آنچه میخوانید در مجلۀ شمارۀ 15 ترجمان آمده است. شما میتوانید این مجله را به صورت تکی از فروشگاه اینترنتی ترجمان تهیه کنید.
آیا راهی برای کنترل تاثیر مخرب اخبار بد وجود دارد؟
پیگیری اخبار ضروری اما دوستنداشتنی است. پیگیری اخبار ما را به شهروندانی دغدغهمند و مسئولیتپذیر تبدیل میکند؛ همیشه از دور و برمان مطلعیم و نسبت به سرنوشت دیگران بیتفاوت نیستیم. بااینحال چه کسی دوست دارد که کل روز خود را با روانی آزرده از خبرهای بد اقتصادی و حوادث ناگوار به شب برساند. واقعیت این است که این روزها بیش از گذشته در معرض اخبار منفی قرار داریم و هر روز نیز پژوهشگران بیشتری دربارۀ تاثیر مخرب خبرهای بد بر سلامت جسم و روانمان هشدار میدهند. آیا راهی برای کنترل یا مدیریت تاثیر مخرب اخبار بد وجود دارد؟
Why You Should Quit the News
57 دقیقه
وبلاگ شخصی مارک منسن— همۀ آدمها یکجورهایی میدانند که اخبار مزخرف است. در تمام عمرم، به خاطر ندارم کسی را دیده باشم که به نظر برسد از خواندن یا دیدنِ اخبار لذت میبَرَد. این نوعی مسئولیت تلخ است، یا حتی ضرورتی که باید تحمل کرد. تماشای اخبار چیزی است توی مایههای نسخۀ اجتماعیِ نخِدندانکشیدن: برایمان لذتبخش نیست، بااینحال آن را هر روز بهعنوان وظیفهای برای جلوگیری از فساد نظام اجتماعی انجام میدهیم.
همه این را میدانیم: بله، اخبار خیلی منفیاند، و بله، معمولاًچیزهایی را اشتباهی بازگو میکند. اما هرچه باشد، نفعش بیشتر از ضررش است. این استدلالی است که معمولاً برای دفاع از آن میآورند. حتی بعضیها میگویند ما نیازمند اخباریم و، بدون آن، دمکراسی ممکن نیست.
در این مقاله، من این ایده را به چالش خواهم کشید. درواقع، میخواهم دراینباره بحث کنم که اخبار نهتنها مزخرف به نظر میرسد، بلکه در قالب کنونی واقعاً وحشتناک است. بهطرز موثری به فرهنگ ما آسیب میرساند. و بیشتر مشکلاتی که تقصیرشان را گردن رسانههای اجتماعی یا اینترنت میاندازیم -مثل افزایش اضطراب، دغدغه، بدبینی و افراطیگری- از جای دیگری نشئت میگیرند. بله! عامل اصلیشان رسانههای خبری هستند.
طبیعتاً این ادعای کمی نیست. و این مقاله را نسبتاً طولانی خواهد کرد. ما به این موضوع میپردازیم که چه چیزی باعث میشود بعضی اطلاعات باارزش و بعضیهای دیگر بیارزش باشند. به نحوۀ ظهور شبکههای اطلاعاتی و نحوۀ سنتی انتشار اخبار در طول تاریخ بشر نگاهی میاندازیم، و همینطور به نحوۀ اثرگذاریِ اینترنت و رسانههای اجتماعی بر این شبکههای سنتی. البته من سعی میکنم برای این موضوع که چرا فضای رسانهایِ فعلیمان به چنین سونای تعفنآوری تبدیل شده توضیحی پیدا کنم.
درنهایت، روشهایی را با شما در میان میگذارم که به نظرم، صرفاً برای «مطلعماندن»، جایگزین مناسبی برای تحمل اخبارند. پیوندهای زیادی وجود خواهند داشت.
پس، نفس عمیقی بکشید! اگر میخواهید، توپ رفع استرستان را هم بیاورید. این کار کمی طول میکشد.
چرا اخبار تااینحد وحشتناکاند؟
میخواهم سؤالی از شما بپرسم: آخرین باری که بر اساس یک داستان خبری تصمیم جدیای گرفتید کِی بود؟ یا: آخرین باری که اطلاع از یک داستان خبری مستقیماً روی زندگیتان تأثیر گذاشت کِی بود؟ منظورم از تأثیر این نیست که مثلاً «من رو خیلی خیلی ناراحت کرد». منظورم یک تأثیرِ عینی و عمیق است.
گمانم نمیتوانید به خاطر بیاورید. دلیلش این است که بخش عمدهای از اخبار به شما بیارتباط است. تعقیب و گریز، دزدی بانک، مسمومیت یک شخصیت مشهور با مادۀ مخدر، نتایج مسابقات ورزشی، مدفوعپرانیِ مردم بیخانمان بهسمت یکدیگر. هیچکدام از ما واقعاً برایمان پیش نیامده که یک داستان خبری را ببینیم و بلافاصله فکر کنیم: «گندش بزنند! من باید این اخلاق کوفتیام رو درست کنم!».
اخبار به شما نمیگوید چه شغلی را انتخاب کنید، یا مثلاً چطور با شوهر بیاعصابتان کنار بیایید، یا حتی اینکه بهترین نوع تلفن همراه چیست، یا مثلاً اینکه بهتر است صبحها چه خوراکیای به بچههایتان بدهید. اخبار به شما کمک نمیکند دوست بهتری باشید، و دلیل حملات عصبیتان را هم توضیح نمیدهد، حتی دربارۀ بهترین شکل برخورد با یک کودک سرکش هم به شما توصیهای نمیکند.
اخبار برای تصمیمگیری دربارۀ اهداف زندگیتان ابزار بسیار بیهودهای است. ممکن است بگویید اخبار به شما کمک میکند تصمیم بگیرید به چه کسی رأی بدهید، اما تحقیقات نشان داده که حتی این هم درست نیست، و ما بیشتر تحت تأثیر دوستان، خانواده، و شرایط روزانۀ خود قرار داریم تا هر چیزی که به اخبار مربوط است.۱ اگر میخواهید امروز خطمشی یک سیاستمدار را بشناسید، میتوانید به وبسایت او بروید یا سخنرانیهایش را مستقیماً در یوتیوب بشنوید. درنتیجه لازم نیست یک مجری تلویزیونی یا مقالهای در روزنامه به شما بگوید فکر و اندیشۀ درست کدام است.
اگر صادق باشیم، بیشتر ارزشی که از اخبار به دست میآوریم دراختیارداشتنِ موضوعی برای گپزدن با آدمهایی است که خورۀ اخبارند. و با توجه به اینکه ۵۰ درصد احتمال دارد با این کار از یکدیگر متنفر شوید، حتی این ارزش هم جای بحث دارد.
بنابراین، اگر اخبار فکتها یا اطلاعات مفیدی که بهطور مستقیم روی زندگی میلیونها نفر تأثیر میگذارد را به اشتراک نمیگذارد، دقیقاً چه هدفی را دنبال میکند؟
خب، جواب این سؤال ساده است. هدف از اخبار ترغیبکردنِ شما به استفادۀ بیشتر و بیشتر از آن است.۲
آنها این کار را به چند روش انجام میدهند:
• اطلاعاتی با بارِ عاطفیِ بالا ارائه میکنند که مهم به نظر میرسند، حتی اگر مهم نباشند (برای مثال: گافِ یک سیاستمدار).
• همهچیز را فاجعهبار نشان میدهند تا به شما بقبولانند که این رویدادی بیسابقه در تاریخ است و هیچ چیز دیگر مثل قبل نخواهد بود … مگر اینکه اتفاق دیگری بیفتد.
• زمانیکه شدت یک رویداد بیشازحد بزرگنمایی شود، گروه کوچکی متشکل از چند «کارشناس» را گرد هم میآورند تا به شما در پردازش اهمیت آن رویداد کمک کنند. جای تعجب نیست که اغلبِ این «کارشناسان» حرف اول و آخرشان این است: «باید صبر کنیم و ببینیم چی میشه».
در گزارشهای همدلیبرانگیز۳، بر جزئیات بیاهمیت متمرکز میشوند، مثلاً اینکه قربانیانِ آدمربایی چه پوشیده بودند، والدینِ فردِ تروریست چه کسانی بودند، دیروز جو بایدن چندتا ساندویچ تاکو خورده، و اینجور چیزها.
• هدف آنها سرگرمکردن است، نه مطلعکردن. سیانان حالا برنامههایی دارد که در آنها صرفاً ویدئوهای محبوب یوتیوب را نمایش میدهند و بعد قاهقاه به آنها میخندند.
این استراتژیها تأثیر نهاییشان این است که مصرفکننده احساس کند آگاهتر میشود، اما درواقع، درمورد رویدادهایی معمولاً نامربوط به دیدگاههایی شدیداً یکجانبه میرسیم که بیشازحد بزرگ شدهاند تا شما را از نظر عاطفی مشغول و ناراحت نگه دارند. خب … شرط میبندم که فردا دوباره سروکلهتان توی اخبار پیدا میشود تا ببینید بعدش چه اتفاقی خواهد افتاد!
البته این شکایات چندین دهه است که وجود دارند. احتمالاً قبلاً هم آنها را شنیدهاید. و احتمالاً بهعنوان شرارتهای لازم توجیهشان میکنید. منظورم این است که باید مسائل مهم را قاطیِ سرگرمیهای وحشتناک کرد، اینطور نیست؟ این درست مثل شیرینیای است که به قورتدادنِ دارو کمک میکند.
ولی من مخالفم! اینجور شرارتها نهتنها لازم نیست، بلکه این شیوۀ برانگیختنِ خشم به ما و فرهنگمان آسیب میرساند.
۱. تکرار فاجعه: مطالعات نشان میدهد بسیاری از کسانیکه رویدادهای فاجعهبار (حملات تروریستی، تیراندازی به مردم و بلایای طبیعی) را بارها و بارها در تلویزیون مشاهده میکنند، حتی اگر هیچ تجربۀ مستقیمی از فاجعه نداشته باشند، میتوانند علائم شبه «پیتیاسدی» (نوعی اختلال روانی که پس از تجربۀ اتفاقی دردناک به وجود میآید) را بروز دهند.۴
۲. تعیین موضوع مورد بحث: وقتی رسانههای خبری به یک موضوع علاقهمند میشوند و آن را بهطور مکرر نشان میدهند، مردم کمکم باور میکنند که موضوع مهم است، چه واقعاً مهم باشد و چه نباشد.۵ بهطور مشابه، پوشش خبری منفی باعث میشود که افراد مشکلات را، با این باور که آنها بسیار گستردهتر از آن چیزی هستند که واقعاً وجود دارند، بیشازحد بزرگ کنند. بدتر از این، به نظر میرسد که این مسئله فقط درمورد اخبار منفی صدق میکند. اخبار مثبت چنین سوگیریهای مشابهی در تفکر ما ایجاد نمیکنند.۶
۳. نظریۀ ترویج: مطالعات نشان میدهد افرادی که بیشتر اخبار تماشا میکنند تمایل دارند مقدار جرم و خشونتی را که در دنیای واقعی اتفاق میافتد دستبالا بگیرند. آنها بهطور کلی به همشهریان خودشان هم اعتماد ندارند، و افکار پارانویایی -مثل اینکه همه آن بیرون در تعقیبشان هستند- آرامشان نمیگذارد.۷
۴. اطلاعات نادرست و پروپاگاندا: معمولاً افرادی که برنامههای شبکههای متعصب و حامیِ یک حزب یا جناح خاص را تماشا میکنند (مثلاً فاکسنیوز و اماسانبیسی در ایالاتمتحده)، نسبت به کسی که هیچ خبری را دنبال نمیکند، اطلاعاتشان اشتباه و بدتر است. بخش بزرگی از صنعت خبر بهطور آگاهانه در حال رساندن اخبار نادرست به مردم است.
۵. استرس و اضطراب: خواندن یا شنیدن اخبار به سلامت روانی ما آسیب میرساند. اخبار نهتنها حس بدبینیتان نسبت به جهان را افزایش میدهد، بلکه شما را نسبت به زندگیِ خودتان هم بدبین میکند.۸ از دیگر آثار مخرب آن میتوان به افزایش حس استرس و علائم اضطراب اشاره کرد.۹
بهطور خلاصه: ما علاوه بر اینکه اطلاعاتِ احساساتبرانگیز و بیربطِ زیادی داریم که هیچ فایده و کاربردی ندارند، پیشفرضهای نادرستی هم دربارۀ جهان، دیگران و همینطور خودمان داریم. این مسئله استرس و اضطراب ایجاد میکند، باعث میشود کمتر به دیگران اعتماد کنیم، و درواقع میتواند آگاهیِ ما نسبت به دنیای اطرافمان را کاهش دهد. اوه، فکرش را بکن! این اتفاق در ۲۴ ساعت و هفت روزِ هفته، در همۀ زمینههای اجتماعی، صفحات اول سایتها، در همۀ فرودگاهها، هتلها، تمامِ روز، هر روز، همیشه و همیشه در جریان است …
بااینحال، اخبار هنوز هم چیزی است که باید تماشایش کرد، و در حکم سبزیجات در رژیم غذایی فرهنگیمان است، مثل بروکلیای که اجازه میدهد از دسر لذت ببریم.
عجب چرندیاتی!
تابستان گذشته، مقالۀ مفصلی به اسم «رژیم توجه» نوشتم. در آن استدلال کردم که مهمترین چالشی که ما امروزه، در مقام انسان با آن روبهرو هستیم، این است که یاد بگیریم چگونه توجهمان را مدیریت کنیم و مراقب خودمان باشیم. باید سلامتی امور مرتبط به توجهمان را هم مثل مراقبت از بدنمان جدی بگیریم (یا که نه!). توجه به این موضوع اهمیت دارد، چون در عصر سیاستگذاریهای توییتری، تقریباً همهچیز به نحوی طراحی شده که توجه ما را به خود جلب کند، و باعث تحریک رفتارهای وسواسی و تکراری در مصرفکننده شود. وقتی آن مقاله را نوشتم، رسانههای خبری را بهعنوان یکی از متهمان اصلی دستهبندی کردم. همانطور که تصمیم گرفتم بیشترِ بازیهای ویدئویی و رسانههای اجتماعی را از زندگیام حذف کنم، اخبار را هم، بهعنوان چیزی که احتمالاً زمان زیادی را به آن اختصاص میدادم، در آن دسته قرار دادم.
تابهحال زیاد درمورد آن فکر نکرده بودم. من تمام عمرم اخبار روز را دنبال میکردم. نیمۀ دوم سال ۲۰۱۹ برای اولین بار بود که حذفکردنِ آن از زندگیام را تجربه کردم؛ آنموقع درست شروع اوجگیریِ جنونِ فرهنگی بود.
اوایل دوستانم فکر میکردند خُل شدهام. آدمها با گفتنِ این حرف که از نظر اخلاقی وظیفه دارم اخبار را دنبال کنم مرا به فکر فرو میبردند. آنها میگفتند خبر لازمۀ عملکرد دمکراسی است (هی پسر! هر کی این جمله رو به خوردِ دنیا داده واقعاً باید نونش توی روغن باشه!). میگفتند من نمیتوانم در گفتوگوها شرکت کنم، چون نمیفهمم چه اتفاقی در حال رخدادن است.
چند ماه گذشت … و اتفاق خندهداری افتاد. بله! اضطراب و استرس من کمتر شد. یکجورهایی انتظار چنین چیزی را داشتم. فعالتر شدم (که خیلی هم خوب بود). اما اتفاق غیرمترقبهای افتاد.
من خوشبین شدم.
برای اولین بار از زمانیکه میتوانم به یاد بیاورم، واقعاً فکر میکنم همهچیز دارد بهخوبی پیش میرود. حتی بهتر از خوب: عالی.
حالا ممکن است با خودتان فکر کنید: «خب جهل که یه نعمته! معلومه هیچی بارِت نیست». اما نه، درواقع … من خیلی هم میفهمم!
فکر نمیکنم نسبت به قبل اطلاعات کمتری داشته باشم. درواقع، بهطرز عجیبی فکر میکنم بیشتر از قبل میدانم. حالا وقتی رویدادی اتفاق میافتد و از طریق دوستان آن را میشنوم، میتوانم آنها را در زمینۀ تاریخی و جهانیِ مناسبشان قرار بدهم. دیگر حالوهوایم در لحظه تغییر نمیکند. مثلاً وقتی دونالد ترامپ حرف زشتی میزند یا کار غلطی انجام میدهد، از کوره درنمیروم، چون ما رئیسجمهورهای احمقِ زیادی داشتهایم، و بااینحال نجات پیدا کردهایم!
بهجای اینکه احساس کنم از این چرخه خارج شدهام، کمکم احساس کردم تنها کسی هستم که در این چرخه قرار دارد. بهجای اینکه دوستانم جهان را برایم شرح و تفسیر کنند، غالباً خودم را در موقعیتی میبینم که میتوانم با آنها مخالفت کنم، و بگویم نه! این اتفاقْ جدید یا منحصربهفرد نیست؛ بله! این چیزها همیشه اتفاق میافتند؛ نه! ما به جنگ نمیرویم؛ بله! افتضاح است، اما ما از چیزهای بدتر از این هم جان سالم به در بردهایم. به نحوی، با وجود نخواندنِ اخبار و تماشانکردنِ مزخرفاتی که در برنامههای تحلیل اخبار میگویند، متوجه شدهام که دارای دانش و اطلاعات بیشتر و بهتری هستم. آرامترم و اوضاع روانی بهتری دارم، بیشتر از تمامی کسانیکه میشناسم.
در دهۀ گذشته مطالب زیادی درمورد اثرات مضر رسانههای اجتماعی بیان شده. مردم ادعا میکنند که شبکههای اجتماعی باعث بروز اضطراب، افسردگی و خودکشی شده است.۱۰ اما چندینوچند مطالعه اثبات کردهاند که شبکههای اجتماعی آنقدرها که فکر میکنیم خطر بزرگ و مهمی نیستند.۱۱ و درواقع، وقتی شبکههای اجتماعی بهدرستی استفاده شوند، میتوانند سطح رفاه را افزایش دهند.۱۲
من به این نتیجه رسیدم که ما خطرات شبکههای اجتماعی را با خطرات دنبالکردنِ اخبار اشتباه گرفتهایم. بههرحال بیشترِ ما از طریق رسانههای اجتماعی متوجه اخبار میشویم، بنابراین بهراحتی فراموش میکنیم که آنها یک چیز نیستند.۱۳ من بارها تحقیقات مربوط به شبکههای اجتماعی را خواندهام، و چیزی دستگیرم نشده. اما از وقتی تحقیقات مربوط به دنبالکردنِ اخبار را خواندهام، جوابم را گرفتهام.۱۴
و اگرچه این مخلوط شور و شیرین مطمئناً طعم خوبی دارد، اما بعداً باعث تهوع ما میشود و حالمان را خراب میکند. این یک تغذیۀ اطلاعاتیِ کابوسوار است و، بدتر از آن، اعتیادآور.۱۵
اما آیا همیشه اینطور بوده؟ بههرحال ما چند نسل پیش سبزیجات بیشتری میخوردیم. و اسم چیزبرگر با پنیر اضافه هم به گوش هیچکس نخورده بود. آیا این مسئله درمورد اخبار هم صدق میکند؟
در ادامۀ این یادداشت، این دو موضوع را پیگیری میکنیم:
۱. چگونه اخبار به قطارِ ازریلخارجشدهای که امروز هست تبدیل شد؟
۲. چه چیزی را میتوانیم جایگزین اخبار کنیم تا شهروندی شادتر، سالمتر و حتی بهدردبخور باشیم؟
در بخشهای بعدی بحثمان پیچده میشود. قرار است چنین سوالاتی را بررسی کنیم: اطلاعات چطور در جوامع انسانی گسترش یافت؟ تکنولوژی چطور بر سهولت انتقال اطلاعات از طریق شبکهها تأثیر گذاشت؟ و اینترنت چطور این شبکهها را مثل سبدی پُر از تخممرغهای ارزان در هم کوبید؟
شبکههای انسانیِ اطلاعات
آزمایش فکری: فرض کنید ۵۰۰۰ سال پیش است و شما در روستای کوچکی با چندصد انسان بدبو و پشمالو زندگی میکنید. بهترین راه برای انتشار یک خبر مهم چیست تا همه با بیشترین سرعتِ ممکن از آن اطلاع پیدا کنند؟
یک راه این است که وسط میدان روستا بایستید و چیزی را که باید بگویید چند بار فریاد بزنید. خیلی آزاردهنده است، تازه تارهای صوتیتان هم آسیب میبیند. اما احتمالاً مؤثر خواهد بود و قطعاً اخبار را به گوش همه خواهد رساند. بیایید اسم این شکل از اشتراکگذاریِ اطلاعات را اعلان بگذاریم. این کار با یک فرد اصلی که اطلاعات را به خیلیهای دیگر اعلام میکند شروع میشود.
اما این تنها راهِ انتشارِ اخبار نیست. راه دیگر این است که بهصورت انفرادی به چند نفر نزدیک شوید، اخبار را به آنها بگویید و بعد از آنها بخواهید لطف کنند و آن را به دیگران منتقل کنند. بهطور ایدئال، اگر این خبر به اندازۀ کافی داغ و هیجانانگیز باشد از فردی به فرد دیگر سرایت خواهد کرد. منظورم این است که این اطلاعات، تا زمانیکه همه خبردار شوند، بهصورت طبیعی راه خود را از میان شبکههای مردم باز میکند. بیایید اسم این شکل از اشتراکگذاریِ اطلاعات را شایعه بگذاریم.۱۶
اعلانها میتوانند بسیار مؤثر باشند. اما همۀ مردم نمیتوانند بلند شوند و هر چیزی را که دلشان میخواهد فریاد بزنند. در طول تاریخ، معمولاً برای انجام چنین کاری به اجازۀ پادشاه یا اربابان نیاز بوده. علاوهبراین اگر قرار باشد وسط میدان بایستید و فریاد بزنید، فقط باید چیزی بگویید که جناب پادشاه از شنیدنش کِیف کند. بنابراین میتوانیم بگوییم که اعلانها به خوشایندِ طبقۀ ممتاز جامعه بستگی دارد.
شایعه هم مؤثر است. فقط کافی است چیز مزخرفی بگویید و ببینید پخش میشود یا نه. سختترین بخش شایعهپراکنی این است که چیزی را به اشتراک بگذارید که برای وادارکردنِ مردم به بحثکردن درمورد آن به اندازۀ کافی هیجانانگیز باشد. بعید است افرادی که در یک قهوهخانۀ محلی دور هم جمع شدهاند درمورد نسبت برداشت برنج به گندم با هم گپ بزنند. اما فقط کافی است بحث خیانت فلانی به فلانی را پیش بکشی، از اینجا به بعدش را دیگر خدا میداند! بنابراین میتوانیم بگوییم که شایعه به خوشایندِ تودهها بستگی دارد. یا لااقل باید برای یک گروه خاص جذابیت داشته باشد.
اینطور به نظر میرسد که این دو روش -اعلان و شایعه- نحوۀ انتشار اطلاعات در طول تاریخ بشر باشند. شما در حال استراحت در قهوهخانهای محلی هستید و بازرگانانی از شهر مجاور میآیند تا اخبار شهرشان را در مقابل شنیدن اخبار شهر شما بیان کنند. شبکههای خویشاوندان و همسایگان اطلاعاتی را درمورد کشاورزان دیگر باهم ردّوبدل میکنند … اینکه کی به درد ازدواج میخورد … اینکه محصول چه کسی خراب شده … حتی اخبار مربوط به غارتگران و راهزنان و … خودت دیگر تا تهش برو!
شایعه اطلاعاتی است که در شبکههای غیرمتمرکزِ متشکل از افراد پخش میشود. محصول شما بهخاطر قارچ جدیدی خراب میشود. شما این موضوع را به همسایهتان میگویید. همسایهتان به فروشندۀ محلی میگوید. درنهایت بازرگان به خریداران در شهر بعدی میگوید «امسال خبری از گندم نیست!» و انتقال این اطلاعات تا زمانیکه شبکۀ افراد علاقهمند را اشباع نکند (یا ارتباطات قطع نشوند) از فردی به فرد دیگر ادامه پیدا میکند.
هیچکس کاملاً مستقل نیست. آدمها خودشان را به گروهها و قبیلههای مختلف تقسیم میکنند. بنابراین شبکههای غیرمتمرکز برای انتشار اطلاعات به این خوشههای افراد وابسته هستند. اگر میخواهید خبری را پخش کنید، آن را به یک عابر پیاده در خیابان نمیگویید. درعوض رهبران و رئیسرؤسای جوامع را پیدا میکنید، افرادی که به یک شبکه متصل هستند. دریافت و انتقال اطلاعات توسط شبکههای غیرمتمرکز به دستهبندیِ انسانها به گروههای مختلف بستگی دارد. فهم این واقعیت در بحث بعدیمان مهم خواهد بود.
اما خب، مثلاً پیش میآمد که کسی جناب پادشاه را عصبانی کند و او تصمیم میگرفت که همه باید از این موضوع مطلع شوند. پس یک نفر را به میدان شهر میفرستاد، و این شخص آنجا میایستاد و چیزی را که پادشاه میخواست همه بدانند فریاد میزد، تا جایی که همه از او التماس میکردند خفه شود! این افراد به معنای واقعی کلمه بهعنوان «جارچی شهر» شناخته میشدند و، چه باور بکنید چه نکنید، در طول تاریخ بشریت از ارج و مقام والایی برخوردار بودهاند. آنها «اوجی والتر کرونکیت»ها و «ادوارد آرمارو»ها بودند. وقتی سروکلۀ آنها در شهر پیدا میشد، مردم متوجه میشدند که اتفاق جدیدی در شرف وقوع است. جارچیها نادر بودند، اما کاری که انجام میدادند بسیار مهم بود. آنها بیانیههای جنگی، اخبار مربوط به مالیات و ازدواجهای سلطنتی را اعلام میکردند. بله، البته که کارشان خیلی مهم بود.
شبکههای متمرکز و غیرمتمرکز هنوز هم مشغول پخش اطلاعات هستند. درواقع اوضاع چندان هم تغییر نکرده. مردم همچنان در خوشههای کوچکِ خودشان در شبکههای اجتماعی مزخرف به هم میبافند. مثلاً میگویند نخستوزیر آدم بدی است. بعد نخستوزیر یک کنفرانس مطبوعاتی برگزار کرده و دروغها و شایعات آنها را تکذیب میکند.
گاهی پیش میآید که شبکههای غیرمتمرکز بر شبکههای متمرکزی که در دست اولیای امر قرار دارند غالب میشوند. پادشاهان و رئیسرؤسا تحت سلطۀ تودههای ناراضی قرار میگیرند. جنبشهای حقوق مدنی و عدالت اجتماعی اساساً از گروههای همپوشانی که رهبر مرکزی ندارند به وجود میآیند و باعث تغییر سیاستهای اصلی میشوند. هر دو شبکۀ متمرکز و غیرمتمرکز دارای قدرت هستند. هم اعلانها و هم شایعات، همزمان و به شیوۀ خود، اطلاعات را در جامعه منتشر میکنند.
حکومت استبدادی و انقلاب: تکامل شبکههای انسانی
در طول تاریخ، بعضی از نوآوریهای تکنولوژیکْ اعلانها (شبکههای متمرکز) را به روشی مؤثرتر برای انتقال اطلاعات تبدیل کرده است. مثلاً کسی که اولین شیپور را اختراع کرد یکهو تأثیر جارچی شهرش را سه برابر بیشتر کرد. این موضوع درواقع باعث میشود هر کسیکه کنترل فریادزدن در میدان شهر را به دست بگیرد تأثیرگذارتر و قدرتمندتر از قبل شود. به همین ترتیب، هر کس تابلوی اعلانات را اختراع کرد توانست قدرت شبکههای غیرمتمرکز را افزایش دهد. حالا شما وارد قهوهخانۀ محلی میشوید و آنچه را که برای دانستنش به دهها نفر نیاز بود، بدون اینکه حتی آنها را پیدا کنید و با آنها صحبت کنید، مطالعه میکنید. این یعنی هر کس بتواند یادداشت تأثیرگذارتری روی تابلوی اعلانات محلی بنویسد قدرت را به دست خواهد آورد.۱۷
شما تقریباً میتوانید، بر اساس فناوریهای ارتباطاتی غالب در هر زمانه، به تاریخ جهان بهعنوان یک جنگ سخت بین شبکههای متمرکز و غیرمتمرکز نگاه کنید. وقتی شبکههای متمرکز پیشتاز هستند، قدرتْ بیشتر متمرکز و استبدادی است، یعنی در دست معدود کسانی است که به شیپور دسترسی دارند. اما وقتی شبکههای غیرمتمرکز تقویت میشوند، همهچیز به این بستگی دارد که چه گروهی میتواند خود را سازماندهی کند و به پیروان خود الهام ببخشد. شبکههای متمرکز باعث بهوجودآمدنِ افراد ظالم و استبدادگر میشوند. و شبکههای غیرمتمرکز انقلابهایی را ایجاد میکنند که آنها را سرنگون کرده و دوباره از نو بازی را تنظیم میکنند. میبینید؟ الاکلنگ بشریت به همین منوال ادامه پیدا میکند!
در سطرهای پایین بعضی از مهمترین تحولات تکنولوژیک و چگونگیِ تأثیر آنها بر شبکههای متمرکز و غیرمتمرکزِ اطلاعات آورده شده. همانطور که احتمالاً میتوانید حدس بزنید، درنهایت به اینترنت میرسیم.
نوشتنِ کلمات
اختراع: حدود ۳۲۰۰ سال قبل از میلاد
ترویج کننده: شبکههای متمرکز (اعلانها)
نوشتنْ اولین و مهمترین نوآوریِ تکنولوژیک در جهان بود، چون این امکان را ایجاد میکرد که دانش بین افرادی که هرگز یکدیگر را ندیدهاند، مثلاً بین نسلهای گذشته و نسلهای آینده، به اشتراک گذاشته شود.
در ظاهر به نظر میرسد که این موضوع باعث ارتقای شبکههای غیرمتمرکز خواهد شد. همه شروع میکردند به نوشتن از روی دست یکدیگر. حتی لوحهای گِلیشان را میتراشیدند و آنها را مثل آبنبات در رژۀ روز شکرگزاری دستبهدست میکردند.
اما چنین اتفاقی نیفتاد. آنموقع نوشتن خیلی سخت بود. الواح گلی؟! اوه پسر! لعنتی اصلاً ارزان نبود! علاوهبراین، فقط نخبگان بودند که سواد کافی برای خواندن و نوشتن داشتند، بنابراین نوشتن بیشتر راهی برای ثبت اعلانهای پادشاه بود.
تصادفی نیست که در همین نقطه از تاریخِ بشر امپراتوریها به وجود آمدند. کلمۀ نوشتهشده به پادشاهان اجازه میداد که سوژههای خود را از راه دور با یکدیگر هماهنگ کنند. این موضوع به آنها امکان میداد تا میلیونها نفر را تحت یک قانون یا اخلاق مشترک متحد کنند.۱۸
بعدها، کنترل متمرکز اطلاعات امکان تسلط مذاهب بزرگ بر سیارۀ زمین را فراهم کرد. انقلابها بسیار اندک بودند، اصلاً اگر وجود داشتند! بیشترِ مردم نمیتوانستند بخوانند یا بنویسند، و نمیتوانستند در مناطق وسیع با یکدیگر هماهنگ شوند. اگر تحصیلات عالی و ارتباطات خوبی نداشتید، نمیتوانستید چیز مهم یا سودمندی بنویسید. اگر تحصیلکرده یا دارای ارتباطات خوبی بودید، بههرحال بخشی از جامعۀ نخبگان محسوب میشدید، پس دلیلی نداشت دردسر درست کنید. سانسور حتمی بود. گفتنِ چیزی اشتباه ممکن بود سرتان را به باد بدهد. همهچیز تحت سلطۀ پادشاه و کشیش بود، و اجازۀ هیچگونه چونوچرایی وجود نداشت.
این دوره از تاریخ انصافاً دورۀ مزخرفی بود.
روزنامههای چاپی
اختراع: ۱۴۴۰ میلادی
ترویج کننده: شبکههای غیرمتمرکز (شایعه)
موضوع غمانگیزی است که اختراع -که به احتمال زیاد باعث ایجاد دنیای مدرن شده است- به ورشکستگی، تبعید و مرگ مخترع در مقام فردی رسوا منجر شود. یوهانس گوتنبرگ دستگاه چاپ را ساخت، ماشینی که میتوانست کتابها و جزوهها را با قیمت مناسبی برای مردم تولید کند، چیزیکه اوایل فقط راه مناسبی برای تکثیر انجیل و شعر به نظر میرسید، اما خیلی زود دنیا را متحول کرد.
نوشتن به این دلیل به کمک شبکههای متمرکز آمد که هم از نظر نیروی کار و هم از نظر مالی پرهزینه بود. راهبان ماهها وقتشان را صرف کپیکردن کتابهای مقدس با دست میکردند. فقط پادشاهان، امپراتوران، و پاپها میتوانستند به کاتبان دسترسی داشته باشند تا صدها نسخه از آنچه میخواستند بگویند را بنویسند.
اما دستگاه چاپ همهچیز را تغییر داد. حالا هر کسی میتوانست به یک چاپگر دسترسی داشته باشد و ایدههای خود را بازنشر کند. درحالیکه دستنویسی دسترسی به شبکههای متمرکز را گسترش میداد، مطبوعات چاپی بهطور مشابه دسترسیِ شبکههای غیرمتمرکز را گسترش داد. و این گسترش توازن قدرت در جهان را تغییر داد.
این تغییر زیاد طول نکشید. در سال ۱۵۱۷ مارتین لوتر «اعلامیۀ نودوپنجمادهای» را منتشر کرد و در آن کلیسای کاتولیک را به باد انتقاد گرفت و جنبش اصلاح دینی را آغاز کرد. کلیسای کاتولیک به مدت چند قرن مخالفانش (مانند لوتر) را به قتل میرساند. اما لوتر صدها نسخه از رسالهاش را تجدید چاپ کرد. درنتیجه هر کسی میتوانست به آن دسترسی پیدا کرده و آن را بخواند. کشتن لوتر دیگر تأثیری نداشت. باید تمام پیروانش کشته میشدند. و اینطور بود که جنگ آغاز شد.
جنبش اصلاح دینیِ لوتر سرانجام به بیش از صد سال خونریزی در سراسر قارۀ اروپا دامن زد. این کار به پادشاهان القا میکرد که از کلیسا فاصله بگیرند. و این موضوع به حکومتهای کوچک و مقدس کمک میکرد تا در این جهانِ نوظهور آزادیِ مذهبی به دست بیاورند.
اما اختراع دستگاه چاپ پایانِ کار نبود. در دهۀ ۱۶۰۰، محققانِ مستقل آثار خود را منتشر کرده و ایدهای جدید به اسم «روش علمی» را ترویج دادند. از اینجا بود که ایدههایی چون حقوق بشر، حاکمیت قانون و دمکراسی رواج پیدا کردند. سهولت انتشار و ترویج آثار در شبکههای غیرمتمرکز باعث رشد و نمو نهضت روشنگری شد.
تقریباً در همان زمان بود که اولین روزنامهها منتشر شدند. آنها بهطور مستقل اطلاعات مهم را تعیین کرده و آن را از طریق شبکههای تجاریِ محلی منتشر میکردند، و در اعلانها، پادشاهان و بحرانهای شهر را مورد بحث و بررسی قرار میدادند. ناشران یاریگر ایدههای جدیدِ عصرِ روشنگری بودند، چون به هماهنگیِ جنبشهای اجتماعیای کمک کردند که در قرون ۱۷ و ۱۸ به ایجاد انقلابهای دمکراتیک منجر شدند. انقلاب آمریکا بهشدت به چاپ و انتشار جزوههای سیاسی متکی بود.۱۹ انقلابیون فرانسه هم به همین شیوه در سراسر کشور با هم هماهنگ شده و برای اولین بار متوجه شدند که چگونه بهطرز شاهانهای توسط پادشاه (جناس کاملاً در نظر گرفته شده) به فنا رفتهاند! به قول یکی از تاریخنویسان دانشگاه پرینستون: «انقلاب فرانسه بدون مطبوعات غیرممکن و غیرقابلتصور بود».۲۰
همینطور که واضح است، رسانههای خبری در این دوره هم یک نمایش افتضاح بودند. اخبار جعلی بهسرعت گسترش پیدا میکرد. به تعداد آدمها روزنامه وجود داشت. حالا شما با خودتان فکر میکنید که امروزه مردم قطبیگرا شدهاند؟ اوه، پسر! آنها در کنگره مورد ضربوشتم قرار میگرفتند. سیاستمداران سر یکدیگر فریاد میزدند و حامیانشان به دلیل نقلوقولهای غلط و توهین، یا بهتر است بگوییم شایعه، خوب از خجالتِ هم درمیآمدند و حتی یکدیگر را به قتل میرساندند.
رادیو و تلویزیون
اختراع: سال ۱۸۹۵ (رادیو)؛ سال ۱۹۲۵ (تلویزیون)
ترویج کننده: شبکههای متمرکز (اعلانها)
من در اینجا رادیو و تلویزیون را با هم یکی در نظر گرفتم چون هر دوی آنها تقریباً در یک زمان به وجود آمدند، و همان شرکتهایی که ایستگاههای رادیویی را راهاندازی کردند بر تلویزیون هم تسلط پیدا کردند.
رادیو/ تلویزیون به دو دلیل حامی شبکههای متمرکز بودند:
۱. ادارۀ یک ایستگاه رادیو و تلویزیون (مثل نوشتن در جهان باستان) پرهزینه و دشوار بود و تنها افراد برتر جامعه میتوانستند به منابعی که برای انجام این کار لازم است دسترسی داشته باشند.
۲. این فناوریها به فرد این امکان را میداد که اطلاعات دقیق و یکسانی را بهصورت همزمان به سمع و نظر هزاران و میلیونها نفر برساند، مثل اینکه یک جارچی با صدها تار صوتی بتواند تا هزاران مایل آنطرفتر و در تمامی جهات فریاد بزند!
قرن بیستم شاهد بازگشت قدرت متمرکز بود: دورۀ اوج استعمار، ظهور دولتهای تمامیتخواه (که از میان آنها کرۀ شمالی هنوز هم یک قدرت مطلق باقی مانده)، دو جنگ جهانی، و قضایای زشت و قبیح مرتبط با ارتش نازی.
رادیو و تلویزیون موجب راهاندازی صنعت تبلیغات و روابط عمومی شد. زمانیکه میلیونها چشم به یک چیز نگاه میکنند، فرصت بزرگی در اختیار شرکتها (و دولتها) قرار میگیرد تا مردم را متقاعد کنند به یک روش خاص فکر یا احساس کنند. قدرتِ دستکاریِ افکار و خواستههای مردم و تأثیرگذاری روی آنها همان چیزی است که به آن میگوییم پروپاگاندا (یا چیزی که امروزه بهعنوان بازاریابی میشناسیم).
بهاحتمال زیاد، رادیو و تلویزیون بیشترین میزان همبستگیِ فرهنگی در تاریخ بشر را ایجاد کردهاند. همه برنامۀ یکسانی را تماشا میکردند، به موسیقیِ یکسانی گوش میدادند و توجهشان جلب رویدادهای یکسانی میشد. جنگهای قرن بیستم نیمی از کرۀ زمین را در برابر دیگری قرار داد، و همه بهخاطر زندگیِ عزیزشان به جنگیدن ادامه دادند. از زمان شروع جنگ جهانی اول تا پایان جنگ سرد، همیشه یک هماهنگی و اعتماد سیاسیِ نسبی وجود داشت، بهخصوص چون در هر کشوری که زندگی میکردید، احتمالاً علیه یک دشمن بزرگ خارجی متحد بودید.
اینترنت!
اختراع: سال ۱۹۸۳
ترویج کننده: شبکههای غیرمتمرکز (شایعه)
سازندگان اینترنت آن را نیروی آزادیبخشِ بزرگی برای بشریت میدانستند. آنزمان، آنها چهارچشمی از ایستگاههای تلویزیونی و رادیویی مراقبت میکردند و مانع از این میشدند که بیشترِ مردم بتوانند ایدهها و افکار خود را بهصورت گسترده بیان کنند.
اما حالا، با قدرت کامپیوترهایی که بهصورت شبکه درآمدهاند، هر کسی میتواند آنلاین شود، یک وبسایت راهاندازی کند و چرندیاتِ خودش را، به این امید که کسی برای چند لحظه بایستد و به آنها گوش دهد، در فضای مجازی منتشر کند.
درحالیکه تلویزیون و رادیو دسترسی به شبکههای متمرکز را برای مخاطبان جهانی گسترش دادند، اینترنت دسترسی به شبکههای غیرمتمرکز را در سراسر جهان گسترش داد. یک استاد در کانادا میتواند از طریق ایمیل با دانشجویی در هند مکاتبه کرده و ایدهای را مطرح کند که در چین آزمایش میشود و در روزنامههای استرالیا به انتشار میرسد.
به نظر میرسد همهچیز گلوبلبل باشد! و درحالیکه اینترنت اطلاعات و دیدگاههای زیادی را در اختیار ما گذاشته، هنوز انتظارات آرمانگرایانۀ خود را به انجام نرسانده است. درواقع، گفتمانِ عمومی یکجورهایی به گند کشیده شده! و این مسئله چند دلیل دارد:
اول اینکه نگهبانِ قدیمیِ رسانه با واقعیتهای اقتصادی مواجه شده است: چه خوب، چه بد، تقریباً هر بچهای که یک کامپیوتر در اختیار داشته باشد میتواند با آنها رقابت کند. این مسئله باعث کاهش درآمدها شد، و رسانهها مجبور شدند بخش زیادی از کارکنان خود، بهویژه روزنامهنگاران تحقیقی و خبرنگاران خارجی را -یعنی کسانیکه در وهلۀ اول باعث میشدند آنها قابلاعتماد و قابلاتکا به نظر برسند- اخراج کنند. اخبار پرهزینهای که سالها و ماهها به طول میانجامید دیگر مقرونبهصرفه نبود. بنابراین غولهای رسانۀ سنتی، درحالیکه رقبای آماتورشان از استراتژیهای بازاریابی استفاده میکردند تا خودشان را بسیار قابلاعتمادتر از آنچه بودند نشان دهند، بیشازپیش شبیه رقبای آماتور خود شدند.
دوم اینکه تلفنِ همه همیشه وابسته به آنهاست، و ما همگی به شکلی وسواسی دائماً شبکههای اجتماعی و ایمیلمان را چک میکنیم و اطلاعاتی که از نظر احساسی تأثیرگذارند (بدون درنظرگرفتن حقیقت یا سودمندیاش) بهسرعت پخش میشوند. بنابراین حالا راحتتر از همیشه میتوانید، با افراط در بدترین گرایشها و تمایلات انسان، در مدتزمان کوتاهی پول زیادی به جیب بزنید.
سوم اینکه اینترنت این قدرت را به همه داد تا صدای خودشان را به گوش جهان برسانند و از این طریق بهطور غیرعمدی به خردهفرهنگهای زشتترِ جامعه -که زمانی از هرگونه توجه اصلی منع شده بودند- اجازۀ گسترش داد: تعصب، نظریهپردازانِ تئوریِ توطئه، و جناحها. ما در طرح آرمانگرایانۀ خود برای ایجاد راهی که همه بتوانند نظراتشان را بیان کنند، فراموش کردیم که بیشترِ مردم واقعاً مزخرفاتِ بهدردنخوری برای گفتن دارند!
اینترنت مثل مطبوعاتِ چاپیِ مدرن است. این به هر کسی اجازه میدهد تا نظرات خودش را بیان کند، اولیای امر را به چالش بکشد، و اطلاعات را در شبکههای غیررسمی به اشتراک بگذارد. این موضوع از یک طرف خیلی خوب است. اینترنت ضامنِ آزادی بیانِ بیشتر است و فرصت شکوفاکردنِ خود را به همه اعطا میکند. اما از طرف دیگر دردسرِ بدی است! چون ما -بهعنوان یک جامعه- نمیدانیم باید به حرف چه کسی گوش کنیم، یا چه چیزی را باور کنیم!
درست مثل دورۀ بعد از مطبوعات چاپی، شاهدیم که مراکز رسمی با چالشهای آشکارتری مواجه هستند، شاهد ظهور مجدد وابستگیهای قبیلهای و مذهبی هستیم، شاهد تعارضات نوظهور بر سرِ هویت و جهتگیریهای ملی و فرهنگی.
اینترنت باعث پیچیدهترشدنِ همهچیز شده. اما اگر بخواهیم دقت بیشتری به خرج بدهیم، میتوانیم درخششِ هوشِ جمعی را که از میان جریان بیانتهای مزخرفات میگذرد ببینیم.
جمعبندی
• وقتی شبکههای متمرکزِ اطلاعات قدرتِ بیشتری در اختیار داشته باشند، ما اطلاعات مرتبط کمتری به دست میآوریم. خطر شبکههای اطلاعاتیِ متمرکز این است که بهراحتی میتوان آنها را برای اهداف ستمگرانه، مثل کلیسای کاتولیک در قرونوسطا یا دولتهای تمامیتخواه در قرن بیستم، تحریف کرد.
• شبکههای غیرمتمرکز موجب گسترش اطلاعات بیکیفیتِ زیادی میشوند. کمیّت اطلاعات عموماً مردم را بر اساس هویت قبیلهای یا آیینی به جناحهایی که در حال جنگ و نزاع با یکدیگر هستند تقسیم میکند. آنها فقط به پیامرسانهای ارجح خودشان اعتماد دارند، و به سایرین بیاعتماد هستند.
• درحالیکه شبکههای اطلاعاتیِ متمرکز تضاد بین نهادهای سیاسی را افزایش میدهند، شبکههای اطلاعاتیِ غیرمتمرکز درگیریهای درونیِ نهادهای سیاسی را افزایش میدهند.
• شبکههای اطلاعاتیِ متمرکز هویت فرهنگی را تثبیت و تقویت میکنند، اما شبکههای اطلاعاتیِ غیرمتمرکز به براندازی و ایجاد انقلاب در هویتهای فرهنگی گرایش دارند. گاهی این انقلابها باعث پیشرفت بشریت میشوند (روشنگری، حقوق مدنی و…) اما در سایر مواقع، فقط یک مشت مبارزات خودسرانه و آیینیاند.
شبکههای اطلاعاتیِ غیرمتمرکز اطلاعات متنوعی ایجاد میکنند، اما نسبت سیگنال به نویزشان ضعیف است، و هر فرد را ملزم میسازد که اطلاعات را مرور کند، و با دقت انتخاب کند که چه چیزی ارزشمند است و چه چیزی باید نادیده گرفته شود.
• به زبان ساده بگویم: ناامیدیهای ناشی از رسانههای خبری -منفیبافیها، دروغها، بدگوییهای متعصبانه- تغییری نخواهد کرد! اوضاع بهتر نمیشود. ما باید یاد بگیریم که چطور محیط رسانهای را هدایت کرده و با چشم خود داوری کنیم. ما برای انجام این کار باید بدانیم که چه اطلاعاتی واقعاً مفید و مهم هستند، و چه چیزی بیمعنی است.
چه چیزی اطلاعات را مفید میسازد؟
خیلی خب! بیایید روشن و واضح صحبت کنیم. بعضی اطلاعات مهماند و بعضیهای دیگر نه. بعضی از اطلاعات با وجود بیاهمیتبودن مهم به نظر میرسند. و بعضیهای دیگر، درحالیکه واقعاً مهماند، مهم به نظر نمیآیند.
سرتان را درد نیاورم! خلاصهاش این است که رسانههای خبری دنبال اطلاعاتی هستند که مهم به نظر میرسند، و چندان هم اهمیت نمیدهند که آن اطلاعات واقعاً مهماند یا نه.
اگر نگاهی به گذشته بیندازیم، میبینیم که این حالت مثل همان دورانی است که در آن شبکههای اطلاعاتی بهشدت غیرمتمرکز بودند. چیزی دهانبهدهان میشود که تأثیرگذار به نظر میرسد، حتی اگر حقیقت نداشته باشد! از آنجایی که اخبار باید در بازاری رقابت کند که پُر از تنوع و هیاهوست، باید تا حد ممکن در جلبِ احساساتِ مردم بیرحمانه عمل کند.
هر کدام از شبکههای اطلاعاتیِ متمرکز مشکل متفاوتی دارند: آنها اطلاعاتی را به اشتراک میگذارند که بیاهمیت به نظر میرسند، اما درواقع بسیار مهماند (مثل اعلامیههای شوروی سابق درمورد جیرههای ماهانۀ نان، یا کمیتههای طولانی و خستهکنندۀ کنگره که هرروزه در آمریکا و در شبکۀ سی-اسپان مورد بحث و بررسی قرار میگیرند). این نوع اخبار کسلکننده اما مهماند.
در دهۀ ۱۹۵۰ فقط دو کانال تلویزیونی وجود داشت، آنها میتوانستند یک کمیتۀ دوازدهساعته از کنگره را نشان دهند و شما واقعاً هیچ گزینۀ دیگری نداشتید. این چیزی بود که اهمیت داشت. این چیزی بود که مردم نیاز داشتند بدانند. چه برایتان اهمیت داشت چه نه، باید با آن کنار میآمدید. با ظهور تلویزیون کابلی و اینترنت، شرکتهای رسانهای، بیشتر از بهدستآوردنِ ذهنِ مردم، برای بهدستآوردنِ قلبِ آنها با یکدیگر رقابت میکردند.
امروزه اگر کسی بخواهد کمیتۀ کنگره را نشان دهد، کانال بعدی آن را با تصاویری از کودکانِ مُردۀ سودانی و سقوط هواپیما در ایران دفن خواهد کرد. هیچ شانسی وجود ندارد!
برای همین است که ما در طول ۳۰ سال گذشته شاهد «کاهش» رسانههای خبری بودهایم: ما به بهای ازدستدادنِ صداقت و سودمندی، در میانِ افزایشِ تدریجیِ تأثیرِ احساسی جان سالم به در بردیم. از یک طرف، قدرتِ انتخابِ اطلاعاتِ ما از قبل بیشتر شده، اما میانگین کیفیت این اطلاعات بسیار پایینتر آمده. این مسئله صرفاً نوعی توازن است که با تکنولوژی حاصل میشود.۲۱
اطلاعاتِ حداکثریِ مفید اطلاعاتی هستند که مستقیماً روی شما اثر میگذارند، یا تأثیر بسیار زیادی بر اقتصاد دارند. سیاست قیمتگذاریِ دارو اطلاعات مهمی است. درجهبندیِ ایمنیِ اتومبیل اطلاعات مهمی است. تعرفۀ شکر اطلاعات مهمی است.
این اطلاعاتْ خستهکننده اما مهماند، چون اثرات درجهاولی هستند که تقریباً روی هر چیز دیگری تأثیر میگذارند. طبق یک گفتۀ قدیمی:«مسئلۀ اصلی اقتصاد است، احمق جان!». مسائل فرهنگی معمولاً در پاییندست جریان پیدا میکنند.۲۲
تقریباً همهچیز بیمعنا و بیمزه است. حملات تروریستی؟ تیراندازی در مدارس؟ اگر اصلاً هیچ پوشش خبریای وجود نداشت، احتمالاً هیچکدام از این موارد مشکل تلقی نمیشد. ترامپ حرف احمقانهای زده؟ خب که چه؟ لطفاً وقتی یک تعرفهبندیِ ۳۵۰میلیارددلاریِ دیگر مطرح شد، بیدارم کنید!
وقتی شما روی اصول اولیه متمرکز هستید، اخبار به طرزی باورنکردنی تهی و بیمعنا میشوند. به نظر من ۸۰ تا ۹۰ درصد از مطالب جزء یکی از این دستهبندیها هستند: ۱. فاجعهسازی از یک رویداد بیربط؛ ۲. گزارش مسابقۀ اسبسواری، آنهم وقتیکه فقط باید بدانید چه کسی برنده شده؛ ۳. نظر و تفسیرهایی که در قالب اخبار ارائه میشوند.
میتوانید قید تمام این موارد را بزنید! شما به این چیزها اهمیتی نمیدهید. لازم نیست دربارۀ نژاد اسب چیزی بدانید، فقط باید بفهمید کدامشان برنده شده است. شما به نظرات بیشتری نیاز ندارید. چیزی که به آن نیاز دارید اطلاعات است.
چگونه رسانۀ خبری توجه شما را جلب میکند
تعصبات خاصی در ذهن ما وجود دارند که همهمان قربانیِ آنها میشویم و رسانههای خبری، برای درگیرکردنِ ما و افزایش میلمان، ما را از طریق آنها تحریک میکنند. ممکن است سوگیریهای منفی به وجود بیاید، مردم به آثار مستند بیشتر توجه میکنند و واکنش عاطفیشان نسبت به رویدادهای منفی بیشتر از رویدادهای مثبت است.۲۳سوگیری به مسائل روز هم مطرح است؛ مردم بیشتر به رویدادهایی که اخیراً رخ دادهاند تمایل نشان میدهند تا رویدادهای گذشته یا آینده. سوگیریِ روایی هم مطرح است؛ مردم بیشتر دوست دارند اطلاعات را بر حسب یک ساختارِ داستانیِ منسجم پشت سر هم مرتب کنند، حتی اگر این داستان واقعیت نداشته باشد (مثلاً میگویند «بازار سهام امروز دو درصد افت کرد چون توی میشیگان بارون اومده»). و درنهایت، سوگیریِ تأییدی هم مطرح است، یعنی اطلاعات را طوری مرتب کنیم که با باورهای پیشینِ ما مطابقت داشته باشند.
احتمال دارد فکر و عقیدۀ شما درمورد اخباری که اخیراً دنبال کردهاید یکی از این موارد باشد: منفی، جدید، داستانپردازیشده، و چیزهایی که پشتیبان اعتقادات قبلی شما هستند.
رسانههای خبری با تقویت سوگیریهایمان ما را در قلاب خود گیر میاندازند و مجبورمان میکنند اطلاعات بیشتری مصرف کنیم، و اصلاً هم به سودمندیِ آنها توجهی نداشته باشیم. بهخصوص در جهانِ اینترنتیِ غیرمتمرکزِ ما -که اسم این بازی «توجه» است- رسانههای خبری از هر ابزاری برای نفوذ بیشتر استفاده خواهند کرد. رسانههای خبری به این نحو متخصص اطلاعاتی هستند که بیواسطه، سریع، روایتمحور، و بهشدت قابلمشاهده باشند.
مشکل اینجاست که اطلاعات مهم معمولاً بلندمدت هستند، آهسته حرکت میکنند، غیرشخصی، انتزاعی و نامرئیاند و لزوماً منفی نیستند:
• حوادث رانندگی نسبت به تروریسم، تیراندازی جمعی و بلایای طبیعی باعث کشتهشدن افراد بیشتری میشوند. چقدر درمورد تصادفات رانندگی یا ایمنیِ راننده میخوانید و میشنوید؟
• تعیین توالی ژنوم انسان، که راهی را برای پیشبینی بیماریها و شرایط پیش از وقوع آن گشود، و سلامت میلیونها انسان -اگر نگوییم میلیارد نفر- را در طول نسلهای آینده تغییر داد و بهبود بخشید، مهمتر از هر پیشرفت علمیِ دیگری در دهۀ ۱۹۹۰ بود. در هفته چند بار درمورد آن اطلاعرسانی میشود؟
بیش از یک میلیارد نفر، با دسترسیِ بیشتر به مراقبتهای بهداشتی و بازگشایی بازارها برای تجارتِ بیشتر، در سراسر جهان از فقر مطلق نجات یافتند. چه کسی از این موضوع اطلاع دارد؟
• برخلاف این واقعیت که اولین قرارداد بینالمللی اقلیمی در سال ۱۹۹۲ توسط ۱۵۴ کشور به امضا رسید، رسانههای خبری بهتازگی به اهمیت تأثیرات اقلیمی پی برده و به آن اشاره میکنند. میدانید چرا؟ فقط بهخاطر اینکه با فجایع طبیعیِ بسیاری که اخبارشان را گزارش میکنند کنار بیاییم.
رسانههای خبری، در تلاش برای آگاهسازیِ مخاطبانِ گسترده، به شکلی متناقض از اطلاعات اشتباه و داستانهای اغراقشدۀ حاشیهای دفاع میکنند.
اما رسانههای خبری مقصر نیستند. این مسئله نشان میدهد که چطور اطلاعات در شبکههای بزرگ و غیرمتمرکزِ انسانی به قیاس درمیآیند. اطلاعاتی که قدرت احساساتبرانگیزیِ بیشتری داشته باشند بیشتر دستبهدست و تکرار میشوند. دورۀ اینکه منابع معتبر ژورنالیستی مهمترین اخبار را بدون هیچ تناقضی به دستمان میرساندند گذشته! دیگر ساختاری وجود ندارد.
درعوض، ما باید به خودمان متکی باشیم. هرچه باشد، در عصر اینترنت، ما (یعنی کاربران اینترنت) کسانی هستیم که قدرت را در دست داریم. ما باید اطلاعات دروغین را حذف کنیم و آگاهانه بهدنبال اطلاعات مفید باشیم. ما باید آگاه باشیم که چگونه توجهمان منحرف میشود و اجازه ندهیم در گردابِ رشتهنظراتِ بیپایانِ شبکههای اجتماعی گیر بیفتیم.
باید بگویم برای اولین بار در تاریخ بشریت است که رابطۀ ما با اخبار به خودمان بستگی دارد.
چه باید کرد؟
سرتان را درد نیاورم! باارزشترین محتوایی را که میتوانید پیدا کنید و بعد هزینۀ آن را بپردازید. مصرفتان را به چند محتوا در هفته محدود کنید. بیشتر از کمیت دنبال کیفیت باشید.
در مواجهه با یک محتوا با ارزشِ بالا از خودتان بپرسید که برای این محتوا از نظر نیروی کار، تحقیق، تخصص، تولید و … چقدر هزینه شده. محتوایی که فُرمی طولانیتر داشته باشد پرهزینهتر از فرم کوتاه است. جمعآوری تحقیقات و استنادها دشوارتر از تعصبات یک شخص پیر است. خبری که زمینۀ تاریخی را توضیح میدهد و جنبههای مختلف و متعدد یک مسئله را در نظر میگیرد سختتر و وقتگیرتر از یک رجزخوانیِ حزبی است.
من روی چیزِ پرهزینه تمرکز میکنم، چون صنعت رسانههای خبری درحالحاضر برای طراحیِ خود در حال عبور از یک بحرانِ آهسته است (و بهطرز طعنهآمیزی، در گزارشدادنِ آن هم بسیار آهستهتر عمل میکند). تحقیق، بررسی واقعیت، سفر به کشوری در حال جنگ و خود را به کُشتن ندادن، همۀ اینها، هزینهبَرند. استخدام یک روزنامهنگار که چندین دهه در حوزهای خاص تحقیق و پژوهش کرده باشد پرهزینه است. مصاحبه با اساتید و تحقیقکردن پرهزینه است. درهمینحال، درآمد تبلیغات آنلاین تقریباً صفر است. بنابراین رسانههای خبری بیشازپیش، بهصورت زیرکانه و مخفیانه، در حال انتشار محتوای ارزانی هستند که فقط گران و پرهزینه به نظر میرسند -جوانانِ بیستوچندسالهای که بهنوعی میتوانند مثل یک روزنامهنگار حرفهای به نظر برسند، اما فقط متخصص جستوجو در گوگلاند.
نشریات کمی وجود دارند که لازم نیست در بازیِ سرتیترِ «بدو اینجا رو کلیک کن!» شرکت کنند. دلیلش هم این است که آنها به اندازۀ کافی پول دارند، و نیازمند دریافت باج از حزب و جناح خاصی نیستند. نشریاتی مثل اکونومیست۲۴، فایننشال تایمز، یا فارین پالیسی اهمیتی نمیدهند اگر مقالههایشان سرگرمکننده باشد یا نباشد. آنها برای عموم مردم چیزی نمینویسد. آنها برای حرفهایهایی مینویسند که برای گرفتن تصمیمات بزرگ و پرهزینه به این اطلاعات نیاز دارند. این همان جایی است که شما هم میخواهید سرتان را وارد لولههای فاضلاب اطلاعاتی کنید! این مطالب طولانی، خستهکننده و تفکربرانگیز را چند انسان کسلکننده و متفکر نوشتهاند. حتی یکی از این مطالب طولانی که بر اطلاعات واقعی متمرکز است ارزشی برابر دهها قطعۀ کوتاه و بهدردنخوری دارد که هر جای دیگر هم میتوانید پیدایشان کنید.
وقتی به نشریات کمهزینهتر میرسید، دائماً با گرایشات و تعصبات زیادی مواجه میشوید.۲۵ احساس میکنید مقالاتْ دیوانهوارتر و تیترها اغراقآمیزتر میشوند. بعد بهمحض اینکه روی صندلیِ ارزان (یا مجانیتان) جا خوش کردید، چیزی که باید به آن فکر کنید یا احساسش کنید خِرِتان را میچسبد!
یادتان نرود که لازم است اخبار کمی کسلکننده باشد. اگر خواندنِ خبری شما را هیجانزده کرده، احتمالاً روی موجی ساختگی به اینسو و آنسو کشانده میشوید!
اگر نمیتوانید از عهدۀ هزینۀ نشریاتِ خبریِ گرانتر بربیایید، توصیه میکنم کاملاً بیخیالِ اخبار شوید و فقط کتاب بخوانید. از نظر اطلاعات کیفی بهازای هر دلار، کتاب برای شما کمهزینهتر است. این روزها، هدف من این است که حداقل ۸۰ درصد از کل زمان مطالعهام را به کتاب اختصاص بدهم.
ممکن است نگران باشید که فقط با خواندن کتاب عقب خواهید افتاد. اما به نظر من دقیقاً برعکس! اگر ساعتها و دقیقههایی را که صرف خواندن اخبار میکنید به خواندن کتاب درمورد همان موضوعات اختصاص دهید، «خبر»ی که همه از آن وحشت دارند در عرض چند ماه برای شما جزئی و ناچیز به نظر خواهد رسید.
شما فهم و وضوح بیشتری نسبت به دیگران خواهید داشت و خواهید فهمید که تقریباً لازم نیست هیچ چیزی در لحظهای که اتفاق میافتد شناخته شود. درک خواهید کرد که جهان واقعاً چقدر آهسته حرکت میکند.
درنهایت، اگر به وبلاگها و پادکستها اشاره نمیکردم، از موضوع مهمی غافل میماندم. وبلاگ یا پادکستها از این نظر جالبتوجه هستند که تسلیم واقعیتهای اقتصادیِ جریانِ اصلیِ رسانههای خبری نمیشوند. آنها برای بقا به هزینههای بالایی نیاز ندارند، و برای ادامۀ حیات به اعتماد شخصیِ خوانندگانِ خود متکیاند. همینطور برجستهترین وبلاگنویسان و پادکستگردانان تخصصشان را از جای دیگری به دست آوردهاند، بنابراین اطلاعاتی که ارزش بالایی دارند را با تخفیف زیادی ارائه میکنند.
به زبان سادهتر: بیشتر وبلاگها و پادکستها افتضاحاند! اما بهترینِ آنها مسلماً از هر محتوای دیگری که درحالحاضر روی کرۀ زمین وجود دارد بهترند.۲۶
اگر بتوانید یکی از این کارشناسان را پیدا کنید، احتمالاً معدن طلای اطلاعاتِ غیرحزبی و اصیل است.
وبلاگنویسانی مثل تیم اوربان، بن تامپسون، تایلر کوئن، اسکات الکساندر و دن وانگ مطالب ارزشمند زیادی را که کمهزینه هستند، یا اصلاً هیچ هزینهای ندارند در اختیار ما قرار میدهند.
چه کار نباید کرد؟
اما شاید ازبینبردنِ منابع اطلاعاتیِ بیکیفیت مهمتر از بهدستآوردنِ منابع اطلاعاتیِ باکیفیت باشد. اطلاعات بیکیفیتِ زیادی آن بیرون وجود دارد. اگر این مقالۀ طولانی هیچ فایدهای برای شما نداشته، لطفاً موارد زیر را بهطور کامل از دامنۀ اطلاعاتیتان حذف کنید:
• اخبار را از تلویزیون دنبال نکنید. طبق نظرسنجیها اخبار تلویزیون هیچ اطلاعاتی در اختیار ما قرار نمیدهند و متعصبانهترین منابع اطلاعاتیاند. ماهیت تلویزیون به نحوی است که باید دائماً تحریکمان کند، بنابراین اصلاً امکان مطرحشدنِ بحثی جدی در آن وجود ندارد.
• سایتهای خبری را از شبکههای اجتماعی دنبال نکنید. حرفم را باور کنید! اگر چیزی به اندازۀ کافی اهمیت داشته باشد، هر جور شده به گوش شما هم میرسد! مردم دربارهاش با هم حرف میزنند. یا مثلاً درمورد آن بهتان ایمیل میزنند. حالا هرچی! وقتی سایتهای خبری را از طریق شبکههای اجتماعی دنبال میکنید، وارد بازیِ «توجه» میشوید. شما خودتان را رها میکنید تا در تلۀ تیترهای زرد، بیحرمتیهای اخلاقی و «بدو اینجا رو کلیک کن!» گیر بیفتید. وارد این بازی نشوید! تمام منابع خبری را در شبکههای اجتماعیتان آنفالو کنید. این کار نهتنها باعث میشود تجربۀ شما از اخبار بهتر شود، بلکه حتی کیفیت شبکههای اجتماعیتان را ۱۰۰ برابر بهتر خواهد کرد.
• روی اخباری که به شما میگویند «اینجا کلیک کنید!» کلیک نکنید. میدانم که گفتنش راحتتر از عملکردن به آن است. اما جداً بهجای اینکه بهطور منفعلانه خبرها را در خبرخوانها یا برنامههایتان دریافت کنید، عادت کنید که بهطور فعالانه دنبال اطلاعات باشید. الگوریتمهای روی این پلتفرمها به نفع شما عمل نمیکنند. همۀ آنها را حذف کنید. و بعد وقتی نیاز دارید از موضوعی اطلاع پیدا کنید، ترجیحاً در کتاب دنبال اطلاعات مربوط به آن بگردید.
• اخباری که مطالعۀ آنها به کمتر از ۲۰ دقیقه زمان نیاز دارد را نخوانید. بیشترِ اخبار کوتاه آشغالاند. اگر به صرف زمانی بیش از ۲۰ دقیقه نیاز داشته باشد، احتمالاً به این معنی است که تولید آن بیش از چند هفته یا چند ماه طول کشیده. اصل مطلب اینکه از تیترهای داغ، از کلیپ مصاحبههای سریع، سرمقالات و خبرهای فوری صرفنظر کنید. درعوض مقالات طولانی را دانلود کنید، فیلم مستند نگاه کنید، به مصاحبههای طولانی و پادکستهایی گوش کنید که فرد برای توضیحدادن و بیانِ نکاتِ ظریفِ بحثِ خود وقتِ کافی در اختیار دارد. جهان پیچیده است. فراموش نکنید که برای سردرآوردن از هر چیزی به زمان نیاز دارید.
• تمام اطلاعات خود را از یک منبع دریافت نکنید. آگاهانه تلاش کنید که هم به منابع جناح چپ و هم راست سر بزنید. از اقلیتها و زنان و خارجیها اطلاعات به دست بیاورید. اساتید و بچههای باهوشی را که زمان زیادی در اختیار دارند دنبال کنید. چیزهای زیادی وجود دارد که برای تنوع به آنها سر بزنید. اما تنوع واقعی تنوع فکری است. هرچه دامنۀ ایدههایی که خودتان را در معرض آن قرار میدهید بیشتر باشد، هر اتفاق جدیدی هم که رخ بدهد، شما کمتر تحت تأثیر قرار خواهید گرفت.
بدانید که آخرِ دنیا نیست!
من سال نو در استرالیا بودم. همانطور که مطمئنم مطلع هستید، آتشسوزیِ بزرگی بخش عظیمی از زمینهای آنجا را سوزاند، زیستگاههای طبیعی را تخریب، و هزاران نفر را آواره کرد. وقتی آنجا بودیم متوجه دود شدیم. با قطاری در حال عبور از کوهستان بلو بودیم که چند جریب از جنگلهای سوخته را دیدیم. در اولین روز اقامتمان در سیدنی، میزان آلودگی هوا درست مثل یک معدن زغالسنگ چینی بود … یعنی آنقدر هوا سمی بود که نمیتوانستیم بیرون برویم. ما با ساکنین محلی آدلاید درمورد روستای شرابی که سوخته بود صحبت کردیم. اما درکل، مثل تمام جاهای دیگری بود که بعد از یک فاجعه به آن سر زده بودم. ناراحتکننده است که این را بگویم، اما زندگی با تمام سختیها ادامه دارد. آدمها با اتفاقهای تلخ کنار میآیند و به زندگی ادامه میدهند.
بعد ایمیلها و پیامهایی از دوستان و خانوادهام دریافت کردم. «حالت خوبه؟ زخمی شدی؟ چی کار میکنی؟». آنها میگفتند «باید برگردی خونه! اونجا دیگه امن نیست!». سرم را از روی صفحۀ گوشیام بلند کردم: آسمانِ آبی و سواحلِ زیبا! آنها دربارۀ چه چیزی حرف میزدند؟
من سوژۀ چیزی قرار گرفته بودم که فقط میتوانستم آن را «جنون» بنامم. سرتیترهای خبری ادعا میکنند «شیوۀ زندگی استرالیاییها برای همیشه از دست رفته و نابود شده است»، که «همهچیز در حال سوختن است»، که «بیش از یک میلیارد حیوان (رقمی نامعقول!) کشته شدهاند». حتی مقالهای پا را تا جایی فراتر گذاشته که اعلام کرد بود «بهزودی باید کل کشور را تخلیه کرد!».۲۷
من هم به اندازۀ هر کس دیگری درمورد تغییرات آبوهوا نگرانم. اما جانِ من بیخیال شوید دیگر!
به نظر میرسد هر چند ماه یک بار همچین چیزی در حال وقوع باشد. چه برگزیت باشد، چه استیضاح ترامپ، چه آتشسوزی در آمازون، یا بازداشت یک میلیون اویغور در چین. واقعیت این است که ما در عصر ازدیاد آلودگی و مرگ زندگی میکنیم.
اما درحالیکه جریانی از تراژدیهای دنیا پایانی ندارند، چیزهای زیادی هم وجود دارند که اخبار به شما نمیگوید.
اخبار به شما نشان نمیدهد که انسانها در پیشبینیِ آینده چقدر بد عمل میکنند، اینکه چگونه تمامیِ فرافکنیها، چه علمی و چه غیرعلمی، به طرزی باورنکردنی نادرست از آب درمیآیند. اخبار به شما نمیگوید که ما، تقریباً از زمان ظهور بشر روی زمین، در حال پیشبینی فجایع تمدن هستیم و هر بار هم حدسیاتمان اشتباه بوده است.
اخبار به شما آموزش نمیدهد که فناوری بهصورت خطی توسعه پیدا نمیکند؛ یا اینکه چگونه با جهشهای غیرمنتظره رخ میدهد، و بعد فرضیاتِ پیشین را با درنظرگرفتنِ کاراییِ آنها کنار میگذارد.
اخبار به شما نمیگوید که بلایای طبیعی «طبیعی» هستند. بله، آنها ممکن است کمی بیشتر اتفاق بیفتند و جدیتر باشند، اما قاعده هستند و همیشه بودهاند، نه استثنا.
اخبار نشان نمیدهد که بیشترِ مردم خوباند، اینکه اگر بتوانند کمک میکنند، حتی اگر ندانند چطور و چرا. اخبار به شما یاد نمیدهد که بیشترِ مردم به شما صدمهای نخواهند زد و حتی اگر این کار را بکنند، بهبود مییابید و خوب میشوید و قویتر از قبل خواهید شد.
اما بیش از همه، اخبار به شما نمیگوید که خشم اخلاقی، درحالیکه بهطور عجیبی ارضاکننده است، به مردم این حس را میدهد که کاری انجام دادهاند، بدون اینکه دست به سیاهوسفید بزنند! پستکردن در شبکههای اجتماعی یا نوشتن یک نقد تند ممکن است این احساس را منتقل کند که در یک جنبش بزرگ -یک تکانۀ بزرگ برای بشریت- شرکت کردهاید، اما تکانه اغلب اوقات هیچ پایه و اساسی ندارد.
این روزها بهطور خلاصه و شاید هفتهای یک بار به چند سایت خبری سر میزنم.۲۸درکل شاید پنج مقالۀ خبری خوانده باشم، آن هم مقالاتی که بر اساس برداشت خودم، از آنچه مهم است و ارزش خواندن دارد، انتخابشان کردهام. بقیه کتاب، وبلاگ و پادکست هستند.
چند ماه پیش، دوستانم برای من متأسف شدند. آنها نگران بودند از دسترس خارج شوم و ارتباطم را با جامعه و دنیا از دست بدهم، و همینطور قدرتم را برای تغییر اوضاع.
اما عکس این اتفاق افتاد! من متوجه شدم آنها هستند که خارج از دسترس، بیارتباط، و فاقد قدرتاند.
و این شکست نهایی ساختار رسانههای خبریِ حالِ حاضر است: رسانه این احساس منفعلانه و کاذب را ایجاد میکند که ما به نحوی جزئی از روایتی نیستیم که فقط فاششدنِ آن را تماشا میکنیم. رسانه ما را به این فکر وامیدارد که نقشی برای ایفاکردن در این نمایش نداریم، یا نمیتوانیم داشته باشیم. رسانه ما را متقاعد میکند که موانع ما بیشازحد بزرگ هستند، که ترسهایمان بیشازاندازه عمیقاند، که نمیتوانیم بر چالشهای مشابه با هزاران نسلی که قبل از ما بودهاند غلبه کنیم.
و این همان چیزی است که از دست دادهایم. جارچیِ شهر کسی نبود که صرفاً چیزی را اعلام کند. او یک محرّک بود. او از ما میخواست امنیت داخلیمان را رها کنیم و مسائل جهانی را که متعلق به ماست بر عهده بگیریم. او به ما یادآوری میکرد که دریافتکنندهی صرف اخبار نباشیم، بلکه بیرون برویم و خودمان خبرساز شویم.
شما چگونه خبری خواهید شد؟
فصلنامۀ ترجمان چیست، چه محتوایی دارد، و چرا بهتر است اشتراک سالانۀ آن را بخرید؟
فصلنامۀ ترجمان شامل ترجمۀ تازهترین حرفهای دنیای علم و فلسفه، تاریخ و سیاست، اقتصاد و جامعه و ادبیات و هنر است که از بیش از ۱۰۰ منبع معتبر و بهروز انتخاب میشوند. مجلات و وبسایتهایی نظیر نیویورک تایمز، گاردین، آتلانتیک و نیویورکر در زمرۀ این منابعاند. مطالب فصلنامه در ۴ بخش نوشتار، گفتوگو، بررسی کتاب، و پروندۀ ویژه قرار میگیرند. در پروندههای فصلنامۀ ترجمان تاکنون به موضوعاتی نظیر «اهمالکاری»، «تنهایی»، «مینیمالیسم»، «فقر و نابرابری»، «فرزندآوری» و نظایر آن پرداختهایم. مطالب ابتدا در فصلنامه منتشر میشوند و سپس بخشی از آنها بهمرور در شبکههای اجتماعی و سایت قرار میگیرند، بنابراین یکی از مزیتهای خرید فصلنامه دسترسی سریعتر به مطالب است.
فصلنامۀ ترجمان در کتابفروشیها، دکههای روزنامهفروشی و فروشگاه اینترنتی ترجمان بهصورت تک شماره به فروش میرسد اما شما میتوانید با خرید اشتراک سالانۀ فصلنامۀ ترجمان (شامل ۴ شماره)، علاوه بر بهرهمندی از تخفیف نقدی، از مزایای دیگری مانند ارسال رایگان، دریافت کتاب الکترونیک بهعنوان هدیه و دریافت کدهای تخفیف در طول سال برخوردار شوید. فصلنامه برای مشترکان زودتر از توزیع عمومی ارسال میشود و در صورتیکه فصلنامه آسیب ببیند بدون هیچ شرط یا هزینۀ اضافی آن را تعویض خواهیم کرد. ضمناً هر وقت بخواهید میتوانید اشتراکتان را لغو کنید و مابقی مبلغ پرداختی را دریافت کنید.
پینوشتها:
• این مطلب را مارک منسن نوشته و در تاریخ ۱۱ دسامبر ۲۰۱۹ با عنوان «Why You Should Quit the News» در وبلاگ شخصی مارک منسن منتشر شده است و برای نخستین بار با عنوان «چرا باید بیخیالِ پیگیری اخبار شوید؟» در پروندۀ پانزدهمین شمارۀ فصلنامۀ ترجمان علوم انسانی با ترجمۀ سمانه پرهیزکار منتشر شده است. وب سایت ترجمان آن را در تاریخ ۴ تیر ۱۴۰۱با عنوان «بنگاههای خبری معمولاً احساسات ما را گروگان میگیرند» منتشر کرده است.
•• مارک منسن (mark manson) نویسندهٔ آمریکایی کتابهای خودیاری است که تا کنون سه کتاب از او منتشر شده است. بیش از دَه ناشر در ایران کتاب هنر ظریف رهایی از دغدغههای منسن را با عناوینی مختلف ترجمه و منتشر کردهاند. این کتاب در خارج از ایران هم بسیار محبوب بوده و به زبانهای متعددی ترجمه شده و تاکنون بیش از شش میلیون نسخه از آن به فروش رفته است. آخرین کتاب منسن اوضاع خیلی خراب است: کتابی دربارهٔ امید (Everything is F*cked: A Book About Hope) نام دارد که با ترجمۀ سمانه پرهیزکاری منتشر شده است.
[۱] human interest stories گزارشهایی است که بر محور اخبار شکل میگیرد و در آنها به توصیف شخصیتهای اصلی خبر بهنحوی احساساتبرانگیز میپردازند [ویراستار].
[۲] Beck, P., Dalton R., Greene, S. & Huckfeldt, R. (۲۰۰۲). The Social Calculus of Voting: Interpersonal, Media, and Organizational Influences on Presidential Choices. American Political Science Review, ۹۶(۱), ۵۷-۷۳.
[۳] بههرحال، این مسئله درمورد هر منبع اطلاعاتیای صدق میکند، از جمله این وبلاگ (پ.ن: در هفتهنامۀ خبری من عضو شوید!).
[۴] Mark A. Schuster, et al., (۲۰۰۱) A National Survey of Stress Reactions After the September ۱۱, ۲۰۱۱, Terrorist Attacks, New England Journal of Medicine, ۳۴۵(۲۰).
[۵] Dearing, J; Rogers, E (۱۹۸۸). “Agenda-setting research: Where has it been, where is it going?“. Communication Yearbook. ۱۱: ۵۵۵–۵۹۴.
[۶] Wanta, W., Golan, G., & Lee, C. (۲۰۰۴). Agenda Setting and International News: Media Influence on Public Perceptions of Foreign Nations. Journalism & Mass Communication Quarterly, ۸۱(۲), ۳۶۴–۳۷۷.
[۷] ddle, K. (۲۰۰۹). Cultivation Theory Revisited: The Impact of Childhood Television Viewing Levels on Social Reality Beliefs and Construct Accessibility in Adulthood. International Communication Association. pp. ۱–۲۹.
[۸] Johnston, W. M., & Davey, G. C. L. (۱۹۹۷). The psychological impact of negative TV news bulletins: The catastrophizing of personal worries. British Journal of Psychology, ۸۸(۱), ۸۵–۹۱.
[۹] Mary E. McNaughton-cassill (۲۰۰۱) The news media and psychological distress, Anxiety, Stress & Coping, ۱۴:۲, ۱۹۳-۲۱۱
[۱۰] مشهورترین ادعاها در این زمینه را جین توئینج، محقق مشهور و بحثانگیز، مطرح کرده است. اما اطلاعات او همگی به یکدیگر مرتبط هستند. بله، میزان افسردگی، اضطراب و خودکشی از زمان گسترش شبکههای اجتماعی افزایش پیدا کرده. اما معنیاش این نیست که دلیل این مسئله شبکههای اجتماعی هستند. نگاهی به مطالعۀ ترسناک او بیندازید:
Twenge, J. M., Joiner, T. E., Rogers, M. L., & Martin, G. N. (۲۰۱۷). Increases in Depressive Symptoms, Suicide-Related Outcomes, and Suicide Rates Among U.S. Adolescents After ۲۰۱۰ and Links to Increased New Media Screen Time. Clinical Psychological Science, ۶(۱), ۳–۱۷.
[۱۱] پژوهشی بلندمدت که در آن افراد بیش از هشت سال موردمطالعه قرار گرفتند حاکی از تأثیر منفیِ کمی از سوی شبکههای اجتماعی بود. ر.ک:
Coyne, S. M., Rogers, A. A., Zurcher, J. D., Stockdale, L., & Booth, M. (۲۰۱۹). Does Time Spent Using Social Media Impact Mental Health?: An Eight-Year Longitudinal Study. Computers in Human Behavior, ۱۰۶۱۶۰. Also see: See: Collis, A., & Eggers, F. (۲۰۲۰, January ۱۴). Effects of Restricting Social Media Usage.
[۱۲]باشد! من نمیخواهم بهخاطر گفتن این حرف به قاپوق کشیده شوم! اما فراتحلیلی که از ۱۲۴ پژوهش بر روی استفاده از شبکههای اجتماعی صورت گرفته نشان میدهد وقتی از این امکانات برای ارتباط با خویشاوندان و سرگرمی استفاده کنید، شبکههای اجتماعی درواقع میتوانند موجب افزایش رفاه گردند. ر.ک:
Liu, D., Baumeister, R. F., Yang, C., & Hu, B. (۲۰۱۹). Digital Communication Media Use and Psychological Well-Being: A Meta-Analysis. Journal of Computer-Mediated Communication, ۲۴(۵), ۲۵۹–۲۷۳.
[۱۳] Amanda Zantal-Wiener, ۶۸% of Americans Still Get Their News on Social Media, Even If They Don’t Trust It, HubSpot, Originally published Sep ۱۴, ۲۰۱۸, updated Dec ۱۱, ۲۰۱۹.
[۱۴] یک مثال دیگر:
Bodas, M., Siman-Tov, M., Peleg, K., & Solomon, Z. (۲۰۱۵). Anxiety-Inducing Media: The Effect of Constant News Broadcasting on the Well-Being of Israeli Television Viewers. Psychiatry, ۷۸(۳), ۲۶۵–۲۷۶.
[۱۵] رولف دوبلی برای اولین بار در مقالۀ (“Avoid News: Towards a Healthy News Diet”) اخبار را به شکر در رژیمِ اطلاعاتیِ ما تشبیه کرد [این مقاله در پروندۀ همین شمارۀ فصلنامۀ ترجمان ترجمه و منتشر شده است].
[۱۶] بسیاری از ایدههای این بخش از کتابِ برج و میدان: شبکهها و قدرت (The Tower and the Square: Networks and Power) نایل فرگوسن الهام گرفته شدهاند. فرگوسن برای اینکه ما را بیشازپیش گیج کند «میدان» را برای اشاره به شبکههای غیرمتمرکز به کار میگیرد، اما من از میدان روستا استفاده کردم تا درمورد شبکههای غیرمتمرکز صحبت کنم.
[۱۷] ر.ک:
A History of Mass Communication: Six Information Revolutions by Irving Fang, PhD.
[۱۸] ر.ک: صفحۀ ویکیپدیا دربارۀ رمزهای حمورابی.
[۱۹] یکی از این ناشران خستگیناپذیر بنجامین فرانکلین نام داشت.
[۲۰] Bernstein, Richard (Feb ۱۸, ۱۹۸۹) “How the Storming of the Bastille Liberated the Printing Press, Too.” The New York Times
[۲۱] باید بگویم من مدعی هستم سقف کیفیت اطلاعات افزایش یافته. امروزه اطلاعاتِ بهشدت باکیفیتی در دسترس است. فقط پیداکردنشان کار بسیار سختی است!
[۲۲] استثنائاتِ کمی در این مورد وجود دارد: مثل نژادپرستی یا جنسیتزدگی. اما در بیشترِ موارد این اقتصاد است که سبب تحریک فرهنگ میشود، نه برعکس.
[۲۳] Vaish, A., Grossmann, T., & Woodward, A. (۲۰۰۸). Not all emotions are created equal: the negativity bias in social-emotional development. Psychological Bulletin, ۱۳۴(۳), ۳۸۳–۴۰۳.
[۲۴] وقتی کاملاً اتفاقی به سایت اکونومیست سر زدم، دیدم مقالهی اولِ آن درمورد این است که تصادفات رانندگی بسیار خطرناکتر از چیزهای دیگر است، و اینکه چقدر راحت میتوان از وقوع آنها پیشگیری کرد.
[۲۵] این موضوع شامل نیویورکتایمز (متأسفانه)، واشنگتنپست، گاردین، اسلیت، بریتبارت، تاون هال و غیره هم میشود اما تنها محدود به همینها نیست.
[۲۶] بله! من کاملا سوگیر و متعصبم!
[۲۷] من چند جواب طولانی به استرالیاییها در ارتباط با این نوع مقالات و آتشسوزیها در صفحۀ فیسبوکم پُست کردم. میتوانید در این آدرسها ببینید:
https://facebook.com/Markmansonnet/posts/۲۴۶۸۸۰۴۲۹۶۵۸۱۸۶۲
https://facebook.com/Markmansonnet/posts/۲۴۷۰۷۷۵۴۷۹۷۱۸۰۷۷
[۲۸] پژوهشها نشان میدهند که پیگیریِ میزان کمی از اخبار بد نیست. رجوع کنید به:
Bourkes, M. & Vliegenthart, R. (۲۰۱۷) News Consumption and Its Unpleasant Side Effect Studying the Effect of Hard and Soft News Exposure on Mental Well-Being Over Time. Journal of Media Psychology, ۲۹, pp. ۱۳۷-۱۴۷.
آنچه سرمایهداری را از پا درآورده خودِ سرمایه است
عجیبها در همه جای دنیا دارند به هم شبیهتر میشوند
امروزه روانشناسان معتقدند نوستالژی احساسی تقریباً همگانی و اساساً مثبت است
آیا روانکاوان حق دارند هر طور که دلشان میخواهد دربارۀ مراجعانشان بنویسند؟