سومین یادداشت از مجموعه نوشتارهای تیم وو دربارۀ تکنولوژی و هوش
نباید وعدهای که تکنولوژی آسان در سالهای ۱۹۳۰ به ما داد را فراموش کنیم: آزادی از یک زندگی مشقّتبار و رسیدن به لذت. اما ما در سیطرهٔ وظایف کوچکی محصور شدهایم که شاید به طور فردی کوچک به نظر بیاید امّا در مقیاس جمعی غمبار هستند؛ و نهایتاً، وقتی تمام وظایف در زندگی آسان شود تنها یک حرفه باقی میماند؛ «چند وظیفهگی».
تیم وو، نیویورکر — در تاریخ علم بازاریابی، داستانی کلاسیک در خصوص پخت کیکهای آماده وجود دارد. در سالهای ۱۹۵۰، اختلاف نظری وجود داشت مبنی بر اینکه پودر کیکهای آماده چگونه باید باشند و به طور خاص، موضوع دربارهٔ این بود که آیا اضافه کردن یک تخم مرغ باید بخشی از فرایند پخت باشد یا نه؟ اولین کیکهای آماده که در سالهای ۱۹۳۰ به بازار روانه شدند، صرفاً به آب احتیاج داشتند و برخی از مردم معتقد بودند پخت کیکهای آماده به این روش که آسان هم بود بهترین شیوهٔ پخت این کیکها است. امّا برخی دیگر بر این اعتقاد بودند که خبّازها باید هنر بیشتری در پخت این کیکها بخرج دهند. نهایتاً با ترغیب روانشناسان بازاریاب، «بِتی کروکر» به زنان خانهدار توصیه کرد که آب و دو عدد تخم مرغ تازه هم اضافه کنند.
بحث پودرکیکهای آماده شاید قدری قدیمی شده باشد، امّا سؤال مرکزیِ آن همچنان پا بر جاست: تا چه اندازه میخواهیم تکنولوژیهای ما پرزحمت باشند؟ این سؤالی است که تقریباً تمام سازندگان ابزارها با آن سر و کار دارند، از سازندگان تبلت گرفته تا سازندگان لوازم آشپزخانه. یک منطق نانوشته وجود دارد که انسانها به ساختن ابزار به سادهترین شکل ممکن آن تمایل دارند. مبتکرانی چون «آلن کِی» و «استیو جابز» به این سبب شناخته شده هستند که توانستهاند تکنولوژیهای پیچیده را برای همگان قابل استفاده کنند. شاید در این مرحله سخت باشد که با الگوی راحتطلبی وارد گفتگو شد، با توجه به آنچه در خصوص ماجرای پیشنهاد اضافه کردن تخم گفته شد، چنین بر میآید که چیزی عمیقتر در جریان است.
انتخاب مابین تکنولوژی آسان و پرزحمت شاید در چیزی که ما به آن تکامل تکنولوژیک میگوییم، تعیین کننده باشد. همانگونه که در نوشتهٔ اخیرم نیز عنوان کردم، ما موجوداتی خود-تکاملگر[۱] هستیم. ما به عنوان گونههای یک نوع، خود را از طریق مصرف، به آنچه میخواهیم تبدیل میکنیم. چنانچه اگر این مقدمات را بپذیریم، آنگاه تمام ابزارهای تکنولوژیکی که انتخاب میکنیم، مهم خواهند شد. بر اساس منطق ضعف بیولوژیکی، تمام مهارتها و ظرفیتهای ما مانند دم میمونها میل به از بین رفتن دارند. شاید این موضوع بیش از اندازه غم انگیز به نظر آید، امّا کاربرد تکنولوژیهای پرزحمت شاید برای آیندهٔ نژاد بشری با اهمیت باشد.
امّا حال این سؤال مطرح خواهد شد که تکنولوژی پرزحمت چیست؟ سه مؤلفه این موضوع را روشن خواهد کرد: اولاً تکنولوژی است که تغییر آن زمانبر است، ثانیاً کاربرد آن شدیداً وقتگیر است و ثالثاً همیشه احتمال شکست و عدم موفقیت در آن وجود دارد. بر اساس این مؤلفهها، پیانو نیز همچون یک ماهیتابه، زبان برنامهنویسی و قلم نقاشی یک تکنولوژیِ پرزحمت تلقی میشود. به همین تناسب نیز تکنولوژیهای به اصطلاح آسان –به عنوان مثال پورهٔ سیبزمینی و گیربکسهای اتوماتیک- معمولاً نیاز به تلاش متمرکزِ اندکی دارند و همچنین نتایج آنها قابل پیشبینی است.
میتوانیم در خصوص تکنولوژیهای آسانی که طی قرن گذشته زندگی بشری را از نو شکل دادهاند، مطالب فراوانی بگوییم. این تکنولوژیها دریچهٔ لذت دنیا را بروی عموم مردم باز میکردند (برای مثال، اسکی کردن از یک سراشیبی بدون وجود بالا بر میتوانست طاقتفرسا باشد)؛ و همچنین سلطهٔ تکنولوژی را فراگیرتر کردهاند. به عنوان مثال، امروزه، شما برای اینکه عکسهای خوب بگیرید و یا خشنونت پلیس را به تصویر بکشید نیاز به مهارت خاصی ندارید. البته ما آمریکاییها نباید وعدهای که این نوعِ تکنولوژی در سالهای ۱۹۳۰ به ما داد را فراموش کنیم: آزادی از یک زندگی با مشقّت و پرداختن به آن چیزهایی که ما واقعاً به آنها اهمیت میدهیم. زندگی به اندازهٔ کافی مشکل است؛ آیا واقعاً لازم است خودمان با دست خودمان ماستمان را کیسه کنیم؟ تکنولوژیهای آسان وعده داده بودند چیزهایی مانند اندیشه، تأمل و لذت جای بیشتری در زندگیمان پیدا میکنند.
حداقل در مرحله تئوری چنین وعدهای داده بودند. امّا آنچه واضح است این است که تکنولوژیهای آسان بر اساس معیارهای خودش در انجام این مهم موفق نشده است. برای مثال وعدهٔ رهایی از کار زیاد را نظر بگیرید. در سال ۱۹۵۴، مجلهٔ «لایف» در مقالهای تحت عنوان «تنآسایی بیش از حد[۲]» تصریح کرد که «به طور قطع در متوسط ساعات کار هفتگی کاهش شدیدی بوجود خواهد آمد» و اینکه «برخی از مرّوجان اتوماسیون در اقتصاد فکر میکنند متوسط ساعات هفتگی ۳۰ ساعت در هفته است؛ برخی دیگر تصور میکنند ۲۵ یا ۲۰ ساعت است». به طور قطع، این لاف و گزافی بیش نیست. اگرچه شاید تکنولوژیها ما را به کالاهای مصنوعی بدل کرده باشد امّا موفق نشده است که وقت آزاد برایمان فراهم کند. مشکل این اینجاست که همین که وظایف فردی آسانتر میشود، تقضاهای ما از خودمان و دیگران نیز بیشتر میشود. به جای برخی وظایف مشکل (نوشتن مکرر نامههای بلند) ما با مجموعهای از وظایف خرد رها شدهایم (نوشتن ایمیلهای متعدد). ما در سیطرهٔ وظایف کوچک محصور شدهایم که شاید به طور فردی کوچک به نظر بیاید امّا در مقیاس جمعی غمبار هستند؛ و نهایتاً، وقتی تمام وظایف در زندگی آسان شود تنها یک حرفه باقی میماند که آن هم «چند وظیفهگی[۳]» است.
خطر ضعفِ بیولوژیک از این هم مهمتر است. از تکنولوژیهای آسان انتظار میرود که توجه ما را بر آنچه اهمیت دارد متمرکز کنند، امّا بعضی اوقات آنچه اهمیت دارد چیزی است که پیش از آن از بین رفته است. همه این موضوع را میدانند که رانندگی به بالای کوه بسیار آسانتر از پیادهروی به بالای کوه است؛ مناظر شاید یکسان باشند، امّا احساساتی که در ما ایجاد میکند بیشک متفاوت است. بر اساس همین منطق، شاید ما به موجوداتی تکامل یافتهتر تبدیل شویم که میتواند کارهای بیشتری انجام دهد، امّا در نهایت در مییابیم رضایتی که انتظار داشتهایم از آن بهرهمند شویم از ما گرفته شده است.
پروژهٔ خود-تکاملگری نیازمند فهمی از رابطهٔ انسان با ابزار است که امری رازآلود و قابل تفسیر است. برخی دانشمندان، مانند «تیموتی تیلور» که یک باستانشناس است، معتقدندکه تکامل بیولوژیکیِ ما بر اساس برگزیدن ابزاری شکل گرفته است که گذشتگان ما طی میلیونها سال انتخاب کرده بودند. به طور سنتی، انسانها زمانی که در مورد چیزهایی که برایشان اهمیت دارد میخواهند حرف بزنند، بعد از موضوع ارتباطات انسانی بلافاصله از تسلّط و فائق آمدن بر برخی ابزارهای مورد نیازشان میگویند. نواختن گیتار، ماهیگیری، بازیِ گلف، سخره نوردی، مجسمهسازی و نقاشی همگی به مهار کردن ابزارهای سرکش و سخت نیازمندند که ما را معمولاً در انجام آنچه میخواهیم ناکام میگذارند. شاید راز این ابزار و دیگر تکنولوژیهای توانفرسا در این موضوع نهفته باشد که اکثر آنها نیاز به یادگیری و آموزش جدید داشته باشند. ولی ذهن بر اساس نیروی تهییج و اجبار خود را با آنها تطبیق میدهد. امّا در مقابل، در زمانی که چیزها بسیار آسان هستند، ما به عنوان گونههای یک نوع به مانند بچهٔ مدرسهای کج خلق و ناراضی میشویم که چالشی را تجربه نمیکند.
اگرچه نظر من این نیست که همه چیز باید به شیوهٔ سخت آن انجام شود و یا چونان نیاکانمان برای اینکه به رستگاری برسیم باید فداکاری کنیم. احتمالاً اشکالی نخواهد داشت که باقی ماندههای غذایمان را بجای آتش با ماکروویو گرم کنیم. امّا باید نیاز بیولوژیکمان به چالش را نیز جدی بگیریم، وگرنه باید با خطر تبدیل شدن به موجوداتی که زندگیشان موّلد امّا ناخوشنود است مواجه شویم.
همیشه گروههای مطرودی بودهاند که بر انجام امور به شیوهٔ سخت آن اصرار داشتهاند. در مقایسهٔ با اتوموبیل، موتور نامطمئن، دردآور و خطرناک است امّا برخی نمیتوانند از آن صرف نظر کنند. به نظر دیوانگی میآید که در عصر نرمافزارهای پیشرفته از نرمافزارهای ابتدایی ویرایش متن استفاده شود، امّا برخی چنین میکنند. در زمانهٔ ما، علاقمندان «خودت انجام بده[۴]» هکرها و اعضای نهضت موّلدین[۵] افرادی هستند که بر اساس غریزه اهمیت بکارگیری ابزارهای سخت را بدون رد اهمیت تکنولوژی برای زندگی انسان درک کردهاند. اگرچه برای نداشتن یک استراتژیِ سیاسی مورد تمسخر قرار میگیرند، امّا آنها تشخیص دادهاند اموری مهمتر از سیاست هم وجود دارند. خواسته یا ناخواسته، آنها برای آن چیزی که به انسان معنا میبخشد تلاش میکنند و در این مسیر سعی میکنند طریقهٔ ارزش بخشیدن به زندگی را بیابند.
پینوشتها:
• این مطلب را تیم وو نوشته است و در تاریخ ۲۱ فوریۀ ۲۰۱۴ با عنوان «The Problem with Easy Technology» در نیویورکر منتشر شده است و وبسایت ترجمان آن را در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۳۹۴ با عنوان «تکنولوژی آسان و مسالۀ چند وظیفهگی» و ترجمۀ مهدی منتظری منتشر کرده است.
•• تیم وو (Tim Wu)، نویسندهٔ جابجایی مهم (The Master Switch)، استاد دانشکده حقوق دانشگاه کلمبیا است.
[1] self-evolving
[2]Too Much Leisure
[3] Multitasking
[4] D.I.Y enthusiasts
[5] members of the maker movement
[6] Wu, Tim. The master switch: The rise and fall of information empires. Vintage, 2011
اینکه چرا انسانها به نگهداشتن حیوانات خانگی علاقه دارند پرسشی است که پاسخدادن به آن اصلا ساده نیست
بسیاری از بحثهایی که در کلاسهای مبانی اقتصاد طرح میشود کلیشه و تاریخمصرفگذشته است
سفرهای اینستاگرامی پر از پژواکهای استعماریاند
ناهار رایگان، وقفههای استراحت ذهنی، معلمهای خوشحال و مهمتر از همه: برابری