مصاحبۀ ناتاشا لنارد با براد اوانز
انتشارِ وسیع تصاویری از قربانیان خشونت چه فایدهای دارد؟ آیلان، کودک سوری را به یاد بیاورید که جسد بیجان او در ساحل دریا هزاران بار در رسانهها بازنشر شد... یا عمران پنجساله را که، آکنده از خاک و خون، روی صندلی نشسته بود. آیا این نحوه از بازنماییِ خشونت به کاهش خشونت میانجامد؟ برد اوانز میگوید قضیه برعکس است. او، که مدتهاست دربارۀ چرخۀ خشونت در جهان امروز میاندیشد، میگوید این بازنماییها تقویتکنندۀ خشونتهای بعدی است.
نیویورکتایمز — آنچه در ادامه میآید مصاحبهای است با براد اوانز، دانشیار روابط بینالملل در دانشگاه بریستول انگلستان. او بنیانگذار و مسئول پروژۀ جهانی تاریخچههای خشونت است، پروژۀ تحقیقاتیِ مبتکرانهای که در پی کاوش معنای خشونت جمعی در قرن بیستویکم است. از آخرین کتابهای او میتوان به آیندههای دورانداختنی؛ فریبندگی خشونت در عصر نمایش (بههمراه هنری ژیرو)، حیات انعطافپذیر؛ هنرِ خطرناکْ زندگی کردن (بههمراه جولین رید) و ترور لیبرال اشاره کرد.
ناتاشا لنارد: کتاب شما آیندههای دورانداختنی با این مقدمه آغاز میشود که امروزه در رسانهها «خشونتْ امری شایع و فراگیر است». شواهد بسیاری برای تقویت این مدعا به ذهن میرسد؛ کافی است نگاهی به صفحۀ اول سایتهای خبری بیندازید. اما رسانهها همیشه به خشونت علاقه نشان میدادهاند. تکیهکلام «خبرِ خون خوب میفروشد» چیز تازهای نیست. این مدعا چندان قابلدفاع به نظر نمیرسد که در جهان امروزی با خشونت بیشتری مواجهیم و رسانهها خوراک زیادتری نسبت به گذشته برای انعکاس خبریِ خشونت دارند. بهنظر شما مشخصه و وجه منحصربهفرد فراگیری خشونت در جهان امروزی و نحوۀ انعکاس آن چیست؟
براد اوانز: با این گفتۀ شما کاملاً موافقم که پیوندهای میان خشونت و رسانههای ارتباطجمعی یکی از مشخصههای تکرارشونده و همیشگی روابط انسانی بوده است. کافی است نگاهی به نخستین صفحههای نمایشنامۀ اورستیای آیسخولوس بیفکنیم تا با قصههایی دربارۀ پیروزی در نبرد و استراتژیهای ارتباطی روبهرو شویم، مثلاً در این مورد خاص، علامتدادن از طریق آتش. اما امروزه منطق آگاهانۀ خشونت، بالاجبار مشاهدهکردن آن و ماهیت فراگیر و همیشه حاضرش سبب شده است با خشونتی متفاوت با گذشته روبهرو باشیم.
بیشک، در حال گذار به دوران تازهای هستیم، دورانی که در آن مواجهه با خشونتِ (واقعی یا تخیلی) فراگیرتر شده است و حضورش را بیش از همیشه حس میکنیم. این دوران تازه، قطعاً، با افزایش آگاهی ما از تراژدیهای جهانی نسبتی مستقیم دارد، چون امروزه تکنولوژی به مواجهۀ ما با چنین وقایع فاجعهباری سروشکل تازهای بخشیده است. ازسویدیگر، این دورانِ تازه با واقعیت خام و بیرحمانۀ خشونت و نیز حس عمیق ناامنی مردم نسبت دارد، حسی که حتی اگر ادعا شود توهمی یا جعلی است، چیزی از واقعیبودنش کاسته نمیشود.
یکی از استدلالهای بنیادین من در آثارم این است که در جوامع معاصر خشونت بدل به اصلی شده است که ساختارها را ذیل خود تعریف کرده و سامان میدهد. خشونتْ واسطۀ همۀ روابط اجتماعی شده است. این مسئله، وقتی ما قربانی بالفعل خشونت هستیم، اهمیت کمتری دارد. آنچه منطق قدرت را در جوامع لیبرال امروزی برمیسازد، نه واقعیت بالفعل خشونت، بلکه این واقعیت است که ممکن است قربانی بعدی خشونتْ خودِ ما باشیم. از این رهگذر، تخیل سیاسیِ ما بدل به عرصۀ تاختوتاز فجایع بالقوه و گوناگونی شده است که ممکن است در آینده رخ بدهند. همین دیروز و پس از انتشار خبری دربارۀ تهدید تروریستی، تمام مدارس لوس انجلس تعطیل شد. حوادثی ازایندست یادآور اضطرابی است که هرروزه تجربهاش میکنیم. حس ناامنی بدل به هنجاری تازه شده است: از ترور گرفته تا وضع آبوهوا و هر آن چیزی که در میانۀ این دو سر طیف است. ناامنی پدیدهای است که امروزه در سطوح محلی و جهانی نقش ایفا میکند و پیوسته در حال تیرهوتارکردن مرزهایی است که میان مفاهیم قدیمیتر مانند وطن/میدان نبرد، دوستان/دشمنان و جنگ/صلح وجود داشته است. این امر، بهنوبۀ خود، به نظامیسازیِ بسیاری از رفتارهای روزمره، مخصوصاً در جوامعی با تنوع نژادی، منجر شده است.
هیچکدام از این موارد را نمیتوان از مسئلۀ عصر تکنولوژیهای رسانهای جدید منسلخ کرد، عصری که، بهمعنی دقیق کلمه، جهانی فاجعهزده را برای ما به یادگار گذاشته است. درواقع، اینک مجبور شدهایم به تماشای بسیاری از رخدادهای تراژیکی بنشینیم که فراتر از کنترل ما به نظر میرسند و درواقع منشأ اضطرابهای مشترک ما هستند. گذشتهازاین، تکنولوژیهای هوشمندِ در دسترس هم رابطۀ میان تولیدکنندگان برنامهها و مخاطبان را بهشیوهای بازتعریف کردهاند که سیطرۀ رسانههای قدیمیتر را به تحدی طلبیده است.
یکی از پیامدهای قابلتوجه این امر، تغییر جهت بهسوی شخصیت انسانی دادن به خشونت است. منظورم صرفاً روشهایی نیست که جنگها از طریق آنها خود را مطابق با اصول انساندوستانه معرفی میکنند. مشخصۀ اصلی خشونت در قرن پیشین انسانیتزدایی بهانحای مختلف بود، دورانی که در آنْ قربانیان اغلب از صحنۀ جنایت حذف میشدند. اما هماینک گروههایی همچون داعش انسانها را بهمنزلۀ موجوداتی به نمایش درمیآورند که بهراحتی میتوان آنها را به دور انداخت. داعش مشخصههای انسانی قربانیانش را بهنحو گستردهای رسانهای میکند. مهم نیست قربانی خبرنگار باشد یا همجنسگرا یا امدادرسان بینالمللی یا یکی از لیبرالهای پیشرو.
* این گفتوگو بخشی از مجموعه مصاحبههای وبسایت نیویورکتایمز با فیلسوفان و نظریهپردازان انتقادی دربارۀ «خشونت» است. متن کامل این گفتوگو بههمراه سایر مصاحبههای این مجموعه بهزودی در قالب کتاب توسط انتشارات «ترجمان علوم انسانی» منتشر خواهد شد.
سوپر استار عالم روشنفکری بیش از همیشه با چپها به مشکل خورده است
گفتوگویی دربارۀ دشواری همتاسازی هوش انسانی در رایانهها
چارلز تیلور شعر و موسیقی را عناصر نجاتبخش دوران افسونزدایی میداند
او چیزی از خواهرم نمیدانست، خوبیاش همین بود