image

آنچه می‌خوانید در مجلۀ شمارۀ 26 ترجمان آمده است. شما می‌توانید این مجله را به صورت تکی از فروشگاه اینترنتی ترجمان تهیه کنید.

نوشتار

در نوجوانی همه‌چيز «تا روز قيامت» است

نوجوان که هستید، همه‌چیز را ابدی تصور می‌کنید: عشق ابدی، نفرت ابدی، نوجوانی ابدی

در نوجوانی همه‌چيز «تا روز قيامت» است

در نوجوانی، چند ساعت بعد از دوست شدن با کسی، فکر می‌کنیم «تا روز قیامت» دوستش خواهیم داشت و چند لحظه بعد از نفرت از کسی، گمان می‌کنیم «تا روز قیامت» از او متنفر خواهیم بود. اما این دوره که گذشت سرد و تلخ می‌شویم و همه‌چیز برایمان گذرا و موقت و نسبی جلوه می‌کند. یا شاید قلبمان می‌میرد. چگونه باید با حسرت دورۀ از دست رفتۀ نوجوانی کنار آمد؟ چه کنیم که قلبمان نمیرد؟ حالا که احساس ابدیت، خواه‌ناخواه، می‌گذرد چطور به شکلی درست و خلاقانه برای پایانش سوگواری کنیم؟

تاوی گوینسون

تاوی گوینسون

بازیگر، نویسنده و ویراستار

ROOKIE

تاوی گوینسون، روکی ‌— «تا روز قیامت» حالتی است مختص به افرادِ ۱۳ تا ۱۷ساله که احساس می‌کنند تا قیامت شکست‌ناپذیرند و درعین‌حال تا ابد اسیرند. وقتی پدر و مادرم جوان بودند، [مشخصۀ حالتِ] «تا روز قیامت» حلقۀ ازدواج بود و یادگار‌های‌ روی درخت و عکس‌های یادگاری. در دوره‌های بعد، «تا روز قیامت» الهام‌بخش بسیاری از جملات و ایده‌هایی شده است که میان نوجوانان محبوب‌اند: بهترین دوست تا روز قیامت، کنار هم تا روز قیامت، جوان تا روز قیامت. در سال‌های اخیر، مفهوم ابدیت و خویشاوندانش، مثل همیشه و بی‌نهایت، بر ادبیات جوانان چیره شده‌ و اینترنت را از جهان واقعی -که گذرا و موقتی‌تر است- متمایز کرده‌اند. چه‌بسا دلیل محبوبیت تصاویر کهکشان بر تی‌شرت‌ها و در و دیوار هم همین‌ مفاهیم باشند. قطعاً هیچ‌چیز ابدی نیست، ولی هیچ‌چیز هم مثل مفهوم ابدیت محبوب نوجوان‌‌ها نشده است. چون، خوب یا بد، نمی‌شود نوجوان بود و آن شرایط را داشت و این‌گونه فکر نکرد.

من تمام زندگی‌ام منتظر رسیدن دوران «تا روز قیامت» بودم. هفت‌ سالم که بود مجلۀ سِوِنتین1 را می‌خواندم و مسئولین اردو، پرستارم، خواهران بزرگ‌ترم، دوستان خواهرم، و دانش‌آموزان دبیرستانیِ پدرم را [که عمدتاً نوجوان و جوان بودند] با غبطه و احترام بیشتری نسبت به آدم‌بزرگ‌های سن‌و‌سال‌دار می‌نگریستم. واقعاً این‌طور بود؟ «تا روز قیامت» ناامیدم نکرد. بی‌نقص نبود ولی کمالش در همین نهفته است: از خوش‌شانسی من بوده که نوجوانی‌ام مصادف بود با انتشار انبوهی از فیلم‌های مخصوص نوجوانان که تجربۀ افتضاح مدرسه را، در بدترین حالت، جالب و، در بهترین حالت، زیبا می‌کرد. به همین خاطر، در دوران نوجوانی‌ام حتی در تاریک‌ترین لحظات هم احساس تنهایی نمی‌کردم، بلکه همه‌چیز برایم به‌طرز مرموزی جادویی بود. به قول جان هیوز، «یکی از ویژگی‌های اصلی نوجوانی» این است که «حالِ خوب و بد به یک اندازه خوب است». پس من به معنی واقعی کلمه، یک‌نفس پیش آمده‌ام. دوران تا روز قیامت بهترین دورۀ زندگی فرد نیست، ولی قطعاً ابدی‌ترین دوره است. پس علت غمگینی‌ام این نیست که فکر می‌کنم دورۀ بعد از تا روز قیامت افتضاح است، بلکه به این خاطر غمگینم که تا روز قیامت بسیار عجیب‌وغریب است، و من از تلاش برای درک علت آن لذت برده‌ام، و دلم برایش تنگ می‌شود.

همواره نگران بوده‌ام که اشتیاقم به درک دورۀ نوجوانی‌ صفا و صمیمیتِ نوجوانی‌ام را از بین برده باشد و تجربیاتم را بیش‌از‌حد خودآگاه کرده باشد، ولی کاملاً برعکس بوده است. کریس کراوس در کتاب من دیک را دوست دارم2 می‌نویسد «اجرای گروه رامونز از آهنگ ‘دلشوره’حالتی کنایی به آن می‌دهد، ولی این برداشت طعنه‌آمیز به احساس آهنگ آسیب نمی‌زند که هیچ، آن را قوی‌تر و واقعی‌تر هم می‌کند». خودآگاهی یا برداشت طعنه‌آمیز یا هرچه می‌خواهید نامش را بگذارید، به من کمک کرد متوجه جنبه‌های خیلی بدِ «تا روز قیامت» باشم و با آن کنار بیایم، چراکه در همان زمان هم نسبت به نوجوانی‌ام احساس نوستالژی داشتم. این احساس باعث می‌شد حتی به بداخلاق‌ترین معلم‌هایمان هم بخندم. حواسم بود آن‌قدر در کوچۀ پشت مدرسه پرسه نزنم که برایم تکراری و ناراحت‌کننده شود. شعر و خاطرات بد می‌نوشتم، چون می‌دانستم در آینده اگر برگردم و آن‌ها را بخوانم، خنده‌دار خواهد بود. البته، به‌خاطر تا روز قیامت، تا آخر دنیا، همیشه، بی‌نهایت، و غیره، فکر اینکه زمانی به گذشته نگاه کنم آن‌قدر بعید بود که تصورناپذیر می‌نمود.

از نظر فنی، هنوز حس «تا روز قیامتِ» زیادی در من هست. قانوناً تا آوریل آینده بزرگ‌سال محسوب نمی‌شوم. علم می‌گوید امروزه نوجوانی تا ۲۵سالگی ادامه دارد. اگر ملاک پایان دبیرستان باشد، هنوز شش‌ماه وقت دارم. ولی چون دوستانم همه فارغ‌التحصیل شده‌اند، و خودم دیگر مشغول برنامه‌ریزی برای آینده شده‌ام، و چون احساس می‌کنم بیش از آنکه بدانم که هستم، خاطراتم از این جهت برایم اهمیت دارند که بدانم چه کسی بوده‌ام، با اطمینان می‌توانم می‌گویم دوران «تا روز قیامتِ» من به پایان رسیده است. و خیلی می‌ترسم.

تا روز قیامت دوره‌ای است که طول و عرض کوتوله‌ها را دارید ولی ادعایتان گوش عالم را کر می‌کند؛ دوره‌ای است که مثل آدم‌های کارتونی رگ و پوستتان غیرعادی است. تا روز قیامت زمانی است که همه‌چیز را برای اولین بار تجربه می‌کنید، هورمون‌هایتان هم همین‌طور، دیگر هیچ‌وقت به این میزان ترشح نمی‌کنند، و دیگر هیچ‌وقت همه‌چیز را این‌قدر بی‌رنگ یا رنگارنگ نمی‌بینید. تا روز قیامت زمانی است که مغزتان هنوز در حال رشد است، پس همه‌چیز را در خود نگه می‌دارد. تا روز قیامت دوره‌ای است که دید تونلی دارید، چراکه هنوز متوجه نشده‌اید مرکز عالم نیستید، پس به خودتان اجازه می‌دهید چیزها را طوری ببینید که انگار واقعاً مرکز عالم هستید. نمی‌خواهم این سبک زندگی را توصیه کنم، ولی خیلی ارزشمند است این‌همه وقت داشته باشید تا فقط دربارۀ خودتان، چیزهایی که دوست دارید، باورها و احساساتتان فکر کنید. وقتی از سوفیا کوپولا پرسیدم چرا دائماً فیلم‌هایی دربارۀ نوجوانان می‌سازد، پاسخ داد «نوجوانی دوره‌ای است که تمرکزتان فقط بر خود چیزهاست و شغل و خانواده و مواردی از این دست حواستان را پرت نمی‌کند … من همیشه شخصیت‌هایی را دوست دارم که در مرحلۀ گذار هستند و سعی دارند هویت و جایگاهشان را در جهان پیدا کنند. اوج این اتفاق در نوجوانی است، ولی قطعاً آن را در سایر دوره‌های زندگی هم دوست دارم».

همان‌طور که سوفیا کوپولا گفت، «تا روز قیامت» تنها دوره‌ای نیست که افراد مرحلۀ گذار را تجربه ‌می‌کنند و هویت و جایگاهشان را در جهان پیدا ‌می‌کنند. تا روز قیامت تنها دوره‌ای نیست که آدم‌ چیزها را شدید، برای نخستین بار، یا به شکلی احساس می‌کند که در شکل‌گیری‌ هویتش نقش محوری دارد. شاید دلیلش تمرکز فوق‌العادۀ ما در آن دوران باشد، ولی معنایش این نیست که نوجوانی دوره‌ای عالی است. گاهی بخش‌های افتضاح آن زیباست، گاهی هم واقعاً همان‌قدر افتضاح است.

خوشبختانه زندگی بیشتر آدم‌ها پس از دوره‌ای که احساسشان دربارۀ همه‌چیز احساسِ «تا روز قیامت» است بهتر می‌شود، اما متأسفانه زندگی بعضی‌ها بهتر نمی‌شود، یا می‌شود، ولی خود آن آدم‌ها سرد و تلخ می‌شوند و برای روزهای «تا روز قیامت» احساس نوستالژی می‌کنند، صرف‌نظر از اینکه نوجوانی‌شان ارزش دل‌تنگی داشته باشد یا نه. یا به قول آلیسون در فیلم «باشگاه صبحانه»، «وقتی بزرگ می‌شوی، قلبت می‌میرد».

یک راه برای اینکه نگذارید قلبتان بمیرد این است که تصمیم بگیرید همیشه رشد کنید. نمی‌گویم باید به‌دنبال میزانی از پختگی باشید که شخصیت‌های فیلم «جکوزی ماشین زمان» دارند؛ حرف من این است که در برابر نوعی از زندگی که مثل خطی در نمودار بالا می‌رود و سپس صاف می‌شود و تا زمان مرگ به همین شکل باقی می‌ماند مقاومت کنیم. من امیدوارم حرکت خط زندگی‌ام تا انتها صعودی باشد، هرچند هرازگاهی ناچاراً نزولی خواهد بود. امیدوارم همچنان یاد بگیرم و تغییر کنم.

باید با حسرت نوجوانی نیز کنار آمد. من از پیرشدن نمی‌ترسم، از ترس از پیری می‌ترسم، چیزی که به نظر می‌رسد جزء ذاتی پیری است، چراکه کمتر می‌توان بزرگ‌سالی را پیدا کرد که دلش نخواهد زمان را به عقب برگرداند. ولی ترس از افزایش سن همۀ لحظاتتان را تلخ می‌کند. معنایش این است که بدترین کابوستان مدام نزدیک و نزدیک‌تر می‌شود، مگر اینکه تصمیم بگیرید بمیرید، که تصمیم وحشتناکی است. به‌طور کلی زندگی را دوست دارم؛ می‌توانم غذاهای خوب بخورم، برنامه‌‌های تلویزیونی خوب تماشا کنم، و دوستان خوب داشته باشم -پس، دوست ندارم رابطه‌ام با زندگی تلخ شود، خود را از آن مخفی کنم یا از آن بترسم. ترجیح می‌دهم ناآگاهی را خوب جلوه ندهم. ترجیح می‌دهم جادوگر یا دانشمند دیوانه یا دانشنامۀ متحرک باشم. ترجیح می‌دهم با زندگی بسازم تا اینکه هر روز عصبانی باشم که چرا هنوز راه سفر در زمان را پیدا نکرده‌ایم.

در آخر، مهم است که زمانی را به سوگواری برای دورۀ «تا روز قیامت» اختصاص بدهیم. می‌دانم که نباید حتماً غم‌انگیز باشد، می‌دانم که نمی‌خواهم همیشه در ابدیت بمانم -ولی برای اینکه به‌خوبی از آن عبور کنم، باید همه‌چیز را جمع‌و‌جور کنم. چون دلم نمی‌خواهد بعداً به شیوه‌های بیمارگونه حسرت روزهای «تا روز قیامت» را بخورم، باید همین حالا به شکلی درست و خلاقانه آن را تکریم کنم. فکرکردن و بایگانی‌کردن با ماندن در گذشته یکی نیست. این کار ضد زندگی نیست، بلکه بخشی چه‌بسا مهم از زندگی است. ما این کار را می‌کنیم تا چیزی را نسبت به چیزهای دیگر برجسته کنیم، به طوری که آن لحظۀ خاص، نسبت به لحظه‌‌ای بی‌اهمیت، فضای بیشتری در مغزمان اشغال کند؛ تا اینکه، خیلی ساده، جهان شخصی‌مان خوبی‌های بیشتر و بدی‌های کمتر، یا چیزهای جالب بیشتر و چیزهای ملال‌آور کمتری داشته باشد، چراکه باید بدی‌ها را هم ثبت و ضبط کنیم. همان‌طور که گفتم، دورۀ «تا روز قیامت» بهترین سال‌های زندگی‌تان نیست، ولی ابدی‌ترین آن‌ها هست.


فصلنامۀ ترجمان چیست، چه محتوایی دارد، و چرا بهتر است اشتراک سالانۀ آن را بخرید؟
فصلنامۀ ترجمان شامل ترجمۀ تازه‌ترین حرف‌های دنیای علم و فلسفه، تاریخ و سیاست، اقتصاد و جامعه و ادبیات و هنر است که از بیش از ۱۰۰ منبع معتبر و به‌روز انتخاب می‌شوند. مجلات و وب‌سایت‌هایی نظیر نیویورک تایمز، گاردین، آتلانتیک و نیویورکر در زمرۀ این منابع‌اند. مطالب فصلنامه در ۴ بخش نوشتار، گفت‌وگو، بررسی کتاب، و پروندۀ ویژه قرار می‌گیرند. در پرونده‌های فصلنامۀ ترجمان تاکنون به موضوعاتی نظیر «اهمال‌کاری»، «تنهایی»، «مینیمالیسم»، «فقر و نابرابری»، «فرزندآوری» و نظایر آن پرداخته‌ایم. مطالب ابتدا در فصلنامه منتشر می‌شوند و سپس بخشی از آن‌ها به‌مرور در شبکه‌های اجتماعی و سایت قرار می‌گیرند، بنابراین یکی از مزیت‌های خرید فصلنامه دسترسی سریع‌تر به مطالب است.

فصلنامۀ ترجمان در کتاب‌فروشی‌ها، دکه‌های روزنامه‌فروشی و فروشگاه اینترنتی ترجمان به‌صورت تک شماره به‌ فروش می‌رسد اما شما می‌توانید با خرید اشتراک سالانۀ فصلنامۀ ترجمان (شامل ۴ شماره)، علاوه بر بهره‌مندی از تخفیف نقدی، از مزایای دیگری مانند ارسال رایگان، دریافت کتاب الکترونیک به‌عنوان هدیه و دریافت کدهای تخفیف در طول سال برخوردار شوید. فصلنامه برای مشترکان زودتر از توزیع عمومی ارسال می‌شود و در صورتی‌که فصلنامه آسیب ببیند بدون هیچ شرط یا هزینۀ اضافی آن را تعویض خواهیم کرد. ضمناً هر وقت بخواهید می‌توانید اشتراکتان را لغو کنید و مابقی مبلغ پرداختی را دریافت کنید.

این مطلب را تاوی گوینسون نوشته و در تاریخ ۲ دسامبر ۲۰۱۳ با عنوان «Forever» در وب‌سایت روکی منتشر شده است و برای نخستین بار با عنوان «در نوجوانی همه‌چيز «تا روز قيامت» است» در بیست‌‌وششمین شمارۀ فصلنامۀ ترجمان علوم انسانی با ترجمۀ محمدحسن شریفیان منتشر شده است. وب سایت ترجمان آن را در تاریخ ۳۱ خرداد ۱۴۰۲با همان عنوان منتشر کرده است.

تاوی گوینسون (Tavi Gevinson) بازیگر، نویسنده و ویراستار آمریکایی است. او مقالاتش را در وب‌سایت خودش، روکی، منتشر می‌کند.

 

پاورقی

  • 1
    Seventeen دوماهنامه‌ای آمریکایی است که مخاطبان آن را عمدتاً دختران نوجوان تشکیل می‌دهند [مترجم].
  • 2
    I Love Dick

مرتبط

هایک اهمیت زیادی به آزادی می‌دهد، اما فقط برای خواص

هایک اهمیت زیادی به آزادی می‌دهد، اما فقط برای خواص

در اقتصاد آزاد هایک وظیفۀ اکثریت تسلیم و دنباله‌روی است

آیا آگاهانه زیستن، در دنیایی غرق خیال و حواس‌پرتی، ممکن است؟

آیا آگاهانه زیستن، در دنیایی غرق خیال و حواس‌پرتی، ممکن است؟

آماندا مونتل از ترفندهای جادویی‌ای می‌گوید که ذهنمان روی خودمان اجرا می‌کند

از معماری چه کاری برای فهم انسان ساخته است؟ از نظر یونگ، همه کار

از معماری چه کاری برای فهم انسان ساخته است؟ از نظر یونگ، همه کار

از منظر کارل یونگ، نمی‌توان بدون معماری تصوری از عوالم درونی داشت

اندیشه‌هایم در انزوا نه همه‌جانبه و عمیق، بلکه تکه‌تکه و نامربوط‌اند

اندیشه‌هایم در انزوا نه همه‌جانبه و عمیق، بلکه تکه‌تکه و نامربوط‌اند

انزوا به‌رغم همۀ ارزش‌های آن که در بوق‌و‌کرنا شده چه‌بسا در نظر ما ارزش اندکی داشته باشد

خبرنامه را از دست ندهید

نظرات

برای درج نظر ابتدا وارد شوید و یا ثبت نام کنید

لیزا هرتسُک

ترجمه مصطفی زالی

گردآوری و تدوین لارنس ام. هینمن

ترجمه میثم غلامی و همکاران

امیلی تامس

ترجمه ایمان خدافرد

سافی باکال

ترجمه مینا مزرعه فراهانی

لیا اوپی

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

دیوید گرِیبر

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

جو موران

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

لی برِیوِر

ترجمه مهدی کیانی

آلبرتو منگوئل

ترجمه عرفان قادری

گروهی از نویسندگان

ترجمه به سرپرستی حامد قدیری و هومن محمدقربانیان

d

خرید اشتراک چهار شمارۀ مجلۀ ترجمان

تخفیف+ارسال رایگان+چهار کتاب الکترونیک رایگان (کلیک کنید)

آیا می خواهید از جدیدترین مطالب ترجمان آگاه شوید؟

بله فعلا خیر 0