انتقال از اقتصادِ مبتنی بر تولید به اقتصادِ مبتنی بر خدمات، چگونه باعث کالایی شدن عواطف شده است.
مباحث نابرابریِ جنسیتی در محیط کار، اغلب روی مسائلی نظیر نابرابری دستمزد، تاوان مادری یا فقدان مرخصی با حقوق تمرکز دارند. نشانههای آشکاری که همگی از نبود توازن میان زن و مرد در محیط کار حکایت دارند. اما چیزی که سختتر میتوان به آن پرداخت و ابعادش را مشخص کرد، این است که آن چه جامعهشناسان «کار عاطفی» نامیدهاند، به چه روشهایی موجب تقویت نابرابری جنسیتی در محیط کار میشود؟
آتلانتیک — مباحث نابرابریِ جنسیتی در محیط کار، اغلب روی نشانههای آشکاری از نبود توازن میان زن و مرد تمرکز دارند: نابرابری دستمزد، تاوان مادری۱ یا فقدان مرخصی با حقوق و… . اینها همه، مسائل مهمی هستند که اگر حل شوند، وضع زنان بهبود خواهد یافت. اما چیزی که سختتر میتوان به آن پرداخت و ابعادش را مشخص کرد، این است که آن چه جامعهشناسان «کار عاطفی» نامیدهاند، به چه روشهایی موجب تقویت نابرابری جنسیتی در محیط کار میشود.
ویژگی کلیدی اقتصاد مدرن و چیزی که باعث تفاوت آن با گذشته شده است، این است که خروجی بسیاری از کارها نامرئی شده است.
آرلی هاکشیلید در کتاب اندیشهآفرین خود، قلب مهارشده۲، توضیح میدهد که انتقال از اقتصادِ مبتنی بر تولید به اقتصادِ مبتنی بر خدمات، چگونه باعث کالایی شدن عواطف شده است. بحث هاکشیلد این است که کارکنان در مشاغل خدماتی ، برخلاف مشاغل تولیدی، کالای اقتصادی ملموسی تولید نمیکنند. درعوض از آنها خواسته میشود که «خدمت خوب» عرضه کنند. نحوۀ تعریف و پذیرفتهشدنِ این عبارت نشان میدهد که سازمانهای خدماتی از کارکنانشان انتظار دارند وضعیتی عاطفی را در خودشان و دیگران ایجاد کنند و بفروشند. این مسئله انبوهی از سؤالات را ایجاد کرده است: وقتی سازمانها میتوانند از کارکنان بخواهند احساس شادی و اشتیاق و رضایتمندی داشته باشند تا چک حقوق ماهیانهشان را دریافت کنند، چه کسی صاحب عواطف است؟
هاکشیلد دست میگذارد روی کاری که در صنعت هواپیمایی صورت میگیرد. او نحوۀ فروش تجارب عاطفی مهمانداران به مسافرن را مستند کرده است. مهمانداران باید مطمئن شوند که مسافران احساس مورد توجه بودن و امنیت دارند؛ نه اینکه صرفاً بادامزمینی یا نوشیدنی تعارف کنند. آنها احساس تمکین را در خود جمع میکنند و هرگونه حس آزردگی و اذیت و عصبانیت را که ممکن است در پاسخ به مسافرانِ پرتوقع یا بیادب بروز کند، سرکوب میکنند. حرفههای دیگر نیز عواطف دیگری را به خدمت میگیرند. مثلاً شرخرها، ترغیب میشوند که با تظاهر به تخاصم و ستیزه، بدهکاران را وادار به پرداخت وجه کنند. این هنجارهای ناهمگونِ عاطفی بسیار حائز اهمیت هستند؛ چراکه میتوانند نابرابریهای جنسی را بازتولید کنند. همانطور که هاکشیلد اشاره میکند، این که از زنان خواسته میشود عواطف سنتی زنانه بروز دهند، بسطدهندۀ این ایده است که برخی مشاغل، مختص زنان و برخی دیگر مختص مردان هستند. بنابراین، مهمانداریِ هواپیما، با همۀ انتظاراتِ رسیدگی به مسافران، شغلی معمول برای زنان تلقی میشود؛ درحالیکه خلبان یا مسئول کنترل پرواز بودن برای یک زن ممکن است تا این حد مناسب به نظر نرسد.
کار عاطفی در صنعت هواپیمایی همچنین پیامدهایی نامطلوبی برای کارکنانی که از اقلیت ها هستند، دارد. گرچه این پیامدها در سازوکارهایی بسط مییابندکه با آنچه هاکشیلد درکتابش توصیف میکند، متفاوتاند. لواندا اونزِ جامعهشناس،در بررسی خلبانان و مهمانداران سیاهپوست۳، کار عاطفیِ پرتنش و تقریباً مستمری را مشاهده کرد که در پاسخ به عبارتهای نژادپرستانۀ مسافران و همکاران بود.
برای مثال یک مسافر سفیدپوستِ زن، به خلبانی سیاهپوست نزدیک میشود تا بگوید از پرواز با او میترسد؛ چراکه دیدن تبلیغات فیلم «هواپیمای روح»، با بازی اسنوپ داگ۴، متقاعدش کرده است که او مانند رپری که حشیش کشیده باشد، هواپیما را به پرواز درمیآورد. یک بار دیگر هم مسافری در محوطۀ ورودی میگوید: من خوش ندارم این کاکاسیاه هواپیمای ما را براند. فراتر از همۀ اینها، کارکنان سیاهپوست هواپیمایی، اظهار میکنند که برای اثبات صلاحیتشان، در معرض سؤالات بیشمار همکارانشان قرار گرفتهاند.
شرکتهای هواپیمایی برای مقابله با چالشهای مشخص نژادپرستانه که کارکنان رنگینپوست با آن مواجهاند، برنامهای ندارند. به همین علت این کارکنان اغلب مجبور میشوند تا سطح بیشتری از کار عاطفی را بهتنهایی به دوش بکشند. این مسئله گاهی اوقات ناشی از حرفها و رفتارهای دیگر کارکنان سازمان است.
قطعاً کار عاطفی به صنایع هواپیمایی محدود نمیشود. جنیفر پایرس، جامعهشناسی در دانشگاه مینسوتا، دریافت که در مشاغل حقوقی، توقع انجام کار عاطفی دربارۀ زنانِ شاغل در هر بخش از این رشته صدق میکند. بهعبارتدیگر، عموماً به وکلای مرد اجازه داده میشود و حتی از آنها توقع میرود که سلطهجو و قدرتطلب باشند؛ درحالیکه این موضوع به وکلای زن تسری نمییابد. آنها اگر بخواهند با این هنجارهای عاطفی همسو شوند، دائماً توبیخ میشوند. درعینحال، طبق توصیف دستیارهای حقوقی زن، از آنها انتظار میرود که در مقابل وکلایی که اغلب هم مرد هستند، محترمانه و حمایتآمیز رفتار کنند؛ اما دستیاران مرد در معرض چنین هنجارهایی نیستند. بنابراین حتی زمانی که زنان در مشاغل مردانه فعالیت میکنند نیزتوقعات عاطفی که بهدرستی زنانه تصور میشود، همچنان به نحوی وجود دارد و کار را برای زنان سختتر میکند. یک بار دیگر بخش پنهانِ این کار، باعث میشود کمتر به چشم بیاید وگرنه زحمتِ آن کمتر نیست.
علی الظاهر کار عاطفی در اقتصادی که مشاغل خدماتی در آن شایعاند، عادی و معمول به نظر میرسد. ولی همانطور که بسیاری از پژوهشها نشان میدهند، فشار ناشی ازایجاد حالتهای خاص عاطفی ممکن است برای برخی کارمندان نسبت به سایرین طاقتفرساتر باشد. وقتی بحث از نابرابریهای مختلفِ محیط کار مانند شکاف دستمزد و فقدان تنوع در مشاغل خاص به میان میآید، بسیار حیاتی است که دربارۀ این موضوع بیندیشیم: کارِ مخفی چقدر در تعیینِ اینکه کار چگونه صورت گیرد و چه کسی فرصت انجام آن را بیابد، مهم است؟
• نسخۀ صوتی این نوشتار را اینجا بشنوید.
پینوشتها:
* این مطلب در تاریخ ۲۶ ژانویه ۲۰۱۶ با عنوان Chinese Characters Are Futuristic and the Alphabet Is Old News در وبسایت آتلانتیک منتشر شده است و وبسایت ترجمان در تاریخ ۱۵ فروردین ۱۳۹۵ این مطلب را با عنوان «با لبخند کارکردن» چگونه به زنان آسیب میرساند؟ ترجمه و منتشر کرده است.
[۱] the motherhood penalty: منظور از این عبارت، مشکلاتی است که بر اثر بارداری و زایمان در روند شغلی زنان ایجاد میشود.
[۲] The Managed Heart
[۳] ر.ک به Cabin Pressure اثر همین نویسنده.
[۴] Snoop Dogg رپر سیاهپوست امریکایی که در فیلم «Soul Plane» نقش یک خلبان را بازی کرده است.
راستافراطی: جستوجویی تباه در جهانی ویرانشده
فرقهها از تنهایی بیرونمان میآورند و تنهاترمان میکنند
تاریخ مطالعات فقر و نابرابری در قرن گذشته با تلاشهای این اقتصاددان بریتانیایی درهمآمیخته است
کالاهایی که در فروشگاه چیده میشود ممکن است محصول کار کودکان یا بیگاری کارگران باشد