انگشتنگاری هنگام ورود به امریکا، یعنی شهروند مظنون است و باید در برابر او همۀ ابزارهایی را ارتقاء داد که اصالتاً برای خطرناکترین افراد طراحی شدهاند.
4 دقیقه
در جراید خواندهام که شهروندان خارجی، هنگامی که با ویزا به آمریکا سفر میکنند، اطلاعاتشان ثبت و اثر انگشتشان گرفته میشود. برای آنکه به چنین کاری تن در ندهم، تصمیم گرفتم سخنرانیهایم در دانشگاه نیویورک را در مارس ۲۰۰۴ لغو کنم. اینک مایلم دلایل تصمیمام را ارایه دهم. تصمیمی که علیرغم تمام همدلیام با دانشجویان و اساتید آمریکایی که برای سالهای متمادی هم در زندگی حرفهای و هم در زندگی دوستانه با آنها مرتبط بودم، آن را ضروری و اجتنابناپذیر یافتم. این تصمیمی است که امیدوارم توسط دیگر اساتید و متفکران اروپایی نیز اخذ شود.
در واقع ما در اینجا تنها با حساسیت و واکنش یک فرد در مواجههٔ با روندی که سالیان سال بر افراد بسیاری تحمیل شده است سر وکار نداریم؛ افرادی که به خاطر جرمی مورد سوءظن بودهاند و یا آزار سیاسی شدهاند. اگر فقط این بود، قرار گرفتن در این موقعیت حقارتبار قابل تصور به نظر میرسید، اما تنها در صورتی که فرد میتوانست خود را جدا از کسانی بداند که زیر سلطۀ آنهاست. این مسئله اما فراتر از حساسیت و واکنشی شخصی است. این مسئله به شأن طبیعی و جایگاه قانونی سیاسی (به بیان بهتر: زیستسیاسی) شهروند در جوامعِ به اصطلاح دموکراتیکی که ما در آن زندگی میکنیم، ربط دارد.
اکنون سالهای بسیاری است که ابتدا فقط به صورت اتفاقی و نه چندان قابل ملاحظه و سپس به طرزی روزافزون و آشکار و مصرانهتر، کوششی جهت عادت دادن شهروندان به این روال ظاهراً عادی و انسانی صورت گرفته است؛ روالی که همچنان استثنایی و غیرانسانی است. وسایلِ الکترونیکیِ امروزین، امکانات آمریکا را افزایش داده است تا بتواند شهروندانش را از طریق کارتهای اعتباری یا تلفنهای همراه کنترل کند، امری که در گذشته غیر قابل تصور بود. اما این سرآغازی برای کنترل و فریب بدنها است و خطایی است که اقتضائات سیاست جدید جهانی را نشان میدهد. این مساوی است با گام بعدی به سمت آنچه فوکو با عبارت «حیوانسازی پیشروندۀ انسان۱» از طریق تکنیکهای ظریف، از آن یاد میکند. ثبت الکترونیکی اثر انگشت، خالکوبی زیرپوستی و کارهایی از این دست را باید مقدمۀ این امر دانست.
ما نباید با دلایل امنیتی که به عنوان توجیه این کارها ارایه میشود، گیج شویم. تجربه به ما آموخته است که این کارها ابتدا بر خارجیها و به تدریج بر همۀ افراد اعمال میشود. مسئلهای که ما به آن معطوفیم، به این ارتباط سیاسیزیستی «عادی» جدید میان شهروند و دولت میپردازد. آنچه ما شاهد آنیم مشارکت فعال و آزاد در سطح سیاسی نیست، بلکه اختصاص و ثبت شخصیترین و عریانترین عنصر، یعنی حیاتِ زیستشناختی بدنها است. تأسیسات رسانهای که به کنترل و نظارت بر گفتگوهای عمومی میپردازند؛ مانند وسایل تکنولوژیکی هستند که زندگی عریان افراد را شناسایی و تصرف میکنند.
در میان این دو حد (نهایت)، یعنی «سخن بدون فرد» و «فرد بدون سخن»، فضایی که سیاسی تلقی میشود بسیار کمیاب و محدود میشود. به شکلی متناقض، شهروند مظنون لحاظ میشود، مظنونی که در برابر او باید همۀ آن تکنیکها و تأسیساتی را افزایش داد که اصالتاً تنها به خاطر خطرناکترین افراد طراحی شدهاند. در این تعریف «انسان» خطرناکترین موجود در میان همۀ انواع دانسته میشود.
چند سال پیش، نوشتم که دیگر شهر تصویر بنیادین سیاسی در غرب را بازنمایی نمیکند و اردوگاه کار اجباری، جایگزین آن شده است؛ یعنی، نه آتن که آشویتز. قطعاً این یک تز فلسفی و نه یک تز تاریخی بود. ما دربارۀ پدیدهای که باید جدا نگهداری شود بحث نمیکنیم. با این همه من میخواهم یادآوری کنم که کار خالکوبی زندانیان در آشویتز احتمالاً به مثابۀ شکل «طبیعی» و مقرونبهصرفۀ اداره و یکیسازی افراد تبعید شده به اردوگاه محسوب میشد. این خالکوبی سیاسیزیستی که امروز هنگام سفر به ایالات متحده بر ما تحمیل میشود، باتومی است از آنچه ما فردا روز، چنانچه بخواهیم شهروندان خوبی به حساب آییم، به عنوان شیوه عادی ثبت در مکانیزم و انتقال این دولت میپذیریم.
پینوشت:
[1] Progressive animalization of man
توسیدید، تاریخنگار باستانی، به منبع الهامی برای فهم وقایع سیاسی امروز تبدیل شده است
انجیلیها یکبار دونالد ترامپ را به قدرت رساندند، آیا باز هم میتوانند چنین کنند؟
بودجۀ تحقیقات زبانشناختی چامسکی را ارتش آمریکا تأمین میکرد. آیا این حقیقت کنشگری سیاسی او را بیارزش میکند؟
در سالهای اخیر مفهوم برابری آماج انتقادات وسیعی بوده است، اما منتقدان برابری اصلاً یک دست نیستند