آنچه میخوانید در مجلۀ شمارۀ 9 ترجمان آمده است. شما میتوانید این مجله را به صورت تکی از فروشگاه اینترنتی ترجمان تهیه کنید.
شواهد تجربیِ دانشمندان نظریههای علمی را رد یا تأیید میکنند. کوهن دقیقاً دشمن همین دیدگاه بود
اولین بار که توماس کوهن، یکی از جنجالیترین متفکران قرن بیستم، رفت تا کرسی فلسفۀ علم دانشگاه را مال خود کند، با تحقیر به او گفتند دانشکدۀ فلسفه جای داستانسراییهای او نیست. آن زمان، هیچکس باور نمیکرد این کسی که شبیه روزنامهنگارانِ عامهپسند مینویسد روزی بتواند نظریۀ کسانی همچون پوپر و کارنپ را از میدان به در کند. حالا پنجاه سال از انتشار کلیدیترین کتاب کوهن، یعنی ساختار انقلابهای علمی، میگذرد اما همچنان برخی گفتههایش رازآلود باقی ماندهاند.
جیمز مارکوم، تایمز لیترری ساپلیمنت — تأثیر توماس کوهن بر چشمانداز فکری و آکادمیک در نیمۀ دوم قرن بیستم انکارناپذیر است. قلمرو این تأثیرْ علوم طبیعی و رشتههای فلسفی و تاریخیای که این علوم را بررسی میکنند تا هنرهای زیبا و حتی تجارت را در بر میگیرد. اما اندیشههای کوهن چه بود؟ بهطور خلاصه، او مفاهیم پارادایم و تغییر پارادایم را بر سر زبانها انداخت. از دیدگاه کوهن، پارادایم مجموعهای از معماها، تکنیکها، مفروضات، استانداردها و واژگان است که دانشمندان قبول دارند و از آنها برای انجام فعالیتهای روزمرۀ خود استفاده میکنند و بدین طریق به پیشرفتهایی چشمگیر در فهم و تبیین جهان طبیعی دست مییابند. باوجوداین، آنچه کوهن بهطور ناخواسته محقق ساخت عبارت بود از برداشتن موانع معرفتی برای هجوم رشتههای غیرعلمی. برای نمونه، جاستین فاکس، در مقالهای در نشریۀ هاروارد بیزنس ریویو۱ در سال ۲۰۱۴، به بررسی این پرسش میپردازد که آیا اقتصاد در آستانۀ «تغییر پارادایم» است یا خیر. البته، کوهن مخالفان و منتقدان خود را دارد، کسانی که او را تقریباً به هر نوع عیب آکادمیک ممکن متهم میکنند، بهویژه ترویج نسبیگرایی و عقلگریزی.
کوهن در ۱۸ جولای ۱۹۲۲ در سینسیناتی در ایالت اوهایو زاده میشود. پس از گذراندن تحصیلات مقدماتی، در ۱۹۴۰ وارد دانشگاه هاروارد میشود و در ۱۹۴۳ در رشتۀ فیزیک با درجۀ ممتاز فارغالتحصیل میشود. او در چندین پروژۀ مرتبط با جنگ جهانی شرکت میکند، و پس از پایان جنگ به هاروارد بر میگردد و در حوزۀ فیزیک حالت جامد نظری به تحقیق میپردازد، و در ۱۹۴۹ موفق به دریافت دکترا در این حوزۀ تحقیقاتی میشود. یک سال قبل از آن با حمایت جیمز کونانت، رئیس دانشگاه هاروارد، کوهن بهعنوان عضو جوان «انجمن نخبگان هاروارد» انتخاب شده بود؛ و او از این فرصت استفاده میکند تا حوزۀ تحقیقاتی خود را از فیزیک به تاریخ و فلسفۀ علم تغییر دهد. در ۱۹۵۰، کوهن بهعنوان مدرس منصوب میشود تا درس مطالعۀ موردی تاریخ علم را تدریس کند که طرح درسش از کونانت الهام گرفته شده بود، اما درخواست او برای استخدام با حق استادی دائمی در ۱۹۵۶ رد میشود، زیرا کمیتۀ مربوطه تخصص وی را بیش از حد عامهپسند و از نظر آکادمیک نابسنده ارزیابی میکند.
در ۱۹۵۶، کوهن به دانشگاه کالیفرنیا در برکلی میرود تا رشتۀ تاریخ و فلسفۀ علم را تأسیس کند. او در ۱۹۶۱ به مقام استاد تمام ارتقا مییابد، اما فقط در دانشکدۀ تاریخ. در ۱۹۶۲، ساختار انقلابهای علمی۲، در قالب تکنگاری پایانی دانشنامۀ بینالمللی علم واحد۳ منتشر میشود. این کتاب دربرگیرندۀ اندیشههای کوهن دربارۀ پارادایمها و پیشرفت علمی است. او در ۱۹۶۴ به دانشگاه پرینستون میپیوندد و در رشتۀ تاریخ و فلسفۀ علم مشغول به فعالیت میشود و، در ۱۹۷۹، دانشگاه پرینستون را ترک میکند و به دانشکدۀ زبانشناسی و فلسفه در ام.آی.تی میرود. کوهن در ۱۹۹۱ استاد بازنشسته میشود و در ۱۷ ژوئن ۱۹۹۶ در کمبریج ماساچوست بدرود حیات میگوید.
در کتاب ساختار، هدف اصلی کوهن عبارت بود از نقد دیدگاه رایج، که پوزیتیویستهای منطقی اشاعه داده بودند، مبنی بر اینکه انباشت معرفت علمی در طول زمان افزایشی و پیوسته است.
برای مثال، او این اندیشه را نقد میکند که مکانیک نیوتنی صرفاً نمایانگر مورد خاصی از نسبیگرایی آینشتاینی است. از دیدگاه کوهن، این دو نظریه قیاسناپذیرند، یعنی واژگان و مفاهیم یکی با دیگری کاملاً ناسازگار است. از نظر کوهن، برای مثال، هنگامی که دانشمند نیوتنی دربارۀ جرم بحث میکند، مرجع سخن او در مقایسه با دانشمند آینشتاینی چیزی کاملاً متفاوت است. نسبیگرایی آینشتاینی نهتنها مرحلۀ بعدی در فرآیندی پیوسته نیست، بلکه نمایانگر تغییر پارادایم است که شامل گسست بنیادی از مکانیک نیوتنی و معرفی مجموعهای کاملاً جدید از استانداردها، معماها و واژگان میشود. کوهن همچنین اصل تأییدپذیری پوزیتیویستهای منطقی را رد میکند. از دیدگاه کوهن، واژگان و مفاهیم علمی، در زبانی عینی و مستقل از ذهن به کار نمیروند، بلکه دارای ارجاعات و معانیای هستند که به چارچوبهای مفهومی خاصی وابستهاند. بهدیگر سخن، نظریهها را نمیتوان صرفاً با مشاهدۀ پدیدهها و بیان مستقیم آنها تأیید کرد؛ آن مشاهدات از پیش بهطرزی گریزناپذیر در چارچوب نظری نهادینهاند. بنابراین، هیچ نظریهای را هرگز نمیتوان بهصورت منطقی یا تجربی با قطعیت تأیید کرد. کوهن اصل ابطالپذیری کارل پوپر را نیز رد میکند. درست همانطور که شواهد تجربی نمیتواند هیچ نظریهای را تأیید کند، هیچ نظریهای را نیز نمیتواند ابطال کند.
هیچ چارچوب مفهومیای بر مبنای پیشبینیهایش بیعیبونقص نیست؛ آنچه در دست داریم، صرفاً بهترین نظریۀ موجود برای راهنمایی فعالیت علمی عادی است. طبق تصور کوهن از پیشرفت تاریخی علم، نظریههای جدید به حقیقت نزدیک نمیشوند، بلکه از پارادایمی به پارادایمی دیگر تغییر میکنند و هر یک فعالیت علمی معاصر را راهبری میکند.
در کتاب ساختار، کوهن یک فلسفۀ علم تاریخی را پیش مینهد که دربرگیرندۀ سه جابهجایی مفهومی مهم است. جابهجایی نخست از علم پیشاپارادایمی، که در آن چندین پارادایم برای بهدستآوردن حمایت جامعۀ علمی با هم رقابت میکنند، به علم عادی۴ است، که در آن پارادایمی مقبولِ همه فعالیت علمی را راهبری میکند. متأسفانه، پارادایمها با پدیدههای طبیعی سازگاری یا مطابقت کامل ندارند، و سرانجام ناهنجاریها۵ بین پیشبینیهای پارادایم و مشاهدات تجربی ظهور میکند. اگر ناهنجاریها دوام یابد، معمولاً به بحران منجر میشود، که به جابهجایی دوم منتهی میشود، و جامعۀ علمی به امید حل بحران وارد حالت علم غیرعادی میشود. اگر پارادایمی رقیب و جدید بحران را حل کند، آنگاه تغییر پارادایم یا انقلاب علمی رخ میدهد، یعنی جابهجایی سوم، و علم عادی جدیدی تحکیم مییابد. این چرخه بدون هیچ نقطۀ پایان روشنی با پیشرفت علم تکرار میشود.
کوهن چندین ایدۀ مهم دربارۀ فعالیت علمی مطرح میکند. فرضیۀ قیاسناپذیری۶ احتمالاً مهمترین ایده است. همانطور که پیشتر ذکر شد، دو پارادایم رقیب در طول انقلاب علمی قیاسناپذیر هستند در صورتی که محتواهای آنها کاملاً ناسازگار باشد، یعنی در صورتی که هیچ معیار مشترک یا بنیاد متقابل بین آنها وجود نداشته باشد. دلیل این ناسازگاری آن است که یکی از پارادایمها بحرانی را حل میکند که پارادایم دیگر به وجود میآورد. بنابراین چگونه ممکن است که پارادایم حلکنندۀ بحران با پارادایم پدیدآورندۀ بحران دارای هرگونه عنصر مشترک باشد؟ این فرضیه با این ادعا همراه است که تغییر پارادایمها اموری کاملاً عقلانی نیستند: اعضای جامعۀ علمی، که به پارادایم حلکنندۀ بحران روی میآورند، باید فراتر از شواهد موجود باور داشته باشند که آن میتواند علم عادی جدید را راهبری کند. به دیگر سخن، اعضای جامعۀ علمی بهواسطۀ ایمان تغییر عقیده میدهند، اما آنچنان که کوهن بعدها در دفاع از تغییرات قیاسناپذیر تأکید میکند، ایمانی که ضدعقلانی نیست.
منتقدان کوهن بسیاری از وجوه نظریۀ وی را نقد میکنند. آنها استدلال میکنند که خود ایدۀ پارادایم اساساً بیش از حد مبهم است که مبنای تحلیل انتقادی و دقیق فعالیت علمی قرار گیرد. بهعلاوه، از دیدگاه آنان، فرضیۀ قیاسناپذیری کوهن بیش از حد بلندپروازانه است. پارادایمهای رقیب آشکارا بهنحوی محدود با یکدیگر ناسازگار هستند، زیرا یکی بحرانی را حل میکند که دیگری پدید میآورد. اما، طبق استدلال آنان، بااینحال باید مقداری همپوشانی بین آنها وجود داشته باشد، زیرا در غیر این صورت هیچگونه تبادلنظر معقول بین اعضای جامعۀ علمی دربارۀ پارادایمهای رقیب ممکن نخواهد بود. سرانجام، منتقدان کوهن ادعا میکنند که اندیشههای او به نسبیگرایی منجر میشود، زیرا وی معیار حقیقت علمی را به پارادایمی خاص و تغییرپذیر گره میزند، و نه به جهان مستقل از ذهن و نظریه که دانشمندان دربارۀ آن پژوهش میکنند.
این اتهام نسبیگرایی بهطور تنگاتنگ با اتهام عقلگریزی مرتبط است: طبق تبیین کوهن، گزینش پارادایم جدید از سوی اعضای جامعۀ علمی در بحران تا حدودی براساس ایمان صورت میگیرد، و نه کاملاً بر مبنای عقل. آنچنان که فیلسوف ایمره لاکاتوش ادعا میکند، اگر دیدگاه کوهن درست باشد، علم از طریق نوعی «روانشناسی عوامانه»۷ پیشرفت میکند نه از طریق پذیرش عقلانی. بهعلاوه، ازآنجاکه پارادایمْ فعالیت علمی را در رابطه با نتایج مورد انتظار تعیین میکند، دانشمندان عادی با بیتوجهی از احکام و پیشبینیهای آن پیروی میکنند. از دیدگاه منتقدی دیگر، یعنی کارل پوپر، اگر نظریۀ کوهن دربارۀ پیشرفت علم درست باشد، دانشمندان عادی قهرمانانی سرشناس نخواهند بود که پایههای علم را در باتلاق جهل فرو میبرند تا به سنگبستر حقیقت نزدیکتر شوند، بلکه آنها صرفاً دانشمندان «عملی» در تقابل با دانشمندان «محض» خواهند بود.
اگرچه کوهن در فرصتهای گوناگون به منتقدانش پاسخ میدهد، او اساساً در یک پینوشت به این انتقادات پاسخ میدهد که در ویراست بازنگریشدۀ کتاب ساختار منتشر میشود. او در پاسخ به اتهام ابهام، مفهوم ماتریس نظمدهنده۸ را بهعنوان جایگزین مفهوم پارادایم معرفی میکند. ماتریس نظمدهنده نمایانگر تنوعی از عناصر شامل تعمیمهای نمادین، مدلها و ارزشهاست. این عناصر علم عادی را راهبری میکنند. یکی از عناصری که کوهن بر آن تأکید میکند مفهوم الگو۹ است. الگوها برای جامعۀ علمی نقش معماهای حلشده را هم برای اهداف پژوهشی و هم برای اهداف آموزشی ایفا میکنند، و هر ماتریس نظمدهنده دارای مجموعهای از الگوهای خاص خود است.
کوهن در پاسخ به انتقادات از فرضیۀ قیاسناپذیری، تعریفی دقیقتر و با جزئیات بیشتر ارائه میدهد، که در آن بین قیاسناپذیری موضعی و کلی تمایز مینهد. قیاسناپذیری موضعی نمایانگر تفاوتهای جزئی اما باز هم بنیادی بین پارادایمهای رقیب است، بهنحوی که مقایسۀ عقلانی بین آنها ممکن است. بااینحال، قیاسناپذیری کلی باز هم بین پارادایمهایی با بیشترین اختلاف تحقق مییابد، نظیر پارادایمهای مربوط به انقلاب کپرنیکی.
از دیدگاه کوهن، اتهام نسبیگرایی بیاهمیت و بچگانه است: او استدلال میکند پارادایمی که بحران پارادایمی دیگر را حل میکند آشکارا برای راهبری علم عادی مناسبتر است. اینکه آیا آن پارادایم صادق است یا بهطور عینی درست است ربطی به موضوع ندارد؛ دانشمندان عادی تکیهگاهی ارشمیدسی در اختیار ندارند که با تکیه بر آن معرفت علمی را مطلقاً یا بهطور عینی توجیه کنند. آنها با بهترین استانداردهای شواهد و تأیید کار میکنند که در دسترس آنهاست.
و کوهن در پاسخ به اتهام عقلگریزی با منتقدانش موافق است که دلایل عقلی و تجربی برای گزینش بین پارادایمها ضروری هستند، اما آنها ناکافی نیز هستند. او استدلال میکند که ارزشها نیز لازم هستند. برای مثال، سادگی در گزارههای نظری و قوانین طبیعی از نظر کسانی که با آنها کار میکنند ارجح است: پارادایمی با نظریههای سادهتر از جذابیت بسیار بیشتری برخوردار است، و بنابراین احتمال گزینش آن بیشتر است. باورها، روابط و عوامل شخصی نیز ممکن است که دانشمند را در ترجیح پارادایمی بر دیگری راهنمایی کند.
اگرچه کوهن، در این پینوشت، میکوشد تا از کتاب ساختار در برابر انتقادات وارد بر آن دفاع کند، او بعدتر خودش دستخوش تغییر پارادایم میشود. در دهۀ ۱۹۸۰، کوهن فلسفۀ علم تاریخی را، آنچنان که در کتاب ساختار عرضه شده است، با فلسفۀ علمی تکاملی جایگزین میسازد. درواقع، او در ابتدا در کتاب ساختار اذعان میکند که تکامل داروینی بهترین مظهر چشمانداز او از پیشرفت علمی است. بهطور خاص، او ادعا میکند درست همانطور که گونهزاییْ هدف تکامل زیستی است، تخصصیسازی نیز هدف تکامل علمی است. بهدیگر سخن، هدف تکامل علمی حقیقت فینفسه نیست بلکه توصیف دقیقتر جهان طبیعی است، بهویژه در رابطه با تکثیر تخصصهای علمی. از دیدگاه کوهن، پیشرفت علمی ظهور تکاملی تدریجی تخصصهای علمی است. بنابراین همانطور که اعضای تخصصی علمی فعالیت خود را پیش میبرند، تخصصی جدید از بطن تخصص قدیمی تکامل مییابد یا ظهور میکند، اغلب در پاسخ به ناهنجاریهایی که در چارچوب تخصص قدیمی با آنها برخورد میشود.
کوهن برنامهریزی میکند تا دنبالهای بر کتاب ساختار بنویسد و این «چرخش تکاملی» را شرح دهد، واژگان و جهانها: دیدگاهی تکاملی دربارۀ پیشرفت علمی۱۰ عنوان این دنباله است. او در آغاز پیشنهاد میکند که مفهوم واژهنامه۱۱ جایگزین مفهوم پارادایم شود. واژهنامه دربرگیرندۀ مجموعۀ واژگان و مفاهیم یک تخصص علمی است که با استفاده از آنها جهان را بهشیوۀ طبقهبندی ترسیم میکند. بنابراین، هنگامی که تخصصی علمی تکامل مییابد، واژگان واژهنامۀ آن تغییر میکنند تا جهانی جدید را توصیف کنند و، از این منظر، آن واژهنامه با واژهنامۀ مادر قیاسناپذیر است. بهجای قیاسناپذیری پارادایمها، که مستلزم آن است که معنایی مشترک وجود نداشته باشد، اکنون کوهن استدلال میکند که پارادایمهای قیاسناپذیر فاقد طبقهبندی مشترک هستند. اما کوهن استدلال میکند که یک زبانِ ترجمۀ جهانی راهحل فهم این واژگان قیاسناپذیر نیست، بلکه مورخ باید وارد جهان گذشتۀ علم شود و شخصیتی چندزبانه شود. کوهن همچنین نقش قیاسناپذیری را تغییر میدهد، بهنحوی که قیاسناپذیریْ واژهنامههای تخصصهای علمی مختلف را از هم متمایز سازد، بهطوری که تخصصی جدید بتواند از تخصص مادر بهمثابۀ تخصص مستقل و خاص خودش تکامل یابد. بهطور خلاصه، با تکامل تخصصهای علمی، «واژگان» آنها از «جهانهای» گشوده در برابر پژوهش علمی فهم بیشتری به چنگ میآورند.
متأسفانه، کوهن قبل از مرگش نمیتواند کتاب واژگان و جهانها را کامل کند. در اینجا این پرسش مطرح میشود که آیا این دنباله تأثیری چشمگیر بر فلسفۀ علم معاصر میگذاشت یا خیر، فلسفهای که امروز در مقایسه با زمانی که کوهن کتاب ساختار را نوشت، از لحاظ چشمانداز، بیشتر تکثرگرا است. فیلسوفان علمِ امروزی نیازی به چارچوبی مقبولِ همه ندارند، زیرا هر علم طبیعی توسط زیرحوزۀ فلسفی خاص خودش مطالعه میشود. بااینحال، شاید فلسفۀ علمِ تکاملیِ کوهن برای احیای چنین چارچوبی نامزدی ممکن به دست دهد، اما نه در معنای متعارف. معمولاً، این چارچوب به تقلیل علوم غیرفیزیکی به علوم فیزیکی وابسته است. فیزیک مدل آن چیزی است که علم مینامیم؛ و علوم غیرفیزیکی باید در برابر واژگان و مفاهیم فیزیکی سر تعظیم فرو آورند. اما این کوشش برای فراهمآوردن چارچوبی مقبولِ همه برای علوم سرانجام در اواخر قرن بیستم نقش بر آب میشود.
باوجوداین، فلسفۀ علم تکاملیِ کوهن چارچوبی ممکن و مقبولِ همه به دست میدهد که روابط علوم طبیعی مختلف را همانطور که تکامل مییابند و تخصصی میشوند ترسیم میکند. بنابراین این چارچوب با روشنساختن روابط تکاملی بین علوم بهویژه برحسب تبار مشترک آنها نگرش تکثرگرایانۀ فلسفۀ علم معاصر را تبیین میکند. هدف این چارچوب آن نیست که علوم مختلف را بالاجبار در یک قالب علمی واحد نظیر علوم فیزیکی بگنجاند، بلکه هدفش تبیین چگونگی رشد این علوم بهمثابه درختی از تخصصهای درحالتکثیر است که پیوسته شاخههای جدیدی به آن افزوده میشود. اگرچه شاید تأثیر کامل فلسفۀ علمِ تکاملیِ کوهن هرگز محقق نشود، اما پیوند بین کتاب ساختار و گفتمان آکادمیکِ همچنان محترم پابرجاست، آنچنان که گرامیداشتِ اخیرِ پنجاهمین سالگرد انتشارِ ساختار گواهی میدهد، و هیچگونه جدایی در این پیوند در آیندۀ نزدیک نیز متصور نیست.
پینوشتها:
• این مطلب را جیمز مارکوم نوشته است و در تاریخ ۱۷ ژانویۀ ۲۰۱۸ با عنوان «The revolutionary ideas of Thomas Kuhn» در وبسایت تایمز لیترری ساپلیمنت منتشر شده است. وبسایت ترجمان در تاریخ ۱۱ تیر ۱۳۹۷ آن را با عنوان «با توماس کوهن، سرنوشت علم به کجا ختم میشود؟» و با ترجمۀ علی برزگر منتشر کرده است.
•• جیمز اِی. مارکوم (James A. Marcum) استاد فلسفه در دانشگاه بیلور است. انقلابهای توماس کوهن (Thomas Kuhn’s Revolutions) عنوان کتابی است که مارکوم در سال ۲۰۱۵ منتشر کرده است.
[۱] Harvard Business Review
[۲] The Structure of Scientific Revolutions
[۳] International Encyclopedia of Unified Science
[۴] normal science
[۵] anomalies
[۶] incommensurability thesis
[۷] mob psychology
[۸] disciplinary matrix
[۹] exemplar
[۱۰] Words and Worlds: An evolutionary view of scientific development
[۱۱] lexicon
وقتی میگوییم من عقیدهام این است، یا این عقیدۀ شماست، گفتگو را ناممکن میکنیم
برخی افکارشان به شکل تصویر است و بعضی به شکل واژهها. اما فرایندهای ذهنی مرموزتر از چیزی که تصور میکنیم هستند
یک متخصص هوش مصنوعی میگوید فرق انسانها با هوش مصنوعی در نحوۀ آموختن آنهاست
سوپر استار عالم روشنفکری بیش از همیشه با چپها به مشکل خورده است
برای ما مهم است که محتوای ترجمان، همچون ده سال گذشته، رایگان بماند و در اختیار عموم باشد. اما این هدف بدونِ حمایت شما ممکن نیست. هر کمک کوچک نقشی بزرگ در این مسیر دارد. به جمع حامیان ترجمان بپیوندید.