امروزه «علم بزرگ» یا «علم صنعتیشده» از جوانب گوناگون با بحران مواجه شده است
مشهور است که دانشمندی پرآوازه یکبار گفته است «مردم از شکستخوردن علم بیش از به موفقیترسیدن آن خوشحال میشوند»، حتی اگر این حرف درست هم باشد، باز دانشمندان برای سالها نماد حقیقتجویی، درستکاری و صداقت بودهاند. اما این تصویر آرمانی هم چندوقتی است که متزلزل شده است. مداوماً گزارشهایی منتشر میشود از تقلب دانشمندان یا دستکاری اطلاعات به دست آنها. در این وضعیت، تأمل دربارۀ بحران علم باید چگونه باشد و چه فایدهای دارد؟
جروم راوِتز، گاردین — همانگونه که در صفحههای علمی گاردین نیز مشخص است، برای بررسی و ارزیابی ابعاد مختلف بحران علم هیچ کمبودی وجود ندارد. این ابعاد مختلف از تکرارپذیری در علم و سوءاستفاده از سنجهها گرفته تا مشکلات مربوط به داوری را شامل میشود. این ممکن است دال بر امیدی باشد که میخواهد این بحران بالأخره مرتفع گردد تا به بحرانی فراگیر در اعتقاد و اعتماد به علم تبدیل نشود. شاید باید چنین اتفاقی رخ دهد و «علم» بههمراه منافع مادیاش دیگر نمادی ممتاز برای فرهنگِ حقیقت و صداقت نباشد. اگر چنین اتفاقی بیفتد، پیامدهای آن میتواند پردامنه باشد. به همین منظور باید سهلانگاریِ افراد مسبب این بحران در دهۀ گذشته را نیز مدنظر قرار دهیم.
واضح است که چگونگیِ وقوع مشکل را مجموعهای از پیشامدها باید توضیح دهند. برای مثال میتوان از سیستمهای کنترل و پاداشِ گذشته نام برد که از بسیاری جهات ضدِ زایایی و تولید شده بودند، زیرا انگیزههای منحرف و تباهی ایجاد میکردند که مقاومت دانشمندان در مقابلشان بسیار سخت بود. اما بهتعبیری، میتوانیم مشکلات امروزهمان را تاحدی با تغییر «علم کوچک» گذشته به «علم بزرگ»۱ یا «علم صنعتی شدۀ»۲ فعلی توضیح دهیم. اما این توضیح نیز خود دارای مشکلی است: اگر این فشارهای منحرفکننده، ماحصل وضعیت ساختاریِ علمِ معاصر باشد، آیا میتوان بدونِ تغییرات اساسی در این وضعیت ساختاری، تأثیراتش را خنثی کرد؟
ابتدا باید بررسی کنیم که چگونه این وضعیتِ جدید به این فشارهای جدید منجر شد. رشد کمی و مداومِ سازمان علم دو جنبۀ کیفیِ شناختهشده داشته است. اول، ازدسترفتن شرایط «گِمنشافتی» است؛ یعنی جایی که تمام اجتماعات و زیرمجموعههای آن، چنان بزرگ شدهاند که آشنایی شخصی، دیگر روابط حرفهای و کاری را تعیین نمیکند. نظامهای غیررسمیِ پاداش و تنبیه دیگر تأثیر ندارند. لذا وضعیت جدیدی لازم است. در این وضعیت جدیدِ «گزلشافتی»، چنین نظارتهایی بهصورت «ابژکتیو» صورت میگرفت. عجیب آنکه کاربرد روششناسی «علمی» برای نظارت و کنترل بر علم نیز خود مستقیماً به انحراف میانجامید؛ چراکه هر سیستمی مانند آن ممکن است بازیچه قرار بگیرد. جنبۀ دوم، رشد فزایندۀ شدتِ سرمایۀ علمی۳ است؛ بهطوری که تصویر قالبی از کار علمی، دیگر «دانشمندانی با لولۀ آزمایشگاهی» نبود، بلکه آزمایشگاههایی بزرگ بود که در آن تقسیم کارِ منظم در مقیاس صنعتی صورت میگرفت. در غیاب نظارت مشتریان بر محصول [علم]، هرچقدر هم که منحرف و تباه باشد، هیچ چیز بهجز سیستمهای غیررسمی، کنترل کیفی را تضمین نمیکند. پیشازاین آنها نیز منسوخ شده بودند.
همین که این سیستمِ جدید حکمفرما میشد، تصادف ظالمانۀ سرنوشتْ مؤلفۀ سوم خود را تحمیل کرد: سکون. این سکونْ ماحصل خردهنظام اجتماعی علم در فرایند تربیت و صدورگواهیِ تحصیلات تکمیلی است. در همین دو عرصه که سازمان علم خود را بازتولید میکند، میبایست امکان استخدامِ حداقلْ اقلیتی قابلتوجه فراهم باشد؛ اما این استخدام و نیروگیری ضرورتاً بهسبب نرخ ثابت و سنتیِ رشد علم، کم است و تنها استخدام معدودی از افراد جدید را در شغل استادی فراهم میکند. این یعنی عدمورود نیروهای جدیدی که پویایی را برای سازمان به ارمغان میآورند.
حتی زمانی که مسئلۀ استخدام نیروی جدید را درنظر نگیریم، محققانی را میتوانیم در سازمان علم بیابیم که تحت فشارند. این خود آسیبهایی را به وجود آورده است. یکی از این آسیبها «پرولتریزهکردنِ کار تحقیقاتی» است. به این معنی که نیروهای استخدامی یا معلمان، تمام عمر با عواقب قراردادهای کوتاهمدت و عدمامنیت شغلی مواجهاند و تمدید قراردادهایشان در گروی تأیید و مرحمت مأمور تحقیق است. در این صورت، حفظ آرمانهای استقلال و تمامیت به طور روزافزونی دشوار خواهد شد.
در این وضعیت سخت، اعتبارْ امری ابزاری میشود، تلاش برای رسیدن به «تعالی» غیرعملی میگردد و «تأثیر» مهمترین بخش فعالیتِ علمی را به خود اختصاص خواهد داد. تلاشهای دقیق علمی نیز جای خود را به حیلهگری متناسب با مجلات علمی میدهد که شاید تغییر دادهها برای دستیابی به نتایج دلخواده نیز جزئی از آن محسوب شود. این اوضاع ممکن است یافتههای ناگواری را توضیح دهد که ابتدا جان اینیدیس۴ یک دهه قبل به آن دست یافته بود. اما بهنظر، مسائل و موضوعات ریشهایتری در کارند. چیزهایی هست که آن را «علم بنجل» یا حتی «علم مبتذل» میخوانیم. شاید آنهایی که به اینجور چیزها مشغولاند، اساساً ندانند که با استانداردهای علمی فاصله دارند. این مشکل احتمالاً در چند دهۀ گذشته با عدول تدریجی از استاندارها و تضعیف اولیاتِ کارِ دقیق علمی شکل گرفته است. وضعیت آمار و عمل آماری، خود گواهی بر این موضوع است؛ چراکه با تمام پیچیدگی و خودانتقادی موجود در علم آمار، همچنان بسیاری از مطالب موجود در آن سخیف است.
یکی دیگر از مشکلات ما در این عرصه خودپندارۀ۵ علم است. تاریخ عریضوطویلی از خودپندارههای آرمانگرایانه و ایدئال از علم وجود دارد. این تاریخ بلند، پیامد طبیعی کشمکشهای ایدئولوژیک با مذهب رسمی بوده که نماد علم را به خدمت گرفته بوده است. نقطۀ عطف تاریخ پیچیدۀ ایدئولوژیهای علمی، دهۀ ۱۹۶۰ است. در آن دوره، مباحث مهم پوپر و لاکاتوش در دفاع از آرمانهای روشنگری در مقابل نقدهای تباهکنندۀ کوهن و فایرابند مطرح شد. در نگاهی به گذشته، این نکته جلب توجه میکند که هیچکدام از طرفین به مسئلۀ اعتبار نپرداختهاند و حالآنکه این مسئله از آن زمان تاکنون موضوع مسلط شده است. منتقدان جامعهشناس بعدها در زمانۀ «جنگهای علمی» به بنیانهای معرفتشناختیِ علم حمله کردند؛ اما به نقص عملیِ آن اشارهای نداشتند. نگارندۀ این مقاله، این موضوع را به مسئلهای کانونی در کار اخیر خود، معرفت علمی و مسائل اجتماعیاش۶ تبدیل کرده است. اگرچه این کتابْ مخاطبان قدردانی در میان استادان پیدا کرده است، تأثیری عینی و قابلدرک در کمیتۀ فلسفۀ آکادمیک علم۷ نداشته است. در نتیجۀ فقدان بحثی ازپیش سامانیافته، کمیتۀ عملی آمادگی مقابله با بحران اعتبار را نیافت. اگرچه درباب مسئلۀ اعتبار در تمام سطوح آن، آشناییهایی غیررسمی وجود داشت، افسانههای بیپایه و اساس دادۀ لازم را برای بحثی عمومی و مناسب فراهم نمیکنند. باوجوداین، کمیته درحالحاضر در پیِ جبران مافات است؛ اما چنانکه استادان جدید نیز اذعان میکردهاند، کمیته کارهای انجامنشدۀ بسیاری پیشِ روی خود دارد.
با تمام این تفاسیر، چشمانداز تماماً هم تیرهوتار نیست. برای اولین بار در تاریخ، با ورود مسائل به عرصۀ عمومی، شاهد بروزوظهور سیاستهای اصیل در درون سازمان علم هستیم. زمانی که سِر تیمتی گاوئرز، بایکوت آکادمیک یکی از ناشران اصلیِ حوزۀ اخلاق را خواستار شد، واقعیت اجتماعی و خودپندارۀ علم بهطرزی برگشتناپذیر تغییر کرد. رئالیسم سادهانگارانۀ نسلهای پیشین در مقابل واقعیت کنونی، بیمناسبت و قرونوسطایی شده و این وضعیت در پی آگاهیبخشی به مردم پدید آمده است. این آگاهیبخشی شامل چنین مواردی است: علم هم ممکن است کماعتبار و تباه باشد؛ کل حوزهها میتوانند برای دههها از مسیر منحرف شده باشند، مثل برخی مسائل تغذیه و بهویژه کلسترول و قند؛ برخی حوزههای علمی باید اساساً در فقدان آزمایشهای تجربی پیشرفت کنند: نظریۀ ریسمان.
بیتردید صورتهای قوامنیافتۀ عملِ علمی، اثر متقابل عمیقتری را موجب خواهند شد. منظور چنین صورتهایی است: علم شهروندی، زیستشناسی گاراژ، علم «خودت انجامش بده»۸، فضای وبلاگها و بهطور کلی اعمالِی که از اجتماع سربرمیآورد. در درون صورتهای قوامیافتۀ علم نیز، پشنهادهایی شنیده میشود مبنی بر اینکه در برخی مواقع، آزمون واقعیت نسبتبه تحقیق از ضرورت بیشتری برخوردار است. یکی دیگر از پیشرفتهای مهم، گسترش نگاههای «سربرآورده از اجتماع» در درون سازمان علم است که در آن، محققان بهعنوان نوعی از دانشمندان حرفهای در کنار دیگران، یعنی تکنسینها، معلمان، مشاوران و افراد مشابه دیگر، درنظر گرفته میشوند. در همین راستا، شورای علمی لندن مسئلۀ مسئولیت حرفهای را ترویج میکند. اعتبار و امانتْ امروزه در بسیاری از انجمنهای تخصصی مورد بحث قرار میگیرد و وضعیت بهطور نظاممند در کتاب جدیدی با عنوان بهحاشیه راندهشدن علم۹ مورد بررسی قرار گرفته است.
هیچکدام از پیشرفتهای تحققیافته نه میتواند ضمانتی بر خاتمهیافتن مشکلات اجتماعی معرفت علمی باشد و نه حتی میتواند ضامن بقاء علم، آنگونه که میشناسیمش باشد؛ چراکه اگر ما فناوریهای جنگی، حسابسازیهای مالی و چپاول زیستمحیطی را به این فهرست بیفزاییم، احتمال وقوع فجایع تمدنی همچنان به قوت خودش باقی خواهد ماند. اما لااقل اکنون از مشکلات باخبریم و میتوانیم بهطور جمعی با مشکلات و تناقضات مواجه شویم و بهراحتی با هم اختلافنظر داشته باشیم.
پینوشتها:
• این مطلب را جروم راوِتز نوشته است و در تاریخ ۸ ژوئن ۲۰۱۶ با عنوان «How should we treat science’s growing pains» در وبسایت گاردین منتشر شده است. وبسایت ترجمان در تاریخ ۱۹ مرداد ۱۳۹۵ این مطلب را با عنوان «آیا فعالیتهای علمی منحرف و تباه شدهاند؟» و با ترجمهٔ مهدی منتظری منتشر کرده است.
•• جروم راوِتز (Jerome Ravetz) نویسنده، فیلسوف و عضو محقق «مؤسسۀ علم، نوآوری و جامعه» دانشگاه آکسفورد است. بهحاشیه راندهشدن علم (Science on the Verge) نام آخرین کتاب اوست.
[۱] big science
[۲] industrialised science
[۳] capital-intensity of science
[۴] John Ionnidis
[۵] self-image
[۶] Scientific Knowledge and its Social Problems
[۷] the academic philosophy of science community
[۸] DIY
[۹] Science on the verge
یک متخصص هوش مصنوعی میگوید فرق انسانها با هوش مصنوعی در نحوۀ آموختن آنهاست
سوپر استار عالم روشنفکری بیش از همیشه با چپها به مشکل خورده است
گفتوگویی دربارۀ دشواری همتاسازی هوش انسانی در رایانهها
چارلز تیلور شعر و موسیقی را عناصر نجاتبخش دوران افسونزدایی میداند