استراتژیستها میگویند حضور در جنگی که دشمنانتان میخواهند در آن شرکت کنید، اشتباه است
از نظر مایکل ایگناتیف، استاد دانشگاه و سیاستمدار کانادایی، در مبارزه با افراطیگرایی، امیددادن به مردمِ مستأصل، به معنای نیکوکاری نیست؛ بلکه نوعی آیندهنگری است. او میگوید آمریکا باید دربارۀ آورگان مسئولیتپذیری بیشتری نشان دهد و معتقد است باید در مرکز هر راهبرد امریکایی و اروپایی، سیاستی برای پناهندگی وجود داشته باشد که تسلیم ترس نشود. به باور ایگناتیف اولویتی مهمتر از این برای آخرین سال ریاستجمهوری اوباما وجود ندارد.
مایکل ایگناتیف، نیویورک ریویو آو بوکز —
اول
استراتژیستها میگویند حضور در جنگی که دشمنانتان میخواهند در آن شرکت کنید، بهکلی اشتباه است. شما باید استراتژی خود را بر آنها تحمیل کنید؛ نه اینکه اجازه دهید آنها سیاستهایشان را بر شما اعمال کنند. این آموزه در مورد مبارزه با رهبران داعش نیز صادق است. در سوریه آنها را تحت فشار قرار دادهایم. آنها این فشار را با حملههای بیرحمانه در آنکارا، بیروت و اینک پاریس پاسخ دادهاند. آنها میخواهند مواجههای آخرالزمانی یا فاجعهآمیز با کافران صلیبی داشتهباشند. ما باید این فرصت را از آنها بگیریم.
داعش میخواهد جهانیان را متقاعد کند که غرب در برابر رنج مسلمانان بیتفاوت است؛ پس ما باید عکس این ادعا را اثبات کنیم. داعش میخواهد سوریه را بیشازپیش به جهنم تبدیل کند؛ بنابراین پایاندادن به جنگ سوریه باید نخستین اولویت دولت اوباما در آخرین سال ریاست جمهوریاش باشد. جان کری، وزیر امور خارجهٔ امریکا، کشورهای روسیه، ایران و عربستان سعودی را برای بررسی خطوط کلی گذار در سوریه فراخواندهاست. مهم نیست که اثبات این امر تا چه حد دشوار است؛ اما مذاکرات وین باید هر چه زودتر با حضور نمایندگانی از دولت سوریه و مبارزان غیرداعشیِ سوری تشکیل شود. هدف از این کار، برقراری آتشبس میان رژیم سوریه و مخالفانش خواهدبود. بهاینترتیب مبارزه علیه داعش میتواند تا رسیدن به نتیجه ادامه داشتهباشد و سوریان آواره نیز میتوانند به وطن بازگردند. شکست طرح داعش برای به قدرترساندن خلیفهٔ خود، به نیهیلیسم جهادی پایان نخواهدداد؛ اما قطعاً از جذابیت ایدئولوژیک داعش خواهد کاست.
مبارزه برضد نیهیلیسم زمانی موفق است که خود نیز در برابر نیهیلیسم، مقاوم باشد. اگر همانطور که ژیل کپل، متخصص فرانسوی اسلامپژوهی میگوید، داعش درحال تلاش برای ایجاد جنگ داخلی در فرانسه باشد، دولت فرانسه نباید راهکارهایی را به کار گیرد که وفاداری آسیبپذیرترین و حساسترین شهروندان خود را از دست بدهد۱. [مثلاً] عوام فریب راستگرا، مارین لوپن این راهکارها را پیشنهاد داد: بازداشت بدون محاکمه، تبعید تعداد زیادی از مردم، بازجوییهای فیزیکی خشونتآمیز، بستن مرزها و پایاندادن به سفرهای آزادانهٔ مردم در اروپا. اگرچه این راهکارها فرانسه و دیگر قدرتهای اروپا را وسوسه خواهند کرد؛ به عنوان استراتژی، ویرانگرند. مبارزهٔ موفق بر ضد افراطگرایی اسلامی باید وفاداری به آزادی، برابری و برادری را بهویژه در میان شهروندان مسلمان، عمیقتر کند؛ نه اینکه آن را تضعیف کند.
راهبرد داعش همچنین به دنبال القای این فکر به اروپاییان است که پناهندگان، قربانیان شرایط موجود نیستند؛ بلکه خود، خطری بالقوه برای امنیت اروپا هستند. حکومت سوئد پیش از حملۀ داعش به پاریس، دوباره کنترل مرزها را از سر گرفت. اتحادیهٔ اروپا اسکان مجدد نُههزار پناهنده را به لهستان سپرد؛ اما پس از حملات، دولت این کشور اعلام کرد آنان را نخواهد پذیرفت. گذرنامهای سوری در نزدیکی جسد یکی از بمبگذاران انتحاری در استادیوم «استاد دو فرانس» پیدا شد. این کشف، انگشت اتهام را بهسوی پناهجویان دیگر نشانه گرفت. اگر داعش گذرنامه را در آن محل قرار دادهباشد، دلیلی برای این کار داشتهاست۲. داعش نمیخواهد اروپا به کسانی پناه دهد که از خلیفهشان میگریزند.
تاکنون، تعداد کمی از رهبران اروپایی، فریب اطلاعات راهبردی کاذب داعشیها را نخوردهاند. رئیس کمیسیون اروپا و سخنگوی پارلمان اروپا اعلام کردهاند که اروپا نباید اجازه دهد داعش، سیاستهای مربوط به پناهندگی در اروپا را تعیین کند. از سویی دیگر، فرمانداران ایالات امریکا و نامزدهای جمهوریخواه ریاستجمهوری این کشور، خواهان ممنوعیت ورود پناهندگان سوری به امریکا شدهاند. این ترسی است که پشت نقاب احتیاط و دوراندیشی پنهان شدهاست. کانادا، استرالیا و بریتانیا، کشورهایی که تجربهٔ حملهٔ تروریستی داشتهاند، تعهدات خود را در پذیرش پناهجویان سوری زیر پا نگذاشتهاند. امریکا نیز نباید چنین کند. جلوگیری از ورود پناهندگان به مرزهای ایالات متحده به دشمن اجازه خواهد داد که شرایط نبرد را او تعیین کند. ایالات متحده برای تسلیم ترس نشدن و پناهدادن به کسانی که از بربریت میگریزند، دلایل اخلاقی، انسانی و راهبردی بسیاری دارد.
دوم
حملات پاریس، فراموشکردن واقعیتی ننگین را آسان میکند: امسال تا این لحظه ۳۳۲۹ نفر در تلاش برای عبور از دریای مدیترانه و رسیدن به اروپا جان خود را از دست دادهاند. هنوز هم هر هفته تعداد زیادی غرق میشوند. آنها در نزدیکی جزیرهٔ لسبوس در یونان یا جزیرهٔ لامپدوسا در ایتالیا غرق میشوند. آنها در تونل مانش درحال تلاش برای رسیدن به بریتانیای کبیر میمیرند. با فرارسیدن سرمای زمستان، برخی به خاطر نداشتن پوشاک مناسب در میانهٔ مسیر در بالکان جان خود را از دست میدهند. نسلهای بعد خواهند پرسید چرا رهبران اروپایی اجازه دادند چنین فجایعی رخ دهد.
هانا آرنت هم از بیوفایی و خیانت اروپا به افراد فاقد تابعیت شگفتزده بود. او در سال ۱۹۳۳ تبعید و در سال ۱۹۳۷ تابعیت آلمان از او سلب شد. سپس از فرانسه ویشی فرار کرد و بالأخره در سال ۱۹۴۱ به امریکا رسید. آرنت در سال ۱۹۴۸، در کتاب «ریشههای توتالیتاریسم» نوشت که این «شهروندی» است که به انسانها «حقِ حقداشتن میدهد». او عقیده داشت آوارگان نیز به این دلیل که انساناند، حقوقی دارند؛ اما تجربهٔ خود او درسی متفاوت به او دادهبود: اگر انسانی موقعیت سیاسی خویش را از دست بدهد، باید بر اساس استلزامات حقوق ذاتی و مسلّم انسان، دقیقاً در وضعیتی قرار بگیرد که برای آن وضعیت، بیانیههای حقوق کلیای از این دست تدارک دیده شدهاست. اما آنچه در واقعیت جریان دارد، معکوس است. به نظر میرسد انسانی که فقط انسان است، ویژگیهایی را که ممکن میسازند دیگران با او همچون انسان و همنوع رفتار کنند، بهکلی از دست دادهاست۳.
چنین تصور میشد که متن بیانیهٔ جهانی حقوق بشر در سال ۱۹۴۸، کنوانسیون پناهندگان در سال ۱۹۵۱ و کنوانسیون اروپایی حقوق بشر در ۱۹۵۳به فردِ فاقد تابعیت، حقِ حقداشتن میدهند. دولتهایی که این اسناد را امضا کردند، اجازه نداشتند بگذارند آوارگان در آبهای کشورشان غرق شوند. همچنین اگر این احتمال وجود داشت که آوارگان پس از بازگشت به کشورشان شکنجه یا آزار و اذیت شوند، این دولتها مجاز نبودند آنها را به کشورهایشان بازگردانند. آوارگان حق داشتند از درخواستِ ماندنِ خود دفاع کنند. بر اساس متن کنوانسیون پناهندگان، هرکس که «ترسی موجه از شکنجه و آزار و اذیت» داشتهباشد، حق دارد به کشورهای عضو کنوانسیون درخواست پناهندگی دهد. اروپاییان به یمن انقلاب حقوق بشر پس از سال ۱۹۴۵ فکر میکردند که آرنت بر خطا بوده است؛ اما جنازهٔ کودک نوپایی که روی شن و ماسههای ساحل ترکیه افتادهاست، به ما میگوید شاید آرنت درست میگفته است.
[میتوان گفت] کنوانسیون پناهندگان ۱۹۵۱ با وقایع ۲۰۱۵ به شکست انجامیدهاست. یازدهمیلیون نفری که از سوریه گریختهاند، به دلیل «ترس موجه از آزار و اذیت» که در کنوانسیون پناهندگان ذکر شدهاست، از این کشور فرار نکردهاند. آنها از مرگ فجیع و بیرحمانه در گریزند: از حملات هوایی روسیه و امریکا، گردنزدنهای داعش، کشتار و شکنجۀ شبهنظامیان. سازمان ملل در سال ۲۰۰۵ دکترین جدیدی تصویب کردهاست به نام «مسئولیت محافظت۴» اما این موضوع در سوریه هیچ اعتباری ندارد.
یک منطقهٔ امن در مرز ترکیه که نیروهای زمینی و هوایی از آن محافظت میکردند، میتوانست پناهگاه جمعیت آواره باشد؛ اما هیچکس به جز کردها نیروی انسانی لازم برای چنین کاری را تأمین نمیکند. چنین محافظتی از آوارگان درون مرزهای سوریه دیگر گزینهٔ مناسبی نیست. بااینوجود تصور آتشبسی که به افراد غیرنظامی اجازهٔ بازگشت به منطقهٔ تحت سلطهٔ دولت یا تروریستها را میدهد، سرابی ظالمانه باقی خواهد ماند. اسکان در جایی دیگر، تنها سیاست عملی در آیندهٔ نزدیک است.
وقتی تصویر کودک غرق شدهای که در ساحل ترکیه پیدا شدهبود در ماه سپتامبر در تلویزیون امریکا نشان دادهشد، هفتادودو دمکرات کاخ سفید، چهارده سناتور دمکرات و چند جمهوریخواه، همراه با شورای پناهندگان امریکا و آژانسهای دیگر اسکان پناهجویان متحد شدند تا رئیسجمهور را ترغیب کنند که به آوارگان سوری پناه دهد. پاسخ او هیچکس را راضی نکرد: افزایش سهمیهٔ پناهجویان سوری از دههزار نفر به پانزدههزار نفر. کمیسیاریای عالی سازمان ملل در امور پناهندگان۵ ۱۳۰هزار آوارهٔ سوری را در کمپهای ترکیه، لبنان و اردن شناسایی کردهاست که بسیار آسیبپذیرند و ازاینرو نیاز به سرپناهی دائمی در کشورهای دیگر دارند؛ مثل کودکان یتیم یا کسانی که زیر شکنجه یا در حملات اخیر به سختی مجروح شدهاند. کمیسیاریای عالی سازمان ملل در امور پناهندگان از ایالات متحده خواستهاست نیمی از آنها، یعنی ۶۵۰۰۰ نفر را بپذیرد. دولت امریکا چنین پاسخ دادهاست که فرایند پذیرش هر فرد هجده تا بیستوچهار ماه طول خواهدکشید. سابقهٔ هر پناهنده نیز باید حداقل دو بار بررسی شود تا هیچ تروریست بیخانمانی نتواند به امریکا راه یابد. البته امریکا بیشترین سهم را برای تأمین نیازها در سوریه به صندوق کمیسیاریای عالی سازمان ملل در امور پناهندگان واریز کردهاست: ۴۵۰میلیون دلار.
پیش از حملهٔ پاریس، نظرسنجیها حاکی از آن بود که امریکا از کمک به پناهندگان حمایت میکند. پس از حملات، بهتر است فرض کنیم که دیگر چنین نیست. حکومت اوباما که بسیار تحت تأثیر واکنشهای عمومی است، احتمالاً به روند سابق برخورد با بحران پناهندگان اروپا ادامه خواهدداد؛ بهنحویکه گویی فقط وظیفهٔ آنجلا مرکل است که اموری ازایندست را سروسامان دهد.
این کار نهتنها اخلاقاً اشتباه است؛ بلکه خطایی سیاسی نیز محسوب میشود. اگر امریکا نتواند با پذیرفتن پناهندگان از صدراعظم مرکل حمایت کند، این کشور او را از نظر داخلی ضعیف خواهدکرد و شکست وی را سرعت خواهد بخشید. ایالات متحده با پذیرفتن چنین تعداد اندکی از پناهجویان، تنها ۱۸۵۴ نفر از سال ۲۰۱۲ به بعد، موجب قدرتگرفتن حزب راست ضدامریکا و ضدمهاجرت و پوپولیست در قاره میشود؛ آنهم در حالی که همپیمانان اروپاییاش با سیل جمعیت پناهندگان دستوپنجه نرم میکنند. اگر بیتحرکی امریکا، بهقدرترسیدن عوامفریبانی واپسگرا و ضدامریکایی چون مارین لوپن را درفرانسه تسریع کند، دولت اوباما نیز در این ماجرا مقصر خواهدبود. همبستگی ایالات متحده با اروپا همواره مهم بودهاست؛ اما در این زمان که روسیه مرزهای شرقی اروپا را تهدید میکند، این موضوع اهمیت ویژهای مییابد. رئیسجمهور [امریکا] با کمکنکردن به اروپا به رهبران اروپای شرقی همچون ویکتور اوربان در مجارستان اجازه خواهد داد بیشازپیش به دایرهٔ نفوذ روسیه کشیده شوند و خیالات ولادیمیر پوتین در مورد محاصرهٔ اروپای مسیحی به دست گروههای مسلمان پروبال گیرد.
ممکن است امریکاییها هنوز حس کنند که بحران آوارگان ربطی به آنها ندارد؛ اما اروپاییان و همچنین پناهجویان حتماً طور دیگری میاندیشند. فرار مردم از سوریه نشاندهندهٔ این واقعیت است که سیاستهای امریکا و غرب در شرق شکست خوردهاند. سوریها به این نتیجه رسیدهاند که مبارزهٔ امریکا، عربستان سعودی و کشورهای خلیج فارس برای براندازی اسد ناکام ماندهاست و کشورشان پیش از آنکه اسد برکنار شود، سوخته و خاکستر شدهاست. همچنین صلح تا پیش از بزرگشدن فرزندانشان فرا نخواهد رسید و حتی اگر صلح برقرار شود، چیزی باقی نمیماند که به حمس، کوبانی یا آلپو بازگردانده شود.
سوریها در حالی اردوگاه پناهندگان در اردن و لبنان را ترک میکنند که سهمیهٔ کارت الکترونیک برنامهٔ جهانی غذا کمتر از روزی پنجاه سنت است و بودجهٔ مربوط به امور پناهندگان سوری در کمیسیاریای عالی سازمان ملل در امور پناهندگان با پنجاهدرصد کسری مواجه است. از طریق تلفنهای همراهِ آوارگان به آنها اطلاع داده شد که در اواخر آگوست، آلمان شروط ویزا را لغو خواهدکرد. ازاینرو آنان راه شمال را در پیش گرفتهاند. این دیوانگی نیست؛ بلکه ناامیدی سیاسی است که مادران و پدران را وادار میکند خطر غرقشدن فرزندانشان را به امید زندگی جدید و امن بپذیرند.
آنها به آلمانی سرازیر میشوند که از طرفی میخواهد با آغوش باز به پناهندگان نشان دهد که گذشتهٔ دردناکشان به پایان رسیدهاست و از سوی دیگر نمیداند چگونه از عهدهٔ سیل بیپایان جمعیت برآید. امریکا نمیتواند بگذارد که فاصلهاش با آلمان بیشتر شود. آلمانیها دلایل خوبی دارند که عقیده داشته باشند آنها هزینهٔ عواقب فروپاشی سوریه را متحمل میشوند؛ درحالیکه امریکا در این باره مسئول است. حتی نخستوزیر پیشین بریتانیا، تونی بلر، پذیرفته است که ظهور داعش و فروپاشی سوریه از نتایج فاجعهآمیز تجاوز امریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ است۶.
صدراعظم مرکل، نمیتوانست پیشبینی کند که با گشودن مرزهای آلمان چه اتفاقاتی در انتظارش خواهدبود. سرعت انتشار امید در میان مهاجران از طریق تلفن همراه باید او را شگفتزده کرده باشد. وقتی عکاس مجلهٔ تایم از آوارگان پرسید ارزشمندترین داراییشان را نشان دهند، بسیاری از آنها تلفنهای همراهشان را نشان دادند. حال که صفوف آوارگان و مهاجران از نظر فناوری مجهز شدهاند، سیل جمعیت که اغلب، قاچاقچیهای حرفهای هدایتشان میکنند، میتوانند از هر مانع بازرسی در راهشان بگذرند.
در مراکز رسیدگی به امور پناهجویان در آلمان که در پادگانهای متروکه راهاندازی شدهاند، کارمندان و داوطلبان بهشدت در تلاشاند که پناهندگان حقیقی، یعنی اکثر سوریها را از مهاجران مناطق کمترآسیبدیده، تفکیک کنند. کوزووییها، آلبانیاییها، صربها، مقدونیهایها و مونتنهگروییها عودت داده خواهندشد؛ اما پاکستانیها، افغانها، سومالیاییها، اریترهایها و حتی مردم لیبی نیز برگردانده میشوند.
اگر مرکل نتواند نشان دهد که مرزهایش تحت کنترل او هستند، با خطر ازدستدادن قدرتش مواجه خواهد شد. او تاکنون از مسدودکردن مرزها با کشیدن سیم خاردار امتناع کرده است و همچنین هیچ محدودیتی برای تعداد درخواستهای پناهندگی به آلمان تعیین نکردهاست. هر دو تصمیم، تحسینبرانگیزند؛ اما دوام سیاسی او به بازگرداندن سریع و قانونی مهاجرانی بستگی دارد که واجد الزامات پناهندگی در آلمان نیستند. در کشورهای دیگر نیز مشروعیت سیاسیِ اسکان پناهجویان، به عودت قانونی مهاجران اقتصادی بستگی دارد. بااینوجود، تصمیمگیری موردبهمورد دربارهٔ اینکه چه کسی مهاجر و چه کسی آواره محسوب میشود، ناچار باید دلبخواهانه باشد. افغانها، لیبیاییها و سومالیاییها نیز مدعیاند از مرگ خشونتآمیز در گریزند و این باعث میشود بازگرداندن آنها غیرممکن باشد.
روش کنوانسیون پناهندگان (۱۹۵۱) دیگر مناسب نیست؛ زیرا همانطور که گفته شد، اکثر پناهندگان بهدلیل ترس موجه از خشونت و آزار و اذیت از کشورشان فرار نمیکنند. چیزهای دیگری آنها را وادار به فرار میکند: ترسی موجه از مرگ خشونتبار در کشورهایی که به دلیل جنگ داخلی در حال فروپاشیاند یا ترس از حکومت مستبد. جهان، شدیداً به قوانین مهاجرت جدیدی نیاز دارد که حول یک کارت شناسایی بیومتریک بینالمللی با تاریخ ورود مجاز و خروجِ الزامی تنظیم شده باشد. این کار، مهاجرت از جنوب به شمال را قانونی خواهد ساخت و بدینترتیب کشورهای جنوبی از وجوهی که مهاجران به وطنشان میفرستند، سود خواهند برد. کشورهای شمالی نیز از نیروی کار و متخصصانی استفاده خواهند کرد که جمعیت روبهپیری آنها بدان نیاز دارد.
سازمان بینالمللی مهاجرت۷ تخمین زدهاست که حدود شصتمیلیون آواره در جهان وجود دارد. این تعداد در سال ۲۰۰۰، چهلمیلیون نفر بود. سیل جمعیت، واقعیت جدیدی را نمایان ساختهاست. در فضای مستبدانهٔ جنگ سرد، مرزهای بسته و روابط محدود باعث میشد قربانیان حقوق بشر در یک کشور، زیر سلطهٔ ستمگران اسیر شوند. حال، در روزگار مرزهای باز و خروج آزادانه، مردم به خارج سرازیر میشوند و همراه آنها، فاصلهٔ اطمینانبخش میان مناطق خطرخیز و مناطق امن، از بین میرود. ملل شمالی که نتوانستند روی ثبات همسایگان جنوبی خود حساب کنند و در آنجا سرمایهگذاری کنند، میتوانند انتظار داشته باشند که مردم جنوب و همچنین تروریستها را در درگاه خانهٔ خود ببینند.
اروپاییان بهتازگی از پرداخت میلیاردها دلار کمک مازاد به دولتهای افریقایی خبر دادهاند. این کمک بهمنظور تقویت کنترل مرزها و سازمانها و همچنین بهبود وضعیت حقوق بشر در آن کشورها صورت پذیرفته است. کمکهای توسعهای اکنون انگیزهٔ قدرتمند جدیدی دارند: مهار مهاجرت. این انگیزه باید شکلدهندۀ سیاستهای ایالات متحده در کشورهای مهاجرفرست در نزدیکی مرزهایش باشد: مکزیک، هندوراس، السالوادور و گواتمالا. ایالات متحده تاکنون بسیار کم به علل سرازیرشدن مهاجران کودک از این کشورها پرداخته است. منظور، عللی است همچون سقوط دولت، خشونتهای تبهکاران، و آمار فاجعهبار قتل و کشتار.
ایالات متحده بهجای آنکه پیش از آغاز مهاجرت پناهندگان مستأصل، به ثبات کشورهای درحالسقوط کمک کند، وضعیت را برای ورود پناهندگان، دشوارتر میکند. امریکا سالانه تعداد زیادی مهاجر، حدود یکمیلیون نفر را برای اقامت دائم میپذیرد؛ درحالیکه تعداد پناهندگان را کاهش میدهد. پذیرش پناهندگان پس از یازده سپتامبر کاهش یافت و تنها اخیراً به حدود هفتادهزار نفر در سال افزایش یافته است. شاید پس از حملهٔ پاریس دغدغههای امنیتی منتهی به کاهش بیشتر پذیرش پناهندگان در امریکا شود. این در حالی است که واقعیتها بیانگر این است که نگرانیهای امنیتی قابل مدیریت است بر اساس آمارهای مؤسسهٔ سیاست مهاجرت در واشینگتن۸، از یازده سپتامبر به بعد، ایالات متحده ۷۸۴هزار نفر پناهنده پذیرفته است. از این میان تنها سه نفر بهدلیل جرایم تروریستی دستگیر شدهاند۹.
ترس، همواره با راهبردهای ضعیف همراه است. سیاستِ بهتر، با بهیادآوردن امریکایی بهتر آغاز میشود. در ژانویۀ ۱۹۵۷ الویس پریسلی بهمنظور ترغیب امریکاییها به پذیرفتن پناهندگان مجارستانی و کمک به آنها، در نمایش اد سالیوان آهنگی خواند به نام «صلح به این دره بازخواهدگشت۱۰». پس از فروپاشی ویتنام جنوبی در سال ۱۹۷۵ رئیسجمهور فورد دستور داد به ۱۳۰هزار پناهجوی ویتنامی اسکان بدهند. پس از او جیمی کارتر، پناهندگان ویتنامی را در امریکا جا داد. سال ۱۹۹۹ تنها در یک ماه، ایالات متحده به امور چهارهزار پناهندۀ کوزوویی در فورتدیکس نیوجرزی سامان داد.
این مثالها نشان میدهند که چه کارهایی اجراشدنی است اگر رئیسجمهور، سرعتبخشیدن به روال بررسی و پذیرش پناهندگان را در تأسیسات ارتش امریکا تصویب کند و اگر امریکا فرایند بررسی و عودت پناهندگان را مستقیماً در کشورهای اردن، لبنان و ترکیه عملی کند. همانطور که جرالد نائوس عضو برنامۀ اروپایی ثبات۱۱ از ماه سپتامبر اصرار دارد، بررسی مستقیم شرایط پناهندگان در خود اردوگاهها، غرقشدن آوارگان در دریای مدیترانه را کاهش خواهد داد. اگر اروپا و ایالات متحده، راه امن و مطمئنِ خروج را به پناهندگان نشان دهند، آنها بخت خود را با پولدادن به قاچاقچیان و سوارشدن در قایقهای لاستیکی امتحان نخواهندکرد۱۲.
دولت اوباما باید به درخواست کمیسیاریای عالی سازمان ملل در امور پناهندگان برای اسکان ۶۵هزار پناهجو پاسخ مثبت دهد. آژانسهای پناهندگی در سراسر ایالات متحده و همچنین اجتماعات مذهبی تمامی ادیان اعلام کردهاند که در همکاری برای اسکان و ادغام پناهجویان پیشقدم خواهند شد. اگر دولت لیبرال در کانادا میتواند ۲۵هزار پناهنده را مستقیماً از ترکیه، لبنان و اردن بپذیرد و سوابقشان را در پایگاههای ارتش کانادا بررسی کند، ایالات متحده نیز میتواند همین کار را برای ۶۵هزار نفر بکند.
با پذیرش ۶۵هزار نفر، تنها به بخش کوچکی از سیل پناهندگان کمک خواهد شد؛ اما این کار یک ژست سیاسی ضروری برای ترغیب کشورهای همپیمان مانند استرالیا، نیوزلند، برزیل، آرژانتین و دیگر کشورهای مهاجرپذیر است تا آنها نیز سهم خود را ادا کنند. هدف راهبردیِ چنین کاری برداشتن فشار از سه دولت خط مقدم است. همچنین اسکان پناهندگان در ایالات متحده واقعیتی را اذعان میکند که خود پناهجویان در تلاشاند به ما بگویند: حتی اگر صلح بهتدریج به کشور ویرانشان بازگردد، هیچیک از آنها امیدی به زندگی در وطن ندارند.
اگر ایالات متحده، در برابر همسایهای که میکوشد از آتش رهایی یابد، رفتارکردن همچون ناظری متحیر را کنار بگذارد، آن گاه میتواند بر همپیمانان و مخالفان خود فشار وارد کند تا کمبود بودجهٔ مورد نیاز برنامههای پناهندگان در کمیسیاریای عالی سازمان ملل در امور پناهندگان و برنامهٔ جهانی غذا را جبران کنند. یکی از علل مهاجرت در تابستان امسال، کاهش ناگهانی کمکهای غذایی بهدلیل کسری بودجه بود. حتی درحالحاضر نیز این آژانسها برای تهیهٔ پناهگاه و غذای آوارگان سوری با کمبود بودجه مواجهاند.
حال که داعش هواپیمایی روسی را در صحرای سینا ساقط کرده است و غیرنظامیان را در پاریس، بیروت و آنکارا هدف حمله قرار دادهاست، امریکا باید از سیاست پناهندگی خود برای کمک به ایجاد ثبات در کشورهای همپیمان خود در منطقه استفاده کند. این فرض که امریکا میتواند بیرون گود بماند و هیچ کاری برای بحران پناهندگان نکند، شرطبندی غیرعاقلانهای است بر سر ثبات اردن، لبنان و ترکیه. اردن، جایی است که پناهجویان، ۲۵درصد کل جمعیتش را تشکیل میدهند. لبنان، جایی است که پناهندگان سنی که حتی اردوگاهی هم ندارند، درحال بیثباتکردن نظم بسیار متزلزل آن هستند. ترکیه نیز جایی است که فشار مشکلات دومیلیون پناهجو، رژیم خودکامهٔ اردوغان را بهسوی سلاحهای ولادیمیر پوتین میکشاند.
اکنون زمان آن فرارسیدهاست که امریکا مشت چین، روسیه و اعضای دیگر شورای امنیت را باز کند و به آنها یادآوری کند که اگر میخواهند بهعنوان رهبران جهانی جدی گرفته شوند، باید سهم خود را ادا کنند. چین تقریباً هیچ کاری برای کمک به آوارگان خاورمیانه انجام ندادهاست. عربستان سعودی، ثروتمندترین دولت منطقه نیز کمتر از سهمیلیون دلار برای کمک به آوارگان سوری هزینه کردهاست.
راهبرد ایالات متحده باید از فهم این نکته آغاز شود که آوارگان، نمایشدهندۀ تهدیدی برای امنیت ملی و همچنین بحرانی انسانیاند. کمک به اروپا در حلوفصل آن نیز برای مبارزه با نیهیلیسم جهادی بسیار حیاتی است. اگر اروپا مرزهای خود را ببندد و اگر دولتهای خط مقدم، دیگر نتوانند از عهدهٔ اوضاع برآیند، امریکا و غرب با میلیونها انسان بیخانمان مواجه خواهند شد. این انسانها هرگز فراموش نخواهندکرد که از حقِ حقداشتن محروم شدهاند. در مبارزه برضد افراطیگرایی، امیددادن به مردمِ مستأصل، به معنای نیکوکاری نیست؛ بلکه نوعی دوراندیشی و آیندهنگری است. منافع ملی ایجاب میکند که آتشبس در سوریه به اندازهٔ توافق با ایران برای حکومت مهم تلقی شود.
هیچ اولویت برتری برای آخرین سال ریاست جمهوری اوباما وجود ندارد. پذیرش ۶۵هزار پناهنده به معنای تأیید و حمایت کشورهایی چون آلمان و سوئد است. این کار، شرمساری کشورهای بیتفاوت را در پی خواهد داشت. کمک به دولتهای خط مقدم، اردن، لبنان و ترکیه با پذیرش پناهجویان، موجب حفظ ثبات باقیمانده در منطقه خواهد شد و این فرض را ابطال خواهد کرد که امریکا آنها را رها کرده است. در جنگ علیه نیهیلیسم جهادی، در جهانِ دولتهای درحالفروپاشی و جنگهای داخلی، باید در مرکز هر راهبرد امریکایی و اروپایی، سیاستی برای پناهندگی وجود داشته باشد که تسلیم ترس نشود.
پینوشتها:
• این مطلب را مایکل ایگناتیف نوشته است و در تاریخ ۱۷ دسامبر ۲۰۱۵ با عنوان «The Refugees & the New War» در وبسایت نیویورک ریویو آو بوکز منتشر شده است. وبسایت ترجمان در تاریخ ۱۴ دی ۱۳۹۴ آن را با عنوان «شاید آرنت درست میگفت» و با ترجمۀ مینا قاجارگر منتشر کرده است.
•• مایکل ایگناتیف (Michael Ignatieff) رئیس دانشگاه اروپای مرکزی در بوداپست است. او همچنین چندین کتاب تألیف کرده است که از آن جمله میتوان به کتابهای آیزایا برلین: یک زندگی (Isaiah Berlin: A Life) و خوبیهای معمولی: نظم اخلاقی در دنیای تقسیمشده (The Ordinary Virtues: Moral Order in a Divided World) اشاره کرد.
[۱] Gilles Kepel، "L’État islamique cherche à déclencher une guerre civile"، Le Monde، November 14، 2015
[۲] Patrick Kingsley، "Why Syrian Refugee Passport Found at Paris Attack Scene Must Be Treated with Caution"، The Guardian، November 15، 2015
[۳] Hannah Arendt، The Origins of Totalitarianism (Harcourt، 1968)، p. 300
[۴] Responsibility to Protect
[۵] UN High Commissioner for Refugees
[۶] Jethro Mullen، "Tony Blair Says He’s Sorry for Iraq War "Mistakes"، But Not for Ousting Saddam"، CNN.com، October 26، 2015
[۷] International Organization for Migration
[۸] Migration Policy Institute
[۹] Kathleen Newland، "The US Record Shows Refugees Are Not a Threat"، Migration Policy Institute، October 2015
[۱۰] There Will Be Peace in the Valley
[۱۱] European Stability Initiative
[۱۲] Why People Don’t Need to Drown in the Aegean—ESI Policy Proposal Summary، European Security Initiative، September 17، 2015
کنوانسیون نسلکشی گویا طوری طراحی شده است که فقط هولوکاست را مصداق این جنایت بداند
آمریکا بعد از یازده سپتامبر خط قرمزی را شکست که دنیا را به جای متفاوتی تبدیل کرد
چطور جامعۀ اسرائیل با جنایتهای ارتش خود در غزه و لبنان کنار میآید؟
تمجید آشکار از دیکتاتورها مشخصۀ اصلی راستگرایان آمریکاست
"آتشبس در سوریه به اندازة توافق با ایران برای حکومت مهم تلقی شود." این مطلب بنده را خیلی نگران کرد زیرا نشان میدهد ظاهراً ایران هراسی در طیف نخبگانی هم رخنه خیلی خوبی داشته که از نگاه آنها توافق با ایران به مثابة کاری نجات بخش برای غرب نگریسته میشود. در کل من نگاه این نویسنده به واقعیت موجود در امریکا و غرب نزدیکتر میبنم. این نویسنده چنان سخن میگوید که گویی امریکا از موضع آقاییش بر دنیا است که باید در این قضیه نقش ایفا کند و به قول ما ایرانی ها با ریش سفیدی و خیرخواهی ماجرا را فیصله دهد.