نوشتار

«عجیب»ها کیستند و چرا این‌قدر در دنیای هنر و ادبیات زیادند؟

عجیب‌ها در همه جای دنیا دارند به هم شبیه‌تر می‌شوند

«عجیب»ها کیستند و چرا این‌قدر در دنیای هنر و ادبیات زیادند؟

جورف هینریش، انسان‌شناس آمریکایی، و همکارانش در مطالعه‌ای در سطح جهانی و طی چند دهه نشان داده‌‌اند که مردمان جوامع «غربی»، «تحصیل‌کرده»، «صنعتی»، «ثروتمند» و «دموکراتیک»از جهاتی با مردم سایر نقاط جهان فرق دارند و اعتقادات و راه‌و‌رسم‌هایی دارند که در اغلب جاهای دنیا رایج نیست. از جمله اینکه آن‌ها علاقۀ بسیاری به متمایزکردن خودشان از دیگران دارند. در واقع آن‌ها با این تمایزگذاری است که هویت می‌سازند و در پی موفقیت برمی‌آیند. موسی الغربی جامعه‌شناس اما می‌گوید این ویژگی‌ها، در بیشتر جاهای دنیا در میان افرادی که از سرمایۀ نمادین برخوردارند در حال افزایش است. نتیجۀ این فرایند چه خواهد بود؟

موسی الغربی

موسی الغربی

جامعه‌شناس و استادیار دانشکدۀ ارتباطات

سیمبولیک کاپیتال(ایسم)

موسی الغربی، سیمبولیک کاپیتال(ایسم)سرمایه‌داران نمادین1 انسان‌های غریبی هستند. در واقع شاید بهتر باشد بگوییم ما به‌طور خاصی «عجیب» (WEIRD) 2 هستیم. جوزف هنریش، انسان‌شناس آمریکایی، و همکارانش در مطالعه‌ای در سطح جهانی و طی چند دهه نشان داده‌‌اند که مردمان جوامع «غربی»، «تحصیل‌کرده»، «صنعتی»، «ثروتمند» و «دموکراتیک» از چه جهاتی با مردم سایر نقاط جهان فرق دارند. برای نمونه:

مردم جوامع «عجیب» معمولاً بیشتر از مردم جاهای دیگر آینده‌محور هستند: ما صبر، انضباط، کارایی و برنامه‌ریزی را ترجیح می‌دهیم. برای سخت‌کوشی احترام قائلیم (به‌عنوان چیزی که به‌خودی‌خود خوب است، نه اینکه در رسیدن به اهداف ما کمک می‌کند). زمان را سیری خطی می‌بینیم، به «پیشرفت» ایمان داریم و می‌کوشیم مطابق چشم‌اندازمان از آینده پیشرفت کنیم.

مردم جوامع «عجیب» معمولاً بیش از حد بر افراد تمرکز دارند -ازجمله و به‌ویژه بر خودشان: ما دائماً به حالت‌های ذهنی خودمان و دیگران فکر می‌کنیم. تلاش می‌کنیم انگیزه‌ها و گرایش‌های آشکار دیگران را تحلیل کنیم. تلاش می‌کنیم معنایی از خود (در مقابل غیرخودی‌ها) بسازیم و آن را ثابت کنیم. برای قدرت انتخاب و تعیین سرنوشت خودمان ارزش قائلیم و اهل مماشات با سنت‌ها یا انتظارات دیگران نیستیم. معمولاً به چیزهای خودمان بیش از حد ارزش می‌دهیم، حس قوی مالکیت داریم و دوست داریم از بابت آنچه مال «ماست» محترم شمرده شویم و بیشتر اوقات اعتماد‌به‌نفس زیادی نسبت به توانایی‌هایمان داریم.

مردم جوامع «عجیب» معمولاً روابط ابزاری و پیوندهایی را که آزادانه به آنها وارد و از آنها خارج می‌شوند بر وظایف و تعلقاتی که ناشی از گذشتۀ فرد، محیط یا شبکۀ خویشاوندی هستند (و معمولاً سعی می‌کنیم از آنها فرار کنیم) ترجیح می‌دهند.

مردم جوامع «عجیب» معمولاً معیارهای انتزاعی را که بر همه‌کس و در هر شرایطی قابل اعمال هستند بر قضاوت‌ها و هنجارهایی که بسته به شرایط و محیط تغییر می‌کنند ترجیح می‌دهند. ما بیشتر اوقات خودمان را با این قواعد و هنجارها تطبیق می‌دهیم، حتی اگر ناظری، سازوکار الزام‌آوری یا مجازاتی در کار نباشد. ما بسیار بیش از دیگران به فرایندهای رسمی و نهادهای غیرشخصی اعتقاد داریم.

مردم جوامع «عجیب» معمولاً تفکر تحلیلی را به تفکر کل‌نگر ترجیح می‌دهند -و معمولاً بر کنشگران «محوری» و کنش‌های اصلی تمرکز داریم.

اولین دلالت این واقعیت‌ها، چنان که هنریش می‌گوید، این است که بسیاری از نظریه‌های روان‌شناختی و نتایجی که می‌گویند «ماهیت انسان» را آشکار کرده‌اند، در واقع، بعید است قابل تعمیم به کل بشریت باشند. یافته‌های کلیدی آنها اصولاً از نمونه‌های آماری دم‌دست، یعنی دانشجویان دانشگاه‌ها در آمریکا و کشورهای اروپای غربی، به دست می‌آیند که شناخت و گرایش آنها حتی نمایندۀ جامعه‌ای که از آن می‌آیند هم نیست، چه رسد به اینکه گرایش‌های کل نوع بشر را نمایندگی کند. به همین دلیل، او می‌گوید برای روان‌شناسان بسیار حیاتی است که روی نمونه‌های آماری بزرگ‌تر و متنوع‌تر کار کنند و در مورد مسائل کلیدی نگاهی میان‌فرهنگی داشته باشند.

ولی همان‌طور که هنریش بعدتر در شاهکار ۷۰۰صفحه‌ای خود دربارۀ جوامع «عجیب» نوشته است سوگیری‌ها و تمایلات روان‌شناختی ویژۀ مردمان «عجیب» بر اقتصاد سیاسی هم اثرات مهمی دارد.

برای نمونه، در توصیف شناختی‌ای که در بالا آورده شد می‌توانیم برخی از اجزای سازندۀ گرایش غریب سرمایه‌داران نمادین به این موارد را ببینیم: مرجعیت عقلانی-قانونی (ما معیارهای انتزاعی و کلی و شایسته‌سالاری را ترجیح می‌دهیم)، بازارهای آزاد (ما روابط ابزاری و با منفعت دوجانبه را که آزادانه بتوان به آنها وارد و از آنها خارج شد ترجیح می‌دهیم)، شایسته‌سالاری (ما سخت‌کوشی را ترجیح می‌دهیم، بر افراد تمرکز داریم و نتیجه را به فاعلیت فرد نسبت می‌دهیم)، ترقی‌خواهی (ما تاریخ را زنجیرۀ خطی رخدادهایی می‌بینیم که در کنترل ما هستند، ما بر آینده تمرکز داریم -بر مخاطرات، فرصت‌ها و امکان‌ها- نه بر اکنون یا گذشته) و هویت‌گرایی (ما فردگرا هستیم، تلاش می‌کنیم خودمان را از دیگران متمایز کنیم و در تفسیر جهان مسائل را حول محور اصالت، صداقت، نیت و مانند این‌ها قرار می‌دهیم).

میل بی‌همتای ما به بیشینه‌کردن شادکامی موجب شده مردمان «عجیب» بی‌وقفه برای داشته‌هایشان تلاش کنند و همیشه دنبال چیز بهتری باشند (شغل بهتر، شریک زندگی بهتر، خانۀ بهتر، وسایل بهتر).

همچنین ما را به اینجا می‌رساند که همیشه دغدغه‌مان حذف موانع خودشکوفایی خودمان یا دیگران باشد. به تعبیر کریستیان اسمیت، ما حامی «رهایی، برابری و تأیید اخلاقی همۀ انسان‌ها به عنوان فاعلانی خودمختار، خودگردان و منفرد هستیم، کسانی که باید زندگی‌شان را آن‌طور که خودشان دوست دارند سپری کنند -با ساختن هویتی که دوست دارند، وارد‌شدن به روابطی که خودشان انتخاب می‌کنند و خارج‌شدن از آن‌ها و به‌صورت برابر از خوشی لذت‌های تجربی، مادی و جسمانی بهره‌مند شوند. … بنابراین، هر نوعِ واقعی یا نمادینِ فقدانِ پذیرش، طرد‌شدن یا قضاوت اخلاقی در مورد دیگری نامقبول است. هر نوع هویت و سبک زندگی‌ نه‌تنها باید تاب آورده شود، بلکه باید واقعاً تأیید و پذیرفته شود و معتبر قلمداد گردد».

اسمیت این کلمات را در توصیف پروژۀ زیست‌جامعه‌شناسی آمریکا نوشته است، اما این رهیافت به خودشکوفایی و دیگری‌شکوفایی به‌طور کلی ویژگی متمایزِ اخلاق «عجیب» است.

با‌این‌حال، در جوامع «عجیب» اَعمال و حالت‌های فکری «عجیب» معمولاً در بین سرمایه‌داران نمادین (ازجمله جامعه‌شناسانی که دکتر اسمیت بر آنها تمرکز داشته) بسیار مشهود است. دلایلی چند برای این امر وجود دارد:

دانشگاه‌ها و مراکز علمی دربان‌های اصلی‌ هستند که می‌گویند چه‌کسی می‌تواند تبدیل به سرمایه‌دار نمادین بشود (چه‌کسی نه). بسیار مهم است که بدانیم این نهادها معمولاً کسانی را در اولویت قرار می‌دهند که از خودشان گرایش‌های «عجیب» نشان می‌دهند (و کسانی را که به‌قدر کافی «عجیب» نباشند حذف می‌کنند): هدف از مقالۀ پذیرش برای دانشگاه‌ها اساساً این است که فرد خودش را فردی بی‌نظیر و یگانه نشان دهد و بتواند در برابر رقبا «قد علم کند»، رقبایی با ویژگی‌های مشابه (یا حتی بهتر)؛ کنکور و شرط معدل برای این است که دانشجویان بر مبنای مهارتشان در استدلال تحلیلی تصفیه شوند؛ نمره و حضور‌و‌غیاب عمدتاً راه میان‌بری هستند برای اینکه بفهمند دانشجو چقدر آینده‌نگر است و انضباط شخصی دارد.

پس از پذیرش، حضور در دانشگاه -و بعد کسب شغل در حرفه‌های نمادین- اکثراً دانشجویان را مجبور می‌کند ارتباطات خود با محیط و جامعه را قربانی کنند، از خانواده و دوستان قدیمی دور شوند و روابط جدید، تصادفی، ابزاری و سطحی‌تر ایجاد کنند. این کار نیازمند یک رویکرد «عجیب» به روابط اجتماعی است.

همه می‌گویند هنجارهای «عجیب» در مورد خودمحوری، استقلال، ابزارگرایی و شایسته‌سالاری در درون نهادهای آموزش عالی چنان جدی است که اگر کسی از خانواده‌ای آمده باشد که ربطی به اقتصاد نمادین نداشته باشد (مثلاً دانشجویان نسل‌اولی3یا غیرسنتی)، اغلب برای پیدا‌کردن «حس تعلق» نسبت به دانشگاه و نهاد آموزشی دچار مشکل می‌شود. این احساس که «افرادی مثل آنها» به آن دانشگاه یا مجتمع آموزشی تعلق ندارند نقش مهمی در نمرات پایین‌تر و نرخ بالاتر ترک‌تحصیل بین این قبیل دانشجویان دارد. و حتی اگر دانشجویانی با پس‌زمینۀ غیرسنتی موفق شوند خودشان را با فرهنگ نهادی غالب تطبیق دهند، معمولاً با احساس گناه، انزوا و بی‌اصالت‌بودن دست‌وپنجه نرم خواهند کرد، ولو به‌لحاظ حرفه‌ای موفق ظاهر شوند.

کوتاه اینکه دانشگاه‌ها معمولاً به افرادی اولویت می‌دهند که گرایش‌های «عجیب» داشته باشند و بعد آن تمایلات را در دوران دانشگاهی فرد بهبود و افزایش می‌دهند. بعد از آنها، کارفرمایان سرمایه‌دار نمادین هستند که معمولاً «عجیب»ترین دانش‌آموختگان دانشگاهی را در اولویت قرار می‌دهند (ترجیح می‌دهند نامزدهایی را برگزینند که مهارت‌های تحلیلی بالا دارند، نمرات دانشگاهی بالا گرفته‌اند، میل زیادی به متمایز‌ساختن خودشان از بقیۀ کارکنان دارند و وجوهی از اخلاق «عجیب» را تأیید می‌کنند -برای نمونه، با احترام‌گذاشتن به تنوع، برابری و حس پذیرش). گذر زمان در حرفه‌های نمادین سنگرهای این حالت‌های اندیشیدن و بودن را مستحکم‌تر می‌کند. و اجتماعات سرمایه‌داران نمادین به تقویت بیشتر این رفتارهای «عجیب» کمک می‌کند.

سرمایه‌داران نمادین عمدتاً در محفل‌های تخصصی جمع می‌شوند که به حلقه‌های بین‌المللی در صنایع اقتصادی نمادین مختلف متصل‌اند. زندگی در این محفل‌ها افراد و نحوۀ ارتباط آنها با دیگران را تغییر می‌دهد.

همان‌طور که گئورگ زیمل، جامعه‌شناس آلمانی، توضیح داده، شهرها تا‌اندازه‌ای به این دلیل رهایی‌بخش‌‌اند که مردم مجبورند هر روز از بافت‌های اجتماعی متفاوت عبور کنند -و نقش‌های اجتماعی متفاوتی به خود بگیرند و با شبکه‌های اجتماعی متفاوتی در کل این بسترها ارتباط برقرار کنند- از میان بی‌شمار دیگرانی که هر کدام کار خودشان را دارند و عمدتاً هم ربطی به کار آن فرد ندارند (و نسبت به آن بی‌تفاوت‌اند).

زیمل می‌گوید شهرنشینان برای اینکه پیچیدگی و تنوع محیط اجتماعی‌شان را کنترل کنند، معمولاً بین خودشان و اکثر پدیده‌هایی که با آنها برخورد می‌کنند فاصله‌ای فکری ایجاد می‌کنند. آنان خودشان را از امور جزئی دور می‌کنند (چون پیگیری آنها یا توجه به آنها در آن مقیاس شدنی نیست). نسبت به اکثر موقعیت‌ها و افرادی که می‌بینند حالت دلزدگی دارند (با افراد غیرمعمول، برخوردهای نامأنوس، و حالت‌های ناآشنای خودنمایی مواجه می‌شوید). روابط به‌طرزی فزاینده دادوستدی و تصادفی می‌شوند (اکثراً نمی‌شود به‌طرزی معنادار روی کسانی که با آنها برخورد دارید حساب کنید، چون تعداد تماس‌ها آن‌قدر زیاد است که نمی‌شود همه را حفظ کرد و جایی که افراد در آن زندگی می‌کنند، کاری که می‌کنند و غیره به شدت گذرا هستند).

از یک طرف، این تمایلات به شهرنشینان آزادی بسیار بیشتری می‌دهد تا در شکل‌های مختلف مرتکب انحرافات اجتماعی شوند، بدون اینکه عواقب زیادی داشته باشد یا قضاوت شوند: اکثر اوقات، هیچ‌کس توجه نمی‌کند شما چه‌کار می‌کنید و هیچ کس واقعاً برایش مهم نیست چه اتفاقی رخ می‌دهد. ولی همین گرایش‌ها توسعۀ روابط عمیق و بادوام یا اقناع دیگران را برای اینکه از آرمان‌های شما حمایت کنند با مشکل مواجه می‌کند (دقیقاً به‌این‌دلیل که هیچ کس واقعاً توجه نمی‌کند یا برایش اهمیتی ندارد که شما چه‌کار می‌کنید -کارهای مهم‌تری در پیش دارند).

شهرنشینان برای تأمین و حفظ رفقا، کارفرمایان یا یاری‌رسانان بالقوه -و مسلماً برای اینکه خودشان را افرادی جالب و ارزشمند ببینند- به‌شدت احساس نیاز می‌کنند سیمایی یگانه از خودشان بسازند. متمایزکردن خود از انبوه توده‌هایی که هر‌کسی هر روز آنها را در خیابان می‌بیند و جدا‌کردن خود از کارمندان، شریک‌های زندگی یا رفقای بالقوۀ دیگری که به‌راحتی می‌توانند جای شما را بگیرند به فرمانی روان‌شناختی و عملی تبدیل می‌شود.

زیمل می‌گوید این نیاز به تمایزگذاری تا‌حدی توضیح می‌دهد که چرا شهرها همیشه مرکز خلاقیت فرهنگی بوده‌اند. این فشارها به‌ویژه در میان صاحبان مشاغلی شدیدتر است که سبک زندگی آنها و گذران زندگی‌شان متکی بر توانایی ایشان در توسعه و افزایش سرمایۀ نمادین است.

همان‌طور که جامعه‌شناس آمریکایی، الیزابت کرید هالکیت، نشان داده است، اهالی محافل اقتصاد نمادین پول بسیار بیشتری را صرف چیزهایی مثل لباس‌های خاص، آرایش، جراحی زیبایی و از این قسم چیزها می‌کنند -و سرمایه‌داران نمادین بیشتر از همه- به این امید که از انبوه توده‌ها جدا شوند. همچنین به ژست‌های اخلاقی، فرهنگی و ایدئولوژیک افراطی و نامعمول بیشتر گرایش داریم تا خودمان را از مردم «فرومایه‌تر» جدا کنیم.

سرمایه‌داران نمادین هر‌چه بیشتر در «شهر‌های فوق‌ستاره‌ای» زندگی کنند و بیشتر با افرادی از جنس خودشان‌ تعامل داشته باشند، بافت اجتماعی‌شان بیشتر آنها را به سمت فردگرایی، انتزاع، روابط ابزاری‌شده و غیره هدایت خواهد کرد. این یعنی با این کار بیشتر به‌لحاظ شخصیتی «عجیب» خواهند شد.

مجموعاً، اثرات انتخاب نهادی، تخصص‌گرایی، و زندگی در محافل اقتصاد نمادین موجب می‌شود سرمایه‌داران نمادین، در مقایسه با آمریکایی‌های «نرمال» (که البته خودشان پیشاپیش از بابت روان‌شناسی «عجیبی» که دارند خارج از دایرۀ سایر جهانیان قرار می‌گیرند)، بیشتر به‌سمت شیوه‌های «عجیب»تر درک و دخالت در جهان سوق پیدا کنند. یعنی ما در بین «عجیب»ها باز «عجیب»ترین هستیم.

در واقع، ما آن‌قدر «عجیب» هستیم که برآمدن ما شکاف‌های فرهنگی جهان را افزایش داده است. از آنجا که ایالات متحده و کشورهای نظیر آن حول اقتصاد نمادین گرد آمده‌اند، تفاوت‌های روان‌شناختی و اخلاقی بین جوامع «عجیب» و اغلبِ جوامعِ دیگر ظاهراً رو به تشدید بیشتر است.

جالب اینجاست که به نظر می‌آید سرمایه‌داران نمادینِ جوامع غیر«عجیب» استثنایی بر این قاعده هستند. معاملات و فرهنگ جهانی‌شده، و هم‌ریختیِ نهادها موجب شده در سرتاسر جهان کسانی که مایل به حرفه‌های نمادین هستند (افراد شهری، تحصیل‌کرده، و نسبتاً ثروتمند) -در کنار شرکت‌های اقتصاد نمادین غیرغربی- حالت‌های ارتباطی، گرایش‌های فردی، اولویت‌های زندگی و حالت‌هایی را برای حرف زدن در مورد جهان اتخاذ کنند که به شکلی نظام‌مند (و با رشدی فزاینده) از کسان دیگری که در جوامع خودشان زندگی می‌کنند متفاوت باشد و به جایش بسیار شبیه به فرهنگ‌های «عجیب» باشد.

در نتیجۀ این نیروهای درگیر، بسیاری از سرمایه‌داران نمادین در سراسر جهان با همقطاران خودشان از جوامع دیگر بیشتر احساس نزدیکی و راحتی می‌کنند تا با آدم‌های «معمولی‌» که در وطن خودشان به دنیا آمده‌اند و بزرگ شده‌اند (کسانی که به‌سادگی و به تکرار ایشان را تحقیر و بی‌اعتبار می‌کنند).

آدم‌های «نرمال» نیز به‌نوبۀ خود به‌طرزی فزاینده با سرمایه‌داران نمادین و نهادهایی که ایشان بر آنها تسلط دارند بیگانه شده‌اند. هر روز بیشتر از گذشته، دوقطبی‌شدنِ کشورها و درون کشورها به نزدیکی یا فاصلۀ جامعه‌شناختی مردم با حرفه‌های نمادین وابسته می‌شود. یکی از چالش‌های اجتماعی‌سیاسی اصلی دوران ما یافتن راهی برای پُر‌کردن این شکاف‌های فزاینده است -شاید پیش‌نیازی برای پرداختن مؤثر به بسیاری از مسائل مهم اجتماعی دیگر.

اگر سرمایه‌داران نمادین و نهادهایی که بر آنها تسلط داریم می‌خواهند این «عجیب»‌بودن استثنایی را ادامه بدهند و همین‌طور بمانند (که به نظر می‌رسد در آیندۀ نزدیک چنین باشد)، همه ما باید به این فکر کنیم که چطور می‌توانیم بهتر با بقیه افراد ارتباط برقرار کنیم.


فصلنامۀ ترجمان چیست، چه محتوایی دارد، و چرا بهتر است اشتراک سالانۀ آن را بخرید؟
فصلنامۀ ترجمان شامل ترجمۀ تازه‌ترین حرف‌های دنیای علم و فلسفه، تاریخ و سیاست، اقتصاد و جامعه و ادبیات و هنر است که از بیش از ۱۰۰ منبع معتبر و به‌روز انتخاب می‌شوند. مجلات و وب‌سایت‌هایی نظیر نیویورک تایمز، گاردین، آتلانتیک و نیویورکر در زمرۀ این منابع‌اند. مطالب فصلنامه در ۴ بخش نوشتار، گفت‌وگو، بررسی کتاب، و پروندۀ ویژه قرار می‌گیرند. در پرونده‌های فصلنامۀ ترجمان تاکنون به موضوعاتی نظیر «اهمال‌کاری»، «تنهایی»، «مینیمالیسم»، «فقر و نابرابری»، «فرزندآوری» و نظایر آن پرداخته‌ایم. مطالب ابتدا در فصلنامه منتشر می‌شوند و سپس بخشی از آن‌ها به‌مرور در شبکه‌های اجتماعی و سایت قرار می‌گیرند، بنابراین یکی از مزیت‌های خرید فصلنامه دسترسی سریع‌تر به مطالب است.

فصلنامۀ ترجمان در کتاب‌فروشی‌ها، دکه‌های روزنامه‌فروشی و فروشگاه اینترنتی ترجمان به‌صورت تک شماره به‌ فروش می‌رسد اما شما می‌توانید با خرید اشتراک سالانۀ فصلنامۀ ترجمان (شامل ۴ شماره)، علاوه بر بهره‌مندی از تخفیف نقدی، از مزایای دیگری مانند ارسال رایگان، دریافت کتاب الکترونیک به‌عنوان هدیه و دریافت کدهای تخفیف در طول سال برخوردار شوید. فصلنامه برای مشترکان زودتر از توزیع عمومی ارسال می‌شود و در صورتی‌که فصلنامه آسیب ببیند بدون هیچ شرط یا هزینۀ اضافی آن را تعویض خواهیم کرد. ضمناً هر وقت بخواهید می‌توانید اشتراکتان را لغو کنید و مابقی مبلغ پرداختی را دریافت کنید.

این مطلب را موسی الغربی نوشته و در تاریخ ۸ ژوئیۀ ۲۰۲۴ با عنوان «The Symbolic Professions Are Super WEIRD» در صفحۀ ساب‌استک موسی الغربی به نام Symbolic Capital(ism) منتشر شده است و برای نخستین‌بار در تاریخ ۱۹ مهر ۱۴۰۳با عنوان ««عجیب»ها کیستند و چرا این‌قدر در دنیای هنر و ادبیات زیادند؟» و با ترجمۀ محمد ابراهیم باسط در وب‌سایت ترجمان علوم انسانی و سپس با همین عنوان در سی‌ودومین شمارۀ مجلۀ ترجمان منتشر شده است.

موسی الغربی (Musa al-Gharbi) جامعه‌شناس و استادیار دانشکدۀ ارتباطات و روزنامه‌نگاریِ دانشگاه استونی بروک است. او ستون‌نویس گاردین است و نوشته‌های او در نشریاتی چون نیویورک تایمز، واشنگتن پست و آتلانتیک منتشر شده است.

پاورقی

  • 1
    منظور از symbolic capitalist افراد دارای شهرت است که می‌توانند این شهرت را در جامعه خرج کنند. دانشمندان، هنرمندان، سیاستمداران، چهره‌های رسانه‌ای و کسانی مانند اینها اصطلاحاً سرمایه‌داران نمادین به حساب می‌آیند [مترجم].
  • 2
    کلمه ابداعی WEIRD («عجیب» در متن فارسی) اینجا سرواژه‌ای است که از کلمات روبرو ساخته شده است: Western, Highly-Educated, Industrial, Rich and Democratic، که از قضا در انگلیسی به معنای «عجیب و غریب» هم هست و مبدعان این کلمه هم آن را به عنوان سرواژه و هم به همان معنای «عجیب و غریب» به کار می‌برند. در ادامه همه جا WEIRD به «عجیب» ترجمه شده است[مترجم].
  • 3
    منظور دانشجویانی هستند که خانواده‌هایشان فاقد مدارک دانشگاهی‌اند [مترجم].

مرتبط

آیا افراد کم‌درآمد «پوست‌کلفت‌تر» از دیگران هستند؟

آیا افراد کم‌درآمد «پوست‌کلفت‌تر» از دیگران هستند؟

عموماً فکر می‌کنیم فقرا کمتر از ثروتمندان آسیب‌پذیرند

ايلان ماسک کيست؟ فرزانۀ جهان علمی‌تخيلی يا دروغ‌‌‌‌گويی در خدمت پول‌‌‌‌دارها؟

ايلان ماسک کيست؟ فرزانۀ جهان علمی‌تخيلی يا دروغ‌‌‌‌گويی در خدمت پول‌‌‌‌دارها؟

به‌‌‌‌جای گوش‌‌‌‌دادن به ماجراهای درخشش مطلق ماسک، بیایید داستان خودمان را بگوییم

آیا می‌توان طرفدار آزادی بود و حامی استثمار و نابرابری؟

آیا می‌توان طرفدار آزادی بود و حامی استثمار و نابرابری؟

جوزف استیگلیتز در کتاب جدید خود در پی بازپس‌گیری زبان آزادی از راست‌هاست

سندروم ایمپاستر چیست و چرا همه فکر می‌کنند به آن دچارند؟

سندروم ایمپاستر چیست و چرا همه فکر می‌کنند به آن دچارند؟

سندروم ایمپاستر به یکی از محبوب‌ترین توضیحات برای احساس بی‌کفایتی زنان تبدیل شده است

خبرنامه را از دست ندهید

نظرات

برای درج نظر ابتدا وارد شوید و یا ثبت نام کنید

لیزا هرتسُک

ترجمه مصطفی زالی

گردآوری و تدوین لارنس ام. هینمن

ترجمه میثم غلامی و همکاران

امیلی تامس

ترجمه ایمان خدافرد

سافی باکال

ترجمه مینا مزرعه فراهانی

لیا اوپی

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

دیوید گرِیبر

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

جو موران

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

لی برِیوِر

ترجمه مهدی کیانی

آلبرتو منگوئل

ترجمه عرفان قادری

گروهی از نویسندگان

ترجمه به سرپرستی حامد قدیری و هومن محمدقربانیان

d

خرید اشتراک چهار شمارۀ مجلۀ ترجمان

تخفیف+ارسال رایگان+چهار کتاب الکترونیک رایگان (کلیک کنید)

آیا می خواهید از جدیدترین مطالب ترجمان آگاه شوید؟

بله فعلا خیر 0