آیا افراد فقیر به این خاطر فقیر هستند که تصمیمات بدی میگیرند؟
طرز فکری قدیمی میگوید: افراد فقیر به این خاطر فقیر هستند که تصمیمات بدی میگیرند. اما سندهیل مولاینیتن، استاد اقتصاد دانشگاه هاروارد، و الدار شفیر، استاد روانشناسی دانشگاه تاد، کتابی با عنوان «کمیابی» نوشتند که این مسئله را رد میکند. از نظر آنها ماجرا کاملاً برعکس است و در واقع افراد به این خاطر تصمیمات بدی میگیرند که فقیر هستند. بااینحساب، افراد چطور میتوانند از دام فقر بگریزند؟
The Science of Scarcity
مترجم: سیدامیرحسین میرابوطالبی
20 دقیقه
کارا فاینبرگ، هاروارد مگزین — در اواخر جنگ جهانی دوم، در حالی که هزاران اروپایی از گرسنگی در حال مرگ بودند، ۳۶ نفر در دانشگاه مینیسوتا داوطلب شدند که در مطالعهای شرکت کنند که آنها را در وضعیت سخت گرسنگیکشیدن قرار میداد. قضیه از این قرار بود که متفقین در حال پیشروی بهسوی مناطق اشغالشده بهدست آلمانها بودند و با افراد بسیاری روبهرو میشدند که از شدت گرسنگیکشیدن یکپارچه استخوان شده بودند. این نیروها نمیدانستند که از چه روشی استفاده کنند تا بتوانند بدون اینکه خطری این افراد را تهدید کند، به آنها غذا برسانند. محققان دانشگاه مینیسوتا به همین منظور مطالعهای ترتیب داده بودند تا با استفاده از آن بتوانند بهترین روش ممکن را برای این کار بیابند؛ اما قبل از هر چیز داوطلبان شرکتکننده در این مطالعه قبول میکردند که در وضعیت سخت گرسنگیکشیدن قرار بگیرند.
مشکلات فیزیکیِ پیشآمده برای این افراد در این روند تاحدی جدی بود؛ اما علاوه بر آثار فیزیکی، محققان با آثاری ذهنی روبهرو شدند که انتظارش را نداشتند: علاقه به کتابها و دستورالعملهای آشپزی بیشتر شده بود. کسانی که قبلاً هیچ علاقهای به این موضوعات نداشتند، فکروذکرشان فقط شده بود غذا. آنطور که یکی از شرکتکنندگان در این برنامه به یاد میآورد، «غذا مرکز همۀ افکار شده و تنها چیزی بود که در زندگی به آن اهمیت میدادیم».
اگرچه این رفتارهای عجیبوغریب در مطالعۀ صورتگرفته در مینیسوتا فقط در یک پانویس ذکر شد، هفتاد سال بعد از انتشارِ آن، همین «پانویس» برای پروفسور سندهیل مولاینیتن۱ که روی مسائل مرتبط با فقر در دورۀ معاصر کار میکرد، جزء یافتههای بسیار مهم و شایان توجه بود: کمیابی چیزی بیشتر از گوشت و ماهیچه را از انسان ربوده بود. کمیابی ذهن انسانها را در اختیار گرفته بود.
مولاینیتن روانشناس نیست؛ اما همیشه شیفتۀ نحوۀ کارکرد ذهن بوده است. بهعنوان یک اقتصاددان رفتاری، او همیشه بهدنبال این بوده است که ببیند وضعیت ذهنی افراد و محیط اجتماعی و فیزیکی آنها چطور کنشهای اقتصادیشان را تحت تأثیر قرار میدهد.
مولاینیتن در سال ۲۰۰۸ در کنار الدار شفیر۲ استاد روانشناسی دانشگاه تاد کتابی نوشتند که به بررسی این مسائل میپردازد. کتابی به نام کمیابی۳ که نمایانگر یافتههایی از حوزههای اقتصاد و روانشناسی در طول سالهای متمادی و همچنین یافتههای مطالعات تجربی خودِ این دو نفر است. آنها بر اساس تحلیل دادههایشان بهدنبال این بودند که نشان دهند همانطور که غذا ذهن داوطلبان گرسنه در مینیسوتا را در کنترل گرفت، کمیابی به هر شکلی و برای هر کس اتفاق بیفتد، ظرفیت ذهنی فرد را میرباید. این داستان، همه چیز را شامل میشود؛ از گرسنگیکشیدن و تنهایی گرفته تا کمبود زمان و فقر.
روانشناسان بهخوبی این مفهوم را توضیح دادهاند: اگر ذهن روی یک چیز متمرکز باشد، تواناییها و مهارتهای دیگر مثل توجه، کنترل فرد روی خودش و برنامهریزی بلندمدت مختل میشود. بهگفتۀ مولاینیتن و شفیر در این وضعیت، پردازشگر ذهن ما مانند پردازشگر رایانهای که در حال اجرای چندین برنامه است، کند میشود. در واقع ما ظرفیتهای ذهنیمان را از دست نمیدهیم؛ بلکه توانایی دسترسی به تمام داشتههای معمولمان را نخواهیم داشت.
اما مهمترین و بحث برانگیزترین بخشِ کار آنها مشخصساختن آثار کمیابی نیست؛ بلکه این ادعا است که کمیابی میتواند هر کسی را تحت کنترل خود درآورد. بحث آنها این است: ویژگیهایی که بخشی از شخصیت افراد تلقی میشوند، مثل رفتارهای فکرنشده، عملکرد نامناسب در مدرسه و تصمیمات نادرست مالی، شاید درحقیقت محصول احساس تأثیرگذار کمیابی باشند و زمانی که این احساس مداوم باشد، ذهن را در اختیار گرفته و این شرایط را به آن میقبولاند؛ مثل کسانی که در باتلاق فقر گرفتار شدهاند.
فقر ذهن را محدود میکند
مولاینیتن خودش قبل از دیگران به این کمیابی واقف است؛ بهخصوص وقتی که بحث زمان در میان باشد. در واقع هیچکس به اندازۀ کافی زمان ندارد. همین قضیه راه بسیار خوبی برای شناخت نحوۀ عملکرد کمیابی است. محدودیتِ زمانی میتواند مفید باشد. ضربالاجلها و مهلت زمانی محدود، باعث افزایش انگیزه و تمرکز روی کار میشود؛ اما این افزایش تمرکز به بهای خاصی صورت میگیرد: هر چیزی خارج از آن کاری که زمان محدودی برای انجامش داریم، یا کمرنگ میشود یا نادیده گرفته شده یا به تعویق میافتد. البته این نکتۀ جدیدی نیست؛ اما مولاینیتن از موضوعات مربوط به زمان و محدودیتهای آن برای جاانداختن موضوع استفاده میکند.
اگرچه مولاینیتن بسیاری از زندگیاش را در وضعیت مناسب و راحت اقتصادی گذرانده است؛ در دورهای فقر را هم تجربه کرده است. در دهۀ ۱۹۸۰ قوانینی وضع شد که به افراد غیرشهروند امریکا مانند پدرِ هندی مولاینیتن اجازۀ ادامۀ کار را نمیداد. او میگوید: «به چشم خودم میدیدم که والدینم یکشبه تغییر کردند». آنها بسیار مضطربتر و تندخوتر شده بودند؛ انگار که بخشی از شخصیتشان بهکلی تغییر کرده باشد.
سالها بعد مولاینیتن بهعنوان یک اقتصاددانِ رفتاری این موضوع را در سرتاسر جهان در میان افراد فقیر مشاهده کرد. به گفتۀ او «به هر طرف که نگاه کنی، شواهد این موضوع وجود دارد. ما فقط باید راههای ارائۀ علمیِ این شواهد را بیابیم». البته مطرحکردن این موضوع در مجامع علمی هم چندان کارِ سادهای نبوده است. همانطور که نویسندگان کتاب در مقدمه آوردهاند، «زمانی که به یکی از اقتصاددانان همکارمان گفتیم که در حال مطالعۀ کمیابی هستیم، او گفت که قبل از شما هم علم کمیابی وجود داشته است… نامش هم علم اقتصاد است»
البته این شخص از جهاتی درست میگفت. علم اقتصاد در واقع به مطالعۀ چگونگی مدیریت کمیابیِ فیزیکی میپردازد. در سال ۲۰۱۰ نویسندگان کتاب بههمراه تنی چند از همکارانشان، چند آزمایش علمی ترتیب دادند. مکان این آزمایشها جایی بود که مولاینیتن به شوخی آن را «بهترین آزمایشگاه جهان» مینامید: مرکز خریدی در نیوجرسی. آنها بهدنبال این بودند که نشان دهند فقر، نوعی محدودیت در انتقال دادهها در ذهن یا به عبارتی «کاهش پهنایباند» را بهدنبال خواهد داشت که توانایی افراد برای تصمیمگیری و اقدام را میکاهد. او برای تبیین این موضوع چنین میگوید: «اگر بخواهیم واضح سخن بگوییم، هر کسی که باشی، فقر میتواند تو را احمقتر کند».
آنها برای این آزمایش طبق درآمد اظهارشدۀ شرکتکنندگان، دو گروه فقیر و ثروتمند طراحی کردند. در سؤال اول اینطور پرسیدند که فرض کنید ماشینتان دچار خسارتی شده که سیصد دلار خرج دارد. بیمه نیمی از این مقدار را جبران میکند. شما باید تصمیم بگیرید که یا ماشین را تعمیر کنید یا به امید آنکه ماشین مدتی دیگر به حرکت خود ادامه دهد، این کار را به تعویق بیندازید. بر چه اساسی این تصمیم را میگیرید؟ این موضوع از نظر مالی آسان خواهد بود یا دشوار؟ بر اساس نتایج بهدستآمده در این وضعیت، تفاوت چندانی میان عملکرد دو گروه از نظر بهرۀ هوشی وجود نداشت.
اما در شکل دوم این آزمایش، آنها رقم تعمیر را به سههزاردلار تغییر دادند. این بار با اینکه نتیجۀ آزمایش دربارۀ ثروتمندان تفاوتی نکرده بود، نتایج فقیرترها نشانگر کاهش چهاردهواحدی بهرۀ هوشی در این وضعیت بود. این کاهش حتی از کاهش بهرۀ هوشی افرادی که ۲۴ ساعت بیدار بودهاند نیز بیشتر است. مولاینیتن و شفیر توضیح میدهند که «افزایش دغدغههای مالی برای فقرا، عملکرد ذهنی آنها را حتی بیش از بیخوابیِ شدید کاهش میدهد». نتیجه واضح است. مولاینیتن توضیح میدهد که فقر از ظرفیت ذهن میکاهد.
کمیابیْ کمیابی میآورد
در طول نیم قرن گذشته، دانشمندان علوم اجتماعی، آثار اضطراب و حواسپرتی روی توجه و کنترل را بهخوبی کاویدهاند. این مفهوم در سازوکار مغز نیز دیده میشود: در زمان اضطراب و کارهایی که نیاز به کنترل فرد روی خودش دارد، سطح گلوکوز در قشر جلویی مغز کاهش مییابد. این منطقه به توجه، برنامهریزی و انگیزه مربوط است. قندخونِ کم هم باعث تقلیل ظرفیتهای فیزیکی میشود.
اما با وجود پیشرفتهای حاصلشده در روانشناسی و علوم اعصاب، این ایده که یافتههای رفتاری میتواند سبب ایجاد بینشی متفاوت به تصمیمات اقتصادی شود، موضوعی جدید است. اقتصاد نوکلاسیک سالها بر این باور بود که افراد، کنشگرانی عقلایی و خودخواه هستند که همواره تصمیمات را طوری میگیرند که بهترین وضعیت ممکن برایشان پدید آید. اما در سال ۱۹۷۹، دنیل کانمن۴ از دانشگاه پرینستن و آموس تورسکی۵ از دانشگاه استنفورد، مقالهای پیشگامانه در رابطه با تصمیمگیری نوشتند که باعث شد این دیدگاه آرامآرام به عقب رانده شود. مطالعۀ آنها مدعی بود که شکل ارائۀ گزینهها به اندازۀ ارزش چیزهای مختلف نزد افراد، در تصمیمگیری دخیل است. ۲۳ سال بعد و پس از مرگ تورسکی، کانمن جایزۀ نوبل را بهخاطر دستاوردهایش در این زمینه برد.
امروزه اقتصاد رفتاری به شاخهای مهم در اقتصاد تبدیل شده است و کارهایی مانند کار مولاینیتن و شفیر برای کانمن نشانگر قدمهای منطقی بعدی در این حوزه است. کانمن در مصاحبهای میگوید: «واضح است که روانشناسی کمیابی وجود دارد و این ایده که کمیابی بهخودیخود تصمیمات خودش را میسازد، ایدهای جدید و بسیار جالب است». کار مولاینیتن و شفیر این طرز فکر قدیمی را تغییر داده است که افراد فقیر به این خاطر فقیر هستند که تصمیمات بدی میگیرند. «در واقع افراد به این خاطر تصمیمات بدی میگیرند که فقیر هستند».
آنطور که مولاینیتن توضیح میدهد، اگرچه تمام مشکل افراد فقیر مربوط به کمیابی نیست؛ کمیابی میتواند نشانگر نوع ذهنیتی باشد که افراد درگیر با آن از خود نشان میدهند. او در این رابطه میگوید: «برای مثال در دریافت وامهای فکرنشده، موضوع، فقط صبر یا ارادۀ کمتر نیست؛ بلکه موضوع راهحلهای مالی است که در کوتاهمدت میتواند مشکل را حل کند؛ اما در بلندمدت آثار فاجعهباری در پی خواهد داشت.
گرفتن وامهایی که بهمحض درخواست، ارائه شده و در سررسیدهای مشخص باید تسویه شوند، نمونهای از اینها است. مولاینیتن در این رابطه میگوید: «این نوع قرضگرفتنِ پرخطر، به نظر مضحک میآید. هدف ما این بوده است که ثابت کنیم که طرز تفکری شبیه به این بهخاطر کمبود فهم مالی یا حماقت حاصل نمیشود؛ بلکه از احساس کمیابی ناشی میشود».
نتایج تحقیقی در دانشگاه پرینستن نیز این موضوع را تأیید میکرد. در آنجا دانشجویان را به دو گروه فقیر و ثروتمند تقسیم و همین موضوعِ گرفتن وام را روی آنها امتحان کردند. نتایج همانی بود که در دنیای واقع شاهد آن هستیم. مولاینیتن در این باره توضیح میدهد که این دانشجویان بهصورت تصادفی، فقیر یا ثروتمند نامگذاری شده بودند و هیچ تفاوت خاصی بین آنها وجود نداشت. مولاینیتن و شفیر در کتاب کمیابیِ خود مینویسند: «این مطالعه نشانگر وجود رابطۀ نزدیک بین موفقیت و شکست در وضعیت کمیابی است» و کمیابی بدون توجه به اینکه چه کسی را درگیر خود ساخته است، باعث ایجاد کمیابی بیشتر خواهد شد.
گریز از دام کمیابی
بااینحساب، افراد چطور میتوانند از دام کمیابی بگریزند و چرا چنین پژوهشی اهمیت دارد؟ آنطور که مولاینیتن میگوید، پاسخ الزاماً تغییر در سیاستها نیست؛ بلکه در تغییر نگرش سیاستگذاران است.
او توضیح میدهد که زمانی که فقرا در چنگ فقر باقی میمانند، سیاستگذاران بهسمت این سؤال میروند که مشکل این افراد چیست و بهاینترتیب مسئله را ناشی از کمبود انگیزۀ شخصی یا توانایی آنها میدانند؛ اما آیا ما بهعنوان سیاستگذار از خود میپرسیم که «وضعیتی که باعث ایجاد این مشکل شده چه بوده است؟»
مولاینیتن و شفیر این موضوع را با آوردن داستانی از جنگ جهانی دوم بهخوبی توضیح میدهند. در آن زمان ارتش ایالات متحده شاهد چندین مورد سقوط بدون بازشدن چرخها بود. در این مواقع خلبانان بهجای بالۀ هواپیما چرخها را جمع میکردند و باعث میشدند هواپیما بدون چرخ با باند فرودگاه برخورد کند. ابتدا همه، خلبانان را به بیدقتی یا خستگی متهم کرده و آنها را عامل اصلی مشکل دانستند؛ اما زمانی که ارتش نگاه دقیقتری به موضوع انداخت، متوجه شد که این حوادث فقط محدود به دو مدل هواپیما است. آنها بهجای اینکه بخواهند مشکل را جایی در ذهن خلبانان جستوجو کنند، به داخل کابین خلبان رفته و آنجا را بهدقت بررسی کردند. تحقیقاتِ آنها مشخص کرد که دستۀ کنترل بالۀ هواپیما و چرخهای آن درست در کنار هم قرار داشته و تقریباً همشکلاند. بعد از یافتن این مشکل و تغییر کوچکی در طراحی، گذاشتن یک سَری چرمی روی دستۀ کنترل چرخها، تعداد فرودهای بدون چرخ بهشدت کاهش یافت.
بهگفتۀ نویسندگان کتاب، همین داستان دربارۀ مشکلاتی مانند فقر نیز صادق است. کسانی که خود را در چرخۀ کمیابی مییابند، ناگزیر عملکردشان دچار نقصان میشود، تمرکزشان کاهش مییابد و برنامههای بلندمدت آنان، جایش را به برنامهای کوتاهمدت میدهد: خاموشکردن آتش مشکلات مالی. این خود مشکلات دیگری به وجود میآورد. با این تفاسیر چرا برنامههایی اجتماعی طراحی نکنیم که به این رفتارهای ناشی از کمیابی بپردازد؟ چرا بهجای «خلبان» نگاهی به داخل «کابین» نیندازیم؟
نویسندگان کتاب در ادامه توضیح میدهند که نکتۀ مهم این است که انتقال تمرکز از «خلبان» به «کابین» نیازمند تغییرات شگرف و پرهزینه نسبت به سیاستهای فعلی نیست؛ بلکه به نظر آنها همانطور که اضافهکردن یک سَری چرمی به هواپیماها توانست خطای خلبانان را کاهش دهد، برنامههای اجتماعی هم با تغییراتی کوچک در طراحیشان میتوانند به موفقیتهای بزرگی دست یابند.
طراحی برای کمیابی
تغییرات کوچک میتوانند تأثیرات زیادی داشته باشند. مولاینیتن در این رابطه به رویکردی اشاره میکند که در یک دهه گذشته توجه زیادی به خود جلب کرده است. بخشی از این توجه ناشی از کار ریچارد تالر۶ استاد علوم رفتاری دانشگاه شیکاگو و کاس سانشتاین۷ از دانشگاه هاروارد است. کتاب آنها با عنوان سقلمه: بهبود تصمیمات مربوط به بهداشت، ثروت و شادکامی۸ که در سال ۲۰۰۸ به چاپ رسید، نمایانگر سالها تلاش در «معماری انتخاب» است. روشی که بر طبق آن با تغییر گزینههای ارائهشده سعی میشود روی تصمیمگیریِ افراد تأثیر گذاشته شود؛ بدون اینکه آزادیِ انتخاب از آنها گرفته شود.
بهگفتۀ نویسندگان کتاب، هدایت افراد بهسمت انتخابهای بهتر گاهی میتواند به سادگیِ تغییر جملهبندی باشد و گاهی نیز نیازمند روشهای پیچیدهتر و مستقیمتری است. مولاینیتن و شفیر نمونههای متعددی از چگونگی اجرا و موفقیت این روش در زمینههای مختلف در کتاب خود آوردهاند. از آن جمله میتوان به نمونهای اشاره کرد که به برنامۀ بازنشستگی میپردازد. زمانی که کارگر یا کارمندی در ایالات متحده شروع به کار میکند، فرمی را پر میکند که در آن از او خواسته میشود اگر مایل به شرکت در برنامۀ بازنشستگی است، مربع مقابل آن گزینه را پر کند. محققان در این فرمها تغییر کوچکی دادند. این بار به کارمند جدید گفته میشد که اگر میخواهد در برنامۀ بازنشستگی نباشد، مربع مقابل را پر کند. نتیجۀ این کار بسیار شگفتآور بود: در شکل اول که افراد باید دربارۀ ورود به این برنامه تصمیم میگرفتند، تنها ۴۵درصد افراد خواستار شرکت در آن شدند؛ اما در شرکتهایی که افراد باید برای خروج از این برنامه تصمیم میگرفتند، ۸۰درصد افراد، خواستار شرکت در آن شده بودند.
ریچارد تالر بر این باور است که کارهایی مانند کتاب مولاینیتن و شفیر، گام بعدی در تکامل اقتصاد رفتاری است. بهگفتۀ خود او «آنها از نسلی از اقتصاددانان و دانشمندان علوم اجتماعی هستند که در حال تغییر شیوۀ نگرش ما به اقتصاد توسعه هستند. آنها این ایدۀ مهم را جدی گرفتهاند که باید کاری را دنبال کنیم که نهتنها برای دیگر دانشگاهیان جالب باشد؛ بلکه امکان افزایش مقیاس را نیز داشته باشد».
افزایش مقیاس علم کمیابی
برای سیاستگذاران، امکان بالقوه برای تغییرات و تأثیرگذاریِ گسترده اهمیت دارد و شواهد موفقیت علوم رفتاری باعث شده است تا توجه آنها به این سو جلب شود. در سال ۲۰۱۰ دولت بریتانیا گروهی را مأمور گسترش رویکردهای رفتاری و اجرای برنامههای آزمایشی در حوزههای مختلف سیاست اجتماعی کرد. در سال ۲۰۱۴ کاخ سفید هم گروه علوم اجتماعی و رفتاری خودش را تشکیل داد. دولتهای دیگر در سرتاسر دنیا نیز برای چنین کاری علاقه نشان دادهاند.
شاید با انتشار گزارش توسعۀ جهانی بانک جهانی، بهترین نشانۀ رشد توجه و آگاهی به ارزش این دیدگاههای رفتاری مشخص شد. در این گزارش برای اولین بار کل متن به رویکردهای رفتاری مربوط به سیاستگذاریها پرداخته است. بر اساس گفتۀ یکی از نویسندگان این گزارش، فصل مربوط به فقر تأثیر زیادی از کار مولاینیتن و شفیر بر روی کمیابی گرفته است.
برای مولاینیتن دیدن اینکه تا این حد به کار آنها توجه شده، خوشایند است؛ اما همانطور که خودش میگوید، توجه و علاقه با استفادۀ کامل از این روش دو چیز کاملاً متفاوت هستند. او موضوع را دربارۀ فقر که یکی از مسائل بسیار مهمِ این حوزه است، اینطور تبیین میکند: «راهحلهای ما بهعلت پیچیدگیِ مشکل با کمبودهایی روبهرو است». روشی که شاید برای گروهی از افراد مفید واقع شود، ممکن است برای گروهی دیگر بهکلی شکست بخورد.
اگرچه دانشمندان علوم اجتماعی از مسائل اقتصادی مرتبط با فقر بهخوبی مطلعاند؛ دربارۀ آثار روانی که در هر گروه از افراد ایجاد میکند، اطلاعات چندانی ندارند. آنطور که مولاینیتن میگوید، اهمیت این دانش اجتماعی به اندازۀ دانش تکنولوژیکی است که سیاستگذاران برای حل مشکلات به آن تکیه میکنند. دانشمندان منابع گستردهای را صَرف توسعۀ داروها، فناوریهای تصفیۀ آب، ابزار مالی و خدمات اجتماعی میکنند که برای کمک به افراد نیازمند طراحی شدهاند؛ اما واداشتن افراد به استفاده از این فناوریها نیازمند فهم ذهن و روان آنهایی است که از این ابزارها استفاده میکنند. سیاستگذاران باید این نوع پژوهشها را در اولویت قرار دهند.
بهگفتۀ مولاینیتن و شفیر ظرفیت یا به بیانی «پهنای باند، یکی از عوامل اساسی» در روند تصمیمگیری افراد است؛ به همان اندازه که میزان پولشان در حساب بانکی در این روند تأثیرگذار است. اگر به پهنای باند و عوامل اثرگذار بر آن بپردازیم، میتوانیم برنامۀ اجتماعی بهتری طراحی کنیم. چنین برنامهای بر اساس عملکرد واقعی افراد بنا شده است؛ نه با تکیه بر یک سری ارقام و آمار که به ما میگویند افراد باید چطور عمل کنند.
آنها در قسمت نتیجهگیری کتابشان مینویسند: «اشتباهی که ما در مدیریت کمیابی مرتکب میشویم، این است که روی بخش حساب آن متمرکز میشویم». هزینۀ تغییر در سیاستهای موجود را بهراحتی میتوان محاسبه کرد؛ اما هزینۀ تغییرندادن آنها به این سادگیها تخمینزدنی نخواهد بود. این همان چیزی است که علم کمیابی سعی در اندازهگیری آن دارد.
• نسخۀ صوتی این نوشتار اینجا بشنوید.
اطلاعات کتابشناختی:
مولاینیتن، سندهیل، و الدار شفیر. فقر احمق میکند. ترجمۀ سیدامیرحسین میرابوطالبی، انتشارات ترجمان علوم انسانی، ۱۳۹۸
Mullainathan، Sendhil، and Eldar Shafir. Scarcity: Why having too little means so much. Macmillan، 2013
فصلنامۀ ترجمان چیست، چه محتوایی دارد، و چرا بهتر است اشتراک سالانۀ آن را بخرید؟
فصلنامۀ ترجمان شامل ترجمۀ تازهترین حرفهای دنیای علم و فلسفه، تاریخ و سیاست، اقتصاد و جامعه و ادبیات و هنر است که از بیش از ۱۰۰ منبع معتبر و بهروز انتخاب میشوند. مجلات و وبسایتهایی نظیر نیویورک تایمز، گاردین، آتلانتیک و نیویورکر در زمرۀ این منابعاند. مطالب فصلنامه در ۴ بخش نوشتار، گفتوگو، بررسی کتاب، و پروندۀ اختصاصی قرار میگیرند. گزیدهای از بهترین مطالب وبسایت ترجمان همراه با مطالبی جدید و اختصاصی، شامل پروندههای موضوعی، در ابتدای هر فصل در قالب «فصلنامۀ ترجمان علوم انسانی» منتشر میشوند. تاکنون به موضوعاتی نظیر «اهمالکاری»، «تنهایی»، «سفر»، «خودیاری»، «سلبریتیها» و نظایر آن پرداختهایم.
فصلنامۀ ترجمان در کتابفروشیها، دکههای روزنامهفروشی و فروشگاه اینترنتی ترجمان بهصورت تک شماره به فروش میرسد اما شما میتوانید با خرید اشتراک سالانۀ فصلنامۀ ترجمان (شامل ۴ شماره)، علاوه بر بهرهمندی از تخفیف نقدی، از مزایای دیگری مانند ارسال رایگان و دریافت یک کتاب بهعنوان هدیه برخوردار شوید. فصلنامه برای مشترکان زودتر از توزیع عمومی ارسال میشود و در صورتیکه فصلنامه آسیب ببیند بدون هیچ شرط یا هزینۀ اضافی آن را تعویض خواهیم کرد. ضمناً هر وقت بخواهید میتوانید اشتراکتان را لغو کنید و مابقی مبلغ پرداختی را دریافت کنید.
پینوشتها:
• این مطلب را کارا فاینبرگ نوشته است و در بهار ۲۰۱۵ با عنوان «The Science of Scarcity» در وبسایت هاروارد مگزین منتشر شده است وبسایت ترجمان آن را در تاریخ۳ خرداد ۱۳۹۴ با عنوان «فقر احمق میکند» و ترجمۀ سیدامیرحسین میرابوطالبی منتشر کرده است.
•• کارا فاینبرگ (Cara Feinberg) نویسندۀ نشریات بوستون گلوب، هاروارد مگزین و آتلانتیک است و مستندهای دیدنیای در شبکۀ پی.بی.سی و ان.او.وی.ای ساخته است.
[۱] Sendhil Mullainathan
[۲] Eldar Shafir
[۳] Scarcity: Why having too little means so much: این کتاب را انتشارات ترجمان با عنوان فقر احمق میکند ترجمه و منتشر کرده است.
[۴] Daniel Kahneman
[۵] Amos Tversky
[۶] Richard Thaler
[۷] Cass Sunstein
[۸] Thaler، Richard H.، and Cass R. Sunstein. Nudge: improving decisions about health، wealth، and happiness. Yale, 2008
سلام. دست تون درد نکنه. کارهای سایت شما، تامل برانگیزند و درگیر کننده. از خوندن کامنت ها و دیدن فضای محترمانه و جدی و با ربط گویی شان هم، خوشحال شدم. ممکنه که منِ نوعی با این یا اون نظر موافق یا مخالف باشم اما این نکته از جدیت بحث ها کم نمی کنه. تا این جا که من فهمیدم از مقاله ی بالا، مسئولیت شرایط اقتصادی پیشینی فقرا در موقع تصمیم گیری ها را به گردن عواملی جز فقرا می اندازد این نظریه هر چه باشد، از آن نوع نیست که دوست مان آقا حمید گفته اند. یعنی نظریه در خدمت این یا آن ایدئولوژی خاص است. در نوشته های متعدد سایت عدم خشونت، به جنبه های دیگری از فقر و شکوفایی (توسعه ی) فردی و جمعی پرداخته ام. علاقمندان را به پیگیری آن ها دعوت می کنم. Www.ghkeshani.com با احترام و سپاس دوباره
مشتاقانه منتظر ترجمه کتاب سقلمه هستم . مقاله ی مفیدی بود . با توجه به تجربه ی خودم در روزهایی که فقیرانه زندگی کردم، انچه جلوی احمقانه زندگی کردن در زمان فقرم رو گرفت میزان داشته های روانی و ذخیره معنوی من بود . اما این مقاله در جامعه صنعتی نوشته و نتیجه گیری شده و از نقطه نظر نویسنده و از نگاه مادی گرایانه کاملا درست و واقعیت گرا هست .
به نظرم منظورش این بوده که سیاست مداران اول فقر را ریشه کنی کنن و مردم خودشان درحالت عادی میتوانن تصمیمات درست بگیرند اینکه شما میگویید مردم در اثر تصمیمات نادرست فقیر هستند اشتباست و این مشکل را شما باید حل کنید........ یعنی منظورم برعکس نظر شماست در حال کنار زدن وظیفه سیاستمداران نیست بلکه یاد اور وظیفه انهاست.
چنین نظریه ای و چنین نظریه پردازانی بهترین متحدان نظام سرمایه داری و اختلاف طبقاتی و دزدبازار کنونی هستند، چونکه با این حساب برای بیکاری و فقر منشأ روانی قائل می شوند، در صورتی که چنین امری (روانی) مسبوق به تاریخ است.(در عین حال در گوگل شود «روانکاوی ایدئولوژی واپس گرا»را جستجو کنید به این ترتیب سابقۀ این نظریات انحرافی را کشف خواهید کرد)