نوشتار

بیایید علوم اجتماعی را منحل کنیم

دربارۀ تفاوت بین علوم طبیعی و علوم انسانی و طرحی برای دانشگاه جدید

بیایید علوم اجتماعی را منحل کنیم خودکشی (بر اساس کتاب خودکشی نوشتۀ امیل دورکیم، پدر علم جامعه‌شناسی). اثر ادوارد مَنِت. ۱۸۷۷

مایکل لیند،مؤلف و تاریخ‌دان آمریکایی معتقد است علوم اجتماعی یک اشتباه بود و بهتر است با زمان گذشته دربارۀ آن سخن بگوییم؛ توهم دستیابی به «علم‌الاجتماعی فراگیر» که قوانین تاریخ را تشریح می‌کند. او در قالب روایتی خیالی از آرزویش برای تأسیس دانشگاهی جدید و منحل‌کردن دانشکده‌های علوم اجتماعی می‌گوید.

اسمارت ست — امید دارم در روزگار پیری، دانشگاهی تأسیس کنم و آن را «دانشگاه جدید» بنامم و برای این کار از این یا آن میلیاردر بی‌تدبیر بودجه بگیرم؛ چراکه میلیاردری مدبر پیشنهاد مرا نمی‌پذیرد! در دانشگاه‌ها و کالج‌های معاصر غالباً بین علوم طبیعی، علوم اجتماعی و علوم انسانی فرقی هست. در «دانشگاه جدیدِ» من تنها دو دانشکده وجود خواهد داشت: دانشکدۀ علوم طبیعی و دانشکدۀ علوم انسانی. دانشکدۀ علوم اجتماعی منحل خواهد شد. علوم اجتماعی یک اشتباه بود. بهتر است با زمان گذشته از آن سخن بگوییم. یکی از توهم‌های بسیار بزرگ قرن نوزدهم، آرزوی دستیابی به علم اجتماعی فراگیری بود که در مقایسه با «قوانین» طبیعت، می‌خواست «قوانین تاریخ» یا «قوانین اجتماعی» را تشریح کند.

آگوست کنت بر پایۀ «فلسفۀ اثباتی» یا پوزیتویسم، «دین انسانیت» را بنیان نهاد. کارل مارکس بر این باور بود که با کشف قوانین تاریخ، به داروین یا نیوتنِ علوم اجتماعی بدل شده است. خوشبختانه پوزیتویسم تأثیر سیاسی اندکی داشت؛ جز اینکه در برزیلِ قرن نوزدهم، به شعار ملی «نظم و پیشرفت» کمک کرد. در قرن بیستم، مارکسیسم به دو شاخۀ تجدیدنظرطلب۱ و تمامیت‌خواه۲ تقسیم شد. شاخۀ نخست با دولت رفاهِ سرمایه‌داری۳ تفاوتی نداشت. امروزه شکل اصیل شاخۀ دوم تنها در کرۀ شمالی وجود دارد و روسیه، چین، اروپای شرقی، کوبا، ویتنام و دیگر کشورها هم به‌کندی از تبعات ویرانگرش بهبود می‌یابند.

شور اتوپیایی که الهام‌بخش تلاش‌های پیشین برای علوم اجتماعی فراگیر بود، در اواسط قرن بیستم از رمق افتاده بود. بیش از فرهنگ اروپای قاره‌ای، فرهنگ دانشگاهیِ انگلیسی‌امریکاییِ بعد از ۱۹۴۵ بود که بر بلندپروازیِ تقلیدکردن از روش‌های علوم طبیعی در مطالعۀ انسان‌ها تأکید می‌کرد. برای نمونه، در طول قرن بیستم، علم اقتصاد رشدی شبه‌علمی‌تر و مستمر داشت. پیش از جنگ جهانی دوم، در علم اقتصاد، یعنی علمی که جایگزین «اقتصاد سیاسی» شده بود، بین دو مکتب اقتصادی بحثی درگرفته بود: نخست، اقتصاد نوکلاسیکی که می‌خواست با روش‌های علم فیزیک برای اقتصاد الگوسازی کند و دوم، مکتب معقول‌تر و تجربه‌محور علم اقتصادِ نهادی. نام دیگر علم اقتصاد نهادی «مکتب تاریخی» بود. بعد از ۱۹۴۵، علم اقتصاد نهادی که در ایالات متحده با اسم جان کِنِت گالبرایت۴ همراه بود، از دانشکده‌های اقتصادی امریکا رخت بربست و جای خود را به دو برداشت برخاسته از اقتصاد ریاضی‌وار داد: «آب تازه» (شیکاگو) و «آب شور» (ام‌آی‌تی). این برداشت‌ها می‌کوشیدند تا اقتصاد را الگوسازی کنند گویی که با سیالات یا گازها مواجه‌اند.

درحالیکه «حسادت به علم فیزیک» در علم اقتصاد پربسامد و ویرانگر شده، شبه‌علم نیز دیگر رشته‌های مطالعۀ رفتار انسانی را آلوده کرده است. خود عنوان «علم سیاسی» بیانگر نوعی بلندپروازی در ایجاد علم مطالعۀ سیاست، حکومت و جهان سیاست است که شبیه علم فیزیک، شیمی یا زیست‌شناسی، علمی اصیل خواهد بود. در اواخر قرن بیستم، رویکردی موسوم به «گزینش عقلانی۵» به‌سرعت در دپارتمان‌های علوم سیاسی امریکا گسترش یافت. روشِ (یا به تعبیر ناپسند شبه‌عالمان: «روش‌شناسیِ») «گزینش موش‌صفتانه۶» را به تعبیر منتقدانش، از اقتصاد نوکلاسیک شبه‌علمی وام گرفته بودند. فرهنگ و نهادها را کم‌اهمیت انگاشتند و تلاش برای تبیین نتایج سیاسی برحسب منافع راهبردی افراد عقلانی جایش را گرفت.

درحالی‌که گزینش موش‌صفتانه به مطالعات سیاست داخلی آسیب زده، شبه‌علم دیگری حوزۀ تخصصی من در علوم سیاسی، یعنی روابط بین‌الملل را منحرف کرده است. رویکرد روشی این رشته بیشتر برخاسته از روش علمی ایمره لاکاتوش۷، مهاجر مجاری بوده است. لاکاتوش کوشید رویکردی به استدلال علمی ارائه دهد که بدیل آن دسته از تبیین‌های روش علمی باشد که برخی از محققان از جمله کارل پوپر، توماس کوهن۸ و پال فایرابند۹ مطرح کردند. لاکاتوش (متوفی ۱۹۷۴) ریاضی‌دان و فیزیک‌دان بود. او شاید وقتی که می‌دید از تفکرش چه استفاده‌هایی می‌کنند، متعجب بود و می‌ترسید! زبان تصنعی و تشریفاتی دربارۀ «برنامه‌های تحقیقات علمی لاکاتوشی» به آثار منتشرشدۀ بسیاری از دیگر اندیشمندان و محققان بصیر روابط بین‌الملل آسیب می‌رساند. زمانی از یکی از نظریه‌پردازان امریکایی روابط بین‌الملل که چهرۀ اصلی یکی از فرمانداری‌ها شده بود، پرسیدم که آیا کسی از نظریه‌پردازان روابط بین‌الملل، از جمله اعضای مکتب او، تاکنون در تصمیمات حکومتی راجع به سیاست خارجی شرکت کرده‌اند؟ پاسخ داد: «یک‌بار هم نشده است.»

شاید فکرکنید که رشتۀ قدیم حقوق نسبت به بقیۀ رشته‌ها در برابر شبه‌علم مقاوم‌تر است. شاید حق با شما باشد؛ ولی آن دسته از نظریه‌پردازان حقوق که به علم فیزیک و اقتصاد حسادت می‌ورزند، کوشیده‌اند تا حقوق را نیز به علمی اجتماعی تبدیل کنند. مهم‌ترینِ این تلاش‌ها، جنبش «حقوق و علم اقتصاد» در اواخر قرن بیستم بود.

در دانشگاه، شمار روزافزونی از محققان دربرابر انحطاط علوم اجتماعی در شبه‌علم و فلسفۀ مدرسی قد برافراشته‌اند. فرانسیس جی. گوین۱۰، عضو دپارتمان علوم سیاسی‌ام. آی. تی، مقالۀ جدیدی نوشته است با نام «شکستن رشته و بستن فاصله‌ها؛ وضعیت آموزشی روابط بین‌الملل۱۱». او در این مقاله برای وضعیت رشتۀ خود تأسف می‌خورد و می‌خواهد که بدانیم این دغدغه‌ها محدود به یک رشته نیستند. برای نمونه، جامعه‌شناسی درگیر این مسائل است و رشته من، تاریخ دیپلماسی، تقریباً به صورت کامل از تلاش برای کمک به بحث جدی امنیت ملی و بین‌المللی دست کشیده است. ماهیت موفقیت هم مشخص نیست. آموزش دانشگاهی اقتصاد نیز آسیب‌شناسی‌های مشابه بسیاری دارد (و شاید در قبالشان مسئول است)؛ اما ولو به‌نحو مناقشه‌برانگیزی، بر سیاست جهان تأثیر زیادی نهاده است. گوین به جهت‌گیری دوبارۀ تحقیق روابط بین‌الملل به‌سوی سیاست رابطه و دسترسی به سیاست‌گذاران اشاره می‌کند. این امری است که در اقداماتی نظیر طرح «پل‌زدن میان فاصله‌ها» از سوی دانشگاه امریکن۱۲ و برنامه‌های مطالعات میان‌رشته‌ای بسیاری از دانشکده‌ها نمود می‌یابد. ‌

در سال ۲۰۰۰ دانشجویان در فرانسه علیه معادله‌سازی آن‌جهانی به پا خاستند و جنبش «اقتصاد پساتوهمی۱۳» را به راه انداختند. این جنبش در مناطق حوزۀ آتلانتیک رواج یافت و نامش به جنبش «اقتصاد جهان‌واقعی۱۴» تغییر کرد؛ زیرا مقایسۀ آن‌ها با اقتصاددانان نوکلاسیک، توهینی بود به افراد متوهم. در اقتصاد، موضع‌گیری روزافزونی برضد چیزی وجود دارد که نوآ اسمیت۱۵ آن را «ریاضیت۱۶» می‌نامد. سازمان‌های جدید، نظیر «نهاد تفکر اقتصادی جدید۱۷» و «بنیاد قانون دیگر اریک رای‌نرت۱۸» و همچنین نشریات جدید، نظیر «نشریۀ اقتصاد جهان واقعی۱۹»، این علم متروک را با دگراندیشی و علاقۀ مجدد به جهان بیرون از تخته‌سیاه، احیا می‌کنند. افرادی از جمله هاجان چانگ۲۰ نیز «تاریخ اقتصاد» را احیا کرده‌اند. افول این رشته به دهه‌هایی بازمی‌گردد که اقتصاد به نوعی فیزیک تقلبی تبدیل شده بود.

در دانشگاه جدید من علم اقتصاد، علوم سیاسی و حقوق همگی بخشی از علوم انسانی خواهند بود و با روش‌های علوم انسانی مطالعه می‌شوند. در صورت لزوم نیز با علم آمار و دیگر ابزارهای مفید ریاضی تکمیل خواهند شد. تفاوت بین علوم طبیعی و علوم انسانی، تفاوت بین حرکت و محرک است. قوانین حرکت می‌توانند خط‌سیرهای شهاب سنگ‌ها و اتم‌ها را تبیین کنند؛ اما این محرک‌ها هستند که خط‌سیرهای انسان‌ها را تبیین می‌کنند، نظیر خط‌سیرهای هر حیوان دیگری با برخی تفاوت‌ها در ادراک. استروسیدها و اتم‌ها جایی می‌روند که باید بروند. انسان‌ها جایی می‌روند که می‌خواهند بروند.

اگر می‌خواهید اقتصاد را تحریک کنید، می‌توانید مالیات‌ها را بکاهید و امیدوار باشید تا مردم پول‌هایشان را مصرف کنند. در عوض، شاید آن‌ها را پس‌انداز کنند. چنین تردیدی دربارۀ طبیعت بی‌جان وجود ندارد. اگر سنگی را از ساختمانی بلند رها کنید، ممکن نیست که آن سنگ تصمیمش را تغییر دهد و به کناره‌ها برود یا به جای افتادن بر پیاده‌رو به بالا برگردد.

تمام مطالعات انسانی در اصل شاخه‌هایی از روان‌شناسی هستند. به همین دلیل است که ویلهلم دیلتای، فیلسوف بزرگ آلمانی، بین علوم روحانی یا روان‌شناختی۲۱ و علوم طبیعی۲۲ تمایز قائل می‌شود. دیلتای «تفهم۲۳» را روش اصلی علوم یا مطالعات انسانی می‌داند. تفهم یعنی حس بینش مبتنی بر هم‌ذات‌پنداری با شخصی دیگر. اگر می‌خواهید بفهمید که چرا ناپلئون به روسیه حمله کرد، باید خود را در جایگاه ناپلئون بگذارید. باید خیال کنید ناپلئون هستید و در لحظۀ تصمیم‌گیری از منظر او به جهان بنگرید. این مهارت‌هایی که تاریخ‌دانان و محققان سیاست نیاز دارند، بیشتر شبیه مهارت‌های یک رمان‌نویس یا درام‌نویس است تا مهارت‌های یک ریاضی‌دان یا فیزیک‌دان. هرمونتیک روش تمام مطالعات انسانی و به این معناست که افراد بر پایۀ نوعی روان‌شناسی مشترک انسانی، اقوال و اعمال دیگران را تفسیر کنند. روش علمی تنها برای علوم طبیعی مناسب است و به کار علوم انسانی نمی‌آید.

بدون نیاز به طرح امور شبه‌علمی نظیر «نیروهای اجتماعی» در مقایسه با نیروهای فیزیکی نظیر جاذبه و الکتریسیته، می‌توان «تبعات بزرگ» را تبیین کرد. این‌ها مثال‌هایی هستند از عواقب ناخواسته: رکودهای طولانی در زمانی که همۀ مردم در موقعیتی خاص پول‌هایشان را پس‌انداز می‌کنند یا انتخاباتی که در آن، تقسیم رأی میان نامزدهای پرشمار، باعث پیروزی سیاستمداری می‌شود که بسیاری از رأی‌دهندگان او را نمی‌خواهند. این عواقب همچنان نتیجۀ تصمیمات فردی هستند؛ حتی آن تصمیمات فردی که به شکلی غیرمنتظره عمل می‌کنند. در بیشتر این موقعیت‌ها، عواقب ناخواسته را باید بر حسب نهادهایی اقتصادی یا انتخاباتی تبیین کرد که با محرک‌های فردی به طریقی تعامل دارند که وجودشان برای تبیین ضروری است.

در دانشگاه جدید من، تحقیقات ارزندۀ موجود در علم اقتصاد، علوم سیاسی، حقوق، انسان‌شناسی، جامعه‌شناسی، روان‌شناسی و دیگر علوم اجتماعی معاصر از شبه‌علم تفکیک و در رشته‌های جدید علوم انسانی ادغام می‌شود. علاوه‌براین، شبه‌فیزیک نیز منحل شده و شدیداً بر تمایز علوم انسانیِ دوباره سامان‌یافته با علوم طبیعی سنتی تأکید می‌شود. هر استادی که سیاست داخلی و مسائل بین‌المللی را نتیجۀ «نیرویی اجتماعی» بداند، بی‌درنگ اخراج می‌شود. همین سرنوشت منتظر آن دسته از دانشمندان علوم طبیعی خواهد بود که محرک‌هایی به اشیاء بی‌جان نسبت بدهند؛ مثلاً زمین‌شناسی که می‌گوید علت فوران فلان آتشفشان این بود که انزجار طولانی‌مدتش در نهایت به صورت خشم اجتماعی فوران کرد.

در دانشگاه من، سبک‌های معماری و آداب پوشش نیز لحاظ می‌گردد تا تأکید بیشتری باشد بر تمایز علوم انسانی با علوم طبیعی. تمام مطالعات انسانی، علومی تاریخی هستند. در تأیید این سخن، ساختمان دپارتمان‌های علوم انسانی در پردیس دانشگاه جدید به‌گونۀ التقاطی و تاحدی با ترکیبی زننده از سبک‌های تاریخی ساخته خواهند شد: کلاسیسم یونانی‌رومی، چینی سنتی، اسلامی، گوتیک و تیکی‌بار. ساختمان‌های دپارتمان علوم طبیعی با شیشه‌های فرامدرن و جعبه‌های فلزی ساخته خواهند شد. محققان علوم انسانی ملزم به پوشیدن ردا خواهند بود و دانشمندان علوم طبیعی ملزم به پوشیدن روپوش‌های آزمایشگاهی سفیدرنگ.

شبیه یک پردیس سنتی، در دانشگاه جدید، حصاری بزرگ ساختمان‌های محققان علوم انسانی را از ساختمان‌های دانشمندان علوم طبیعی تفکیک می‌کند. پشت ساختمان‌های هر ردیف، به سمت ساختمان‌های طرف دیگر خواهد بود. برای ورود به هر یک از این دو دسته ساختمان، شما مجبور خواهید بود که سردر بیرونی را دور بزنید. برای نمادپردازیِ تفکیک روش‌شناختی، حصار داخلی به شکل خندقی خواهد بود با پرچینی میخکوب‌شده بر هر طرف. تعدادی کروکودیل می‌توانند به جذابیت صحنه بیفزایند.

هنوز دربارۀ قربانی این دانشگاه جدید تصمیمی نگرفته‌ام. روشن است که باید دو سر داشته باشد.


پی‌نوشت‌ها:
* این مطلب در ۲۵ آگوست ۲۰۱۵ با عنوان Let’s Abolish Social Science در وبسایت اسمارت ست منتشر شده است.
[۱] revisionist
[۲] communist totalitarianism
[۳] welfare-state capitalism
[۴] John Kenneth Galbraith
[۵] Rational Choice
[۶] Rat Choice
[۷] Imre Lakatos
[۸] Thomas Kuhn
[۹] Paul Feyerabend
[۱۰] Francis J. Gavin
[۱۱] Breaking Discipline and Closing Gaps? – the State of International Relations Education
[۱۲] American University’s Bridging the Gap project
[۱۳] Post-Autistic Economics: PAE
[۱۴] Real-World Economics
[۱۵] Noah Smith
[۱۶] mathiness
[۱۷] Institute for New Economic Thinking: INET
[۱۸] Erik Reinert» s Other Canon foundation
[۱۹] Real-World Economics Review
[۲۰] Ha-Jon Chang
[۲۱] Geisteswissenschaften
[۲۲] Naturwissenschaften
[۲۳] Verstehen

مرتبط

سندرم شخصیت اصلی چیست؟

سندرم شخصیت اصلی چیست؟

در دنیای محدود شخصیت‌های اصلی، بقیۀ آدم‌ها صرفاً زامبی‌هایی مزاحم هستند

نابرابری اقتصادی «طبیعی» نیست

نابرابری اقتصادی «طبیعی» نیست

مروری بر کتاب طبیعت، فرهنگ و نابرابری نوشتۀ توماس پیکتی

شاید شکوفایی شما کمی دیرتر از دیگران باشد

شاید شکوفایی شما کمی دیرتر از دیگران باشد

نگران نباشید، عجله نکنید. زندگی مسابقه نیست

آیا می‌توان در اینترنت به معنویت دست یافت؟

آیا می‌توان در اینترنت به معنویت دست یافت؟

الگوریتم‌های سرگرمی‌ساز برای کار با دانش باستانی حاصل از متون و فضاهای مقدس طراحی نشده‌اند

خبرنامه را از دست ندهید

نظرات

برای درج نظر ابتدا وارد شوید و یا ثبت نام کنید

محسن مقصودی

۱۰:۰۷ ۱۳۹۴/۰۷/۳۰
0

با سلام . چگونه میتوان به جمع مترجمان این گروه علمی پیوست؟ .

sardabir

۱۰:۰۷ ۱۳۹۴/۰۷/۳۰
0

از قسمت همکاری با ما سایت اقدام کنید.

محمد يزداني

۰۵:۰۷ ۱۳۹۴/۰۷/۳۰
0

بسم الله الرحمن الرحيم. سلام. بي در وپيكر و بي معنا نيست. اتفاقا خيلي هم تأمل بر انگيز است و خيلي قشنگ از بالا به وضعيت اسف بار علوم اجتماعي پرداخته است - همان علومي كه خدا را از معادلات حذف كردند با اين تصور كه ديگر انسان عقلش كامل شده است و مي تواند دين را كنار بگذارد و به جاي رسل و انبياء و ائمه اطهار عليهم السلام تعيين مسر كند. به نظر من اين متن به وضوح نشان مي دهد كه بشر سرخورده از اومانيسم و انسان محوري كم كم دارد بيدار مي شود..... البته يكي از عيوب اين متن اين است كه ترجمه اي تحت اللفظي از متن مبدا - احتمالا انگليسي - است. تقصير مترجم را به گردن نويسنده متن مبدا ناندازيم. ضمنا اين متن پيش زمينه هايي دارد كه بهتر بود مترجم خود كارشناس بود و با پانويس /پي نويس اين ها را روشن مي كرد. وقتي مترجم خودش متوجه نشود چه نوشته است، به مراتب اولي خواننده هم از متن سر در نمي آورد. يا مهدي.... يا حسين....

۱۱:۰۷ ۱۳۹۴/۰۷/۲۸
0

چه متن بی در و پیکر و بی معنایی !!!...

لیزا هرتسُک

ترجمه مصطفی زالی

گردآوری و تدوین لارنس ام. هینمن

ترجمه میثم غلامی و همکاران

امیلی تامس

ترجمه ایمان خدافرد

سافی باکال

ترجمه مینا مزرعه فراهانی

لیا اوپی

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

دیوید گرِیبر

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

جو موران

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

لی برِیوِر

ترجمه مهدی کیانی

آلبرتو منگوئل

ترجمه عرفان قادری

گروهی از نویسندگان

ترجمه به سرپرستی حامد قدیری و هومن محمدقربانیان

d

خرید اشتراک چهار شمارۀ مجلۀ ترجمان

تخفیف+ارسال رایگان+چهار کتاب الکترونیک رایگان (کلیک کنید)

آیا می خواهید از جدیدترین مطالب ترجمان آگاه شوید؟

بله فعلا خیر 0