دربارۀ رومانو گواردینی، فیلسوفی که پاپ در نامۀ اخیرش ارجاعات متعددی به آثارش داشته است
با اینکه نامۀ اخیر پاپ فرانسیس دربارۀ بحران محیط زیست و معضلات جهانی توجهی عمومی را برانگیخته است، اما افراد معدودی از نزدیکیِ رویکرد وی با رومانو گواردینی، فیلسوف کمتر شناخته شده آلمانی، آگاهی دارند. متیو اشمیتز در نوشتاری برای واشنگتنپست تأثیر این شخصیت غریب را بر شورانگیزترین سند پاپی در سالهای اخیر بررسی کرده است.
واشینگتنپست — با اینکه نامه پاپ فرانسیس دربارۀ محیط زیست۱ توجه عمومی را در جهان به خود برانگیخته است، اما افرادی معدودی از نزدیکیِ رویکرد پاپ و اشارات او در این نامه به دیدگاههای رومانو گواردینی۲، فیلسوف و کشیش کمتر شناخته شده آلمانی، آگاهی دارند.
پاپ فرانسیس در نامه اخیرش علاوه بر ارجاع به ژان پل دوم و بندیکت شانزدهم، به نوشتههای گواردینی نیز ارجاعات متعددی داشته است؛ و بخشهای قابل توجهی از نوشتۀ او، مانند احساس ظهور نوعی فاجعه، مقابله تمام عیار با بتهای تکنوکراتیک و امیدواری برای احیای معنوی کاملاً تحت تأثیر گواردینی نوشته شده است. اکنون چگونه باید تأثیر این شخصیت غریب را بر شورانگیزترین سند پاپی۳ در سالهای اخیر بنگریم؟
داستان آشنایی فرانسیس و گواردینی به دههها قبل برمیگردد. پاپ دیر زمانی ستایشگر آثار او بوده است. شاید به این دلیل که هر دو فرزندان مهاجران ایتالیایی بودهاند، ندای کلیسا را برای کسوت کشیشی اجابت کردهاند و دورهای به مطالعۀ علم شیمی پرداختهاند.
فرانسیس در دهه پنجاه میلادی به عنوان سخنران جوان یسوعی۴ نسخهای از کتاب خداوندگار۵ اثر گواردینی را در کتابخانه خود داشت. در سال ۱۹۸۶ پس از آنکه ریس انجمن یسوعیان آرژانتین نشد، برای تکمیل تحصیلاتش به آلمان رفت تا در آنجا درباره یکی از کتابهای اولیه گواردینی بهنام تقابلها۶ پایاننامهاش را بنویسد. البته این متن هرگز نوشته نشد، اما نامه اخیر تلاش جدی پاپ برای کاربرد ایدههای گواردینی را آشکارا نشان میدهد.
کتابی از گواردینی که پاپ فرانسیس در نامه اخیر به آن ارجاع داده است، پایان جهان مدرن نام دارد؛ متنی انتقادی که در دوران جنگ جهانی نوشته شده است. گواردینی کتاب را با این پیشفرض آغاز میکند که «تنها یک معیار هست که میتوان بر اساس آن در باب هر نسل داوری کرد و دریافت که تا چه میزان شرایط ارتقای جایگاه بشریت را فراهم آورده است»
پاپ فرانسیس برطرف کردن نیاز زمانه حاضر را با استفاده از رویکرد و اصطلاحات خاص گواردینی امکانپذیر میداند و نه با رشد ناخالص داخلی، پیشبینی سبک زندگی یا دیگر شاخصهای آماری. از دید این دو، تکنولوژی به نحوی ناگسستنی با اقتصادی حریص و کنترلناپذیر پیوسته است که بیعدالتیها را با نیرویی غیرشخصی ترکیب میکند؛ نیرویی که پیشرفت یا بازار نامیده میشود. درست به همین دلیل است که در جهان فعلی، هیچ فردی مسوول بروز مشکلات و مستوجب سرزنش نیست!
در نگاه گواردینی، تجلیل بیحد و حصر از تکنولوژی باعث شده است همه چیز و همه کس را همچون ابزار و نه هدف بنگریم. این رویکردی است که تبعات فاجعهبار بسیاری در پی داشته است و نه تنها استثمار اقتصادی و جنگ اتمی را شامل میشود بلکه کنترل موالید، بارداری ناخواسته، تلقیح مصنوعی، اتانازی، توسعه نژادهایی خاص و از میان بردن دیگر نژادها را نیز در بر میگیرد.
نقد گواردینی تقسیمبندی سنتی میان چپ و راست را در مینوردد. چشمانداز تحلیلی او از سوی کاتولیکها به دیده تردید نگریسته شد و به همین دلیل گواردینی نه در مراکز علمی کاتولیک، بلکه در دانشگاهی پروتستان به تدریس مشغول شد. (البته بعدتر نازیها به سبب تقابل دیدگاههای گواردینی با طرح سیاسی خود، او را برکنار کردند.)
با این حال، گواردینی رفتهرفته به منشأ الهام برخی از پدران روحانی در شورای دوم واتیکان از جمله ژان پل دوم و بندیکت شانزدهم تبدیل شد. البته در سالهای اخیر، آثار او اغلب توجه کاتولیکهای محافظهکار را به خود جلب کرده است، اما این شرایط به زودی و در پی نامۀ پاپ احتمالاً تغییر خواهد کرد.
در کنار تأثیرپذیری پاپ فرانسیس از گواردینی، باید به تفاوتهای میان این دو نیز اشاره کرد. به طور مثال، پاپ در خصوص برپاکردن نوعی بوروکراسی جهانی برای غلبه بر بحران کنونی دیدگاهی خوشبینانه دارد، در حالی که گواردینی ایدهٔ «برنامهریزی جهانی» را از اساس نمیپذیرد. از دید او، آنچه در واقع نیاز به مدیریت منابع بر اساس آمار یا نظریات گوناگون را بر میانگیزد، دغدغهای عملی برای کسب بهترین نتایج نیست، بلکه تلاش برای تحمیل اراده یک فرد به دیگران است.
این دو همچنین تصاویر متفاوتی در خصوص نقش کلیسا در ذهن دارند. پاپ فرانسیس باور دارد که کلیسا در بیان امیال عمومی و جهانی توانا است و قادر است بشریت را در جهت شفای سیارهٔ زمین سوق دهد؛ اما گواردینی پیشبینی میکند که مسیحیت «ناچار خواهد شد به صورت قاطع از اخلاق غیرمسیحی جدا شود و حد و مرز دقیقی برای خود ترسیم نماید». در واقع فرانسیس چشمانتظار نوعی همکاری و مشارکت جهانی است، در حالی که گواردینی تقابل را پیشبینی میکند.
اما پشت این تفاوتهای سیاسی نوعی تفاوت فلسفی پنهان است. گواردینی باور دارد که آیندۀ ما آیندهای غیرِ لیبرال خواهد بود که ممکن است تحت اجماعی مسیحی و یا در کنترل تکنوکراسی قرار داشته باشد.
از دید گواردینی، ایدهٔ لیبرالی «همراهی و همکاری با دیگران» از طریق ممانعت از «ظهور امور مطلق» اکنون مرده است. چنین دیدگاهی «هرگز قادر نیست در برابر موقعیتهای وجودی امروز مؤثر واقع شود» و برای فراروی از پارادایم مدیریتی و تکنوکراتیک حاضر، باید زبان مدیریتیِ لیبرالیسم را کنار بگذاریم.
در مقابل، فرانسیس باور دارد که ایجاد اجماعی جهانی کاملاً ممکن است و این اجماع لزوماً مسیحی و تحت هژمونی مسیحیان نخواهد بود. در همین مسیر است که دینداران و بیدینان [در اینجا مراد مسیحیت است م.] میتوانند با تبادل نظر و همکاری دربارۀ محیط زیست باب مشارکت با یکدیگر را بگشایند و برای نجات زمین بکوشند.
از این زاویه، فرانسیس در نگاه مخالفان مدرنیته همچنان یک لیبرالِ مدرن باقی میماند. او بر خلاف قهرمان فکری خود به توانایی مدیریت بوروکراتیک اختلافات و امکان مشارکت میان افرادی با دیدگاههای متفاوت اعتماد دارد.
در واقع با آنکه گواردینی معلم فکری فرانسیس بوده است، اما وی در جایگاه پاپ رویکرد خاص خویش را پیگیری میکند.
پینوشتها:
* این مطلب در تاریخ ۲۵ ژوئن ۲۰۱۵ با عنوان Who is the philosopher who holds so much influence over Pope Francis در وبسایت واشینگتنپست منتشر شده است.
[۱] Laudato Si
[۲] Romano Guardini
[۳] papal document
[۴] Jesuit
جامعه یسوعیان یا انجمن عیسی مسیح شاخهای از مسیحیت کاتولیک است که در پی گسترش مذهب پروتستان و در واکنش به آن تأسیس شد.
[۵] The Lord
[۶] Contrasts
برخی افکارشان به شکل تصویر است و بعضی به شکل واژهها. اما فرایندهای ذهنی مرموزتر از چیزی که تصور میکنیم هستند
یک متخصص هوش مصنوعی میگوید فرق انسانها با هوش مصنوعی در نحوۀ آموختن آنهاست
سوپر استار عالم روشنفکری بیش از همیشه با چپها به مشکل خورده است
گفتوگویی دربارۀ دشواری همتاسازی هوش انسانی در رایانهها