بستنی در تاریخ نظامی آمریکا جایگاهی بیبدیل دارد، اما اهمیت آن بیش از این است
جرج واشنگتن علاقهای جنونآمیز به بستنی داشت، توماس جفرسون نیز پیش از آنکه به سیاست روی آورد، در حال یادگیریِ بستنیسازی بود. همین مصداقها کافی است برای دانستنِ اهمیت بیمثال بستنی در فرهنگ آمریکایی. در هماوردیهای نظامی ایالات متحده نیز بستنی حضوری همیشگی داشته است. شاید سربازان آمریکایی، با مزهمزهکردنِ بستنیهایشان میخواستند به یاد بیاورند که صلح چگونه است، و خانه چه شکلی است.
مت سیگل، آتلانتیک — در سال ۱۹۴۴، یکی از انیمیشنهای کمپانی برادران وارنر، با حسن تعبیر، جنگ جهانی دوم را با بانی خرگوشه و بستنی به تصویر کشید. در این انیمیشن بانی خرگوشه در اقیانوس آرام و زیر حمله ژاپنیها یکّه و تنها مانده بود، او یک کامیون بستی را به زور تصرف کرد و شروع به پخش بستنیهای «گود رومر»۱ میکند، بعد مشخص میشود بستنیها نارنجکهایی هستند که روی آنها روکش شکلاتی کشیدهاند. تکههای بستنی منفجر میشود و بانی خرگوشه پا به فرار میگذارد و با صدایی کلفت و خشن میگوید: «کسبوکار عالیه».
این انیمیشنِ انگشتنما اشکالات شرمآور بسیاری داشت. در مکالمههای آن لقبهای نژادپرستانه وجود داشت و صورت سربازان ژاپنی در آن زرد به تصویر کشیده شده بود. فقط یک چیز درست بود و آن تصویرِ «رونقگرفتن» بستنی بهمثابه نوعی سلاح مخفی آمریکایی در طی جنگ است. در واقع بستنی در تلاشهای این ملت در دوران جنگ نقش قابل توجهی را ایفا کرد و چندین دهه برای پشتیبانی در مجموعههای نظامی-صنعتی مورد استفاده قرار گرفت.
پیش از جنگ جهانی دوم، نگرانیِ نظامیان دربارۀ غذا به این تنزل پیدا کرده بود که مطمئن شوند سربازان کالری کافی برای پیادهروی را مصرف میکنند (و غیر نظامیان و پناهندگان کالری کافی برای زنده ماندن و ایستادگی کردن). هربرت هُوِر، اولین رئیس و مشاور «سازمان غذای آمریکا» در دوران جنگ، در طول جنگ جهانی اول این وظیفه را بر عهده داشت. او در اجرای برنامۀ موسوم به «غذا بر جنگ پیروز میشود» موفق بود، برنامهای که در آن خانوادههای آمریکایی را به «قناعت کردن»۲ در وعدههای غذایی یعنی صرفنظر کردن از گندم، شکر، گوشت و چربی تشویق میکرد (چیزی که منشأ دوشنبههای بدون گوشت و چهارشنبههای بدون گندم شد). نتیجۀ این کار افزایش سه برابریِ صادرات غذا بود، که فقط در سال اول جنگ بیش از ۱۸ میلیون تن مواد غذایی خام برای مصرف در دوران جنگ در اختیار آمریکا قرار داد.
اما صنعت بستنی، که هنوز در آغاز راهش بود، برای سربازان آن سوی آب چیزی بیش از اینها بود: نه فقط کالری، بلکه آسایش. در سال ۱۹۱۸ سرمقالهای در شمارۀ ماه میِ مجلۀ آیسکریم ریویو، ماهنامۀ تخصصی صنعت و تجارت، در انتقاد به دسترسی ناچیز به بستنی درخارج از کشور نوشت: «اگر پزشکان انگلیسی میدانستند پزشکان ما چه میکنند، تمام بیمارستانها برای بیماران خود بستنی تجویز میکردند.» نویسندۀ مقاله خواستار مداخلۀ واشنگتن و کمک مالی به کارخانههای بستنیسازی متفقین در سراتاسر اروپا شد:
تمام بیمارستانها در کشور از بستنی به عنوان غذا استفاده میکنند و دکترها نمیدانند بدون بستنی چکار باید بکنند. اما تکلیف سربازان زخمی و بیمارمان در فرانسه چه میشود؟ آیا باید در آرزوی یک ظرف بستنی آمریکایی خوب و قدیمی روی تخت خود دراز بکشند؟ تاکنون چنین بوده است، زیرا بستنی و یخ در فرانسه تابو هستند. مشخص است که این وظیفۀ پزشک ارتش یا افسران مسئول دیگر است که درخواست تأمین بستنی را ارائه دهند.
صنعت بستنی قدرت لابیگری زیادی نداشت. آمریکاییهای کمشماری یخچال داشتند. بدتر از آن، هور با کماهمیت جلوهدادنِ کمبود ذخایر داخلی شکر میخواست از ترس و وحشت جلوگیری کند. دیگر شکری برای خود آمریکا باقی نمانده بود، چه رسد به همپیمانانش در فرانسه و انگلستان؛ بدینترتیب ترویج و تشویق بستنی به عنوان نوشدارو در دوران جنگ دیگر جوابگو نبود. سازمان غذای هور بهجای حمایت از تولید بستنی دستور به کاهش تولید در داخل کشور داد و در تابستان سال ۱۹۱۸ چنین دستوری صادر کرد: «بستنی دیگر آنقدر ضروری بهحساب نمیآید و در نتیجه مصرف آزاد شکر در تولید آن توجیهی ندارد.»
اگرچه این موضع در دو دهۀ بعدی بهطور چشمگیری تغییر کرد، اما این تغییر تا حدی به خاطر نقش باورنکردنیِ قانون منع مصرف مشروبات الکلی و رکود بزرگ اقتصادی بود. در سال ۱۹۲۰، زمانی که براساس متمم هجدهم قانون اساسی خرید و فروش مشروبات الکلی غیرقانونی اعلام شد، بسیاری از اولین کارخانههای آبجوسازی، ازجمله یونِنگلین و آنهایزر-بوش برای حفظ چرخۀ کار خود به تولید نوشیدنی گازدار و بستنی روی آوردند. در پایان این دهه، آمریکاییها روزانه بیش از یک میلیون گالون بستنی مصرف میکردند و اساساً آن را با آسودگی و تفریحی مرتبط میدانستندکه سابقاً با الکل به دست میآمد.
در سال ۱۹۲۹، «ویلیام درِیر»، بستنیساز آمریکایی با عرضۀ بستنی راکی رُد۳ به بازار به عنوان محصولی جذاب و با هدف کمک به مردم برای کنارآمدن با سقوط بازار سهام به پیشبرد این گرایش کمک کرد. این نام اکنون تنها به شکلات با آجیل خرد شده و تکههای بزرگ مارشملو اطلاق میشود، اما قبلاً نماد آسودگی و نوعی آسانگیریِ شیرین همراه با تکههای شکستۀ «راکی» بود.
زمانی که جنگ جهانی دوم شروع شد، کشورهای طرف درگیری بار دیگر بستنی را ممنوع کردند، انگلیسیها با زدن هویج بر سر چوبهای مخصوص و استفاده از آن به جای بستنی به این وضع بد دامن میزدند. اما در ایالات متحده استفاده از بستنی شدت پیدا کرد. بستنی جزئی لاینفک از زندگی آمریکایی و از آن هنگام به بعد جزئی جدانشدنی از تاکتیکهای نظامی شده بود.
در سال ۱۹۴۲، زمانی که اژدرهای ژاپنی کشتی «یواساس لکسینگتون» و بعد از آن دومین ناو هواپیمابر بزرگِ زرادخانۀ نیروی دریایی را بهآرامی غرق کردند، خدمه قبل از ترک کشتی به یخچالها هجوم بردند و همۀ بستنیها را خوردند. بازماندگان تعریف میکردند که چگونه بستنی را با قاشق درون کلاهخود خود میریختند و پیش از آنکه خود را به اقیانوس بیاندازند، آن را لیس میزدند. در سال ۱۹۴۳، خدمۀ بمبافکنهای سنگین آمریکایی فهمیدند که میتوانند پیش از انجام مأموریت با بستن مخلوطکنندهها به مسلسل عقبی هواپیما بر فراز آسمان دشمن بستنی تولید کنند. در هنگام فرود، خامه در ارتفاع یخ زده و با تکانها و تلاطمهای موتور، و شاید هم با شلیک مسلسل و انفجارهای هوایی، به هم خورده بود. سربازان نیروی زمینی به گفتۀ خودشان برف و شکلات آبشده را در کلاه خود مخلوط میکردند تا نوعی بستنی شکلاتی درست کنند.
در سال ۱۹۴۵ نیروی دریایی آمریکا یکمیلیون دلار صرف کرد تا یک سکوی شناور بتنی را به کارخانه بستنیسازی شناور تبدیل کند، تا سکو در اکنافِ اقیانوس آرام بکسل شود و بین کشتیهایی که قادر به درست کردن بستنی نیستند، بستنی پخش کند. این کشتی بیش از ۲۰۰۰ گالون بستنی حمل میکرد و هر هفت دقیقه ۱۰ گالون بستنی بیرون میداد. برای عقب نماندن از قافله، ارتش آمریکا کارخانههای بستنیسازی کوچکی در خط مقدم ساخت و شروع به فرستادن کارتونهای اختصاصی به سنگرهای انفرادی کرد. این غیر از صدها میلیون گالون مخلوطِ بستنیای بود که سالانه تولید شده و بیش از ۱۳۵ میلیون پوند از آن به صورت بستنی خشکشده صادر میشد.
یک دهه بعد و در طول جنگ کُره گیلاس روی بستنی باب شد، زمانی که ژنرال لوئیس بی پولر تلاش کرد پنتاگن را قانع کند بستنی یک «غذای سوسولی» است و اگر سربازان به دیگر محصولات فرهنگ آمریکایی یعنی آبجو و ویسکی روی آورند، قویتر میشوند، پنتاگون در جواب طی یک بیانیۀ رسمی اطمینان داد که سربازان حداقل سه بار در هفته بستنی خوردهاند.
حس خوب بستنی در آمریکا، بیش از نقش آن در شکوفایی نظامی، به تاریخ پایهگذاری آن باز میگردد. جرج واشنگتن تنها در یک تابستان، حدود ۲۰۰ دلار -بیش از ۵۰۰۰ دلار به پول امروز- خرج بستنی کرد، و توماس جفرسون پیش از آنکه با یک بستنیساز، چهار قالب بستنی و یک دستور طرز تهیه بستنی وانیلی که هنوز در کتابخانه کنگره نگهداری میشود، به مانتیسلو بازگردد، در فرانسه در رشته تولید بستنی تحصیل کرده بود. بخشی از اولین وعدۀ غذایی مهاجرینی که به جزیرۀ الیس میآمدند به طور سنتی از بستنی تشکیل میشد؛ در واقع، دستور این کار را اولین بار کمیسر عالی جزیره صادر کرد و از تابستان سال ۱۹۲۱ تا به امروز نیز این سنت به قوت خود باقی مانده است: «مقامات جزیرۀ الیس با مهربانی و با معرفی لذت بستنیهای حصیری مهاجران را به سوی شناخت خوبیهای آمریکا هدایت میکنند.»
پس چرا بستنی؟ مارگارت ویسر در کتابش با عنوان همه چیز به شام بستگی دارد: تاریخ و اسطورهشناسی، افسون و وسواس، و مخاطرات و تابوهای خارقالعادۀ یک وعدۀ غذای معمولی۴ میگوید بستنی باعث ایجاد دو نوع نوستالژی میشود. اولی مربوط به خاطرات دوران کودکی است که «باعث میشود مردم احساس جوانی کرده و حداقل بطور موقت احساس امنیت و معصومیت داشته باشند»، دومی پیچیدهتر است: حسی که او «دلتنگی برای دیگر جاها» میخواند. این احساس ممکن است برای برخی یادآور خاطرات تعطیلات تابستان یا پیادهروی کنار ساحل باشد؛ یا شاید برای طرفداران بستنی هگنداست۵، تصویری از تجمل اسکاندیناویایی را تداعی کند، گرچه این نام و علائم روی آن بیمعنی هستند.
پژوهشی که در اتریش، دربارۀ تاثیرات عصبشناختی غذا انجام شده است، گویا این دیدگاه را تأیید میکند. محققان دریافتند که فقط بستنی میتواند واکنش ترس در انسان را –چه در مردها و چه در زنها- (دستکم زمانی که با سرنگ خورانده میشود) تقلیل دهد، حال آنکه شکلات و ماست به لحاظ آماری نتایج قابلتوجهی در میان دو جنس به دست نیاوردند. این امر نشان میدهد که احساس خرسندیِ بستنی فراگیرتر از آثارِ فیزیولوژیکِ شکر، چربی، دما و شیرینیِ دریافتشده است. ظاهراً این پدیده تا حد زیادی روانشناختی است، نتیجۀ پیوندهای اکتسابیای که بستنی را با کیک تولد کودکی؛ اولین قرارهای عاشقانه و برای سربازانِ مستقر در منطقه با همان «جای دیگر» و آسودگی خانه ربط میدهد.
پینوشتها:
• این مطلب را مت سیگل نوشته است و در تاریخ ۶ آگوست ۲۰۱۷ با عنوان «How Ice Cream Helped America at War» در وبسایت آتلانتیک منتشر شده است. وبسایت ترجمان در تاریخ ۲۲ شهریور ۱۳۹۶ آن را با عنوان «زندگی را از من بگیر، بستنی را نه» و با ترجمۀ امیر قاجارگر منتشر کرده است.
•• مت سیگل (Matt Siegel) نویسندهای ساکن ویرجینیا است و نوشتههایش در پاریس ریویو و فست کمپانی منتشر میشود.
[۱]“Good Rumor”
[۲] Hooverize
[۳] Rocky Road
[۴] Much Depends on Dinner: The Extraordinary History and Mythology, Allure and Obsessions, Perils and Taboos of an Ordinary Meal
[۵] Häagen-Dazs
کنوانسیون نسلکشی گویا طوری طراحی شده است که فقط هولوکاست را مصداق این جنایت بداند
آمریکا بعد از یازده سپتامبر خط قرمزی را شکست که دنیا را به جای متفاوتی تبدیل کرد
چطور جامعۀ اسرائیل با جنایتهای ارتش خود در غزه و لبنان کنار میآید؟
تمجید آشکار از دیکتاتورها مشخصۀ اصلی راستگرایان آمریکاست