کندوکاو جاستین گرِگ دربارۀ هوش حیوانات بصیرتهای ارزشمندی برایمان دارد، اما جوهرۀ انسانیت چیزی بیش از تقلا برای خرسندی است
غالباً تصور میشود انسان به دلیل دارا بودن آگاهی و اخلاق، نسبت به جانداران دیگر، تافتهای جدابافته است. اما جاستین گرِگ، در کتاب اگر نیچه نهنگ تکشاخ بود، با شواهد علمیِ فراوان این تصور را به چالش میکشد و میگوید همۀ حیوانات آگاهاند و حتی درجهای از شهود اخلاقی نیز دارند. البته او تفاوتی کوچک بین ما و حیوانات میبیند: هیچ حیوانی دست به کشتار جمعی نمیزند. پس شاید حق با نیچه باشد که میگوید باید به حال حیوانات غبطه بخوریم و آرزو کنیم همهمان نهنگ تکشاخ شویم، زیرا دراینصورت جهان قطعاً جای بهتری خواهد بود. اما آیا واقعاً نیچه به حیوانات غبطه میخورد؟ آیا واقعاً جهان بدون ما جای بهتری است؟
What Animal Intelligence Reveals About Human Stupidity
Justin Gregg
Little, Brown and Company, 2022
فیلسوف سیاسی و از نویسندگان نیو استیتسمن
Nietzsche, narwhals and the burden of consciousness
13 دقیقه
What Animal Intelligence Reveals About Human Stupidity
Justin Gregg
Little, Brown and Company, 2022
جان گرِی، نیو استیتسمن— مبلغ آلمانیِ اَبَرانسان شیوۀ ایدئال زندگی را در گاوها میدید. فریدریش نیچه در کتاب تأملات نابهنگام1 مینویسد:
گاوها را در نظر بیاورید. همینطور که از کنارتان میگذرند میچرند و هیچ درکی هم از امروز و فردا ندارند؛ جستوخیز میکنند، میخورند، لم میدهند، نشخوار میکنند و دوباره کمی جستوخیز میکنند، و این چرخه هر روز از صبح تا شب تکرار میشود. بندۀ لحظه و خوشی و ناخوشیاش هستند و، ازاینرو، گرفتار افسردگی و ملال نمیشوند. دیدن این صحنه آدمی را آزار میدهد، زیرا اگرچه خود را انسان و برتر از حیوانات میداند، به خوشی آن چارپایان غبطه میخورد.
جاستین گرِگ، نویسندۀ حوزۀ علم، توضیح میدهد که:
تصور نیچه دربارۀ گاوها اشتباه بود. اتفاقاً آنها «بندۀ لحظه» نیستند. گاوها، مانند بیشترِ حیوانات، نقشه میکشند -البته برای آیندۀ نزدیک- و حتی افسرده هم میشوند. آنها کموبیش تصوری از مرگ دارند و وقتی دوستان یا خانوادهشان را از دست میدهند نوعی اندوه را از سر میگذرانند.
گاوها، از برخی جهات، بیش از آنچه نیچه فکر میکرد شبیه انسانها هستند. بااینهمه، طبیعی است که نیچه به حال آنها غبطه بخورد. برخلاف گاوها، انسانها میپرسند چرا وجود دارند. اگر آیینها و فلسفههای مندرآوردیشان پاسخی نداشته باشند، گیج و درمانده خواهند شد. تا پیش از فروپاشی کامل روانی نیچه در سال ۱۸۸۹، بیشترِ زندگی او این وضعیت را داشت.
گرِگ -دانشیار ارشد پروژۀ ارتباطات دلفینها و همینطور استاد دانشگاه سنت فرانسیس خاویر در نُوا اِسکُشای کانادا- میگوید کتاب اگر نیچه نهنگ تکشاخ بود2 دربارۀ «مسئلۀ هوش3 و خوب یا بد بودن آن است». نهنگ تکشاخ (گونهای مرموز و زیبا از نهنگهای قطبی که جنس نر آنها دندان بیرونزدهای شبیه عاج دارند) مثال خوبی برای بررسی این مسئله است. به قول گرِگ، انسانها همیشه میخواهند بپرسند «چرا؟»، گاهی برای اینکه تبیین علّی رویدادها را دریابند و گاهی برای توجیه اخلاقیِ اعمالشان. اما هوشمندانه رفتارکردن در گرو پرسیدن این پرسشها نیست، و غالباً پاسخ این پرسشها هم برای آدم گران تمام میشود. نهنگهای تکشاخ در دستههای چندتایی گرد هم میآیند و بدون آنکه بدانند چرا این کار را میکنند با یکدیگر همکاری میکنند، اما آنها نظامی از باورها نساختهاند تا مجازات و مرگ همنوعانشان را توجیه کنند. گرِگ مینویسد:
بنابراین، اگر نیچه نهنگ تکشاخ بود حال و روز بهتری داشت؛ اگر واقعاً به افزایش لذت و کاهش رنج در جهان فکر میکنیم (یعنی آرمانشهر فایدهباورانه) چه بهتر که اصلاً همۀ ما نهنگ تکشاخ باشیم.
کتاب طنزآمیز و آموزندۀ گرِگ را که بخوانید به حقایق بیپردۀ بسیاری دربارۀ خود و خویشاوندان حیوانیتان پی خواهید برد. حرفهای او دو رو دارد. از یک سو، نمونههایی از رفتار هوشمندانه را میآورد که نشان میدهند ویژگیهایی که معمولاً تصور میکنیم مختص انساناند، در درجات متفاوت، در حیوانات، پرندگان، ماهیها و حشرات نیز وجود دارند. از سوی دیگر، میگوید این ویژگیها در انسانها بهای سنگینی دارند. آگاهی4 -که در بسیاری از فلسفههایی که خواندهایم صفت بارزِ نوع انسان است- دقیقاً به همین معنا تیغ دولبه است.
با هیچ مبنای علمیای نمیتوان منکر وجود درجهای از آگاهی در گونههای دیگر شد، حتی گونههایی که مغز بسیار کوچکی دارند. مطالعاتی وجود دارند که نشان میدهند زنبورهای گرده توانایی حل مسئله دارند و برای توضیح این واقعیت چارهای نداریم جز اینکه بپذیریم آنها میتوانند «درکی اولیه از پیامد اعمال خود و همچنین دیگر زنبورها داشته باشند و این یعنی آنها دارای آگاهی یا حیث التفاتی5 هستند». در آزمایشهای دیگر، مگسهای نرِ سرکه را جوری پرورش داده بودند که وقتی در معرض نور قرمز قرار میگیرند نوعی مادۀ مرتبط با ارگاسم را تولید کنند. درنتیجه، آنها ترجیح میدادند زیر آن نور باشند تا لذت ببرند. اتفاق جالب این بود که مگسهایی که در معرض این نور نبودند، در مقایسه با مگسهایی که لذت ارگاسم را چشیده بودند، بیشتر بهدنبال خوردن غذاهایی بودند که به الکل آغشته شده بود. چطور میتوانیم وجود ذهن را در حشرات منکر شویم، وقتی میبینیم آنها بهدنبال تجربیات روانگرداناند؟
نهتنها آگاهی که حتی آگاهیِ انسانی هم کالایی آنچنان ناب و مختص انسان نیست. در بخشی جذاب دربارۀ یافتههای مرگشناسیِ تکاملی (شاخهای که دربارۀ سیر تکاملی درک و رفتار حیوانات در مواجهه با مرگ مطالعه میکند) گرِگ میگوید علیرغم اینکه حیوانات درکی از میرایی خود ندارند، میتوانند فروپاشی موجودات زندۀ دیگر را بفهمند. فقط انسان است که، از طریق تصورکردن آینده، درکی از میرایی ناگزیر و دردناک خود دارد.
اخلاق نیز مانند آگاهی با مخاطرات و هزینههایی همراه است. انسانها تنها موجوداتی نیستند که شهود اخلاقی دارند. برای مثال، زمانیکه میمونهای کاپوچین در مقابل کارهایی که انجام میدادند پاداشهای نابرابری دریافت میکردند، گروهی که پاداش کمتری گرفته بود با عصبانیت در برابر این بیعدالتی واکنش نشان میداد. باوجوداین، اخلاق در میان نخستیسانانِ غیرانسانی وسیلهای برای توجیه کشتارهای گروهی نیست. خشونت در بین شامپانزهها اهداف کاملاً مشخصی دارد. آنها معمولاً برای پایینآوردن احتمال درگیری با گروههای رقیب چند نر خود را قربانی میکنند تا گروهشان برای رقبا تهدیدآمیز جلوه نکند. فقط انسان است که بخشی از همنوعان خودش را بهشکلی نظاممند از بین میبرد. هیچیک از گونههای غیرانسانی اینچنین همنوعان خود را قلعوقمع نمیکند. همانطور که گرِگ میگوید، «نهنگهای تکشاخ اتاق گاز نمیسازند».
برای اینکه ببینیم هوش انسانی خوب است یا نه ابتدا باید معیارمان را مشخص کنیم. معیار گرِگ لذت است:
فعالیتهای موجودات هوشمند زمانی خوب خواهند بود که بتوانند بیشترین لذت را هم برای تکتک حیوانات و هم برای کل دنیا به ارمغان بیاورند، با در نظر گرفتن زمان حال و آیندۀ نزدیک … آنچه برای من، تو و هر حیوان زندۀ دیگری در این لحظه اهمیت دارد لذت است … تنها چیزی که تمام حیوانات برای آن ارزش قائلاند این است که مقدار لذتشان را در زندگی بیشتر کنند و هرچه میتوانند از مقدار رنج بکاهند … لذت چیزی است که هم بهخودیخود برای مغزی که آن را تجربه میکند پاداش محسوب میشود و هم، از منظر زیستی، برای حیوانات پاداش به حساب میآید، زیرا باعث میشود بهدنبال بقا و تولیدمثلِ گونۀ خود باشند.
گرِگ تصدیق میکند که روایتِ تکاملی از «فلسفههای فایدهباورانه، که اولینبار جرمی بنتام و جان استوارت میل حدود دو قرن پیش مطرح کردند، دیدگاهی قدیمی در فلسفۀ اخلاق» است. اما به نظر میرسد او از معضلات فراوانی که این دیدگاه دارد بیخبر است و نفهمیده که چرا این گزینه برای نیچه مطرح نبوده است.
مشکل اساسی به ماهیت خود لذت برمیگردد. بنتام لذت را خیری همگون و متجانس میدانست که میتوان آن را با کاربست «ماشینحساب خوشیسنج»6 به حداکثر رساند. بر این اساس، فایده را میتوان از طریق محاسبۀ مقدار کلیِ لذت اندارهگیری کرد. در مقابل، جان استوارت میل میان لذتهای «سطحبالا» و «سطحپایین» تفاوت قائل شد که اولی لذتهای فکری و اخلاقی بودند و دومی لذتهای جسمانی. او خاطرجمع بود هر کسی که هر دو نوع لذت را تجربه کرده باشد قطعاً لذتهای سطحبالا را ترجیح خواهد داد. او در کتاب فایدهباوری (۱۸۶۱) میگوید «بهتر است انسانی ناراضی باشیم تا خوکی راضی». اما معلوم نیست چطور میل میتوانست از این مدعای معروف خود دفاع کند. او علناً تجربهگرا بود و، ازاینرو، متعهد بود که تمام باورهایش را به محک تجربه بزند. اما با توجه به شناختی که از این فرزانۀ خجول ویکتوریایی دارم بعید میدانم که توانسته باشد لذتهای ناپاک را بهشکلی روشمند بیازماید. از نظر میل -که نخستوزیر لیبرال بریتانیا، ویلیام گِلَدِستون، بهدرستی او را «یکی از قدیسان عقلباوری» نامید!- اخلاقینبودن این لذتها نیازی به اثبات ندارد.
میل هرگز نتوانست تناقضات فلسفۀ اخلاق خود را مرتفع کند، اما همین تناقضات او را از برخی پیامدهای وحشتناک دیدگاه بنتام نجات داد. اگر قرار باشد هدف اخلاق به حداکثر رساندن مجموع لذتها باشد، جهانی متشکل از میلیاردها انسان که زندگی هیچکدامشان وضعیت خوبی ندارد باید بهتر از جهانی باشد که تعداد کمتری جمعیت دارد اما همۀ آن افراد از زندگی خود راضیاند. این آزمایش فکری را دِرِک پارفیت -اخلاقدان آکسفورد که بهتازگی درگذشته- طراحی کرد و نام آن را «نتیجۀ نفرتآور» گذاشت. هر کسی که فکر کند اخلاق یعنی زیادکردن خوبیها در این محظور گرفتار خواهد شد. چنین دنیای کریهی اصلاً برای خود باورمندان به فایدهباوری تحملپذیر خواهد بود؟
برخی فیلسوفان هیچ مشکلی با این سنخ نتایج خلافشهود ندارند. مثلاً هواداران فلسفۀ بابروزِ «نوعدوستی مؤثر»7، افرادی نظیر پیتر سینگر و ویلیام مَکَسکیل، نظریههایشان را با سرخوشی و ثباتقدم به عمل درمیآورند. مطابق با نظر مَکَسکیل، هر نوعدوستِ پایبند به عقلانیتی باید، بهجای آنکه به رفاه حال انسانهای فعلی بیندیشد، اولویتش جلوگیری از نابودی تریلیونها انسانی باشد که قرار است در انقراض انسانها در آینده از بین بروند. اما چرا باید کسی دغدغۀ زیادکردن تعداد انسانها را داشته باشد؟ به جز در برخی موارد مثل جیرهبندی درمانهای پزشکی که قرار است جان افراد را نجات دهد، اخلاق، تا جایی که ما میدانیم، ربطی به زیادکردن تعداد انسانها ندارد. در عوض، هدف ما این است که در حد توانمان میان چیزهایی که برایمان مهماند توازنی نسبی برقرار کنیم. با فروکاستن این تنوع نابسامان به صرف دنبالکردن ارزشی واحد و قابلاندازهگیری، به استقبال مصیبتی خانمانبرانداز رفتهایم. اگر قرار باشد محاسبات عقلانی فایدهباوری من را مجاب کند که آنچه را عاشقش هستم قربانی کنم (مثلاً یک انسان، حیوان و یا اثری هنری)، لعنت به آن عقلانیت و نوعدوستی.
برای بیشتر ما، اخلاقیبودن یعنی اطاعت از ضرورت و الزامی جهانشمول، اما درواقع این باور ریشه در یکتاپرستی دارد. آیینهای چندخداییِ دنیای باستان متضمنِ مطالبات متعارض خدایانی همچون زئوس، آپولو، دیونوسوس، آفرودیت و هرمس و … بودند. همچنین، ارسطو در فلسفۀ اخلاق خود نوعی ممتاز از بهزیستی فردی را بنیاد گذاشت. حتی در بسیاری از سنتهای غیرغربی رفتارِ درست یعنی انجامدادن وظایف درقبال خانواده و جامعه. بنابراین، در هیچیک از این فلسفههای اخلاق زیادکردن ارزشها محلی از اعراب ندارد.
تأثیر یکتاپرستی بر تفکر فایدهباورانه را استاد فلسفۀ دانشگاه کمبریج، هنری سیجویک (۱۸۳۸-۱۹۰۰)، بهخوبی نشان داده است، فیلسوفی که بر پارفیت، و از طریق او بر نظریههای نوعدوستیِ مؤثر بسیار تأثیرگذار بوده است. سیجویک (باهوشترین متفکر سنت فایدهباوری که مسیحیِ ازدینبرگشته هم بود) باور داشت که اخلاق نیازمند عملکردن بر اساس مبنایی است که او آن را «نگریستن از منظر کائنات»8 مینامید. او بخش زیادی از عمر خود را صرف کرد تا بفهمد دلایل انتخاب این منظر چیست. جای تعجب ندارد که او در این راه شکست خورد -چنانکه در لحظات پایانی عمرش پیشِ یکی از دوستانش به این شکست اعتراف کرد؛ تا زمانی که این کائنات تحت نظارت خدایی نباشد، اساساً منظری نخواهد داشت.
باور به اینکه اخلاق مستلزم به حداکثر رساندن اعمال خوب است -مثل باور جان استوارت میل به اولویتداشتنِ لذتهای بیشتر- فرضی بیاساس است. چنین نگاهی به اخلاق، در عمل، از آن نقیضهای مضحک میسازد، زیرا اگر بهخاطر اهداف بلندمدتتان مجبور شوید از خیر لذت خوردن شیرینی گرانقیمتی بگذرید، آنگاه میتوانید این کار خودتان را نشانهای از فضیلت اخلاقی به شمار بیاورید -مَکَسکیل در آخرین مصاحبهاش اعلام کرد که چارهای برای این معضل ندارد. پس انگار نسل فعلیِ قدیسان عقلباوری با این نظراتشان ناخواسته دارند بساط سرگرمی ما را فراهم میکنند.
اعتقاد گرِگ به فایدهباوری انقلابیترین بصیرت نیچه را منکوب میکند: اقتدار مطلقِ اخلاق به زندگی آسیب میرساند. آنچه برای ما اهمیت دارد وابسته به چیزی است که دوستش داریم، و هیچ دلیلی وجود ندارد که همۀ ما باید چیزهای مشابهی را دوست داشته باشیم. اخلاق باید بخشی از هنر زیستن باشد، نه مرجعیتی دیکتاتور که بر ما حکمرانی کند.
بنابراین، تقلا برای بیشینهکردن ارزشهای اخلاقی درنهایت به نابودی آنها ختم میشود. اگر بخواهیم از منظر کائنات بنگریم، خود را از دوستیها و روابطمان دور کردهایم، یعنی تنها چیزهایی که به زندگیمان معنا و ارزشِ زیستن میدهند. مخالفت نیچه با آرمانشهر فایدهباوری بهخاطر این نبود که چنین آرمانی تحققپذیر نیست، بلکه بهخاطر اين بود كه چنين آرمانی تهی از جنبههای انسانی است. برای ما، برخلاف گاوها و نهنگهای تکشاخ، لذت کافی نیست. موهبت دردسرساز انسانبودن این است که میتوانیم بپرسیم چرا اینچنین زندگی میکنیم، درحالیکه هیچ تضمینی هم برای یافتن پاسخ این سؤال نداریم.
فصلنامۀ ترجمان چیست، چه محتوایی دارد، و چرا بهتر است اشتراک سالانۀ آن را بخرید؟
فصلنامۀ ترجمان شامل ترجمۀ تازهترین حرفهای دنیای علم و فلسفه، تاریخ و سیاست، اقتصاد و جامعه و ادبیات و هنر است که از بیش از ۱۰۰ منبع معتبر و بهروز انتخاب میشوند. مجلات و وبسایتهایی نظیر نیویورک تایمز، گاردین، آتلانتیک و نیویورکر در زمرۀ این منابعاند. مطالب فصلنامه در ۴ بخش نوشتار، گفتوگو، بررسی کتاب، و پروندۀ ویژه قرار میگیرند. در پروندههای فصلنامۀ ترجمان تاکنون به موضوعاتی نظیر «اهمالکاری»، «تنهایی»، «مینیمالیسم»، «فقر و نابرابری»، «فرزندآوری» و نظایر آن پرداختهایم. مطالب ابتدا در فصلنامه منتشر میشوند و سپس بخشی از آنها بهمرور در شبکههای اجتماعی و سایت قرار میگیرند، بنابراین یکی از مزیتهای خرید فصلنامه دسترسی سریعتر به مطالب است.
فصلنامۀ ترجمان در کتابفروشیها، دکههای روزنامهفروشی و فروشگاه اینترنتی ترجمان بهصورت تک شماره به فروش میرسد اما شما میتوانید با خرید اشتراک سالانۀ فصلنامۀ ترجمان (شامل ۴ شماره)، علاوه بر بهرهمندی از تخفیف نقدی، از مزایای دیگری مانند ارسال رایگان، دریافت کتاب الکترونیک بهعنوان هدیه و دریافت کدهای تخفیف در طول سال برخوردار شوید. فصلنامه برای مشترکان زودتر از توزیع عمومی ارسال میشود و در صورتیکه فصلنامه آسیب ببیند بدون هیچ شرط یا هزینۀ اضافی آن را تعویض خواهیم کرد. ضمناً هر وقت بخواهید میتوانید اشتراکتان را لغو کنید و مابقی مبلغ پرداختی را دریافت کنید.
Gregg, Justin. If Nietzsche Were a Narwhal: What Animal Intelligence Reveals About Human Stupidity. Little, Brown and Company, 2022
جان گری (John Gray) فیلسوف سیاسی بریتانیایی و از نویسندگان نیو استیتسمن است. آخرین کتاب او فلسفۀ گربهای: گربهها و معنای زندگی (Feline Philosophy: Cats and the Meaning of Life) نام دارد.