آنچه میخوانید در مجلۀ شمارۀ 2 ترجمان آمده است. شما میتوانید این مجله را به صورت تکی از فروشگاه اینترنتی ترجمان تهیه کنید.
گفتوگو با استیون پینکر، روانشناس دانشگاه هاروارد و نویسندۀ کتاب پرفروش «فرشتگان محافظ وجود ما»
استیون پینکر استاد دانشگاه هاروارد است. او در زمینۀ زبان و ادراک تحقیق میکند و در حوزۀ زبانشناسی، محققی شناختهشده است. او تاکنون ده کتاب نوشته است که برخی از آنها بسیار پرفروش بودهاند. پینکر دانشمندی است که در گفتوگوهای علمی مهارت فراوان دارد و ایدههای پیچیده و دشوار را بهراحتی به مخاطبان عادی منتقل میکند. او اغلب نگاهی انتقادی به روزنامهنگاران دارد؛ بهخصوص روزنامهنگارانی که از طرف مردم، مطالب علمی را تفسیر میکنند.
گفتوگو با استیون پینکر، آندارک — در اولین قسمت از سری گفتوگوهای «پنج پرسش» در این ماه، بهسراغ روانشناس دانشگاه هاروارد، استیون پینکر۱ رفتهایم. در این گفتوگوها از محققان برجسته، تأثیرگذار و البته در بعضی موارد جنجالی و پرحاشیه دعوت میکنیم تا به پنج پرسش ما دربارهٔ فعالیتهایشان پاسخ دهند.
پینکر استاد انجمن جان استون دانشگاه هاروارد است و در این مؤسسه در زمینهٔ زبان و ادراک تحقیق میکند. او تاکنون ده کتاب نوشته است که کتابهای پرفروش فرشتگان محافظ وجود ما۲ و معنای اسلوب؛ راهنمای شخص متفکر برای نوشتن در قرن ۲۱ ۳ از آن جملهاند. او در حوزههای زبان و زبانشناسی محققی شناختهشده است.
درواقع پینکر دانشمندی است که در گفتوگوهای علمی مهارت فراوان دارد و ایدههای پیچیده و دشوار را از طریق کتابها، سخنرانیها، مقالات و حساب فعال خود در توییتر بهراحتی به مخاطبان عادی منتقل میکند. از این منظر او اغلب نگاهی انتقادی به روزنامهنگاران دارد؛ بهخصوص روزنامهنگارانی که از طرف مردم، مطالب علمی را تفسیر میکنند. او در این حوزه صاحبنظری برجسته به شمار میرود.
طبیعتاً از پینکر سؤالاتی در این زمینه و البته زمینههای دیگر پرسیدهایم. در ادامه خوانندهٔ متن گفتوگوی ایمیلی ما باشید.
آندارک: در کتاب فرشتکان محافظ وجود ما، روزنامهنگاری را راهی برای شناخت جهان توصیف کردهاید که بهشکلی نظاممند گمراه کننده است. چه چیزی باعث شد به این نتیجه برسید و باتوجهبه موقعیتی که دارید، چرا همچنان به گفتوگو با روزنامهنگاران ادامه میدهید؟
استیون پینکر: کار روزنامهنگاری پرداختن به حوادث و اتفاقات است؛ بهخصوص حوادث و اتفاقات غیرمعمول، غمناک و هیجانانگیز. دنیل کانمن و آموس تیوِرسکی معتقدند روان ما قابلیتی خاص بهنام «قابلیت اکتشافی» دارد که باعث میشود رخدادها در ذهن ما باقی مانده و قدرت ارزیابی خطر در ما را تحتتأثیر قرار دهند: هر چه بهخاطرسپردن چیزی راحتتر باشد، مردم آن را محتملتر میشمارند. بنابراین مردم از تهدیداتِ خبرساز بیشتر میترسند؛ مثل حملهٔ کوسه، سقوط هواپیما، تروریسم و… . این در حالی است که بهنظر من باید از تهدیدات ملالآور، اما محتملتری چون مسمومیت ناگهانی، افتادن از نردبان و پیامکفرستادن در حین رانندگی بیشتر بترسیم.
اما دربارۀ خشونت، تابهحال خبرنگاری را دیدهاید که با میکروفون، روبهروی مدرسهای بایستد و اعلام کند که مدرسه امروز تعطیل نیست یا بگوید در پایتخت فلان کشور افریقایی جنگ داخلی در نگرفته است؟ در فرشتگان محافظ وجود ما، اطلاعاتی آوردهام که نشان میدهد میزان خشونت بهمرور زمان کاهش یافته است؛ اما ازآنجاکه خشونت بهکلی از بین نرفته، همواره رخدادهایی هستند که اخبار را پر کرده و توجه مردم را از واقعیت منحرف سازند.
دربارۀ سؤالتان، بله، من میتوانم جنبهای از فرهنگ روزنامهنگاری را نقد کنم و همچنان به گفتوگوهای خود با روزنامهنگاران موفق ادامه دهم. اگر روزنامهنگارها نبودند، چطور میتوانستیم جهانی را بشناسیم که آن سوی دانستههای جزئی ما قرار دارد؟ دوست دارم در پسزمینهٔ پاراگرافهای یک داستان جدید، بافتی آماریتر و تاریخیتر مشاهده کنم و اگر هم نویسندگان از کمبود فضا شکایت دارند، میتوانند ستونهای بیمعنی نظرات عمومی را حذف کنند. همچنین بارها در نوشتههای تحلیلی و ستونهای سرمقاله مطالبی از افراد روشنفکر دیدهام که مضمونش چنین میشده است: دیروز رخداد الف به وقوع پیوست بعد هم نتیجه گرفتهاند که رخداد الف در حال افزایش است. بهنظر من باید قانون سفتوسختی علیه این افراد وضع شود. خوشبختانه ادارات دولتی، اتاقهای فکر، نهادهای خصوصی و مراکز دانشگاهی وجود دارند و میتوانند اطلاعات مختلف را برای ما طبقهبندی کنند. شاید یافتههای سالانهٔ آنها دربارهٔ موضوعات مختلف بتواند سوژهای مناسب برای داستانهای جدید باشد.
دربارهٔ روزنامهنگاری علمی نیز نگرانی مشابهی وجود دارد و آن اینکه به اعتقاد من این حوزه، بیش از حد به مطالعات نادر پوشش خبری میدهد. منظور مطالعاتی است که اغلب تکرارنشدنی و گمراهکنندهاند؛ مثلاً گزارشهای منتشرشده دربارهٔ غذاهای سرطانزا یا سالم. ازسویدیگر روزنامهنگاری علمی به مطالعات فراتحلیلی و ادبی که نتایج محکمتری در آنها به دست میآید خیلی کم میپردازد.
آندارک: دربارهٔ درونمایهٔ زبان در کتاب خود، معنای اسلوب، نوشتهاید که برخلاف باور عامه فکر نمیکنید مهارتهای زبانیِ ما روبهافول باشد. اما در عصر توییتهای ۱۴۰کاراکتری و با وجود قابلیت فراگیری همچون تصحیح خودکار کلمات۴، این موضوع تا چه حد میتواند صحت داشته باشد؟
پینکر: بله، توییتر میتواند تهدیدی جدی برای زبان باشد؛ اما درصورتیکه دیکتاتور بزرگی ما را مجبور کرده باشد تنها از طریق توییتر ارتباط برقرار کنیم. در واقعیت ما به شکلها و در قالبهای مختلفی مینویسیم که در طول، رسمیبودن یا نبودن و ماندگاری متفاوتاند. نویسندگان ماهر زبان خود را با نیازهای سطح متوسط جامعه هماهنگ میکنند. نمیتوان نامهای رسمی را از طریق پست صوتی ارسال کرد. همچنین نمیتوانیم در کتیبهٔ یادبودِ کشتارجمعی، از زبان عامیانه و محاوره استفاده کنیم. اگرچه مخصوصاً در قسمت کامنتها، زبالههای الکترونیکیِ زیادی وجود دارد، همچنان مقادیر زیادی از نوشتههای خوب در مجلههای آنلاین و وبلاگها در دسترس است. آخرین بار کی چنین جملهای به گوشتان خورده است: در اینترنت هیچ چیز برای خواندن پیدا نکردم و مجبور شدم کارم را ادامه دهم.
آندارک: چند وقت پیش در توییترِ خود نوشتید «تمام کلمات بیش از یک معنا دارند». برای ما عجیب بود که شما از کلمهٔ «تمام» استفاده کردید. این حرفِ شما تا چه حد دربارۀ کلمات جنسیتی و نژادپرستانهای که آشکارا توهینآمیزند، صدق میکند؟
پینکر: درواقع باید بگویم پیداکردن کلماتی که صراحتاً توهینآمیز باشند، چندان ساده نیست. این موضوع همواره به سیاق وابسته است. زشتترین و توهینآمیزترین کلمه در انگلیسی معاصر کلمه nigger بهمعنای کاکاسیاه است که از کلمهٔ اسپانیایی negro بهمعنای سیاه گرفته شده است؛ اما همین کلمه قبل از جنگ داخلی امریکا خیلی کمتر تحریککننده بود. درحالحاضر نیز دورگههای افریقاییامریکایی این لغت را بهشوخی در گفتوگوهای صمیمانهٔ خود استفاده میکنند. منظور آنها در واقع این است که ما چنین الفاظ توهینآمیزی به کار میبریم، ولی ناراحت نمیشویم و این نشان از صمیمیت ما دارد. الفاظ رکیک دیگری مثل «هرزه» نیز سرنوشتی مشابه دارند و براساس اهداف اصلیشان مورداستفاده قرار میگیرند.
البته همه چیز به گوینده و لحن او باز میگردد. در فیلم «ساعت شلوغی» جکی جان نقش کارآگاهی هنگکنگی را بازی میکند. او در حین تعقیبِ همکار امریکاییافریقایی خود، وارد یکی از کافههای لوس انجلس میشود او نگهبان سیاهپوستِ کافه را با دوستش اشتباه میگیرد و از روی سادگی میگوید: «چطوری کاکاسیا؟» با گفتن این جمله نگهبان عصبانی میشود و درگیری کوچکی بین آنها ایجاد میشود.
حتی اگر این استفادههای آگاهانه از کلمات تحریکآمیز را کنار بگذاریم، بیشترِ الفاظ تابو در معنای اصلی خود تابو نیستند یا نبودهاند. بیشتر واژههای نژادپرستانه و ضدزن در ابتدا بهشکل کنایه استفاده میشدند؛ مثلاً برای تحقیر شخص، او را با اسم عضوی از بدن یا یکی از ویژگیهای آن صدا میزدند. بسیاری از واژههای جنسیِ تابو، همانندهای کسلکننده و مؤدبانهتری دارند. اگرچه در نسخهای زبانشناختی از قانون گرشام۵، معانی تابو میل دارند معانی مؤدبانهٔ خود را کنار بگذارند و این کلمات بهندرت در معنای اولیهٔ خود به کار گرفته میشوند.
بهجز این، تفاوتهای نسلی و منطقهای نیز وجود دارند. بعد از کاکاسیاه، توهینآمیزترین کلمه در انگلیسیِ امریکایی واژهٔ «هرزه»۶ است. اما این واژه در انگلیسی بریتانیا تااینحد زنستیزانه نیست و بیشتر بهمعنی احمق یا ابله استفاده میشود. این ممکن است به امریکاییهای کمسنوسالتر نیز منتقل شود. همین چند وقت پیش وقتی لوئیس سی.کی، استندآپ کمدین معروف، این واژه را در معنای بریتانیایی آن به کار برد، واقعاً متعجب شدم.
البته هیچکدام از این موارد بهمعنی بیاعتنایی به نژادپرستی، زنستیزی یا هوموفوبیا نیست. در بعضی موارد این کلمات آشکارا بهمنظور توهین یا ارعاب به کار برده میشوند. در این موارد ویراستاران و دیگر کنترلکنندگان محتوا دلایل خوبی در دست دارند تا آن کلمات را در تریبونهایی تحت اختیارشان اصلاح کنند.
آندارک: به کتاب فرشتگان محافظ وجود ما بازگردیم. شما در مقدمهٔ کتاب نوشتهاید: «درحالحاضر نعمت همزیستی مسالمتآمیز بیش از هر زمان دیگری بر زندگی ما سایه افکنده است». اما بسیاری به شما خرده گرفتهاند؛ مثلاً بعضی منتقدین در جواب گفتهاند: «ترس از سلاح هستهای است که همزیستی مسالمتآمیز را به وجود آورده، نه اخلاقیات.» بعضی دیگر از منتقدین به اپیدمی حملات مسلحانه در امریکا یا جملات بیگانههراسانهٔ یکی از نامزدهای انتخابات ریاستجمهوری اشاره کردهاند و بر اساس آن، پیشرفت تمدن بشری را که شما از آن صحبت کردهاید، داستانی تخیلی قلمداد کردهاند. جواب شما به ایندست انتقادات چیست؟
پینکر: اولاً اینکه ما در نوعی همزیستی مسالمتآمیز زندگی میکنیم یا خیر یک موضوع است و اینکه دلیل این همزیستی مسالمتآمیز چه میتواند باشد، موضوعی دیگر. اگر مردم به دلیلی غیراخلاقی از کشتن، ضربوشتم و تجاوز دست بردارند بهتر است یا اگر همچنان به این اعمال ادامه دهند؟
بههرحال، سلاح هستهای نمیتواند دلیل کاهش قتل باشد و جوانان خشن و پرخاشگر یکدیگر را با سلاح هستهای تهدید نمیکنند. همچنین کاهش آمار تجاوز، خشونت خانگی، اعدام، ارعاب و سوءِاستفاده از کودکان ربطی به سلاح هستهای ندارد. سلاح هستهای نمیتواند دلیل تغییراتی نهادی شده همچون ممنوعیت شکنجه، اعدام، تنبیه بدنی، بردهداری و نیز دلیل جرمشمردنِ همجنسگرایی باشد.
حتی در حوزهٔ روابط بینالملل نیز نظریهٔ صلح هستهای معقول به نظر نمیرسد. کشورهای غیرهستهای نیز در حال جنگ با یکدیگر نیستند؛ بهعنوانمثال نزاع کانادا و اسپانیا بر سرِ زمینهایی که هرکدام مدعی مالکیت آن بودند، به جنگ منجر نشد؛ هرچند هیچکدام ترسی از حملهٔ هستهای طرف مقابل نداشتند. حتی در مواردی که آتش جنگ برافروخته شده است، اغلب کشوری غیرهستهای علیه کشوری هستهای اعلان جنگ کرده است: آرژانتین در فاکلند به انگلیس حمله کرد، مصر به صحرای سینا یورش برد که در تصرف اسرائیل بود، چین توسط ویتنام ، اتحاد جماهیر شوروی توسط شورشیان افغان و ایالات متحده توسط ویتنام شمالی، ایران، عراق، پاناما و یوگوسلاوی به مبارزه طلبیده شدند. در تمام این موارد، کشور مهاجم یا تحریک کننده میدانست که پاسخ هستهایِ طرف مقابل بهقدری مخرب و نامتناسب است که بیشتر به بلوف شبیه است تا تهدیدی واقعی. بنابراین دلیل کاهش جنگ و کشتههای جنگی را باید در جای دیگری جستوجو کرد.
اپیدمی حملات مسلحانه در ایالات متحده هم ربطی به کاهش یا افزایش آمار خشونت ندارد. سابقهٔ حملات مسلحانه در ایالات متحده به چند قرن میرسد و سؤال این است که این حملات در طول زمان چطور تغییر کردهاند؟ وقتی میگوییم خشونت کاهش یافته، منظورمان این نیست که بهکلی از بین رفته است و من از اینکه منتقدین نکتهٔ سادهای مثل این را درک نمیکنند، تعجب میکنم. در ۲۵ سال گذشته آمار قتل در ایالات متحده ۶۰درصد کاهش داشته است. قتل و جنایت ریشهکن نشده است و هرگز هم ریشهکن نخواهد شد؛ اما کاهش ۶۰درصدی آمار قتل به این معناست که هزاران نفر بهجای اینکه اکنون در گورستان خفته باشند، زندهاند و به زندگی خود ادامه میدهند.
اما بیگانههراسی؛ بهار امسال در انتخابات ریاستجمهوری نامزدی داریم که میخواهد از مهاجرت عدهای خاص به امریکا جلوگیری کند. حتماً شما هم موافقید که این سخنان، نفرتانگیز و تهوعآور است؛ درعینحال احتمال عملیشدن چنین سخنانی صفر است و میتوانم بهجرئت بگویم که امریکا بدتر از این را نیز به خود دیده است. در سال ۱۹۶۸ جرج والاس نامزد انتخابات ریاستجمهوری شد. پنج سال پیش از این انتخابات، او بهعنوان فرماندار آلاباما انتخاب شده بود و در نخستین روز کاریاش آشکارا از تفکیک نژادی حمایت کرده بود. او میگفت: «تفکیک نژادی امروز، تفکیک نژادی فردا، تفکیک نژادی تا ابد» دربارهٔ رقیب انتخاباتی او که حامی نسلکشی بود، کرتیس لومه، چیزی نمیگویم. جالب است که او در پنج ایالت پیروز شد و سیزدهونیم درصد از آرای عمومی را به خود اختصاص داد.
فرانکلین روزولت که قهرمانی آزادیخواه بود، امریکاییانِ ژاپنیتبار را مجبور کرد در اردوگاههای اقامت اجباری زندگی کنند. قهرمان آزادیخواه دیگر، وودرو ویلسن، سیاهپوستان را از بدنهٔ دولت حذف کرد. قرن پیش فجایع زیادی را به خود دیده است: بردهداری، جنگ با بومیان امریکا، نقل مکان اجباری سرخپوستان، آشوبهای قومی مرگبار و زجرکشکردن افراد در دورههای ۲۱روزه. این آمار تنها مربوط به امریکاست. قسمتهای دیگرِ جهان در بسیاری از کشورها فجایع مشابه دیگری را تجربه کردهاند: جنگهای صلیبی، دورهٔ تفتیش عقاید، استعمارگری، اقلیتکشی و هولوکاست. بنابراین درحالیکه به عیبجویی از خوانندگان این گفتوگو و دونالد ترامپ میپردازم، این نکته را نیز یادآور میشوم که دونالد حداقل تاکنون هیچ اقدامی در راستای تغییر این وضعیت نکرده است.
آندارک: شما عکسهای زیبا و ماهرانهای گرفته و روی وبسایت خود قرار دادهاید. عکاسی برای شما صرفاً سرگرمی است یا میخواهید از طریق آن نوعی دیگر از روایت، روایت تصویری بهجای روایت کلامی را تجربه کنید؟
پینکر: عکاسی برای من بیشتر حکم سرگرمی دارد. دوست دارم در اوقاتفراغت با تمام وجود دربارۀ چیزی غیر از کار تمرکز کنم و کمی از استرسهای روزمره فاصله بگیرم. عکاسی اجازه میدهد از لحظات زیبای زندگی لذت ببرم و هر وقت خواستم، آن لذات را به یاد آورم. باوجوداین هرگز نمیتوانم مونولوگ درونی خود در مقام یک روانشناس را از بین ببرم. همانطور که قاببندی کرده و عکس میگیرم، به نحوهٔ ادراک رنگها، نور، چشمانداز و زیباییهای تصاویر طبیعی، جانداران و چهرهٔ انسان میاندیشم.
پینوشتها:
• این مطلب گفتوگویی با استیون پینکر است و در تاریخ ۳ سپتامبر ۲۰۱۶ با عنوان «Five Questions for Steven Pinker» در وبسایت آندارک منتشر شده است. وبسایت ترجمان در تاریخ ۲۹ تیر ۱۳۹۵ این مطلب را با عنوان «استیون پینکر: خشونت بهمرور زمان کاهش یافته است» و با ترجمۀ امیر قاجارگر منتشر کرده است.
•• استیون پینکر (Steven Pinker) روانشناس و زبانشناس پرآوازۀ دانشگاه هاروارد است. ترجمان در مطالب متعددی به معرفی و نقد آرای او در دو کتاب مشهورش فرشتگان محافظ وجود ما (The Better Angels of Our Nature) و اینک روشنگری (Enlightenment Now) پرداخته است.
[۱] Steven Pinker
[۲] The Better Angels of Our Nature
[۳] The Sense of Style: The Thinking Person’s Guide to Writing In the 21 Century
[۴] autocorrect
[۵] قانون گرشام قانونی اقتصادی است و به طور کلی زمانی به کار میرود که ارزش واقعی چیزی بسیار متفاوت از ارزشی باشد که مردم بنا به دلایلی همچون کمبود اطلاعات یا اجبار توسط دولتها باید در مورد آن چیز در نظر بگیرند. این قانون در ابتدا در مورد پولهای فلزی به کار میرفت ولی در دوران حاضر دامنه کاربرد وسیعی پیدا کرده است. قانون گرشام با یک جمله معروف بیان میشود:
پول بد، پول خوب را از رواج میاندازد. (bad money drives out good) بهموجب قانون گرشام اگر دو یا چند پول دارای ارزش مبادله نابرابر بوده و در عین حال در جریان باشند ، پول کمارزشتر پول ارزنده را از جریان خارج مینماید و به اصطلاح پول بد پول خوب را از جریان خارج میسازد.
[۶] Cunt
سازمان ملل میگوید ۱۴ سال طول میکشد تا مهمات منفجرنشدۀ غزه پاکسازی شود
روزگاری فقط بدنسازان حرفهای خودشان را با هورمون باد میکردند، حالا بسیاری از نوجوانان چنین میکنند
همهچیز در فضای آنلاین بهشکل عجیب و غریبی جنسی شده است
اینکه چرا انسانها به نگهداشتن حیوانات خانگی علاقه دارند پرسشی است که پاسخدادن به آن اصلا ساده نیست
در جایی از متن آمده: «ازسویدیگر روزنامهنگاری علمی به مطالعات فراتحلیلی و ادبی که نتایج محکمتری در آنها به دست میآید خیلی کم میپردازد.» »مطالعات ادبی« اینجا معنا ندارد. آن طور که از فحوای متن برمیاید منظور گوینده مطالعات فراتحلیل و مرور پیشینهی پژوهشی موضوعات و مسایل و نتایج پژوهشهای قبلی است که اصطلاحا literature review خوانده میشود.
وحشی یک کلمه عربی است که ریشه ان از وحشت به معنی ترس می اید و از نظر روانشناسی هم ای موضوع تایید شده که ریشه خشونت ترس است کسی که در محیط احساس امنییت کند درست مانند کودکان فردی است صادق و صمیمی ولی وقتی ترس در فرد شکل بگیرد واکنش فرد ترسو به صورت پنهان کاری و فریب کاری و توطئه چینی دروغ گویی زجر و شکنجه ویا قتل بروز پیدا میکند که دلیل ترس در افراد معمولا اضطراب و حقارت است یعنی فرد نمیتواند خودش را به همان صورتی که هست قبول کند
از ترجمه خوب و روان سپاسگزارم و از زحمات انتخاب کنندگان مطالب و دست اندرکاران وبگاه هم تشکر می کنم. دو نکته ظریف درباب ترجمه را یادآور می شوم، نخست واژه Story که در متن به «داستان» ترجمه شده که کمی نارساست، در روزنامه نگاری، معمولا این واژه، «مطلب» یا چنین چیزی ترجمه می شود. و دوم اسفاده زیاد از کلمه «توسط» است که بسیار درباره اش نوشته شده و کاربردش چندان صحیح نیست. سپاسگزارم و پیروز باشید.