی ژورنالیستی است و به معنای تخریب چهره شخص یا چیزی است که به آن پرداخته میشود.
برای اینکه خوانندۀ خوبی باشید، نیازی نیست هر کتابی را تا آخر بخوانید
چطور انگیزۀ انتقامجویی در میان یهودیان اسرائیلی از نازیها به اعراب فلسطینی منتقل شد؟
رمان مدار زمین ما را به زندگی روزمره و خیالانگیز شش فضانورد دعوت میکند
چرا برای توصیف روابط انسانی از استعارههای مکانی و معماری استفاده میکنیم؟