آنچه میخوانید در مجلۀ شمارۀ 10 ترجمان آمده است. شما میتوانید این مجله را به صورت تکی از فروشگاه اینترنتی ترجمان تهیه کنید.
نمیخواهم سفر کنم تا «وحشیهای نجیب» را ببینم، میخواهم درکم از دنیا را بهشیوهای مسئولانه افزایش دهم
گردشگرانی که از اروپا و آمریکا به کشورهای اصطلاحاً جهان سوم سفر میکنند، در پستهای اینستاگرامشان، که یحتمل عکسی با لباس محلی آنهاست، مینویسند: «طفلکها، عجب مردمانِ مهربان و جالبی بودند». جدای از دلسوزیهای مشمئزکننده، این نوع جذابیت بیشتر بهمعنای تبدیل آدمهای محلی به سرگرمیهای والتدیزنی است. افرادی که، بهجای شهربازی یا سینما، به دیدن آدمهای روستایی یا جهانسومی میروند و با آنها سرگرم میشوند، یک چیز را یادشان میرود: آن انسانهای جذاب وسیلۀ سرگرمی ما نیستند.
اس. ای. اسمیت،گاردین — هروقت با افرادی معاشرت میکنم که مجال سفر داشتهاند، غالباً صحبتهایی دربارۀ اطراف و اکناف دنیا پیش میآید که اغلب مرا عمیقاً میآزارد. یک مثال از این صحبتها این جمله است: «مردم خیلی جذابی هستند!»، که در این عبارت ساکنان یک کشور خاصْ آرام و مهربان و بامحبت و خونگرم و خوشبرخورد توصیف میشوند. این حرف برای من تصویر ذهنیِ وحشی نجیب۱ را میسازد، تصویری از جامعهای ساده و «ناب» که همانطور که میدانید با واقعیتهای جهان ما مشوش نشده است؛ همان اصطلاح عامیانۀ «دغدغههای جهاناولیِ» قدیمی دوباره به ذهن خطور میکند.
مشکل این حرف آن است که یادآوری میکند مسافرْ ناظر است و اغلبِ مسافرانی که میشناسم اهل کشورهای استعماریاند و در جوامع خودشان قدرت و امکانات دارند (در غیر این صورت سفر برایشان دشوار میبود). اگر سفیدپوست باشید و از نظر اجتماعی قدرتمند و به خارج از کشور سفر کنید و افرادی را که میبینید با اصطلاحهای سادهانگارانه توصیف کنید، بهجای اینکه آنها را انسانهایی بدانید که مشغول زندگی روزمرهشان هستند، درحقیقت، واقعیت زندگیشان را حذف میکنید و آنها را به جاذبههای نمایشهای جنبیِ دیزنی تبدیل میکنید، آدمهایی که کارشان سرگرمکردن شماست.
کسانی که انسانها را به این شکل توصیف میکنند اغلب تصاویر فراوانی دارند، ازجمله عکسهایی که بدون اجازۀ سوژه گرفتهاند و او را معذب کردهاند. به نظر میرسد تصوری کلی وجود دارد که عکاسیِ تهاجمی برای گردشگر نهفقط مُجاز است، بلکه افراد تشویق هم میشوند که این «مردم جذاب» را در «زیستگاه طبیعیشان» مستند کنند. یعنی زمانیکه ساری۲، شلوار کمیز۳، یوکاتا۴ و لباسهای سنتی دیگر تنشان است و به شیوههای عجیب و خندهدار آشپزی، کشاورزی و زندگی میکنند! وقتی افراد مخالفت میکنند که سوژۀ عکاسی شوند، گردشگران دلخور میشوند و وقتی افراد درعوض عکسْ اجرتی میخواهند، حتی عصبانیتر هم میشوند. چرا که عکاسی از یک نفر حقی است که باید طبیعتاً عرضه شود (و بگذارید اصلاً حرفی نزنم در مورد افرادی که خشمشان را از این ابراز میکنند که اجازه نیافتهاند، با یا بدون دوربین، به مکانهای خاصی بروند).
من با کسانی که دربارۀ «مردم جذابی» صحبت میکنند که هر وقت به خارج از کشور میروند با آنها مواجه میشوند کاری ندارم. در این نقطه از کالیفرنیا، این گفتهها از همۀ آن دبدبه و کبکبۀ مشمئزکنندۀ هیپیها برای صلح، عشق و برنج قهوهای میآید، اما رگههای منحوس استعمارگری هم با خود دارد. در یک کلام بخور، عبادت کن، عشق بورز ۵ و بیاعتنا از کنار همۀ آدمها و فرهنگها بگذر؛ این مردمان جذاب اینجایند تا بازدیدکنندگان را سرگرم کنند، اینجا نیستند چون حق دارند زندگی مستقل و اولویتهای خودشان را داشته باشند.
برخی به من میگویند باید به دیدن فلان و بهمان جا بروم چون «مردمش خیلی باصفا و مهرباناند»، اما من از شنیدن این حرف میخواهم بالا بیاورم. میخواهم جاهایی را ببینم که میتوانم در مقام بازدیدکنندهای باوجدان در آن حاضر شوم تا چیزهای بیشتری در مورد آن مکان، تاریخش و مردمش بدانم، جایی که میتوانم به مردمی که در آن زندگی میکنند احترام بگذارم و با آنها مثل بتواره برخورد نکنم. نمیخواهم برای دیدن «وحشی نجیب» سفر کنم، بلکه هدفم از سفر افزایش درکم از جهان به شیوهای مسئولانه است، نه با سوءاستفاده از مردم و جوامعشان.
شنیدن اینکه بعضی اشخاص مردم را دستهجمعی «جذاب» توصیف میکنند رعشه به جانم میاندازد. میدانم که گوینده دربارۀ جذابیت فردیِ یک شخص خاص صحبت نمیکند (مثل اینکه «امروز، دختر جذابی را در سوپرمارکت دیدم»)، بلکه صحبت از تودهای انباشتهشده از لکههای بهظاهر غیرقابل تشخیص است. وقتی آنها حرفشان را ادامه میدهند و اضافه میکنند که دارند عملاً به جذابیت جسمی اشاره میکنند، اوضاع مشمئزکنندهتر هم میشود، یعنی آن چیزی که معمولاً از زبان مردان سفیدپوستی میشنوم که به آسیا سفر میکنند و آنها هم ظاهراً فکر نمیکنند که گفتن جملۀ «زنهای آسیایی خیلی جذاباند» اشکالی داشته باشد. (این اظهارنظری است که به شیوههای بسیاری میتوان از آن انتقاد کرد، طوریکه وقتی نقدش کردیم، شبیه کاناپهای تکهپاره باشد که دستهای ببر به آن حمله کردهاند).
سفر مسئولانه نباید ابژهسازی در پی داشته باشد. البته نباید انکار کرد که تجربههای مثبت هنگام سفر رخ میدهند و صحبت دربارۀ آن تجربهها کار خوبی است، اما میتوان دربارۀ آنها به شیوهای صحبت کرد که توهینآمیز نباشد. مثلاً، بهجای گفتن اینکه «این مردم خیلی جذاب و خونگرماند!»، باید گفت: «میزبانان من خیلی مهربان بودند و تجربۀ چند روز زندگی در کنار آن خانواده عالی بود».
اشغالگرانی از غرب، قرنها به سرزمینهای «وحشی» سفر کردهاند و دربارۀ جوامع ساده و «نابی» که در آن سرزمینها یافتهاند نامه نوشتهاند. و گاهی، برای سرگرمی همگانی و جذابیت آشکار، نمونههایی از آن جوامع را با خود به کشورشان برگرداندهاند. این واقعیت که مسافران دنیای مدرن نمیتوانند تاریخ معنیدار و ناراحتکنندۀ پشت برخوردهای اینچنینی با مردم را درک کنند گواه تلخی است از اینکه چه کسی تاریخ را مینویسد و چه کسی بر نگرشهای اجتماعی تسلط دارد و چه کسی تعیین میکند که آدمها چگونه با جهان تعامل کنند.
«مردم» چه کسانیاند؟ وقتی برای زنان هندی ساریپوش در بازار محلی غش و ضعف میکنید، آیا به تشکلهای زنان علیه شرکتهای استخراج معادن و مداخلات غرب در هند هم توجه میکنید؟ آیا به زنانی توجه میکنید که مخالف توریسماند و با ابژهسازی کارها در جوامعشان مبارزه میکنند؟ آیا به جوامعی توجه میکنید که، بهجای اینکه بخواهند توریستهای بیمبالات همه جا باشند، خواهان خلوت و احتراماند؟ چرا که آنها هم «مردم»اند و وقتی دارید تصمیم میگیرید که چه کسی نمایندۀ جامعه است، نباید جذابترین و تأییدکنندهترین اعضای جامعه را گلچین کنید. بلکه بهجای این کار باید افراد منتقد را در کنار خوشبرخوردها بپذیرید، عصبانیها را در کنار مهربانها، برآشفتههای درستکار را در کنار آدمهای تحقیرشده و شرمسار، یعنی کسانی که دوست دارید با هرزهنگاریِ فقر و افسانههای تراژدی «جهان سوم» باز هم بیشتر به ابژه تبدیلشان کنید.
این مردم انساناند. اسباببازی شما نیستند.
فصلنامۀ ترجمان چیست، چه محتوایی دارد، و چرا بهتر است اشتراک سالانۀ آن را بخرید؟
فصلنامۀ ترجمان شامل ترجمۀ تازهترین حرفهای دنیای علم و فلسفه، تاریخ و سیاست، اقتصاد و جامعه و ادبیات و هنر است که از بیش از ۱۰۰ منبع معتبر و بهروز انتخاب میشوند. مجلات و وبسایتهایی نظیر نیویورک تایمز، گاردین، آتلانتیک و نیویورکر در زمرۀ این منابعاند. مطالب فصلنامه در ۴ بخش نوشتار، گفتوگو، بررسی کتاب، و پروندۀ ویژه قرار میگیرند. در پروندههای فصلنامۀ ترجمان تاکنون به موضوعاتی نظیر «اهمالکاری»، «تنهایی»، «مینیمالیسم»، «فقر و نابرابری»، «فرزندآوری» و نظایر آن پرداختهایم. مطالب ابتدا در فصلنامه منتشر میشوند و سپس بخشی از آنها بهمرور در شبکههای اجتماعی و سایت قرار میگیرند، بنابراین یکی از مزیتهای خرید فصلنامه دسترسی سریعتر به مطالب است.
فصلنامۀ ترجمان در کتابفروشیها، دکههای روزنامهفروشی و فروشگاه اینترنتی ترجمان بهصورت تک شماره به فروش میرسد اما شما میتوانید با خرید اشتراک سالانۀ فصلنامۀ ترجمان (شامل ۴ شماره)، علاوه بر بهرهمندی از تخفیف نقدی، از مزایای دیگری مانند ارسال رایگان، دریافت کتاب الکترونیک بهعنوان هدیه و دریافت کدهای تخفیف در طول سال برخوردار شوید. فصلنامه برای مشترکان زودتر از توزیع عمومی ارسال میشود و در صورتیکه فصلنامه آسیب ببیند بدون هیچ شرط یا هزینۀ اضافی آن را تعویض خواهیم کرد. ضمناً هر وقت بخواهید میتوانید اشتراکتان را لغو کنید و مابقی مبلغ پرداختی را دریافت کنید.
پینوشتها:
• این مطلب را اس. ای. اسمیت نوشته و در تاریخ ۸ آوریل ۲۰۱۴ در وبسایت گاردین منتشر شده است. و برای نخستین بار با عنوان «سفرهای توریستی و میراث استعمار» در دهمین شمارۀ فصلنامۀ ترجمان با ترجمۀ الهام آقاباباگلی منتشر شده است. وب سایت ترجمان آن را در تاریخ ۲۸ خرداد ۱۴۰۱با همان عنوان منتشر کرده است.
•• اس. ای. اسمیت (S. E. Smith) گزارشگر گاردین در زمینۀ عدالت اجتماعی در کالیفرنیای شمالی است.
••• آنچه خواندید در شمارهٔ ۸ فصلنامهٔ ترجمان منتشر شده است. برای خواندن مطالبی مشابه میتوانید شمارۀ هشتم فصلنامهٔ ترجمان را از فروشگاه اینترنتی ترجمان به نشانی tarjomaan.shop بخرید. همچنین برای بهرهمندی از تخفیف و مزایای دیگر و حمایت از ما میتوانید اشتراک فصلنامهٔ ترجمان را با تخفیف از فروشگاه اینترنتی ترجمان خریداری کنید.
[۱] noble savage: مفهومی که روسو دربارۀ انسانهایی به کار برده که هنوز فسادِ تمدن دامنگیرشان نشده است [مترجم].
[۲] sari: یکی از لباسهای سنتی در شبهقارۀ هند که مخصوص زنان است [مترجم].
[۳] salwar kameez: یکی از لباسهای سنتی در شبهقارۀ هند است که در پاکستان رواج بیشتری دارد و هم زنان و هم مردان میپوشند [مترجم].
[۴] yukata: لباسی ژاپنی که نوعی کیمونوی غیررسمی و تابستانی است و هم مردان و هم زنان میپوشند [مترجم].
[۵] Eat, Pray, Love: کتابی نوشتۀ الیزابت گیلبرت که در سال ۲۰۱۰ فیلمی با بازی جولیا رابرتز و خاویر باردم از آن اقتباس شد [مترجم].
بهجای گوشدادن به ماجراهای درخشش مطلق ماسک، بیایید داستان خودمان را بگوییم
جوزف استیگلیتز در کتاب جدید خود در پی بازپسگیری زبان آزادی از راستهاست
سندروم ایمپاستر به یکی از محبوبترین توضیحات برای احساس بیکفایتی زنان تبدیل شده است
گربههای سرگردان در شهر، هم برای شهروندان مضرند، هم برای طبیعت، هم حتی برای خود گربهها