آنچه میخوانید در مجلۀ شمارۀ 6 ترجمان آمده است. شما میتوانید این مجله را به صورت تکی از فروشگاه اینترنتی ترجمان تهیه کنید.
شعار «در لحظه زندگی کن!» در نگاه نخست امیدبخش میآید، اما به سرعت ابهامآمیز میشود
برای برخی هدفها یک نقطۀ پایان متصور است. مثلاً قبولشدن در دانشگاه، یا خریدن یک خانه. اما دستۀ دومی از اهداف هم وجود دارند که ماهیتاً تمامنشدنی هستند. آنها نه در نقطهای از زندگی که در کلِ فرایند زندگی ما حضور دارند. مثلاً وقتگذراندن با خانواده یا دوستان. بسیاری از ما فکر میکنیم زندگی باید وقف رسیدن به اهدافِ دستۀ اول شود، اما سرچشمۀ معنا و اهمیتِ زندگی معمولاً در اهداف دستۀ دوم پیدا میشود.
کیرن ستیا، نیویورک تایمز — این روزها بسیاری از ما ترجیح میدهیم که در زمان کنونی زندگی نمیکردیم؛ زمانۀ بحرانهای پیدرپی، بلاتکلیفی سیاسی و ترس. نه آنکه آینده بهتر به نظر میرسد؛ آیندهای زیر سایۀ پیشرفتهای تکنولوژیک، تهدید بیکاری گسترده و مخاطرۀ تغییرات فاجعهبار آب وهوایی. جای شگفتی نیست که بعضیها فریفتۀ تسلایِ گذشتهای شدهاند که با حسی نوستالژیک به تخیل در میآید.
شاید این شعار تسلیبخش که «در لحظه زندگی کن!» در نگاه نخست امیدبخش آید، اما به سرعت ابهامآمیز میشود. «زندگی در لحظه» چه معنایی میتواند داشته باشد؟ زندگی کردن در هر روز به گونهای که گویی آخرین روز شماست و بی آنکه اندیشناک آینده باشید، صرفاً رهنمودی بد و دستورالعملی برای بیمسئولیتی است. این ایده که فرد میتواند با عزلت گرفتن از هر چیزی جز زمان حال، خود را از خطر محفوظ دارد، یک توهم نامسئولانه است. به رغم این، میشود با الهام از ارسطو، از «زیستن در لحظه» تفسیری داشت که بتواند به ما کمک کند تا با بحران امروز و بحرانهای پیدرپیِ زندگی مواجه شویم؛ بحرانهایی که با آنها دست به گریبانیم و در آنها شکست میخوریم. بصیرتی در این شعارِ خودیاری وجود دارد که فلسفه تسلیبخش است.
در اینجا سرآغاز حکمت، اندیشیدن دربارۀ کارهایی است که انجام میدهیم. ما به همه گونه فعالیت میپردازیم: خواندن یک مقاله در روزنامه، تامل دربارۀ زندگی، حضور در یک راهپیمایی، آمادهکردن یک گزارش، گوشسپردن به موسیقی، رانندگی به سمت خانه، آمادهکردن شام، وقتگذرانی با خانواده و دوستان. اگرچه همۀ این فعالیتها وقت میگیرند، تفاوت تعیینکنندهای وجود دارد که این کارها چگونه با لحظۀ حاضر ربط پیدا میکنند.
با بهکارگیری واژگان زبانشناسی میتوانیم فعالیتها را به دو گونۀ بنیادین تقسیم کنیم. فعالیتهای غایتمند -برگرفته از «تلوس»، واژهای یونانی برای قصد و هدف- که به وضعیتِ پایان ارجاع میدهد که با رسیدن به آن، هدف کامل میشود. خواندن همین مقاله یا رانندگی به سمت خانه را در نظر بگیرید. هنگامی که به هدف میرسید، کارتان تمام میشود: نقطهای از فعالت که به آن میرسید. میتوانید آن کار را دوباره انجام دهید، اما فقط از باب تکرار. همۀ فعالیتها از این دست نیستند. پارهای از فعالیتها غیرغایتمند هستند: آنها را به قصدِ رسیدن به وضعی نهایی انجام نمیدهیم. هر اندازه هم دربارۀ زندگی تأمل کنید یا با خانوادۀ خودتان وقت بگذرانید، نمیتوانید این فعالیتها را کامل کنید. شاید در نهایت، از انجام آنها دست بکشید، اما آنها را به این قصد انجام نمیدهید تا به نقطهای برسید که دیگر چیزی از آنها برای انجام نمانده باشد.
ارسطو همین تمایز را با مقابل نهادن دو نوع فعل یا پراکسیس۱ قائل میشود: حرکت۲ و فعلیت۳. افعال حرکتی غایتمند و در نتیجه ناکاملند؛ همانگونه که ارسطو در «مابعدالطبیعه»اش نوشته است: «اگر دارید چیزی میآموزید، قبلاً آن را نیاموختهاید.» هنگامی که مشغول افعال غایتمند هستید، کارهایی مثلِ نوشتن یک گزارش، ازدواجکردن یا پختن شام، رضایتمندی، همواره، یا در آینده است یا در گذشته. این رضایت قرار است به دست آید و پس از آن سپری شود. فعالیتهای غایتمند تمامشدنیاند؛ در واقع، آنها به تمامشدگی خود معطوفند. ازاینرو، آنها خودتخریبی خاصی بروز میدهند. در ارزشیابی و نیز پیجوییِ چنین فعالیتهایی، قصد ما کاملکردن آنها است و بعد از زندگیمان کنارشان میگذاریم.
در مقابل، فعالیتهای غیرغایتمند، طبیعتاً به غایتی نمیرسند و ناتمام نیستند. در تعریف چنین فعالیتهایی میتوانیم بر آنچه ارسطو گفته، تأکید ورزیم: آنها در حال حاضر کاملاً تحقق یافتهاند: «انسان همزمان میبیند و دیده است، میفهمد و فهمیده است، میاندیشد و اندیشیده است.» کاری لازم نیست انجام دهید تا فعالیت غیرغایتمند انجام پذیرد، جز آنچه هماکنون بدان مشغولید. اگر آنچه در فکر آنید، تأمل دربارۀ زندگی یا وقتگذارنی با خانوده یا دوستان است و این همان چیزی است که دارید انجام میدهید، در مسیرِ رسیدن به غایتی نیستید: پیشاپیش همان جایی هستید که میخواهید باشید. در این صورت، زیستن در لحظه و آنچه با انجام این توصیه بدان دست مییابیم، چه معنایی خواهد داشت؟
در لحظه زیستن، ارج نهادن به ارزش فعالیتهای غیرغایتمندی همچون رفتن به پیادهروی، گوشسپردن به موسیقی، وقتگذرانی با خانواده و دوستان است. پرداختن به این فعالیتها برای تمامکردن و کنارگذاشتن آنها از زندگیتان نیست. ارزش آنها در گرو آینده یا واگذارشده به گذشته نیست، بلکه ارزش آنها اینجا و اکنون تحقق یافته است. از این روست که اهمیت دادن به فرایند آنچه انجام میدهید، فقط در طرحهایی نیست که قصد کامل کردنشان را دارید.
این توصیه به راحتی دچار بدفهمی میشود. زیستن در لحظه، ارزش فعالیتهای غایتمند و ایجاد دگرگونی در جهان را انکار نمیکند. چنین برداشتی، اشتباهی وحشتناک است. علاوهبرآن، نمیتوانیم از پرداختن به چنین فعالیتهایی بپرهیزیم. اما اگر همۀ آنچه بدان اهمیت میدهیم، طرحهایمان باشند، زندگیمان به چیزی خودتخریبگر تبدیل شده و در جهت نابودی سرچشمههای معنایی که در دل آن است، پیش میرود. «زندگی در لحظه» اهمیت دادن بیش از حد به طرحها، به دستاوردها و نتایج را رد میکند؛ یعنی چیزهایی که هیچ ارزش ذاتیای برای خود فرایند قائل نیستند.
در لحظه زیستن، گریختن از کار سخت و کشمکش نیست. در کنار طرحهایی که در حرفه یا در حیات سیاسیتان دلمشغولتان میکنند (فعالیتهای غایتمندی که برایتان اهمیت دارند)، فرایند غیرغایتمندی وجود دارد که در آن به بیعدالتی و سربهزیر بودن اعتراض میکنید. ارزش این فرایند، به گریز از تعهد کاری یا سیاسی نیست. یعنی دلیل «در لحظه زیستن» سلب مسئولیت اخلاقی یا دستورالعملی برای بیتفاوتی نیست.
تمرکز روی امر غایتمند، تقریباً در همۀ موارد، تمرکز بر دوری و مخاطرهآمیزیِ اهدافمان است: فراهمکردن مراقبتهای بهداشتی برای همه، پیشگیری از رواج دوبارۀ برتری نژاد سفید، محدودکردن گرمایش جهانی به دو درجه. پیامدها اهمیت دارند، فعالیتهایی که آنها را هدف گرفتهاند نیز مهمند. نکتۀ اصلی در اعتراض سیاسی، ایجاد تغییر در جهان است. با این حال، خود فرایند اعتراض نیز اهمیت دارد. ارزش به پا خواستن برای آنچه حق است، دست به اعتصاب زدن یا راهپیمایی خیابانی، با ارزش نتایج بهدستآمده، از میان نمیرود. آن ارزش، در صورت شکست ما، به کلی محو نمیشود. ما تا اندازهای به این دلیل اعتراض میکنیم که راه بهتری برای ایجاد تغییر سراغ نداریم و تا حدودی نیز به این دلیل است که ما به زمان حال ارزش میبخشیم، ارزشی فارغ از آنکه آینده چه به بار میآورد.
پینوشتها:
• این مطلب را کیرن ستیا نوشته است و در تاریخ ۱۱ سپتامبر ۲۰۱۷ با عنوان «The Problem of Living in the Present» در وبسایت نیویورک تایمز منتشر شده است. وبسایت ترجمان در تاریخ ۱۵ مهر ۱۳۹۶ آن را با عنوان «اشکال «در لحظه زیستن» چیست؟» و با ترجمۀ علی کوچکی منتشر کرده است.
•• کیرن ستیا (Kieran Setiya) استاد فلسفۀ مؤسسۀ تکنولوژی ماساچوست و نویسندۀ کتاب در دست انتشار میانسالی: یک راهنمای فلسفی (Midlife: A Philosophical Guide) است.
[۱] ارسطو فعالیتهای بنیادین انسان را سه دسته میکند: تئوریا (Theoria؛ اندیشیدن)، پوئسیس (Poiesis؛ ساختن)، و پراکسیس (Praxis؛ فعل یا عملکردن) [مترجم].
[۲] Kinesis؛ حرکت یا جنبش که به جانب غایت و مقصودی است [مترجم].
[۳] Energeia یا Entelecheia (Actuality)، فعلیت یا بالفعلبودن است که ارسطو آن را در مقابل Dunamis (Potentiality) به معنای بالقوهبودن قرار میدهد (برای مطالعۀ بیشتر ر.ک: فصل ۵ و ۶ کتاب ثتا (نهم) مابعدالطبیعۀ ارسطو) [مترجم].
برخی افکارشان به شکل تصویر است و بعضی به شکل واژهها. اما فرایندهای ذهنی مرموزتر از چیزی که تصور میکنیم هستند
یک متخصص هوش مصنوعی میگوید فرق انسانها با هوش مصنوعی در نحوۀ آموختن آنهاست
سوپر استار عالم روشنفکری بیش از همیشه با چپها به مشکل خورده است
گفتوگویی دربارۀ دشواری همتاسازی هوش انسانی در رایانهها
نویسنده برای کم ارزش کردن زیستن در لحظه حال ، تاکید زیادی بر مسئولیت های اجتماعی کرده. با اینحال باید توجه داشت که خود این مسئولیتهای اجتماعی معمولا از فشار جامعه و هنجارها و ارزشهایش ایجاد شدهاند که خودشان هم نسبی هستند. انسانی که میتواند در لحظه زندگی کند ، بصورت «خودبخود» آنچه که «زندگی» میخواهد که او در «اکنون« انجام دهد را حس کرده و انجام میدهد و این معنا از مسئولیت اجتماعی بسیار کارآراتر است.
با نظر دوستان بالا در مورد مقاله موافقم و نظری در مورد مقاله ندارم ولی خواستم بگم که دیزاین سایت مناسب نیست. بخش کامنتها که خیلی وقتها مهمه برای فهم مطالب گفته شده (چون خیلی وقتا دقیقا سوالی که در ذهنت پیش اومده رو کسی پرسیده و کسی هم نظری داده) اصلا خوانا نیست. خیلی ریزه. کلا امیدوارم از نظر مالی در شرایطی باشید که بتونید حداقل سایت رو ریسپانسیو کنید. مطالعه در دستگاههای دستی خیلی رایجه و متاسفانه این سایت اصلا مناسب طراحی نشده. سایت فقط برای مانیتورهای XVGA طراحی شده بدون اصول navigation
در کل بنظرم زیاد مقاله جالبی نبود.نتیجه اینکه ما هم باید به فعالیت های غایتمندمون برسیم چون زندگیمون به خودتخریبی نیفته و از طرفی هم زندگی یه سری فعالیتای غیرغایتمند روزمره و همیشگی داره که اونا رو هم باید حفظ کنیم و نگیم چه فایده ای داره/در کل،نکته جدید و جالبی نداشت به نظرم