image

آنچه می‌خوانید در مجلۀ شمارۀ 6 ترجمان آمده است. شما می‌توانید این مجله را به صورت تکی از فروشگاه اینترنتی ترجمان تهیه کنید.

نوشتار

حقیقت برابر با واقعیت‌ها نیست

حقیقت نسبی نیست، اما ما به شیوه‌های بی‌شماری با آن ارتباط برقرار می‌کنیم

حقیقت برابر با واقعیت‌ها نیست

کمتر پیش می‌آید که دغدغۀ حقیقت این‌چنین عمومی شود. اگرچه فیلسوفان بیش از هر طایفۀ دیگری به چیستیِ حقیقت اندیشیده‌اند، اما انگار نظریه‌پردازی‌های آن‌ها نیز گرهی از کلافِ امروز باز نمی‌کند. به نظر می‌رسد آنچه ما در این دورۀ «پساحقیقت» با آن مواجهیم، بی‌اعتبارشدنِ مراجعِ گویندۀ حقیقت است، نه از میان رفتنِ اعتقاد درونی ما به وجود حقیقت.

جولین باگینی

جولین باگینی

پژوهشگر افتخاری گروه فلسفۀ دانشگاه کِنت

TLS

Truth? It’s not just about the facts

جولیَن باگینی، تایمز لیترری ساپلیمنت — ظاهراً هر چند وقت یک‌بار -البته نه خیلی- جهان کاری برای فلسفه دست‌وپا می‌کند. اکنون چنان موقعی است. سرانجام یک واژۀ انتزاعی برجسته -حقیقت- در مرکز بحرانِ فرهنگ قرار گرفته و می‌توان فیلسوفان را فرابخواند تا راه حلی برای آن بیابند.

[نه، نه] آن‌ها را برگردانید؛ دغدغه‌های فیلسوفان در باب حقیقت، همان دغدغه‌هایی نیست که جهان دربارۀ حقیقت دارد. بحث و نزاع پساحقیقت را نمی‌توان صرفاً با طرح نظریه‌ای بهتر حل و فصل کرد. بیش‌تر مواقع، آنچه چیزی را حقیقی می‌سازد، برای افراد کاملاً روشن است. مثال مشهورِ آلفرد تارسکی در دهۀ ۱۹۳۰ را در نظر بگیرید که: «برف سفید است» صادق است، اگر و تنها اگر برف سفید باشد. این مثال واضح است و نکته هم همین جاست. یک گزاره صادق است، اگر با وضع امور یا رویدادهایی که در جهان وجود دارد مطابق باشد.

امروزه در فلسفه، این نظریه و سایر «نظریه‌های مطابقت در صدق» از رونق افتاده‌اند. مدت‌هاست که پراگماتیسم در آمریکا تأثیرگذاری بیش‌تری داشته است؛ نظریه‌ای که به بیانی نه‌چندان دقیق می‌گوید: ادعای صدقِ یک چیز به این معناست که صادق فرض‌کردن آن چیز به کار می‌آید. باورهای صادق انسان را به ماه بُرد و باورهای کاذب باعث شد یک شاتل فضایی اندکی پس از برخاستن منفجر شود. نظریه‌های انسجام صدق را صفت مجموعه‌ای از گزاره‌ها می‌دانند، نه صفت گزاره‌های جداگانه و منفرد: حقیقت‌های ناظر به ۴=۲+۲ به مجموعۀ کاملی از فرضیات بستگی دارند که، در این جمع، ساده به چنگ نمی‌آید. نظریه‌های حشو اظهاری، کم‌وبیش نیاز به گفت‌وگو دربارۀ صدق را نادیده می‌گیرند. وقتی گزارۀ «درست است که…» را اضافه می‌کنید به ابتدای گزاره‌ای همچون «پاریس پایتخت فرانسه است» چیزی به آن اضافه نمی‌کنید.

ارزشِ این نظریه‌های رقیب، عمدتاً به دردِ دغدغه‌های دانشگاهی می‌خورد. هنگامی که مردم در این باره بحث و جدل می‌کنند که آیا سلاح‌های کشتار جمعی در عراق دوران صدام حسین وجود داشت یا خیر؛ این‌که آیا گرمایش زمین واقعی و حاصل دست انسان است یا خیر؛ یا این‌که صرفه‌جویی ضرورت دارد یا خیر؛ اختلاف‌نظر آن‌ها پیامد نظریه‌های رقیب دربارۀ صدق نیست. وقتی قاضی از یک شاهد می‌خواهد که سوگند یاد کند که «حقیقت را می‌گوید، همۀ حقیقت را و نه چیزی جز حقیقت»، لازم نیست شاهد از قاضی بپرسد که منظورش از حقیقتْ حقیقت طبقِ کدام نظریه است. پس چرا حقیقت در جهان خارج از فلسفۀ دانشگاهی، این اندازه مشکل‌ساز شده است؟ یک دلیل، این است که اختلاف و تردید جدی‌ای بر سر منبع معتبر حقیقت وجود دارد. در بخش بزرگی از تاریخ بشری، تلفیق مستحکمی از اعتماد به متون و رهبران دینی، متخصصان دانشمند و حکمت دیرپای قومی موسوم به عقل جمعی وجود داشت. امروزه به نظر می‌رسد که واقعاً هیچ چیزی وجود ندارد که همه جا معتبر شمرده شود. این وضعیت ما را بر آن می‌دارد که متخصصان خودمان را دست‌چین کنیم یا صرفاً به جرأت و جسارت خودمان دل ببندیم.

فیلسوفان برای سهیم‌شدن در این بحث و نزاع، حرف برای گفتن دارند. آلوین گلدمن۱ تقریباً حوزۀ معرفت‌شناسی اجتماعی را ابداع کرده است که به پژوهش دربارۀ مشارکت اجتماعی برای شناخت می‌پردازد در حالی که کتاب میراندا فریکر دربارۀ بیّنه‌ها اشارات روشنی به جهان واقع دارد. ساکنان برج گرنفل۲ شکایت کردند که کسی به حرف آن‌ها گوش نکرده، آن‌ها مثال آموزنده‌ای هستند از این‌که اگر برای دیدگاه‌هایتان پشتوانه‌ای اجتماعی نداشته باشید تا حرفتان گوش شنوایی پیدا کند، چگونگی دستیابی به حقیقتْ کافی نیست. اما غالباً فیلسوفان بهترین کسانی نیستند که می‌توانند دربارۀ تردید آدم‌ها دربارۀ مراجع مورد اعتماد سخن برانند. مثلاً سواد علمیِ بیش‌تر، در مناظره بر سر تغییرات آب‌وهوایی، کارایی بیش‌تری در کشف حقیقت دارد تا گذراندن یک ترم تحصیلی دربارۀ معرفت‌شناسی.

بااین‌حال، دلیل دیگری نیز داریم که چرا حقیقت به سرراستی و سادگی «برف سفید است» نیست. در جایگاه شهود، همگی دربارۀ آنچه باعث صدق یک ادعا می‌شود و دلیل صدق آن، تقریباً همداستانیم. یک گزاره حقیقت دارد، اگر و تنها اگر، به درستی رویدادهای واقعی را توصیف کند. برای مثال، نه در ریاضیات و نه در علم، حقیقت، اصولاً موضوع توصیف دقیق جهان فیزیکال به‌مثابۀ واقعیتی مستقل از ذهن نیست.

در ریاضیات، حقیقت به نوعی از محض بودن و قطعیت افلاطونی می‌رسد. اگر یک قاعده یا برهان درست باشد، آن‌گاه آن قاعده یا برهان، بالضروره درست خواهد بود. حقیقت در ریاضیات، مستقل از واقعیاتی است که می‌توانند در جهان وجود داشته باشند. قوانین فیزیک قابل‌تغییرند، اما ریاضیات این‌گونه نیست. هیوم به همین دلیل، میان حقایق ریاضی -که به قول او دربردارندۀ «روابط تصورات» است- و «امور واقع» -حقایقی که دربارۀ جهانند- تمایز نهاد.

در علم، امور واقع، ظاهراً همه چیز است. آنچه نظریه‌ای را صادق می‌سازد، این است که آن نظریه، رخدادهایی را که مشاهده می‌کنیم، پیش‌بینی و توصیف کند. اما این بدان معنا نیست که آنچه علم توصیف می‌کند، در نهایت نیز صادق باشد. شاید ادعا کنیم که یک نظریه صادق است یا دانشمند درست می‌گوید، بی‌آن‌که به واقع‌گرایی علمی پایبند شویم. در واقع، بسیاری از دانشمندان به این خرسندند که در این باره لاادری باقی بمانند که آیا امور نظری‌شان دقیقاً با امور موجود در جهان واقعی، مطابقت دارد یا خیر. فیزیک ما در نهایت شاید دربردارندۀ کوارک‌ها یا نوترینوها باشد، شاید هم نه. آنچه اهمیت دارد، این است که معادله‌ها کار کنند، نه این‌که الگوی مورد استفادۀ معادله، جهان را چنان که فی‌نفسه هست، توصیف کند.

حقیقت به ندرت مسألۀ ساده‌ای از نوع روشن‌کردن تکلیف واقعیات است؛ اگر اساساً چنین کاری از آن برآید. مثلاً تاریخ قطعاً در پی صحت و دقت واقع‌بنیاد است اما این نکته به تنهایی کافی نیست. این مسأله نیز مطرح است که کدام واقعیت‌ها برجسته شده‌اند و چگونه به فهم آمده‌اند. برای مثال، دربارۀ استعمار اروپایی منطقۀ استرالیا، در میان کسانی که مایلند تندیس کاپیتان کوک به زیر کشیده شود و طرف مقابلشان، هیچ اختلاف واقع‌بنیادی وجود ندارد. تفاوت در این است که کدام جنبه‌های این تاریخ، مقطع محوری و مسلم هستند و این‌که آیا این مقاطع، مایۀ خوشنودی‌اند یا مایۀ تأسف یا هر دو احساس. هنگامی که افراد گلایه می‌کنند که تاریخ‌های رسمی غیرحقیقی‌اند، غالباً مدعی نیستند که دروغ‌های شرم‌آوری به آنان گفته شده است، بلکه آنان اصرار دارند که به حقایق پراهمیت یا بی‌اعتنایی شده یا آن حقایق نادیده گرفته شده‌اند. علاقۀ افراد به حقیقت، غالباً نه دغدغه نسبت به واقعیات، که دغدغه نسبت به معانی نهفته در آن واقعیات است. مثلاً حقیقت در یک پرتره، ضرورتاً موضوع امانت‌داری واقع‌گرایانه نیست، بلکه دربارۀ به دست آوردن چیزی در مدل نقاشی است که در تصویر یا عکسی که به لحاظ عینی هم بسیار دقیق است، می‌تواند نادیده گرفته شود. این ایده در ضرب‌المثل مشهور پیکاسو آمده است که «هنر دروغی است که ما را به درک حقیقت می‌رساند». غالباً این نوع حقیقت، به وضوح، با گوناگونی واقع‌بنیاد تعارض دارد. بنا به ادعای لوسین فروید۳ «تمایزی هست میان امر واقع و حقیقت. حقیقت عنصری از رازگشایی در خود دارد. اگر چیزی حقیقی باشد، کاری بیش از این انجام می‌دهد که صرف بودنش بر آدمی تأثیر بگذارد». شاید تعریف‌های فروید، با تعریف‌های فیلسوفان انطباقی نداشته باشد، اما نکتۀ مورد نظرش به قدر کافی روشن است. این نوع حقیقت که مایۀ دلمشغولی اوست، همان چیزی است که معنای نهفتۀ اشیاء را آشکار می‌سازد، نه واقعیاتی که می‌توان در یک کتاب مرجع سراغ گرفت.

همین که به طرح تمایز میان حقیقت-به‌مثابۀ-معنادار و حقیقت-به‌مثابۀ-واقعیت ارج بگذاریم، در ورای آنچه می‌توان به صرف دلیل و شاهد تشخیص داد، همه گونه «حقیقت»، مجال طرح می‌یابد. دین معاصر در بهره‌بردن از این فرصت موفق بوده است. در واکنش به این اتهام که علمْ دین را در بهترین حالت، امری زائد ساخته و در بدترین حالت، کاذب بودن آن را ثابت کرده، بسیاری از معتقدان دینی پاسخ می‌دهند که دین در مقابل حقیقت علمی، به نوع متفاوتی از حقیقت می‌پردازد و در نتیجه نمی‌توان با علم به تکذیب آن پرداخت. مشهورترین استدلال از آنِ استیون جی. گولد۴ است. بنابر استدلال او، در حالی که «علم به ثبت و ضبط سرشت واقع‌بنیاد جهان طبیعی می‌کوشد»، دین «در حوزۀ اهداف، معانی و ارزش‌های انسانی عمل می‌کند که به همان اندازه پراهمیت، اما به کلی متفاوت است».

بسیاری کسان، ایدۀ «مرجعیت‌های ناهمپوشان» پژوهش انسانی را جذاب می‌یابند، اما جداساختن آن‌ها در حرف، آسان‌تر است تا در عمل. مرجعیت دینی مایل است که همطراز ارزش‌ها، به واقعیات مربوط به جهان نیز بپردازد. من در مواجهه با مسیحیان معمولاً این مطلب را با «آزمون گور خالی» روشن می‌کنم. هنگامی که یک معتقد دینی زبان‌آور و الاهیاتی خبره، شروع به داد سخن دربارۀ نسخه‌ای از این دیدگاه دو مرجعی می‌کند، می‌توان از او پرسید: آیا برای ایمانتان اهمیتی ندارد که گور مسیح را به این دلیل خالی یافتند چون کسی پیکر او را از گور بیرون برده بود؟ به ندرت می‌توان مسیحی‌ای یافت که بگوید این امر هیچ اهمیتی ندارد. در مرکز ایمان بیش‌تر معتقدان یک واقعیت مفروض دربارۀ رویدادی تاریخی وجود دارد، نوع روزمرۀ حقیقت که همگی ما به آن توجه داریم.

به هر روشی که با حقیقت روبه‌رو شویم، این ویژگیِ پرسش‌برانگیز جلوی رویمان است که حقیقت چه اهمیتی برایمان دارد. این‌که بگوییم چیزی حقیقی است یا خیر، با این گفته فرقی ندارد که من می‌خواهم آن چیز حقیقی باشد یا نباشد. هیچ‌چیز به ارادۀ صرف حقیقی نمی‌شود. این سخنِ بی‌معنیِ کاملاً رایجی است که «چیزی برای من حقیقی است، اما شاید برای کسی دیگر این‌گونه نباشد». بااین‌حال، آنچه دربارۀ حقیقت اهمیت دارد، این است که حقیقت همواره نسبتی با شناسنده دارد. ریاضی‌دان، دانشمند، هنرمند، مورخ و معتقد دینی، همیشه به حقایق یکسان یا به ابعاد یکسانی از حقیقت نمی‌پردازند. حقیقت نسبی نیست، اما ما به شیوه‌های بی‌شماری با آن ارتباط برقرار می‌کنیم.


پی‌نوشت‌ها:
• این مطلب را جولین باگینی نوشته و در تاریخ ۲۱ سپتامبر ۲۰۱۷ با عنوان «Truth? It’s not just about the facts» در وب‌سایت تایمز لیترری ساپلیمنت منتشر شده است و وب‌سایت ترجمان در تاریخ ۲۴ آبان ۱۳۹۶ آن را با عنوان «حقیقت برابر با واقعیت‌ها نیست» و با ترجمۀ علی کوچکی منتشر کرده است.
•• جولین باگینی (Julian Baggini) متولد ۱۹۶۷ و دانش‌آموختۀ فلسفه از کالج دانشگاهی لندن (یو.سی.ال) است. کتاب جدید او تاریخ مختصر حقیقت (A Short History of Truth)، در ماه سپتامبر منتشر شد.
[۱] Alvin Ira Goldman: متولد ۱۹۳۸، فیلسوف آمریکایی و استاد فلسفۀ دانشگاه راتگرز ایالت نیوجرسی است. حوزه‌های تخصصی تحقیقات او عبارتند از: معرفت‌شناسی، فلسفۀ ذهن و علوم شناختی [مترجم].
[۲] برج مسکونی بزرگی در غرب لندن که در ژوئن ۲۰۱۷ دچار آتش‌سوزی مهیبی شد و دست‌کم ۷۹ نفر بر اثر آن، جان خود را از دست دادند [مترجم].
[۳] Lucian Freud: (۱۹۲۲ـ۲۰۱۱) نقاش واقع‌گرای بریتانیایی متولد آلمان و یکی از برجسته‌ترین و جنجالی‌ترین نقاشان معاصر؛ وی نوۀ روانکاو مشهور، زیگموند فروید بود [مترجم].
[۴] Stephen Jay Gould: (۱۹۴۱ـ۲۰۰۲) دیرین‌شناس، زیست‌شناس تکاملی و مورخ علم آمریکایی؛ او یکی از مؤثرترین و پرخواننده‌ترین نویسندگان نثر علمی خوش‌خوان و مردم‌پسند بود [مترجم].

مرتبط

بیشتر آدم‌ها واقعاً نمی‌دانند چطور فکر می‌کنند

بیشتر آدم‌ها واقعاً نمی‌دانند چطور فکر می‌کنند

برخی افکارشان به شکل تصویر است و بعضی به شکل واژه‌ها. اما فرایندهای ذهنی مرموزتر از چیزی که تصور می‌کنیم هستند

ممکن است فایدۀ کتابی که امروز می‌خوانید، سی سال دیگر معلوم شود

ممکن است فایدۀ کتابی که امروز می‌خوانید، سی سال دیگر معلوم شود

یک متخصص هوش مصنوعی می‌گوید فرق انسان‌ها با هوش مصنوعی در نحوۀ آموختن آن‌هاست

چه بر سر ژیژک آمده است؟

چه بر سر ژیژک آمده است؟

سوپر استار عالم روشنفکری بیش از همیشه با چپ‌ها به مشکل خورده است

چرا نباید از هوش مصنوعی ترسید؟

چرا نباید از هوش مصنوعی ترسید؟

گفت‌و‌گویی دربارۀ دشواری همتاسازی هوش انسانی در رایانه‌ها

خبرنامه را از دست ندهید

نظرات

برای درج نظر ابتدا وارد شوید و یا ثبت نام کنید

۱۱:۰۹ ۱۳۹۶/۰۹/۱۴
0

عالی

کوچکی

۰۷:۰۸ ۱۳۹۶/۰۸/۳۰
0

با سپاس و احترام اگر توجه کرده باشید، عبارت مورد نظر، دلیل این امر است که چرا جدا ساختن مرجعیت‌های مورد بحث، «در حرف، آسان‌تر است تا در عمل»؛ مرجعیت دینی فقط به حوزۀ ارزش‌ها نمی‌پردازد، بلکه می‌خواهد تکلیف واقعیات را نیز روشن کند. بنابراین نمی‌توان به سادگی، قلمرو علم و دین را به ترتیب، به حوزۀ واقعیت‌ها و حوزۀ ارزش‌ها منحصر و محدود کرد و نظریۀ مرجعیت‌های ناهمپوش را پذیرفت؛ چراکه هر دو می‌خواهند به حوزۀ واقعیت‌ها بپردازند و در این حوزه، دچار تلاقی و تعارض می‌شوند.

nc

۱۱:۰۸ ۱۳۹۶/۰۸/۲۹
0

مطلب خیلی خوبی بود

حامد

۰۵:۰۸ ۱۳۹۶/۰۸/۲۹
0

The religious tend to end up concerned with facts about the world as well as values "دینی مایل است که همطراز ارزش‌ها، به واقعیات مربوط به جهان نیز بپردازد" ترجمه این جمله درست نیست. منظور نویسنده این است که دین مایل است همچنان که در مواجه با واقعیت موضع سلبی اتخاذ می کند در مواجه با ارزشها موضع ایجابی اتخاذ کند، این دو مواجه یکسان نیستند هرچند هردو یک نگرش کلی درباب حقیقت چیزها هستند اما سلبیت محض در مواجه با واقعیات به نفع ایجابیت محض ارزشهاست. نویسنده به همین دلیل مرجعیت ناهمپوشان را در علم و دین پیشنهاد می کند، علم بر خلاف دین کاری باارزشها و معانی ندارد بلکه به فهم واقعیات همت می گمارد.

توحيد

۰۸:۰۸ ۱۳۹۶/۰۸/۲۵
0

ضمن عرض ادب و احترام و تشكر بي پايان از شما عزيزان اينگونه سخاوتمندانه ترجمه ها را در دسترس همگان قرار مي دهيد ، اين مقاله هم بمانند ديگر مقالات فوق العاده و زيبا بود. ساعتها در اين خصوص فكر كردم ، سطر به سطر مقاله را دو بار يا سه بار خواندم . ممنونم

لیزا هرتسُک

ترجمه مصطفی زالی

گردآوری و تدوین لارنس ام. هینمن

ترجمه میثم غلامی و همکاران

امیلی تامس

ترجمه ایمان خدافرد

سافی باکال

ترجمه مینا مزرعه فراهانی

لیا اوپی

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

دیوید گرِیبر

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

جو موران

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

لی برِیوِر

ترجمه مهدی کیانی

آلبرتو منگوئل

ترجمه عرفان قادری

گروهی از نویسندگان

ترجمه به سرپرستی حامد قدیری و هومن محمدقربانیان

d

خرید اشتراک چهار شمارۀ مجلۀ ترجمان

تخفیف+ارسال رایگان+چهار کتاب الکترونیک رایگان (کلیک کنید)

آیا می خواهید از جدیدترین مطالب ترجمان آگاه شوید؟

بله فعلا خیر 0