چرا کتاب یک استاد نسبتاً ناشناختۀ دانشگاه ییل دربارۀ مرگ در کرۀ جنوبی پرفروش شده است؟
نرخ خودکشی در کرۀ جنوبی بسیار بالاست، برخلاف بسیاری از فرهنگها که مخالفتِ اخلاقی شدیدی با خودکشی دارند، فرهنگ این کشور گویا خودکشی را بهمنزلۀ راهی برای جبران اشتباهات فرد پذیرفته است. شاید این یکی از دلایلی باشد که کتابی ناشناخته در آمریکا که به موضوع مرگ اختصاص داشت، ناگهان در کرۀ جنوبی موجی از توجه را به خود جلب کرد. نویسندۀ آن کتاب که استاد فلسفۀ دانشگاه ییل است، به این موضوع اندیشیده است.
اولیویا گلدهیل، کوارتز — شلی کِیگِن، استاد فلسفۀ سیاسی و اجتماعی در دانشگاه ییل، شخصیتی محترم در حرفۀ خویش است ولی خارج از محیط دانشگاهی اندکی از آمریکاییها نام او را شنیدهاند. معمولاً کتابهای او در نشریات جریان اصلی بررسی نمیشود و درنتیجه کتابهایش وارد لیست پرفروشها نیز نمیشوند.
با این حال او در کرۀ جنوبی سلبریتی است.
بسیاری از آثار کیگن به مرگ میپردازند که قطعاً در همۀ فرهنگها موضوعی جذاب است ولی در کرۀ جنوبی ارتباط خاصی با ایدههای او برقرار کردهاند. کیگن میگوید: «راستش را بخواهید واقعاً نمیدانم چطور توضیحش دهم».
محبوبیت او در کرۀ جنوبی یک دهه پیش و هنگامی آغاز شد که در دانشگاه ییل از کلاس کیگن دربارۀ مرگ فیلمبرداری کردند و در یک مجموعه دروس رایگان قرار دادند. این کلاس درس در چین و کرۀ جنوبی بسیار محبوب شد و ترجمۀ کرهایِ کتابی که در سال ۲۰۱۲ دربارۀ مرگ نوشته بود با فروش ۱۸۰ هزار نسخه تا پایان سال ۲۰۱۵ جزو پرفروشترینهای کرۀ جنوبی بود. کیگن میگوید وقتی در سال ۲۰۱۳ به سئول رفته بود، در کوچه و خیابان مردم او را میشناختند و مثل یک ستاره با او رفتار میکردند.
«یک ساعت زودتر به محل برگزاری مراسم میرفتم تا برای حاضرین سخنرانی کنم. افراد زیادی دورتادور آن مکان در صف میایستادند تا وارد سالن شوند و به صحبتهایم گوش کنند. پس از پایان سخنرانی مردم یکی دو ساعت هم منتظر مینشستند تا با من عکس بگیرند یا کتابهایشان را امضا کنم. بسیار لذتبخش بود و همانطور که میتوانید تصور کنید، تجربهای بود که با هر آنچه در عمرم تجربه کرده بودم تفاوت داشت».
کیگن در ابتدا از حجم بالای ایمیلهایی که از کرۀ جنوبی برایش میآمد شگفزده میشد ولی با گذشت سالیان و به تدریج توضیحی برای این اتفاق یافته است. اگرچه نظریات کیگن در توضیح این مسئله به محک آزمون نخورده است و همچون هر احساس همهگیرِ دیگری، در این مورد نیز ارائۀ توضیحی قطعی غیرممکن است، ولی به باور کیگن چندین عامل در شیفتگی کرهایها به اثر او دربارۀ مرگ نقش دارند.
در حالت کلی میتوان گفت کتاب کیگن به دو نیمه تقسیم شده است: نیمۀ نخست به پرسشهایی همچون «ماهیت روح چیست؟» و «آیا میتوان پس از مرگ جسم نیز زنده ماند؟» میپردازد و نیمۀ دوم به پرسشهایی دربارۀ ارزش زندگی اختصاص دارد: آیا ترس از مرگ موجه است؟ آیا نامیرایی مطلوب است؟ خودکشی میتواند منطقی باشد؟ و پاسخ به این پرسشها باید چه تأثیری بر نحوۀ زیستن ما داشته باشد؟
بهگفتۀ کیگن، ظاهراً خوانندگان کرهای بیشتر به نیمۀ دوم این کتاب علاقه دارند. کیگن میگوید بهنظر میرسد کرۀ جنوبی در «بحران میانسالی» بهسر میبرد و «نیازی اگزیستانسیال به بحث دربارۀ چنین پرسشهایی» هست.
کیگن بر این باور است که موفقیت کتابش در کرۀ جنوبی به رشد اقتصادی این کشور طی چند دهۀ گذشته نیز مربوط است. پس از ویرانیهای جنگ کره، این کشور تلاشی بیوقفه در راستای احیای اقتصادی کرد و موفقیتی شگرف به دست آورد. کرهایها کشوری قدرتمند ساختند و سختکوشیْ وظیفهای میهنپرستانه تلقی شد. اینک نسلی جوان بین بیست تا چهل سال وجود دارد که کل عمر خود را در کرهای زندگی کردهاند که از لحاظ اقتصادی موفق بوده است.
به گفتۀ کیگن «این افراد با پرسشهایی مواجهاند از قبیل اینکه آیا همهچیز پول درآوردن است؟ آیا صرفاً تلاش سخت در راستای موفقیت مهم است؟ داشتن چه چیزی در زندگی واقعاً به زحمتش میارزد؟»
بحث جدی و سرراست کیگن دربارۀ خودکشی ارتباط بهخصوصی با کرۀ جنوبی دارد که دومین نرخ خودکشی را در دنیا دارد و بهنظر میرسد این مسئله رو به وخامت گذاشته است. این فیلسوف آمریکایی میگوید طی سفرش به کرۀ جنوبی افراد بیش از هر موضوع دیگری به بحث دربارۀ خودکشی علاقه نشان میدادند.
کیگن میگوید: «وقتی در آمریکا از خودکشی حرف میزنید موضع اکثریت غالب این است که خودکشی نادرست است. وقتی دیدم در کرۀ جنوبی اوضاع کاملاً برعکس است شگفتزده شدم. وقتی با افراد صحبت میکردم یا نظر جمع را جویا میشدم، اکثر آنها خودکشی را مسئلهساز تلقی نمیکردند».
به باور کیگن اکثر بحثهایی که در آمریکا دربارۀ خودکشی میشود تحت تأثیر احساسات شدید قرار دارد ولی او توانسته به شیوهای آرام و منطقی دربارۀ این موضوع بحث کند. در کرۀ جنوبی یک سنت فرهنگی هست که خودکشی را راهی مقبول برای حفظ شرف و آبرو میداند ولی کیگن کوشید تا نشان دهد با این دیدگاه مخالف است. اگر کار خطایی انجام داده باشید، با خودکشی نمیتوان آسیب آن کار خطا را از میان برد و به این نکته اشاره میکند که «با کشتن خودتان اوضاع را بهبود نمیبخشید، بلکه صرفاً از دشواریِ جبران آسیبی که وارد کردهاید اجتناب میکنید».
به باور این فیلسوف، موقعیتهایی هست -مانند وقتی که پدر و مادرِ فرزندانی کمسنوسال هستید- که تعهداتمان به دیگران موجب میشود که خودکشی امری غیراخلاقی گردد و البته او بر این باور نیز هست که خودکشی در اغلب موارد امری غیرعقلانی است. کیگن در کتاب و در سخنرانیهایش برای نشان دادن این نکته نمودارهایی رسم میکند. میگوید افراد وقتی خوشان را میکشند که در قعر یک منحنی U شکل هستند، مانند وقتی که در بطن برههای از افسردگی نوجوانی هستند. «نوجوانان معمولاً در ایجادِ چشماندازی فراگیر دچار مشکل هستند و نمیتوانند به آنچه در حال حاضر در زندگیشان رخ میدهد، از دور نگاه کنند».
کیگن میگوید در سایر موارد، مانند وخامت سریع سلامت کسی که دچار بیماریای ناعلاج شده است، شاید منطقی است که نتیجه بگیریم متأسفانه اوضاع رفتهرفته بدتر خواهد شد و استدلال میکند که درنتیجه خودکشی، هم از لحاظ عقلانی و هم از لحاظ اخلاقی، جایز خواهد بود.
شکی نیست که ارتباط کیگن با دانشگاه ییل بر جذبۀ او افزوده است. به گفتۀ خودش «در کرۀ جنوبی که توجهی شدید به آموزش وجود دارد، ورود به یکی از دانشگاههای آیوی لیگ معیاری برای بهترین عملکرد است».
درنهایت کیگن به این نکته هم اشاره میکند که فرهنگهای شرق آسیا پیشینهای غنی از حکمت و حکما دارند و نظام آموزشی معاصر نیز بر خواندن و قبول این متون باستانی تأکید دارد. «من نیز یک فلسفۀ مبتنی بر متن را پیش نمیبرم، بلکه دربارۀ موضوعاتی شبیه موضوعات حکمای باستان صحبت میکنم، یعنی پرسشهایی اساسی دربارۀ مرگ و زندگی و چگونه زیستن. اما بهجای اینکه از این حکما نقل قول بیاورم، حرف خودم را میزنم».
حتی رفتار و ظاهر کیگن نیز حکمت باستان را تداعی میکند. چهار زانو نشستن در سخنرانیها و سر کلاس درس، و نیز ریش جوگندمی او با تصویر قدیمی ما از حکما مطابقت دارد.
کیگن میگوید: «در زمان مناسب در مکانی مناسب بودم و بهدنبال راهی مناسب میگشتم».
پینوشتها:
• این مطلب را اولیویا گلدهیل نوشته است و در تاریخ ۱۱ ژوئن ۲۰۱۷ با عنوان «Why is a little-known Yale professor’s book on death a best seller in South Korea» در وبسایت کوارتز منتشر شده است و وبسایت ترجمان در تاریخ ۱۹ شهریور ۱۳۹۶ آن را با عنوان «مرگاندیشی در کوران پیشرفت اقتصادی» و با ترجمۀ بابک طهماسبی منتشر کرده است.
•• اولیویا گلدهیل (Olivia Goldhill) نویسندهای در حوزۀ فلسفه و روانشناسی است و برای کوارتز مینویسد.
راستافراطی: جستوجویی تباه در جهانی ویرانشده
فرقهها از تنهایی بیرونمان میآورند و تنهاترمان میکنند
تاریخ مطالعات فقر و نابرابری در قرن گذشته با تلاشهای این اقتصاددان بریتانیایی درهمآمیخته است
کالاهایی که در فروشگاه چیده میشود ممکن است محصول کار کودکان یا بیگاری کارگران باشد
با صرف نظر از مباحث دینی واخلاقی به نظر میرسد که نمیتوان گفت خودکشی ویا سلب زیستن از خود حق شخص است.چرا که این حق وقتی به وجود میاید که محق یک فرد باشد درصورتی اگر یک نگاه جمعی واجتماعی به نفس وجان داشته باشیم شاید ده ها هزار نفر از وجود یک شخص منتفع شوند.حال با این وجودمیتوانیم بگوییم که سلب حیات شخص صرفا حق همان شخص است.باید فرد وحقوقش را با محیط پیرامون وجامعه اش وجامعه وقواعد ان را با درنظر گرفتن افراد ان تعریف کنین
هر فرد بالغی این اختیار رو داره که زندگی خودش رو ولو به هر دلیلی پایان بده. دلایلی که برای نکوهش خودکشی بیان می کنیم ریشه در ترس ما از مرگ داره. ترس از ناآگاهی و ترس از ناشناخته ها. در غیر اینصورت هیچ دلیل و منطقی نمی تونه مانع از نبودن و نزیستن یک فرد بشه. یک فرد مختاره که به هر دلیلی خودش رو از مغاک زندگی رومزه رها کنه و مهم نیست دلایل اون فرد تا چه اندازه برای اطرافیان منطقی و معقول هست.