آدورنو میپرسید: چگونه میتوان در برابر سلطۀ پنهان مقاومت کرد؟
هوش مصنوعی اشتباه نمیکند، برای همین باید از آن ترسید
همۀ نشانهها حاکی از این است که در آیندهای نهچندان دور، هوش مصنوعی به بخش مهمی از زندگی روزمرۀ ما تبدیل خواهد شد. هوش مصنوعی علاوه بر آنکه به ما پیشنهاد خواهد داد چه موسیقیای گوش بدهیم یا چه کفشی بخریم، جای پزشک و قاضی و پلیس را هم خواهد گرفت. اما چالش اصلیای که پیش روی ما قرار دارد، نه احتمال بیکاریِ شمار بیشتری از انسانها، بلکه این واقعیت است که هیچکس، حتی خود سازندگان این فناوریها، نمیدانند هوش مصنوعی چطور تصمیم میگیرد.
سکولاریسم در نهایت چیزی جز حاشیهنویسی بر کتاب مقدس نیست
سکولارها داستان عامهپسندی برای تعریفکردن دارند: از نظر آنها با رواج ادیان ابراهیمی همۀ خوبیهای جهانِ پاگانی از میان رفت و دنیای تیرهای از تحمیل عقاید، تعصب و خشونت دینی به وجود آمد. اما کتاب جدید تام هولاند، مورخ برجستۀ دوران باستان، چیز دیگری میگوید. هولاند نشان میدهد که اصلیترین ارزشهای انسانگرایی سکولار، مانند برابری انسانها و ارزشِ ذاتی بشر، در یونان و روم باستان، اساساً ناشناخته بودند و آنچه سکولارها بدان مباهات میکنند، ساخته و پرداختۀ دین و علیالخصوص مسیحیت است.
زیبایی ناپیدای ویلچر: چطور جامعه معیارهای خودش را به معلولان تحمیل میکند؟
اروینگ گافمن، جامعهشناس مشهور آمریکایی، معتقد بود جامعه به آدمهای کمتوان نوعی «داغ ننگ» میزند که باعث میشود هنگام تعامل با آنها رفتاری عادی نداشته باشیم. معلولان در جامعه یا با پرهیز و انزجار دیگران مواجه میشوند، یا با احساس ترحم و دلسوزی آنها. و هر دوی این رفتارها به یک اندازه آنها را میرنجاند. روزنامهنگاری که خود به جامعۀ کمتوانان تعلق دارد، از امکان زیبادیدنِ معلولیت نوشته است.
آیا در اعتراضات خیابانی مغز آدمها تعطیل می شود؟
ناآرامیها و اعتراضهای اجتماعی ما را به هیجان میآورد، سردرگم میکند و البته بیش از هرچیز دیگری روانشناس درونمان را بیدار میکند. وقتی تجمعی بر پا میشود، همه از خودشان میپرسند چه اتفاقی دارد میافتد؟ چرا تظاهراتی آرام ناگهان به خشونت کشیده میشود؟ تحلیلهای رایج میگویند فرد معترض وقتی در جمع قرار میگیرد قدرت تشخیصش را از دست میدهد و جنونآمیز و بیاختیار رفتار میکند. ولی تحقیقات جدید این موضوع را رد میکنند. اما اگر مسئله احساساتیشدن نیست، چطور باید این تجمعات را فهمید؟ شاید جواب این سوال در «صمیمیت» باشد.
در عصر سرمایهداری نظارتی، انسان نه مصرفکننده که مادۀ خام تولید است
کتاب جدید شوشانا زوبوف، استاد برجستۀ هاروارد، تحسین فراوانی برانگیخته است. زیدی اسمیت به خوانندگانش گفته است خوشحال میشود اگر بهجای خریدن کتاب جدید خودش، «عصر سرمایهداری نظارتی» را بخرند و نائومی کلاین و مارگارت آتوود بارها در صحبتهایشان این کتاب را ستودهاند. زوبوف در این کتاب میگوید سرمایهداری همواره با تبدیل چیزهای غیرقابل خرید و فروش به کالا، بازارهای جدید خلق کرده است و حالا به آخرین چیزی که باقی مانده روی آورده: تبدیل جزئیترین رفتارها و احساسات روزمرۀ ما به کالا.
هر چه بیشتر دنبال شادی میرویم، غمگینتر میشویم
همیشه احساس میکنید زندگی چیزی کم دارد؟ حتی وقتی در حال تفریح یا سفر هستید به نظرتان میآید که به اندازۀ کافی تفریحات یا سفرتان هیجانانگیز نیست؟ «شادی» از نظرتان تجربۀ فوقالعادهای است که با این دلخوشکنکهای روزمره به دست نمیآید؟ اگر چنین فکرهایی از سرتان میگذرد، پس قطعاً آن لایۀ سنگین غم را هم میشناسید که سرتاسر زندگی را خاکستری و عبوس میکند. اما آیا نسبتی نیست میان این شادیِ دستنیافتنی و غم همیشگی؟ شاید باید دنبال نوع دیگری از شادی باشیم.
جولیان بارنز در رمان جدیدش زندگی شگفتانگیز یک جراح را بازآفریده است
جولیان بارنز در رمان جدیدش، زندگی شخصیتی غریب در تاریخ فرانسه را بازآفرینی کرده است. پزشکی چیرهدست که تحولی انقلابی در جراحی زنان به وجود آورد و در بین طرفداران سینهچاکش به «دکتر خدا» و «دکتر عشق» مشهور بود. مردی خوشپوش و اهل هنر و سیاست که با گروهی از روشنفکران تراز اول فرانسوی نشست و برخاست داشت و شایعات مربوط به روابط عاطفیاش به اندازۀ جراحیهای جادوگرانهاش زبانزد بود. اما این همۀ ماجرای «مردی با ردای سرخ» نیست.
بحران محیط زیست ادامۀ داستانی است که با بردهداری و استعمار آغاز شد
چه چیز باعث میشود رهبران جهان اهمیت چندانی برای بحرانهای محیط زیستی قائل نباشند؟ نائومی کلاین، روزنامهنگار مشهور کانادایی، در کتاب جدیدش میگوید برای فهمیدن این مسئله باید جهانبینیای را بشناسیم که در پس این بیتفاوتی نهفته است. نگرشی که طبیعت و مردم را مادۀ خامی میداند که باید آن را استخراج کرد و به مصرف رساند و دور انداخت. جهانبینیای که روزگاری بردهداری و استعمار را توجیه میکرد و حالا در قالب انواع جنبشهای ملیگرایانۀ ضد محیط زیستی احیا شده است.
« صفحه قبل | ۱ | ۲ | ۳ | ۴ | ۵ | ۶ | ۷ | ۸ | ۹ | ۱۰ | صفحه بعد » |
باروری مساعدتی، فناوریهای ژنتیک و ژنومیک، و زندگی خانوادگی
در طول قرنها، جوانب زیادی از زندگی خانوادگی از حیطۀ علم و توانایی ما خارج بوده است: تعداد بچهها، نازایی، جنسیت بچهها، تشخیص قطعی پدر در دعواهای حقوقی، نسبشناسی و... اما تحولات فناورانه امروز ما را به مرزی رساندهاند که بتوانیم بچههایمان را «طراحی» کنیم. اما چنین تواناییهایی بر زندگیِ اجتماعی ما چه تأثیری خواهد داشت؟ آیا مفهوم پدر و مادر، آنگونه که برای ما آشنا بوده است، در حال از بین رفتن است؟
«زنجیرۀ جهانی مراقب» تعبیری است که اولریش بک، برای توصیفِ شیوۀ درهمتنیدگی وظایفِ خانوادگی در جهانِ امروز به کار میبرد. زنانی در فیلیپین، اوکراین یا لهستان، بچههای خود را به همسایهها و مادربزرگانشان میسپارند تا در خانههای کشورهای ثروتمند، خدمتکار شوند. بدینترتیب زنانِ غربی فرصت مییابند تا بیرون از خانه کار و پیشرفت کنند. بدونِ مادرانِ فقیری که سال تا سال فرزندانشان را نمیبینند، برابریِ زنان و مردان در غرب ناممکن است.
نطفۀ جامعهشناسی در بحبوحۀ انقلاب صنعتی بسته شد. شاید به همین دلیل بود که جامعهشناسان اولیه به «تولید» بسیار بیشتر از «مصرف» اهمیت میدادند. آنها یا به مصرف بیاعتنا بودند یا آن را نکوهش میکردند. اما هر چه جلو رفتهایم، مصرف اهمیت بیشتری پیدا کرده است. نسلِ جدید جامعهشناسان این موضوع را از جوانب گوناگون کاوش کردهاند، اما هنوز راههای نرفتۀ بسیاری باقی است. جرج ریتزر در این مقاله مروری جامع بر نظریههای مختلف دربارۀ مصرف ارائه کرده است.
کودکی را تصور کنید که در کشوری عقبمانده در آمریکای لاتین زندگی میکند و مسئولیتِ بزرگکردن او را به مادربزرگش سپردهاند. مادر این کودک در ایتالیا از پیرمردی تنها مراقبت میکند، زیرا فرزندانِ پیرمرد در استرالیا زندگی میکنند. این وضعیت پیچیدگیِ مسئلۀ «مراقبت» در جهانِ نابرابر و جهانیشدۀ ما را نشان میدهد. این خانوادههای دور از هم را چطور باید فهمید؟ برای مطالعۀ آنها چه مفاهیمی لازم است؟ و آیندۀ آنها به کدام سو میرود؟
سیاستگذاری عمومی و خانوادهها
پس از جنگ جهانیِ دوم، دولتهای رفاه تلاش کردند تا با سیاستگذاریهای اجتماعی به زندگی خانوادگی مردمشان کمک کنند. این سیاستگذاریها معمولاً شامل حمایتهای مالی به نانآورِ خانواده میشد؛ اما همزمان مشکل دیگری وجود داشت: کمبود نیروی کار. بنابراین همین دولتها بهشکلِ روزافزونی زنان را به ورود به بازار کار تشویق کردند. با افزایش اشتغال زنان، خانوادهها با معضل تازهای روبهرو شدند: چه کسی باید از بچهها مراقبت کند و به کارهای خانه برسد؟
مصرف دارد از سر و روی ما بالا میرود. هر دقیقهای از شبانهروز، هر جا که باشید و هر علاقهای که داشته باشید، گزینههایی برای مصرف جلوی پای شماست. جامعۀ امروز تفاوت بسیاری دارد با جامعهای که متفکران منتقدِ دهههای ۶۰ و ۷۰، آن را «جامعۀ مصرفی» نامیده بودند. ژیل لیپووتسکی، فیلسوف و جامعهشناس فرانسوی میگوید ما اکنون در عصر فرامصرفی به سر میبریم. عصری که سازماندهی طبقاتی مصرف بههمریخته و مصرف همگانی شده است.
مرز میان «پدر خوب» و «پدر بد» چطور تعیین میشود؟ بهطور سنتی مهمترین وظیفۀ پدر تأمین معاش خانواده بوده است و پدری که از عهدۀ این کار برمیآمد، در مجموع پدری خوب محسوب میشد، اما امروزه مجموعهای از ویژگیهای رفتاری و اخلاقی، انتظار شریکشدن در امور خانه و تربیت فرزندان، داشتن شغلی آبرومندانه و اقامت نزد خانواده نیز جزء لازمههای «پدر خوب» بودن شده است. این انتظارات ایفای نقش پدر را سختتر از همیشه کرده است.
تحلیل حواس و رابطۀ امر فیزیکی با امر روانی
نتایج درخشان علم فیزیک در دورۀ مدرن، تنها محدود به حوزۀ فیزیک نیست، بلکه علوم دیگری را نیزدر بر میگیرد. اما فیزیک، با وجود پیشرفت قابل توجه، تنها بخشی از بدنۀ مشترک و بزرگتر دانش است و با ابزارهای فکریِ محدودش -که برای اهداف و مقاصد محدود و خاصی ایجاد شده است- قادر به پرداختن به تمامی موضوعاتِ محوریِ مورد بحث نیست؛ وقتی به این امور میاندیشیم درمییابیم که این گرایش در نظر ما نباید بهکلی مناسب باشد.
ادیان ابراهیمی پیوندی ناگسستنی با مفاهیم خانواده، نسل و تولیدمثل دارند که در هستۀ الهیات آنها قرار میگیرند. این ادیان عمیقاً پدرسالار هستند و لذا دگرگونی معاصر خانواده، زندگی و جایگاه زنان اثرات عمیقی بر رویههای رسمی دینی داشتهاند. همچنین، تغییرات اجتماعی و تکنولوژیک شرایط مساعد را برای گونههای جدیدی از روابط خانوادگی، جنسی و تولیدمثلی خلق کردهاند که چالشی رادیکال هم برای ادیان سنتی و هم برای شکلهای متعارف خانواده محسوب میشوند.
آیا تمدنی زوالیافته میتواند دوباره بازسازی شود؟
در سالهای اخیر، بعد از چاپ کتاب مجادلهبرانگیز «برخورد تمدنها» نوشتۀ هانتینگتون و ارائۀ تز گفتوگوی تمدنها در مقابل آن، دوباره بحث از تمدن در محافل آکادمیک رایج شده است. طی قرن گذشته، بسیاری از متفکران مسلمان، احساس کردهاند تمدن اسلامی رو به زوال رفته است و تلاش کردهاند تا راهکارهایی برای احیای دوبارۀ آن ارائه دهند. آیا احیای تمدن، خواستی نوستالژیک برای بازگشت به گذشته است؟ یا آرمانی مترقی برای حفظ هویت و ارزشهای جمعی؟
خانوادۀ کودک: چشماندازی کودکمحور
جامعهشناسی خانواده تا امروز همواره کودکان را ذیلِ مسائل پدر و مادرهایشان حساب کرده است. اما دیدگاههای نوین معتقدند کودکان بیش از آنچه ما تصور میکنیم از اوضاع و احوالِ خانوادههایی که در آن زندگی میکنند باخبرند. آنها مشکلات مالی یا ضیقِ وقت پدر و مادر برای مراقبت از آنها را میفهمند و به آنها واکنش نشان میدهند. راستی، تصور کودکان دربارۀ خانوادهای که در آن زندگی میکنند چیست؟ چگونه میتوان این تصور را مطالعه کرد؟
هفت نظامِ اصلی خانواده در دنیا
آیا در پی طوفان بیامان جهانیسازی، خانواده و مسائل و مشکلات آن نیز در سراسرِ جهان شبیهِ هم شده است؟ پژوهشهای کلان جهانی در جامعهشناسی خانواده این مسئله را تأیید نمیکنند. خانوادهها با سرعتِ زیاد در حال دگرگونیاند، اما هنوز تفاوتهای شایانتوجهی در نقاط مختلف دنیا وجود دارد. گوران تربورن، متخصص تاریخ خانواده، در این مقاله هفت نظامِ اصلی خانواده را در جهان از هم تمایز داده است و اصلیترین خصیصههای آنها را برشمرده است.
« صفحه قبل | ۱ | ۲ | ۳ | ۴ | صفحه بعد » |
آدورنو میپرسید: چگونه میتوان در برابر سلطۀ پنهان مقاومت کرد؟
تئودور آدورنو با هر مقیاسی که حساب کنید، نابغهای عجیب و غریب بود. ذهنی بیبدیل که به همان اندازه که در فلسفه استاد بود، بر روانشناسی و جامعهشناسی و موسیقی نیز تسلط داشت. او که از چهرههای شاخص مکتب فرانکفورت است، در تمام سالهای فعالیتش علیه چیزهایی مبارزه میکرد که انسانها را در جامعۀ سرمایهداری به بند کشیده بود و در نهایت، امکان رهایی را در هنری میجست که توانسته باشد خود را از قید و بند سلطه آزاد کند.
زیبایی ناپیدای ویلچر: چطور جامعه معیارهای خودش را به معلولان تحمیل میکند؟
اروینگ گافمن، جامعهشناس مشهور آمریکایی، معتقد بود جامعه به آدمهای کمتوان نوعی «داغ ننگ» میزند که باعث میشود هنگام تعامل با آنها رفتاری عادی نداشته باشیم. معلولان در جامعه یا با پرهیز و انزجار دیگران مواجه میشوند، یا با احساس ترحم و دلسوزی آنها. و هر دوی این رفتارها به یک اندازه آنها را میرنجاند. روزنامهنگاری که خود به جامعۀ کمتوانان تعلق دارد، از امکان زیبادیدنِ معلولیت نوشته است.
آیا در اعتراضات خیابانی مغز آدمها تعطیل می شود؟
ناآرامیها و اعتراضهای اجتماعی ما را به هیجان میآورد، سردرگم میکند و البته بیش از هرچیز دیگری روانشناس درونمان را بیدار میکند. وقتی تجمعی بر پا میشود، همه از خودشان میپرسند چه اتفاقی دارد میافتد؟ چرا تظاهراتی آرام ناگهان به خشونت کشیده میشود؟ تحلیلهای رایج میگویند فرد معترض وقتی در جمع قرار میگیرد قدرت تشخیصش را از دست میدهد و جنونآمیز و بیاختیار رفتار میکند. ولی تحقیقات جدید این موضوع را رد میکنند. اما اگر مسئله احساساتیشدن نیست، چطور باید این تجمعات را فهمید؟ شاید جواب این سوال در «صمیمیت» باشد.
هر چه بیشتر دنبال شادی میرویم، غمگینتر میشویم
همیشه احساس میکنید زندگی چیزی کم دارد؟ حتی وقتی در حال تفریح یا سفر هستید به نظرتان میآید که به اندازۀ کافی تفریحات یا سفرتان هیجانانگیز نیست؟ «شادی» از نظرتان تجربۀ فوقالعادهای است که با این دلخوشکنکهای روزمره به دست نمیآید؟ اگر چنین فکرهایی از سرتان میگذرد، پس قطعاً آن لایۀ سنگین غم را هم میشناسید که سرتاسر زندگی را خاکستری و عبوس میکند. اما آیا نسبتی نیست میان این شادیِ دستنیافتنی و غم همیشگی؟ شاید باید دنبال نوع دیگری از شادی باشیم.
چرا نباید آخر هفتهها کار کنیم؟
مدیران و کارفرمایان تأکید فراوانی دارند که همۀ کارکنان باید رأس ساعت مشخصی سر کارشان حاضر باشند، اما چندان نمیپسندند که زیردستانشان سر ساعت معینی دست از کار بکشند. در واقع، کار از نظر آنها هیچ وقت تمام نمیشود. فرقی نمیکند یازده شب باشد، یا روز تعطیل هفته، هر لحظه ممکن است لازم شود کاری را پیگیری کنید. این وضعیت هرچند زندگی اجتماعی و خانوادگی ما را خراب میکند، بااینحال ظاهراً برای اقتصاد خوب است. اما اقتصاددانان دربارۀ همین یک فایده هم مطمئن نیستند.
آدمهایی که فقط ساز مخالف میزنند چه فایدهای دارند؟
حتماً در بین دوستان و آشنایانتان کسانی را میشناسید که در هر جمع و گروهی که حاضر شوند، جز مخالفت کار دیگری نمیکنند. هر پیشنهادی که مطرح شود رد میکنند و هر حرفی که به میان آید نقد میکنند. خیلی اوقات حضورشان عملاً امکان رسیدن به توافق جمعی را از بین میبرد. ما معمولاً از دست این جور آدمها شاکی و ناراحت میشویم، اما اگنس کالارد معتقد است این وکیل مدافعهای شیطان نقش مهمی ایفا میکنند که نباید آن را دست کم بگیریم.
«من انسان نیستم، من دینامیتم!». اگر کتابی از نیچه دست گرفته باشید، حتی اگر فیلسوف نباشید یا اصلاً نیچه را هم نشناسید، درستی این جمله را دربارۀ نویسندهاش حس میکنید. کلمات او مثل گلوله صفیر میکشند و مثل باروت آتش به پا میکنند. بیش از یک قرن از مرگ او گذشته است، اما همچنان بحث دربارۀ اندیشههایش در تمام ساحتهای سیاست ادامه دارد. شاید هیچ فیلسوفی به اندازۀ او تفسیرهای متناقض به خود ندیده است، اما واقعاً نیچه در سیاست دنبال چه بود؟
بچهای در شکم و غمی در دل، اما...
معروف است که دوران بارداری، علیرغم مشکلاتی مثل تهوع و تغییرات هورمونی، از شیرینترین دورانهای زندگی هر مادر است: ماههای انتظار برای دیدن بچهای که ذره ذره درون وجودت شکل میگیرد و خیالپردازی دربارۀ روزهای خوشی که با هم خواهید داشت. اما واقعیت پیچیدهتر از این تصویر ساده است. بسیاری از زنان در دوران بارداری درگیر انواع و اقسام افکار ناخوشایند یا اضطراب و افسردگی میشوند، تجربههایی که همچون نقطهای سیاه در کارنامۀ مادری نگریسته میشوند و چنان انگ خوردهاند که اغلب زنان باردار را ساکت میکنند.
روزی که دخترم را در اینستاگرام پیدا کردم
پدر و مادر بودن وظیفۀ تناقضآمیزی است. تا وقتی فرزندتان کوچک است، باید با همۀ توانتان از او مراقبت کنید، و اگر در انجام این کار موفق شوید و فرزندی قوی و مستقل بزرگ کنید، رهایتان میکند و به دنبال ساختن زندگی خودش میرود. گاهی دلتان لک میزند که دوباره به شما پناه بیاورد، یا چیزی از زندگیاش تعریف کند، ولی دریغ از یک کلمه حرف مشترک. اینجور وقتها، شاید شبکههای اجتماعی بتواند کمکتان کند تا بچههایتان را دوباره بشناسید.
چرا وقتی جانمان در خطر است گذر زمان برایمان کند میشود؟
فرض کنید در خیابان با یک کونگفو کار حرفهای دعوایمان شود. تا ما تصمیم بگیریم که مشت بزنیم یا لگد، طرف با چند ضربۀ برقآسا نابودمان کرده است. حالا فرض کنید میخواهید مگسی که ساعتهاست در گوشتان وزوز میکند را با دست بکشید. این تلاش هم دستِ کم از دعوا با آن کونگفو کار ندارد. به محضِ آنکه دستتان را بلند میکنید، مگس غیب میشود. سوال اینجاست: چرا کوفگفو کار و مگس اینقدر سریعاند؟ یک پژوهشگر میگوید احتمالاً چون آنها در «بُعد زمانی» دیگری زندگی میکنند.
هیچکاک استاد ترس است، اما تریلرهای جدید ترسناکترند
هیچکاک نابغۀ روایتگری است. شگردهای او برای میخکوبکردن مخاطب چنان حسابشده است که هنوز موضوع تحقیقات عصبشناختی قرار میگیرد. خود او جایی گفته است هر کدام از فیلمهایش را مثل یک آزمایشگاه مغزی میبیند. بااینحال تریلرهای روانشناختی جدید انگار از شاهکارهای هیچکاک هم پیشی گرفتهاند. سطح هیجانات گوناگونی که مخاطب طی آنها احساس میکند واقعاً بیسابقه است. چطور چنین چیزی ممکن شده است؟ از نظر یک استاد مطالعات رسانه، با اتصالِ بیواسطه به مغز مخاطب از طریق به کار بستن یافتههای جدید عصبشناختی.
فوکو میپرسید «چطور میتوان تن به انقیاد نداد؟»
میشل فوکو، فیلسوف و مورخ فرانسوی، در کشور ما نامی آشناست. هم به واسطۀ سفرهایش به ایران و نوشتههایش دربارۀ انقلاب اسلامی و هم به دلیل در دسترس بودن بیشتر آثارش به زبان فارسی. فوکو فیلسوفی پیچیده و درخشان بود که بارها در افکار خودش بازاندیشی کرد و نوشتههایش تأثیری گسترده در شاخههای مختلف علوم انسانی گذاشت. از حقوق و جرمشناسی گرفته تا تاریخ، نظریۀ اجتماعی و روانشناسی. دبورا کوک در این یادداشت میکوشد تا تصویری جامع از کارنامۀ فوکو ارائه دهد.
« صفحه قبل | ۱ | ۲ | ۳ | ۴ | ۵ | ۶ | ۷ | ۸ | ۹ | ۱۰ | صفحه بعد » |
بحران محیط زیست ادامۀ داستانی است که با بردهداری و استعمار آغاز شد
چه چیز باعث میشود رهبران جهان اهمیت چندانی برای بحرانهای محیط زیستی قائل نباشند؟ نائومی کلاین، روزنامهنگار مشهور کانادایی، در کتاب جدیدش میگوید برای فهمیدن این مسئله باید جهانبینیای را بشناسیم که در پس این بیتفاوتی نهفته است. نگرشی که طبیعت و مردم را مادۀ خامی میداند که باید آن را استخراج کرد و به مصرف رساند و دور انداخت. جهانبینیای که روزگاری بردهداری و استعمار را توجیه میکرد و حالا در قالب انواع جنبشهای ملیگرایانۀ ضد محیط زیستی احیا شده است.
پیش از عصر دیجیتال هم آدمهای زیادی کتاب نمیخواندهاند
سالهای زیادی از رواج رسانههای دیجیتال نمیگذرد، اما همین الآن هم خیلیها نوستالژی دورانی را دارند که اینترنت و گوشی هوشمند و شبکۀ اجتماعی وجود نداشت. نوستالژیبازها میگویند در آن دوران کتاب آنقدر غریب نبود و مردم خوانندگان جدیتری بودند. اما مورخی که دربارۀ تاریخ خواندن پژوهش میکند تصویر دیگری ارائه میدهد. او به جای رمانخوانهای حرفهای که زیر درختان غرق خواندناند، از مردمی میگوید که تنها کتابی که میشناختند کتاب راهنمای تلفن بود و کتابخانهها را محل شیوع بیماری تلقی میکردند.
تصویری که زمانۀ ما از آدم موفق ساخته است، کسی است که صبح تا شب کار میکند تا پول دربیاورد و بعد آن پول را خرج کالاهای پرزرق و برق و سفرهای ماجراجویانه کند و دوباره بیشتر کار کند تا بیشتر پول دربیاورد تا بیشتر خرج کند. این چرخه پایانی ندارد. جایی وجود ندارد که اگر به آن برسی، دیگر بتوانی نفس راحتی بکشی و آرام بگیری. سوند برینکمن، فیلسوف دانمارکی، میگوید شاید وقت آن رسیده است که بایستیم و راه دیگری را پیش بگیریم.
گفتوگو با واکلاو اسمیل، سلاخ مزخرفات
تسلط بینظیر بر تحلیلهای آماری، گسترۀ عجیبی از دانش و تیزبینی و تعهد تمامعیار به فکتها، واکلاو اسمیل را به یکی از تأثیرگذارترین متفکران امروز تبدیل کرده است. آخرین کتاب او، «رشد»، که به تازگی منتشر شده است، چیزی شبیه گزارشهای بانک جهانی است. تحلیلی عمیق و دادهبنیاد که پدیدۀ رشد را از زیستشناسی تا اقتصاد دنبال میکند و با ترسیم تصویری کلان از وضعیت امروز محیط زیست، نتیجه میگیرد که باید رشد را متوقف کنیم. چیزی که گویا اقتصاددانان نمیخواهند باور کنند.
بهترین کتابهای بازاریابی به پیشنهاد سِت گودین
بازاریابی بر مَدار دستکاری هیجانات و احساسات میچرخد؛ یک هنر سیاه که به قول سِت گودین، نویسندۀ پرفروش و استاد بازاریابی، هم میتواند برای کار خیر استفاده شود و هم شرّ. او در این گفتوگو دربارۀ تفاوت «بازاریابی خوب» با «بازاریابی بد» و تحولات چند دهۀ اخیر در بازاریابی حرف میزند و همچنین پنج کتاب مهمی را معرفی میکند که دربارۀ حوزۀ تخصصیاش انتخاب کرده است.
باستانشناسی از فضا: چطور آینده میتواند به کشف گذشته کمک کند؟
اگر به باستانشناسی علاقه داشته باشید، احتمالاً نام سارا پارکَک را شنیدهاید. باستانشناس جوان و پرشوری که برای اولینبار، توانست نقشۀ یکی از پایتختهای مصر باستان، یعنی شهر اسرارآمیز تانیس را ترسیم کند. آنچه پارکک را به شهرت رساند، روشِ مبتکرانۀ او در باستانشناسی بود: تحلیل تصاویر ماهوارهای برای یافتن آثار تمدنهای گمشده. چیزی که خودش آن را «باستانشناسی فضایی» مینامد. پارکک در این گفتوگو دربارۀ کتاب تازه و بسیار پرفروشش، «باستانشناسی از فضا» سخن میگوید.
برایان مگی، فیلسوف انگلیسی تازهدرگذشته، برای هر کسی که روزگاری به فلسفه علاقهمند شده، نام آشنایی است. دو مجموعۀ تلویزیونی بسیار موفق او، «مردان اندیشه» و «فلاسفۀ بزرگ» که بعدها به صورت کتاب نیز منتشر شدند، مشوق خیلیها برای دست و پنجه نرم کردن با مسائل فلسفی شد. اما او در آخرین مصاحبهاش از رویۀ دیگری از زندگیاش سخن میگوید: از تنفر و بیاعتناییاش به تلویزیون، از دوران نمایندگیاش در پارلمان و کنارهگیریاش از سیاست و البته از فلسفه، یعنی بزرگترین ابتلای تمام عمرش.
چرا مقابل دانش مقاومت میکنیم؟
سیگاریها میدانند سیگارکشیدن مضر است، اما دست از عادتشان برنمیدارند. همانطور که همه میدانیم مصرف زیاد قند چه عوارضی دارد، اما عاشق شیرینی هستیم. بااینحال، دایرۀ چیزهای غلطی که از آنها دست نمیکشیم، به این مسائل محدود نمیشود، در واقع، باورهایی مثل نژادپرستی، واکسنهراسی، یا انکار تغییرات اقلیمی هم معمولاً از همین سازوکار پیروی میکنند. ذهن ما مستعد مقاوت در برابر دانش است و شرایط جامعۀ امروز این کار را آسانتر از همیشه کرده است. فیلسوفی سوئدی در تلاش است تا راهحلی پیدا کند.
اگر در خانوادهای فقیر به دنیا بیایید، احتمالاً هیچوقت رئیس نخواهید شد
هیچ آدمی دوست ندارد باور کند موفقیتهایش را از پدر و مادرش به ارث برده است: هر فرد موفقی نان فکر و بازوی خودش را میخورد و اگر شما فقیر و بیچارهاید، لابد شایستگیاش را نداشتهاید. لاریسن و فریدمن، در کتاب جدیدشان، دقیقاً دنبال رسواکردن همین عقیدهاند. آنها میگویند کافی است در خانوادهای ثروتمند متولد شده باشید؛ آنوقت، حتی بدون پارتیبازی، راحتتر از دوستان فقیر خود در دانشگاههای اصلی قبول میشوید و شغلهای خوب جامعه را مال خود میکنید.
گفتوگو با کارل اوه کناسگور: آیا هر کسی میتواند یک «نبرد من» بنویسد؟
«نبرد من» نام کتابی است که آدولف هیتلر، در جوانی و وقتی که توی زندان بود نوشت. اما کارل اوه کناسگور، نویسندهٔ نروژی، وقتی نام رمان شش جلدی خود را «نبرد من» میگذاشت، به هیتلر فکر نمیکرد. او عمیقاً درگیر زندگی خودش بود و میخواست چنان سریع بنویسد که بتواند از خودش بیرون بیاید، بشود کسی دیگر، و بعد نگاه کند که چه بر خودش گذشته. اما برای این کار باید خودش و اطرافیانش را به آتش میکشید: نوعی هولوکاست درونی.
تکنولوژی چگونه تصور انسان از خودش را تغییر داد؟
سالهاست که پیتر گالیسون همزمان مشغول فلسفه و فیلم و فیزیک است و به تکنولوژی نیز فکر میکند. گالیسون میگوید تا وقتی چیزی را در فیلم نبینم، نمیتوانم دربارهاش فلسفهورزی کنم. پس وقتی دربارۀ تاریخ تکنولوژی حرف میزند، نباید توقع داشته باشیم کلمات عجیبوغریب فلسفی از او بشنویم. او بهدنبال اتفاقات جزئی و ملموسی است که در ابتدای قرن بیستم رخ داد و تکلیف انسان را با تکنولوژی و خودش معلوم کرد: از مأموران سانسور روسی گرفته، تا ضدهوایی ارتش انگلستان.
خودخواهیِ بشر از کدام نقطۀ تاریخ شروع شد؟
به جهان اطراف نگاه کنید. رقابت در این جهان موج میزند، رقابت برای مقام بالاتر، لذایذ بیشتر، و سودهای خیرهکننده. اگر میخواهی پیشرفت کنی، نباید به فکر دیگران باشی، فقط خودت را ببین که در مرکز عالمی. اما دیوید ووتن معتقد است انسانها همیشه اینقدر بیرحم و خودخواه نبودهاند. تاریخ خودخواهی حدوداً از قرن هجدهم و با تفسیری خاص از طبیعت انسان شروع میشود: با نظریۀ سیاسی نیکولو ماکیاوللی، ایدۀ اقتصادی آدام اسمیت، و نگاه اخلاقی تامس هابز.
« صفحه قبل | ۱ | ۲ | ۳ | ۴ | ۵ | ۶ | ۷ | ۸ | ۹ | ۱۰ | صفحه بعد » |
هوش مصنوعی اشتباه نمیکند، برای همین باید از آن ترسید
همۀ نشانهها حاکی از این است که در آیندهای نهچندان دور، هوش مصنوعی به بخش مهمی از زندگی روزمرۀ ما تبدیل خواهد شد. هوش مصنوعی علاوه بر آنکه به ما پیشنهاد خواهد داد چه موسیقیای گوش بدهیم یا چه کفشی بخریم، جای پزشک و قاضی و پلیس را هم خواهد گرفت. اما چالش اصلیای که پیش روی ما قرار دارد، نه احتمال بیکاریِ شمار بیشتری از انسانها، بلکه این واقعیت است که هیچکس، حتی خود سازندگان این فناوریها، نمیدانند هوش مصنوعی چطور تصمیم میگیرد.
سکولاریسم در نهایت چیزی جز حاشیهنویسی بر کتاب مقدس نیست
سکولارها داستان عامهپسندی برای تعریفکردن دارند: از نظر آنها با رواج ادیان ابراهیمی همۀ خوبیهای جهانِ پاگانی از میان رفت و دنیای تیرهای از تحمیل عقاید، تعصب و خشونت دینی به وجود آمد. اما کتاب جدید تام هولاند، مورخ برجستۀ دوران باستان، چیز دیگری میگوید. هولاند نشان میدهد که اصلیترین ارزشهای انسانگرایی سکولار، مانند برابری انسانها و ارزشِ ذاتی بشر، در یونان و روم باستان، اساساً ناشناخته بودند و آنچه سکولارها بدان مباهات میکنند، ساخته و پرداختۀ دین و علیالخصوص مسیحیت است.
در عصر سرمایهداری نظارتی، انسان نه مصرفکننده که مادۀ خام تولید است
کتاب جدید شوشانا زوبوف، استاد برجستۀ هاروارد، تحسین فراوانی برانگیخته است. زیدی اسمیت به خوانندگانش گفته است خوشحال میشود اگر بهجای خریدن کتاب جدید خودش، «عصر سرمایهداری نظارتی» را بخرند و نائومی کلاین و مارگارت آتوود بارها در صحبتهایشان این کتاب را ستودهاند. زوبوف در این کتاب میگوید سرمایهداری همواره با تبدیل چیزهای غیرقابل خرید و فروش به کالا، بازارهای جدید خلق کرده است و حالا به آخرین چیزی که باقی مانده روی آورده: تبدیل جزئیترین رفتارها و احساسات روزمرۀ ما به کالا.
جولیان بارنز در رمان جدیدش زندگی شگفتانگیز یک جراح را بازآفریده است
جولیان بارنز در رمان جدیدش، زندگی شخصیتی غریب در تاریخ فرانسه را بازآفرینی کرده است. پزشکی چیرهدست که تحولی انقلابی در جراحی زنان به وجود آورد و در بین طرفداران سینهچاکش به «دکتر خدا» و «دکتر عشق» مشهور بود. مردی خوشپوش و اهل هنر و سیاست که با گروهی از روشنفکران تراز اول فرانسوی نشست و برخاست داشت و شایعات مربوط به روابط عاطفیاش به اندازۀ جراحیهای جادوگرانهاش زبانزد بود. اما این همۀ ماجرای «مردی با ردای سرخ» نیست.
بیماریها و تلفات ناشی از هوای آلوده مختص دنیای مدرن نیست، بااینحال ابعاد این مسئله در هیچ دورهای از تاریخ به اندازۀ امروز نبوده است. این بحران نامرئی از پیشرفتهترین شهرهای اروپایی تا عقبماندهترین روستاهای شرق آسیا دامن گسترده است، اما هنوز در دنیای سیاست و اقتصاد کسی آن را چندان جدی نمیگیرد. یک روزنامهنگار کارکشتۀ آمریکایی با سفر به دور دنیا، کتابی دربارۀ آلودگی هوا نوشته است که تصویر کاملتری از این فاجعه را به ما نشان میدهد.
ذهنآگاهی: التیام درونی یا ماشین اوهامساز؟
یک دانه کشمش بگذارید توی دهانتان و چند دقیقه با نهایت توجه آن را بجوید. آرام باشید. ذهنتان را متمرکز کنید. بافت کشمش را زیر زبانتان حس کنید، طعمش را بچشید. صبور باشید و خودآگاه. به این شیوۀ غذاخوردن میگویند غذاخوردنِ ذهنآگاهانه. تمرینهای مشابهی هم برای هر کار دیگری که بخوانید انجام دهید وجود دارد. تمرینهایی که وعده میدهند دنیای عذابآور و پراسترس شما را میگیرند و آرامش و شادی را به ارمغان میآورند. کتابی جدید میگوید این وعدهها خوشایند اما دروغاند.
معتاد گوشیتان هستید؟ خب نباشید
نیر ایال روزگاری نه چندان دور، به شرکتهای فناوری مشاوره میداد که چطور اپلیکیشنهایشان را شبیه مواد مخدر کنند. چیزهایی که خلاصی از دست آن آسان نباشد. اما یکبار که خودش مشغول ور رفتن با گوشیاش بود، دختر کوچکش بارها تلاش کرد با او حرف بزند ولی موفق نمیشد. ایال ناگهان متوجه شد و شدیداً تحت تأثیر وضعیتی قرار گرفت که خودش یکی از مسببان آن بود. حالا او مروج راهحلیهایی برای خلاصی از اعتیاد دیجیتال است.
حکومت هیچکس: کتابی دربارۀ آنارشیسم
نوام چامسکی که از جوانی آنارشیست دوآتشهای بود، همواره هر نوع سلسلهمراتبی را نفی میکرد. چه سلسلهمراتب در ساختار سیاسی، چه در علم یا دیگر جاها. اما وقتی برای دورهای از تدریس به اروپا رفت، دانشجویانش استفادۀ جالبی از عقایدش کردند: آنها به حرفهایش گوش نمیدادند چون از نظرشان سخنرانی کردن شکلی از خشونت سلسلهمراتبی بود. تاریخ آنارشیسم مملو از چنین شگفتیهایی است. کتاب جدید راث کینا کوشیده است تا تاریخی بیطرفانه از این جنبش عظیم فکری ارائه کند.
ساپورت، ورزش و سالاد؛ روزمرگیهای مقدس زن ایدئال
همۀ ما زن ایدئال را میشناسیم، صدها نسخه از آن را در اینستاگرام دیدهایم: زیبا، باریک، درخشان و در حال لذتبردن از تعطیلاتی ابدی. او نه مثل ما روزی ۱۲ ساعت کار میکند، نه نگران چاقی و چروکهای دور چشمش است. انگار زمان برای او متوقف شده است، نه پیر میشود، نه فقیر و فرسوده و خسته. او مثل ما نیست و ما این را خوب میدانیم، اما سوال این است که چرا هنوز تحسینش میکنیم؟ چرا نمیتوانیم فراموشش کنیم؟
با هر کودک مادری هم زاده میشود
لزلی جمیسون، جستارنویس مشهور آمریکایی، وقتی پس از سالها انتظار باردار شد، برای کارهایی که باید انجام دهد، برنامهریزی دقیقی کرد. اما وقتی جلوتر رفت، فهمید آن شناختی که تا به حال از خودش داشته است، دارد کمرنگ و کمرنگتر میشود و شخصیت تازهای جای او را میگیرد. همراه با جنینی که در شکم او بزرگ میشد، یک «مادر» نیز از میان جان او در حال متولدشدن بود. جمیسون در این جستار با نثری حسی، پرشور و شگفتانگیز این فرایند را روایت میکند.
مدلهای ریاضیاتی به منزلۀ سلاحهای کشتار جمعی
اگر میخواهید بدانید «سلاح کشتار ریاضی» یعنی چه، این سناریو را تصور کنید: یک روز صبح، شما را به اتهام قتل دستگیر میکنند. سوار ماشین پلیس میشوید، و وقتی بعد از ۱۰دقیقه به دادگاه میرسید، حکمِ نهایی را به دستتان میدهند. هوش مصنوعی در این ۱۰دقیقه، با استفاده از کلاندادهها سوابق کیفری شما، الگوهای روانشناختیتان، روابطتان با دیگران، جزئیات ماجرا و هر چیز دیگری را مرور کرده و شما را گناهکار تشخیص داده است. نه نقطۀ مبهمی وجود دارد، نه کسی حوصلۀ شنیدن حرفهایتان را دارد. چه حالی خواهید داشت؟
روایت ژان پل سارتر و والتر بنیامین از مصرف مواد توهمزا
سارتر که تحت تأثیر جنبش عظیم پدیدارشناسی بود، میخواست حاق واقعیت پدیدارها را توصیف کند، البته اگر خرچنگهایی که دور و برش ورجه ورجه میکردند، آرام میگرفتند. این خرچنگها استعاری نبودند، بلکه سارتر واقعاً آنها را بعد از مصرف مسکالین به چشم خودش میدید. اما سارتر تنها فیلسوفی نبود که این مادۀ روانگردان را که سرخپوستان باستانی کشف کرده بودند، امتحان کرد. کتابی جدید نشان میدهد که چطور این روانگردان به یکی از پشتپردههای مهم فکر و فلسفۀ معاصر تبدیل شد.
« صفحه قبل | ۱ | ۲ | ۳ | ۴ | ۵ | ۶ | ۷ | ۸ | ۹ | ۱۰ | صفحه بعد » |
روزی که دخترم را در اینستاگرام پیدا کردم
پدر و مادر بودن وظیفۀ تناقضآمیزی است. تا وقتی فرزندتان کوچک است، باید با همۀ توانتان از او مراقبت کنید، و اگر در انجام این کار موفق شوید و فرزندی قوی و مستقل بزرگ کنید، رهایتان میکند و به دنبال ساختن زندگی خودش میرود. گاهی دلتان لک میزند که دوباره به شما پناه بیاورد، یا چیزی از زندگیاش تعریف کند، ولی دریغ از یک کلمه حرف مشترک. اینجور وقتها، شاید شبکههای اجتماعی بتواند کمکتان کند تا بچههایتان را دوباره بشناسید.
تصویری که زمانۀ ما از آدم موفق ساخته است، کسی است که صبح تا شب کار میکند تا پول دربیاورد و بعد آن پول را خرج کالاهای پرزرق و برق و سفرهای ماجراجویانه کند و دوباره بیشتر کار کند تا بیشتر پول دربیاورد تا بیشتر خرج کند. این چرخه پایانی ندارد. جایی وجود ندارد که اگر به آن برسی، دیگر بتوانی نفس راحتی بکشی و آرام بگیری. سوند برینکمن، فیلسوف دانمارکی، میگوید شاید وقت آن رسیده است که بایستیم و راه دیگری را پیش بگیریم.
چرا نباید آخر هفتهها کار کنیم؟
مدیران و کارفرمایان تأکید فراوانی دارند که همۀ کارکنان باید رأس ساعت مشخصی سر کارشان حاضر باشند، اما چندان نمیپسندند که زیردستانشان سر ساعت معینی دست از کار بکشند. در واقع، کار از نظر آنها هیچ وقت تمام نمیشود. فرقی نمیکند یازده شب باشد، یا روز تعطیل هفته، هر لحظه ممکن است لازم شود کاری را پیگیری کنید. این وضعیت هرچند زندگی اجتماعی و خانوادگی ما را خراب میکند، بااینحال ظاهراً برای اقتصاد خوب است. اما اقتصاددانان دربارۀ همین یک فایده هم مطمئن نیستند.
هر چه بیشتر دنبال شادی میرویم، غمگینتر میشویم
همیشه احساس میکنید زندگی چیزی کم دارد؟ حتی وقتی در حال تفریح یا سفر هستید به نظرتان میآید که به اندازۀ کافی تفریحات یا سفرتان هیجانانگیز نیست؟ «شادی» از نظرتان تجربۀ فوقالعادهای است که با این دلخوشکنکهای روزمره به دست نمیآید؟ اگر چنین فکرهایی از سرتان میگذرد، پس قطعاً آن لایۀ سنگین غم را هم میشناسید که سرتاسر زندگی را خاکستری و عبوس میکند. اما آیا نسبتی نیست میان این شادیِ دستنیافتنی و غم همیشگی؟ شاید باید دنبال نوع دیگری از شادی باشیم.
«من انسان نیستم، من دینامیتم!». اگر کتابی از نیچه دست گرفته باشید، حتی اگر فیلسوف نباشید یا اصلاً نیچه را هم نشناسید، درستی این جمله را دربارۀ نویسندهاش حس میکنید. کلمات او مثل گلوله صفیر میکشند و مثل باروت آتش به پا میکنند. بیش از یک قرن از مرگ او گذشته است، اما همچنان بحث دربارۀ اندیشههایش در تمام ساحتهای سیاست ادامه دارد. شاید هیچ فیلسوفی به اندازۀ او تفسیرهای متناقض به خود ندیده است، اما واقعاً نیچه در سیاست دنبال چه بود؟
آیا در اعتراضات خیابانی مغز آدمها تعطیل می شود؟
ناآرامیها و اعتراضهای اجتماعی ما را به هیجان میآورد، سردرگم میکند و البته بیش از هرچیز دیگری روانشناس درونمان را بیدار میکند. وقتی تجمعی بر پا میشود، همه از خودشان میپرسند چه اتفاقی دارد میافتد؟ چرا تظاهراتی آرام ناگهان به خشونت کشیده میشود؟ تحلیلهای رایج میگویند فرد معترض وقتی در جمع قرار میگیرد قدرت تشخیصش را از دست میدهد و جنونآمیز و بیاختیار رفتار میکند. ولی تحقیقات جدید این موضوع را رد میکنند. اما اگر مسئله احساساتیشدن نیست، چطور باید این تجمعات را فهمید؟ شاید جواب این سوال در «صمیمیت» باشد.
بچهای در شکم و غمی در دل، اما...
معروف است که دوران بارداری، علیرغم مشکلاتی مثل تهوع و تغییرات هورمونی، از شیرینترین دورانهای زندگی هر مادر است: ماههای انتظار برای دیدن بچهای که ذره ذره درون وجودت شکل میگیرد و خیالپردازی دربارۀ روزهای خوشی که با هم خواهید داشت. اما واقعیت پیچیدهتر از این تصویر ساده است. بسیاری از زنان در دوران بارداری درگیر انواع و اقسام افکار ناخوشایند یا اضطراب و افسردگی میشوند، تجربههایی که همچون نقطهای سیاه در کارنامۀ مادری نگریسته میشوند و چنان انگ خوردهاند که اغلب زنان باردار را ساکت میکنند.
نسخۀ صوتی: دو کتابباز به هم دل بستند، اما زن رازی شرمآور داشت
بعضیها کتابباز نیستند، نه کتاب میخرند و نه تظاهر میکنند اهل کتاب هستند. اما کتاببازها متفاوتاند. کتابها در نظر آنها ارزشمند است؛ ساعتها بین قفسهٔ کتابفروشیها پرسه میزنند، با ولع تمامنشدنی کتابهای جدید را میخرند و در شبکههای اجتماعی گروههای کتابخوانی را دنبال میکنند و در پروفایل خود علاقهشان به کتاب را در صدر تمایلاتشان مینویسند و از همه مهمتر اینکه افراد بیگانه با کتاب را تحقیر و ملامت میکنند. اما آیا کتاببازها خود مرتکب گناهی بزرگ نشدهاند؟ کارلا دِروس کتاببازی است که اعتراف میکند.