آنچه میخوانید در مجلۀ شمارۀ 11 ترجمان آمده است. شما میتوانید این مجله را به صورت تکی از فروشگاه اینترنتی ترجمان تهیه کنید.
مالینوفسکی راز شبکههای اجتماعی را کشف کرده بود: «صرفاً با دیگران بودن»
اگر چند روزی در توییتر، اینستاگرام یا هر شبکۀ اجتماعیِ دیگری پرسه بزنید، مداوماً با آدمهای منتقدی روبهرو میشوید که میگویند سطح بحثها خیلی پایین آمده و دیگر هیچکس حرف جدی نمیزند و همه شدهاند کارشناس و حرفهایی شبیه این. این انتقادات ریشه در تصور خاصی از زبان دارند که میگوید زبان ابزاری است برای انتقال «افکار و اندیشهها». اما اگر اساساً هدف از حرفزدن، نه انتقال پیام، که صرفاً لذتبردن از معاشرت و پیوند با دیگران باشد چه؟
ریچارد هیوز گیبسون، هجهاگ ریویو — در سال ۲۰۱۲، مرکز تحقیقاتی پیو۱ اعلام کرد که کاربران گوشیهای هوشمند در گروه سنی ۱۸ تا ۲۴سال در آمریکا بهطور متوسط روزانه شصت پیام متنی ارسال میکنند. در سال ۲۰۰۹، همین گروهِ جمعیتی روزانه پنجاه پیام میفرستادند. در یک کلام، به نظر میآید اکنون چنین برآوردهایی برای این گروه سنی و گروههای سنی دیگر پایین باشد و تمرکز بر پیامک هم کوتهبینانه. مثال مناسب این است: فیسبوک گزارش داد سال گذشته واتساپ و مسنجر روزانه با بیش از شصتمیلیارد پیام سروکار داشتهاند. البته این غیر از نیممیلیون پستی است که هر دقیقه در خودِ فیسبوک منتشر میشود. اینکه اکثر این پیامها دربارۀ مسائل پیشپاافتادهاند اصلاً تعجبآور نیست. شِکوه و شکایت از این موضوع به یکی از ژانرهای متداول دوران دیجیتال تبدیل شده است (شکوههایی که روی همان دیوارهای فیسبوک و فیدهای توییتریای منتشر میشوند که خود محکوم میکنند).
اما شاید چنین نگرانیهایی دربارۀ پوچی رسانههای اجتماعی، و واکنشهایی که برخی ناظران به آن نشان دادهاند، نامربوط باشد. به تعبیر وینسنت میلرِ جامعهشناس در این حوزه «محتوا مهم نیست، بلکه بیخبرنگذاشتن است که اهمیت دارد». میلر و دیگران رسانههای اجتماعی را ارتباط «همسخنانۀ»۲ جدید نامیدهاند. آنها این نام را از بهروزکردن اصطلاح برانیسلاو مالینوفسکی، انسانشناس لهستانی، در مورد گفتاری وام گرفتهاند که کارکردش آگاهکردن نیست، بلکه ساختن پیوندهای اجتماعی است. اما آیا برساختۀ مالینوفسکی واقعاً اینقدر با جهان رسانههای اجتماعی هماهنگ است؟
مفهوم ارتباط همسخنانه برای اولینبار در جستار «مسئلۀ معنا در زبانهای ابتدایی»۳ مطرح شد. این جستار به کتاب کلاسیکِ سی. کی. آگدن و آی. ای. ریچاردز، معنای معنا۴ (۱۹۲۳)، که پژوهشی در نشانهشناسی است، ضمیمه شده بود. مالینوفسکی از این موقعیت استفاده کرد تا از مطالعۀ انسانشناختی زبانهای بومی دفاع کند. او باور داشت که روشهای زبانشناختی تاریخی۵ با این زبانها مواجهۀ نامناسبی داشتهاند. مالینوفسکی، با کار میدانی در میان بومیان جزایر تروبریاند، در جنوب اقیانوس آرام، دریافت که بومیان به زبان در حکم یک «شیوۀ کنش» متکیاند، نه آنطور که زبانشناسی تاریخی آن را «ابزار تأمل» میپندارد. هدف این ادعا تحقیر بومیان نبود. قومنگاری، آنطور که مالینوفسکی در نظر داشت، با بیرونبردن مسئلۀ معنا از متن و آوردنش به جهان، میخواست حق کردارهای زبانیِ بومیان را ادا کند. این روش آشکارا به بافتهایی تکیه داشت که در آنها مبادلۀ کلامی به گویندگان کمک میکرد که بیدرنگ به اهداف عملیِ مشخصی دست یابند. مالینوفسکی، در یکی از قطعههای درخشان جستارش، مراحل یک سفر ماهیگیریِ دستهجمعی را نقل میکند و شرح میدهد که چگونه مجموعهای از گفتارها در موفقیت ماهیگیران مؤثرند.
مالینوفسکی متوجه شد اتفاقی در این «مراودۀ آزاد، بیهدف و اجتماعی» میافتد که بر فراز کارهای روزانه شناور است و شبها نیز پیرامون «آتش دهکده» بالا میگیرد. برای گوش تعلیمنیافته، این لفاظیها ممکن بود یکسره بیارزش باشد. لفاظی «آگاه» نمیکرد. «افراد را در عمل به هم پیوند» نمیداد. مسلماً «افکار را بیان» نمیکرد. توفیق مالینوفسکی در این بود که نهفقط معانی ارجاعی کلمات بلکه تمرکز خودش بر نحوۀ واکنش نشاندادن زبان به موقعیتها را هم کنار گذاشت. او دریافت چیزی که اهمیت دارد صِرف واقعیتِ صحبتکردن است. این گفتارهای سخیف موقعیت یا جَوی گرم خلق میکردند که هدفش -معنایش- خودِ جامعهپذیری بود. در جریان کلمات بود که پیوندها شکل میگرفتند و مستحکم میشدند. اینجا جای «گونهای جدید از کاربرد زبانی» بود «که صرفِ تبادل کلمات در آن پیوندهای اتحاد را خلق میکردند». مالینوفسکی این را «ارتباط همسخنانه» نامید که از کلمۀ یونانی فاتوس۶ به معنای سخن آمده است.
حتی مالینوفسکیِ قومنگار هم متوجه شده بود که، هنگامی که نگاه خیرهاش را به اروپا برمیگرداند، انسانهای «مدرن و متمدن» هنگام «مطرحکردن پرسشهایی دربارۀ سلامتی، دادن نظراتی دربارۀ آبوهوا یا وضعیت کاملاً مشخص چیزها» شوخیهای نسنجیدۀ خودشان را داشتند. او استدلال میکرد که «مصاحبت همسخنانه» کاری همیشگی است. انسانشناس ما «جنبۀ اساسی ماهیت انسان در جامعه» را پیدا کرده بود: میل بنیادین انسان به «صِرف حضور دیگران». به نظر میرسد مالینوفسکی، با جهانی دانستن این کار، راه را برای انتقال مفهومش به رسانههای جدید هموار کرده باشد. در این خوانش، پا گذاشتنِ کلمات به واتساپ صرفاً حوزۀ یافتههای مالینوفسکی را گسترش میدهد.
بااینحال، در مثالهای مالینوفسکی، نشانی از مقاومت، و کمی اختلاف، وجود دارد. عبارتهای او (مثل «بالاخره آمدید» و «روز خوبی است») دال بر مواجهههای رودررو است. از همه واضحتر، وقتی مالینوفسکی بدیلی مدرن برای آتشهای روستا در اقیانوسیه تصور میکند، «اتاق پذیرایی اروپایی» را برمیگزیند و هرگز به رسانهای که آن زمان هم چندان جدید نبود یعنی تلفن (برخی اکنون آن را اولین فناوری همسخنانه میشمارند) یا سیستم پیامِ متنیِ قرن نوزدهم،یعنی تلگراف، اشاره نمیکند. میتوانیم بگوییم، مصاحبت همسخنانه است که گفتوگو را در دسترس نگه میدارد.
یکی از اولین تلاشها برای گسترش این دامنۀ دسترسی در مقالۀ «فرازبان بهمثابۀ مسئلۀ زبانشناختی»۷ رومن یاکوبسن منتشر شد. این مقاله ابتدا در سخنرانی ۱۹۵۶ ریاست انجمن زبانشناسی آمریکا ارائه شد. این سخنرانی نمودار مشهور شش «عاملِ رخداد کلامی» و شش «کارکرد» متناظر یاکوبسن در زبان را مطرح کرد. این عواملْ شرایط کلام معنادار، ازجمله صحبتکردن یک نفر و گوشدادن نفر دیگر و زبان مشترک هر دو را ترسیم میکند. در این میان، کارکردها چندین کنش احتمالیِ گفتار، ازجمله توصیفکردن جهان درون یا بیرون ذهن ما، صادرکردن دستورات و نوازشدادن گوش با بازی کلامی، را بازمینمایند. «کارکرد همسخنی» بر عامل «تماس» تمرکز میکند، عاملی که یاکوبسن آن را «کانالی فیزیکی و ارتباطی روانی بین گوینده و مخاطب» تعریف میکند که «هر دوِ آنها را قادر میسازد وارد ارتباط شوند و ادامهاش دهند».
البته کلمۀ «تماس» تصویر مالینوفسکی را از مجاورت نزدیک فیزیکی به خاطر میآورد. بااینحال این کلمه -و همزمان با آن «کانال فیزیکی»- حاکی از علاقۀ یاکوبسن به پیامهایی است که جریانهای الکتریکی در میانۀ قرن بهوفور و بهشکلی فزاینده منتقل میکردند. چنین پیامهایی شامل آنهایی میشدند که اساساً گوینده به کارشان میبُرد تا ارتباط را برقرار کند یا ادامه دهد یا آن را قطع کند؛ یا بررسی کند که آیا کانال درست کار میکند («الو، صدایم را میشنوی؟»)؛ توجه مخاطب را جلب کند؛ یا مطمئن شود که او همچنان به گفتههایش توجه دارد. درحالیکه مالینوفسکی ملاقاتهای رودررو را در نظر میگیرد، یاکوبسن موقعیت کارکرد همسخنی را در جهان پیچیدۀ ارتباط از راه دور۸ ترسیم میکند. صحنههای دلپذیر گپ بعد از شام اینجا جایش را به توییتهای عصبی گویندگانی میدهد که نمیتوانند ببینند (چه برسد به اینکه لمس یا استشمام کنند یا بچشند) در آن طرف خط چه رخ میدهد. «کارکرد همسخنیِ» یاکوبسن را چنین چیزی است که ایجاب میکند: وقفههای احتمالی رخداد کلامی، یعنی فناوریهای غیرقابل اطمینان و انحراف در توجه دیگران. در این بافت جدید، کارکرد همسخنی است که بار درگیرکردن شنوندگان و روی خط نگهداشتنشان را بر دوش میکشد. بنابراین، یاکوبسن صرفاً نظر مالینوفسکی را تکرار نکرد، بلکه همسخنی را در قالب رسانههای جدید درآورد؛ و این کار، بهویژه با اهداف کنونی، بیدردسر نبود.
پس رسانههای جدید چه؟ بیتردید، گپوگفتی که مالینوفسکی میخواست به آن اعتبار ببخشد به رسانههای اجتماعی منتقل شده است و در آنجا رونق دارد. در مسنجر، توییتر و جاهای دیگر، کاربران خوشوبشهای کلیشهای میکنند، پرسشهایی دربارۀ سلامتی مطرح میکنند، و دربارۀ آبوهوا و موضوعات «کاملاً مشخصِ» دیگر نظراتی میدهند. محققانی که میکوشند نمادشناسی همسخنی خاصِ رسانههای جدید را تعریف کنند این نکته را مطرح کردهاند که محتوای این رسانهها شامل شکلکها و شاخصهای پیرازبانیِ۹ دیگر مثل لایکها، چیزهای مورد علاقه و موافقتها۱۰ نیز میشود. حتی بدنامترین پست هم، یعنی عکس صبحانه، برای جلب توجه ارسال میشود. بار دیگر، محققان از مفهوم مالینوفسکی کمک میگیرند تا توضیح دهند که چگونه در میان مهملات آشکاری که در رسانههای اجتماعی منتشر میشود ممکن است چیز مهمی در جریان باشد. معنا در ارتباط است نه در محتوا. و برخی پژوهشگران حتی نتیجهگیری مالینوفسکی دربارۀ خصلت انسانها را بازگو کردهاند و استدلال کردهاند که آن «پستهای همسخنانه» گواه میل شدید و ریشهدار انسان برای معاشرت است.
از نظر زبانی، صحبت از پیوستگی بین گذشته و حال مسلماً فایدهای دارد. اما در انتقال از مدل مالینوفسکی به مدل یاکوبسن باید تغییر فضا را هم در نظر بگیریم. مالینوفسکی و یاکوبسن، با همۀ تفاوتهایشان، یک فرض مشترک داشتند که در مورد رسانۀ کلام معمول است: اینکه در هر زمان فقط میتوانیم در یک مکالمه شرکت کنیم. لازم نیست بگوییم که تصویر رابطهای کاربری رسانههای اجتماعی، درست برعکس، به کاربران امکان میدهند که در چندین گفتوگو، که اغلب در پلتفرمهای متفاوت و با سرعتهای متفاوت جریان دارد، شرکت کنند. بنابراین، ما، همزمان با لایککردن مطالب فیسبوک، نگاهانداختن به پیامهای اسنپچت، مرورکردن باران توییتهای دوستانمان، پیامک هم میفرستیم. البته این تکثر فواید خودش را هم دارد، که مهمترینشان این است که، با کمترین تلاش، میتوانیم با تعداد بسیاری از افراد در تماس باقی بمانیم. همۀ چیزی که نیاز داریم چند کلیک همسخنانه است.
مشکل اینجاست که بسیاری از ما فقط برای آن چند کلیک فرصت داریم. در سال ۲۰۰۸، وینست میلر این موضوع را برجسته کرد که چگونه کاربران رسانههای اجتماعی ارتباط همسخنانهشان را «فشرده کردهاند» تا بتوانند پابهپای شبکههای «همواره در حال گسترشِ» خود پیش روند. منظور میلر از فشردهسازی این نبود که افراد در نوشتن صحبتهایشان از شیوههای اختصار استفاده میکنند، بهرغم اینکه مسلماً این دو به هم مربوطاند. او در صدد بود مشخص کند که گفتوگوی زمانبر، به معنای ارتباط متقابل متمرکز و ادامهدار، عملاً در حال حذفشدن است. اکنون کاربران مشغول مبادلۀ سپردههای کلامی «معوق»، «ناهمزمان» و «غیرمداخلهگرانه»اند، سپردههایی که به طرفین کمک میکند که رسانههای اجتماعیشان را فعال نگه دارند. مثال میلر این واقعیت را بیان میکند که درآوردن ارتباط همسخنانه در قالب رسانههای جدید، همانطور که یاکوبسن صورتبندی کرده بود، مسئلۀ تغییر در زبان و همچنین در توجه است. شاید بتوانیم بگوییم یاکوبسن در مرز «عصر حواسپرتی» کنونی ما مینوشت و کارکرد همسخنیاش وارد میدان میشد تا مکالمهها را از تهدید موضوعات یا اشخاص توجهرُبای آن طرف خط نجات دهد. به زبان ساده، آن گویندگان، احتمالاً بهدفعات، نیاز داشتند که از خودشان خبری بدهند، چرا که هر لحظه این خطر تهدیدشان میکرد که همصحبتشان مکالمه را ترک کند. در شیوههای ارتباطِ «از راه دور» جدید ما، کلمات و نمادهای همسخنانه در اقتصاد توجه جای گرفتهاند، جایی که تقسیمکردن توجه بین چندین مجرای باز برای دو طرفِ تبادل امری عادی است. ممکن است بگوییم که اکنون ضعف توجه یک ویژگی لاینفک عصر ماست.
پس سرنوشت ارتباط همسخنانه در رسانههای اجتماعی چه خواهد شد؟ من میگویم پاسخ این سؤال مبتنی بر این است که شما ترجیح میدهید رابطههایتان در حالت جامد باشند یا سیال. بحث مالینوفسکی دربارۀ معاشرت همسخنانه با گونۀ پیشینْ رابطۀ تنگاتنگی دارد. آشکارترین نتایج پیشنهادی او برای مبادلات همسخنانه پیوندهای اجتماعی و رابطههای اتحادند. مالینوفسکی«شکستن سکوت و مصاحبت با کلمات» را، در یکی از مشهورترین تصاویر جستارش، بهمثابۀ «اولین کنشی» توصیف کرده است که «پیوندهای دوستی را برقرار میکند»، پیوندهایی که «فقط با همسفره شدن با دیگران به اوج میرسد». سر میز مصاحبت مالینوفسکی، غذای نیروبخش پیوندهای نیرومند را تغذیه میکند. اینجاست که به فرضِ ضمنیِ مدل مالینوفسکی میرسیم: صحبت همسخنانه مهم است، ارزش تلاشکردن دارد، چرا که پیوندهایی که میسازد عمیق و ماندگار است و میتوان رویشان حساب کرد.
اکثر کارهایی که در رسانههای اجتماعی میکنیم مخالف این مدلاند. کلمات و نمادهای همسخنانۀ ما بسیار بیشتر با بازی اعدادی همخوانی دارد که زیگمونت باومن، جامعهشناس و فیلسوف فقید، نام «مدرنیتۀ سیال» را رویش گذاشت. در مدرنیتۀ سیال انسانهای مدرنِ بیریشه و پرتحرک، بهجای روابط سنتی پایدار، «ارتباطات» اتفاقی و با تعهد کم میسازند. همانطوری که خود باومن مشاهده کرد، رسانههای اجتماعی نمونهای از مدل او برای جامعهگرایی مدرنِ متأخرند: این رسانهها وعدۀ تأمین «تماس» اطمینانبخشی را میدهد که اگر خستهکننده شود یا تغییری نامطلوب پیدا کند بههرحال میتوان بهسادگی قطعش کرد. باومن در یکی از آخرین مصاحبههایش اینترنت را «قلمرو و خزانۀ تعابیر همسخنانه» توصیف کرد که از این گذشته «هر چیزی را که آکنده از معنای جدیتری باشد، اگر یکسره ممنوع نکند، تضعیف میکند و جلویش را میگیرد». (او مقصرترین رسانه را توئیتر معرفی کرد.) ممکن است بگوییم که ارتباط همسخنانه زبان میانجیِ۱۱ مدرنیتۀ سیال باومن است. تصدیقکردن همۀ اینها واقفبودن به این نکته است که عصر دیجیتال موجب پدیدآمدن میزان بیسابقهای از ارتباط همسخنانه شده است، اما اغلب به بهای آن مصاحبتی که مالینوفسکی در حکم هدف آن همسخنی معرفی کرد. امروزه ارتباط همسخنانه فقط در حکم پیشدرآمدی برای ارتباط همسخنانۀ بیشتر عمل میکند، شاید هم اختلال ایجاد میکند. همسخنی ممکن است هرگز رسانهها را ترک نکند و بهدنبال موقعیت مستحکمتری نباشد، چه برسد به اینکه چنین موقعیتی را پیدا کند. دیگر چه کسی برای اینجور چیزها فرصت دارد؟
پینوشتها:
• این مطلب را ریچارد هیوز گیبسون نوشته است و با عنوان «Just Stay in Touch» در شمارۀ بهار ۲۰۱۸ مجلۀ هجهاگ ریویو منتشر شده است. وبسایت ترجمان آن را در تاریخ ۱۵ اسفند ۱۳۹۷ با عنوان «چتهای بیهوده، به روایت زبانشناسان» و ترجمۀ الهام آقاباباگلی منتشر کرده است.
•• ریچارد هیوز گیبسون (Richard Hughes Gibson) دانشیار ادبیات و زبان انگلیسی در کالج ویتن آمریکاست. بخشش در ادبیات عصر ویکتوریا (Forgiveness in Victorian Literature) یکی از کتابهای اوست که انتشارات بلومزبری آن را منتشر کرده است.
[۱] the Pew Research Center
[۲] Phatic” communication”: در مقالۀ «زبانشناسی و شعرشناسی یاکوبسن» در کتاب زبانشناسی و نقد ادبی ترجمۀ مریم خوزان و حسین پاینده، نشر نی، این کلمه «باب صحبتگشایی» ترجمه شده است. اما در این مقاله موضوع فقط بازکردن سر صحبت نیست. در کتاب واژگان ادبیات و گفتمانهای ادبی نوشتۀ مهران مهاجر و محمد نبوی، نشر آگه، از این واژه به «ارتباط همسخنانه» تعبیر شده که به نظر میرسد مناسب این متن به نظر میرسید [مترجم].
[۳] “The Problem of Meaning in Primitive Languages”
[۴] The Meaning of Meaning
[۵] philological
[۶] phatos
[۷] “Metalanguage as a Linguistic Problem”
[۸] tele: در زبان یونانی به معنی «خیلی دور» است.
[۹] paralinguistic indicators
[۱۰] upvotes
[۱۱] lingua franca
اعتیاد معمولاً از چند عامل زیربنایی و نهفته ریشه میگیرد
نقدهای استیگلیتز به نئولیبرالیسم در کتاب جدیدش، خوب اما بیفایده است
حافظۀ جمعی فقط بخشهایی از گذشته را بازنمایی میکند
جوزف استیگلیتز در مصاحبه با استیون لویت از نگاه خاص خود به اقتصاد میگوید